عنوان : آسايشگاه ما
مكان : عراق
راوي :آزاده
منبع :كتاب آزادگان بگوييد (خاطرات گروهي از اسراي ايراني)
براي 150 نفر، يك آسايشگاه كه حدود 7×6 متر بود، در نظر گرفته بودند. جا به حدي كم بود كه موقع خواب، كمرمان روي دوش ديگري قرار ميگرفت.
بعضي مواقع براي مدت طولاني اجازه خارج شدن از آسايشگاه را نميدادند. آنهايي كه نميتوانستند مدفوع خود را نگه دارند، قسمتي از لباس خود را پاره ميكردندو با پاك كردن خود، آن را بيرون پرت ميكردند.
يك روز در حياط اردوگاه مشغول خواندن قرآن بودم. سربازي از كنارم رد شده بود و من متوجه نشدم. او بهانه گرفت كه چرا به او احترام نگذاشتهام. سزاي اين بياحترامي(!)، سيلي، لگد و كابلهاي پشت سر همي بود كه مثل تگرگ ميخورد به سر و صورتم.
حكمعلي آقايي