پاسخ به:سیرت شهیدان > عملی
مردعمل
يك شب كه مسعود را در مسجد ديدم، از او پرسيدم: «در جبهه چه ميكني؟» گفت: كه در جبهه آرپيجيزن بودم ولي وقتي فرمانده گفته كه به حد نياز آرپيجيزن داريم اما براي حمل مجروح به افرادي نياز داريم، شنيدم كه افرادي گفتند: «ما آمدهايم جنگ تا تانك بزنيم و عراقي بكشيم، حالا بايد مجروح حمل كنيم؟» ناراحت شدم و به فرمانده گفتم: «من حاضر هستم، حالا كه وظيفه چنين اقتضا ميكند كه در خدمت مجروحين باشيم، چرا كه نه؟ افتخار هم بايد كرد».
«شهيد مسعود كرماني»
منبع: كتاب سيرت شهيدان - صفحه: 96
دوشنبه 11 بهمن 1389 7:18 PM
تشکرات از این پست