0

مثل شب‏هاي عمليات

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

مثل شب‏هاي عمليات

عنوان : مثل شب‏هاي عمليات
راوي :
آزاده
منبع :
خاطرات آزادگان
آن روز سخت كه تنها پوشاكمان، نيم تنه‏مان را مي‏پوشاند، با «مهدي» در ميان غوغاي ضربه‏هاي كابل‏ها گرفتار شديم. آنها هيچ مضايقه نكردند. كتك‏ها را كه خورديم دلم شكست و در گوشه‏اي نشستم و شروع كردم به گريه كردن. چه كنم؟ دلم گرفته بود!
مهدي يك مرتبه خودش را از ياد برد؛ دويد سراغ من و با لبخندي تلخ گفت: «فرشيد جان! ياران امام حسين عليه السلام، هيچ گاه در برابر قوم يزيد گريه نكردند».
همين كه گفت، صورتم پر از اشك بود و مي‏خنديدم. همديگر را در آغوش گرفتيم؛ مثل شبهاي عمليات.
آن، آخرين ديدار من و مهدي بود.
عراقيها او را از اردوگاه بردند و ما بي‏خبر مانديم. چند روز بعد، فقط يك خبر از او رسيد: «مهدي شهيد شده است»!

دوشنبه 11 بهمن 1389  11:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها