يه روز دوتا جوجه قراره ازدواج ميزارن وقتي بزرگ ميشن هردوشون ميشن خروس !
يه سيب زميني قل ميخوره ميره تو لونه ي جوجه تيغي جوجه تيغي هم داد ميزنه آخ جون داداشي از سربازي برگشته !
گنجشكه ميخوره به يه موتور سوار و بيهوش ميشه، به هوش كه مياد ميبينه توي قفسه، يه كم فكر ميكنه و ميگه: اي واي، كشتمش !
يه اسبه زنگ ميزنه سيرک ميگه با مدير سيرک کار دارم . گوشي رو ميدن به مدير سيرک اسبه بهش ميگه آقا من کار ميخوام مديره ميگه کار نيست اسبه همينطور اسرار ميکنه مدير هم انکار تا آخرش مديره ميگه کشتيمون حالا چه کار بلدي؟ اسبه ميگه دارم باهات حرف ميزنم
بچه:مامان نهار چي داريم؟ مادر با عصابنيت:زهر مار بچه:اخ جون از شر املت راحت شديم