عنوان : بهانه
مكان : عراق
راوي :آزاده
منبع :كتاب محرم در اسارت
عراقيها خيلي از عزاداري وحشت داشتند و انگار تب حساسيتشان با سينهزني بالا ميرفت؛ چون هر وقت بچهها پايشان را در يك كفش ميكردند كه الاوبالله ميايستيم و سينه ميزنيم، تانك و نفربرها را رديف ميكردند پشت سيم خاردار اردوگاه.
در محرم سال دوم اسارتم بود كه چند سرباز ريختند سر مسعود و تا جايي كه ميخورد، او را زدند. مسعود، مجروح بود و در يكي از پاهايش پلاتين گذاشته بودند. چند نفر از بچهها كه تحمل كتك خوردن مسعود را نداشتند، به سربازها حمله كرده، كابلهايشان را گرفتند و شروع كردند به زدن آنها.
بعد از اين جريان، مسعود و آن چند نفر را به سلول انفرادي انداختند. مسعود اعتصاب غذا كرد و عراقيها كه از اعتصاب غذا وحشت داشتند و خيلي روي اين مسئله ضعف نشان ميدادند، آنقدر به مسعود فشار آوردند و حتي چاقو داغ كرده، قصد كور كردن چشمهايش را داشتند، تا مسعود دست از اعتصاب كشيد.
راوي: وحيد تجنجاري