0

كينه ي ياسين با قرآن

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

كينه ي ياسين با قرآن

عنوان : كينه ي ياسين با قرآن
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب برگهايي از اسارت
يكي ازاسراي كاشان ، بهنام "قريشي"، تركش به سرش خورده و حابش وخيم بود . در اثر جابجايي و حركت تركش و بربدن آن به مغز سرش ، قريشي جلو چشم ما به شهادت رسيد. وقتي مي خواستند او را ببرند ، "حسن عراقي " كه مسئول قاطع بود و صوت خوبي هم داشت ، از عراقي ها خواست تا سوره اي از قرآن را بالاي سر جنازه قريشي بخواند ، بعد او را ببرند. سرگرد اجازه داد. حسن با صوت زيبا و صداي گيرايش ، سوره والفجر را به ترتيل مي خواند و ما گريه مي كرديم . آن لحظه ها ، لحظه هاي مقدس و روحاني اي بود كه حتي قلب زنگ زده ي چند تن از سربازان عراقي را نيز تكان داد و آنها هم مانند بچه ها دانه دانه اشك از چشمهايشان
بيرون ريختند.
بعد از آن كه قريشي را براي هميشه از ما جدا كردند ، " گروهبان ياسين" كه اندازه خباثت و جنايتش ، پرونده امثال سرگرد مفيد را به بايگاني مي فرستاد ، آمد سر وقت حسن كه بالا سر قريشي چه خواندي ؟ حسن كه مي دانست ياسين دنبال بهانه است گفت قرآن خواندم و اگر بخواهي ، الان نيز مي خانم. ياسين دستور داد تا او را فلك كنند. حسن زير ضربه هاي سنگين و سوزش دار كابل ، سوره ي والفجر را مي خواند. وقتي به آيه "ان ربك لبالمرصاد" رسيد، سربازهايي كه او را مي زدند ، اين آيه را تكرار مي كردند و با غيظ و خشم بيشتري حسن را مي زدند. درهمان لحظه ، ياسين جلو آمد و گفت :
- حالا خدا در كمين ماست يا تو ؟ اگر در كمين ماست ، چرا جوابت را نيمي دهد؟
آن روز ، آنقدر حسن را زدند كه بيهوش شد . آب به صورتش ريختند و همين كه به هوش آمد، باز او را بستند به فلك تا اينكه براي بار دوم بيهوش شد. باز آب ، به صورتش زدند و براي سومين بار وقتي از عالم بيهوشي خارج شد كه بدن از جان رفته اش ، بيحال و وارفته ، روي تخت در مانگاه افتاده بود.

دوشنبه 11 بهمن 1389  11:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها