0

نخل پرثمر

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

نخل پرثمر

عنوان : نخل پرثمر
تاريخ : بهمن
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب روايت عشق استان خراسان
مي‏گفت:
بچه‏ها! در اردوگاه كه قدم مي‏زنيد سرتان را بالا بگيريد. با اين كارتان، دشمن خرد مي‏شود.»
«خدر» همه كاره‏ي اردوگاه بود؛ زحمتكش به تمام معنا. شده بود خار چشم عراقي‏ها. اذيتش مي‏كردند. عاقبت به بيماري قلبي دچار شد.
شب شهادت امام حسن عسكري (ع) ساعت 2 بعد از نيمه شب، از شدت درد، قدم مي‏زد و دستهاي خودش را مالش مي‏داد. آخ هم نمي‏گفت.
ساعت چهار حالش خيلي بدتر شد. هر چه صدا زديم، هيچ نگهبان پشت پنجره نيامد. فقط يكي با چشم خواب آلود آمد و گفت: مُرد كه مُرد».
يك اتاق پر از آدم بود و «خدر صيدالي» افتاده بود آن وسط.
ساعت 6 صبح روز اول بهمن، فقط توانست چند كلمه‏اي از تنها فرزند كوچكش «معصومه» حرف بزند. بعد، چشمهايش را بست.
ساعت 8 صبح عراقي‏ها آمدند براي بردن جسدش.

دوشنبه 11 بهمن 1389  11:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها