0

بلدوزر

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

بلدوزر

عنوان : بلدوزر
مكان : عمليات رمضان
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب آزادگان بگوييد (خاطرات گروهي از اسراي ايراني)
با برداشتن قسمتي از خاكريز خودي، حركت به سمت دشمن را شروع كرديم. من يك بلدوزر داشتم و بايد تا پشت درياچه پرورش ماهي كه محل استقرار نيروهاي خودي بود، مي‌رفتم و براي نيروهاي پياده و زرهي، سنگر و خاكريز مي‌زدم. آن شب، ايمان و توكل رزمندگان اسلام آنها را خيلي راحت و سريع به هدفهاي از قبل تعيين شده رساند. حدود ظهر بود كه ديديم آتش دشمن از سمت راست موضع ما خيلي شديد است. گويا نيروهاي خودي كه ماموريت داشتند سمت راست محور عملياتي را بپوشانند، نتوانسته بودند توفيقي در كارشان به دست آورند. دشمن با جمع كردن نيروهاي خود از همان سمت به سوي ما آتش مي‌ريخت. حركت بلدوزر، خاك زيادي را بلند مي‌كرد و اين علامت خوبي شده بود كه يك تانك عراقي با سماجت تمام چند گلوله بفرستد طرفم. هيچ يك از آنها كارگر نشد. بچه‌ها در حال عقب‌نشيني يا پخش شدن در دشت شرق بصره بودند. يك نفربر آمد طرفم كه با شليك يك موشك و موج انفجار آن پرت شدم به پايين بلدوزر. عراقيها مرا دستگير كردند وب ردند به طرف مواضع خود. در آنجا حدود 10 نفر از رزمندگان اسلام نيز بودند. دستهاي همه را بستند. يك سرباز مسلح، مواظب ما بود. چيزي نگذشت كه ‌آتش توپخانه ما شروع كرد به گلوله باران موضع دشمن. تانكهاي عراقي، يك به يك حركت كردند به عقب. يكي از خدمته تانكها به عربي چيزي به آن سربازها گفت و او هم بلافاصله شروع كرد به تيراندازي. بچه‌ها كه دستهايشان بسته بود، ‌مثل برگ خزان مي‌افتادند زمين. خودم را خيلي زود انداختم زمين. با اين وجود يك تير خورد به باسَنَم. آن سرباز هم دويد به طرف تانكها و از آنجا دور شد. بعد از مدتي تعداد ديگري از عراقيها آمدند و مرا با خود بردند، در حالي كه همه آن 10 نفر شهيد شده بودند.
علي‌اصغر محمودي ـ تهران

دوشنبه 11 بهمن 1389  11:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها