0

محرم

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

محرم

عنوان : محرم
راوي :
آزاده
منبع :
كتاب برگهايي از اسارت
با فرارسيدن ماه محرم ، دلها حزين و اندوهناك مي شد و بهانه اسارت كه خباثت يزيديان را ملموستر مي كرد ، عزم ما را براي برپا داشتن عزاداري استوار مي ساخت. عراقيها خيلي از عزاداري وحشت داشتند و انگار تب حساسيتشان باسينه زني بالا مي رفت ؛ چون هروقتي بچه ها پايشان را در يك كفش مي كردند كه الا و بال مي ايستيم و سينه مي زنيم ، تانك و نفربرها را در رديف مي كردند و پشت سيم خاردار اردوگاه.
در محرم سال دوم اسارتم بود كه چند سرباز ريختند سر مسعود و تا جايي كه مي خورد ، او را زدند. مسعود ف مجروح بود و در يكي از پاهاي پلاتين گذاشته بودند. چند نفر از بچه ها كه تحمل كتك خوردن مسعود را نداشتند ، به سربازها حمله كرده كابلهايشان را گرفتند و شروع كردند به زدن آنها.
بعد از اين جريان ، مسعود و آن چند نفر را به سلول انفرادي انداختند. مسعود اعتصاب غذا كرد و عراقيها كه از اعتصاب غذا وحشت داشتند و خيلي روي اين مسئله ضعف نشان مي دادند ، آنقدر به مسعود فشار آوردند و حتي چاقو داغ كرده ، قصد كور كردن چشمهايش را داشتند ، تا مسعود دست از اعتصاب كشيد.

دوشنبه 11 بهمن 1389  10:51 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها