عنوان : هلاكت يك سرباز قاتل
مكان : عراق
راوي :آزاده
منبع :كتاب آزادگان بگوييد (خاطرات گروهي از اسراي ايراني)
در محاصره عراقيها بوديم. يكي از دوستانم مجروح شد و من رفتم به كمكش. تيري آمد و با عبور از مقابل من، خورد به قلب منشي گردان (عليرضا تيموري) و در جا او را شهيد كرد.
پس از مدتي، جمع محدود ما به اسارت درآمد. من آن سربازي را كه به ما تيراندازي كرده بود زير نظرم گرفتم تا شايد در يك موقعيت مناسب انتقام خون دوستانم را بگيرم اما حوادث بعدي نشان داد كه منتقم واقعي همان خداي شهيدان است.
او و دوستش ما را سوار كاميوني كردند.با حركت كاميون شادي كنان سر كلاش را به آسمان گرفته بود و چه بسا به قصد خبر كردن همقطارانش از به اسارت درآوردن ما، تير هوايي شليك ميكرد. ناگهان كاميون در حال حركت افتاد در دستانداز. او تعادل خودش را از دست داد و در يك آن، سرِ سلاح مسلحش زيرچانهاش قرار گرفت و با پرتاب با شتاب و غير ارادي دستش به طرف ماشه، سه تير از لوله خارج شد و مغزش را شكافت.
باوركردني نبود، اما قطعاً خداي شهيدان كه در كمين ستمكاران است، گوشهاي از قدرت خود را به ما نماياند و ما فهيميدم كه «يدالله فوق ايديهم».
سيدجلال الدين عليزاده طباطبايي