باد به من فرمان می دهد که شما را ترک کنم
اما شتاب من کمتر از باد است گر چه باید بی گمان
رهسپار شومما رهروان سرگردان
پیوسته راه خلوتر را بر می گزینیم وهیچ روزی را از انجا که روز پیش ما را رها کرده
است اغاز نمی کنیم و هیچگاه خورشید هنگام طلوع ما را در انجا که هنگام غروب دیده
است نخواهد دید حتی وقتی زمین بخواب رود ما همچنان به سفر ادامه می دهیم
.دانه های ان گیاه ثابت واستواریم که چون به کمال رسیدیم وپروردهشدیم ما را در دست باد می نهد و به هر سو پراکنده می کنند دوران زندگی ما با شماکوتاه بود و از این کوتاهتر کلماتی بود که بر زبان من جاری شد اما اگر طنین اوای مندر گوش شما محو شود و مهر من از خاطر شما برود انگاه کن دوباره خواهم امد و با دمیگرمتر و لبانی تسلیم تر به فرمان روح برای شما سخن خواهم گفتاری من با مد دریا بازخواهم گشت هر چند مرگ مرا در خود پنهان کند وان سکوت عظیم تر مرا در پرده بپوشاندباز جویای شما و در سودای فهم شما خواهم بود و این بیهوده نخواهم خلوت اگر حقیقتیبر زبان من رفته ان حقیقت با اوایی روشن تر و کلماتی اشناتر با اندیشه های خود رابر شما فاش خواهم کرد من همراه باد می روم اما در خلا و نیتی مخواهم افتاد و امروزانچه شایسته نیاز شما و عشق من براورده نشده است بگذارید این وعده ای باشد تا فردایدیگر.نیازهای ادمی دگرگون می شوند اما عشق او همچنان باقی می ماند و شوقاو به اینکه عشقش نیازهایش را براورده نیز همچنان بر دوام خواهد ماند از این روبدانید که من از ان سکوت عظیم تر به سوی شما باز خواهم گشت.انمه که شبانگاه بر دامن صحرا مینشیند و صبح اهسته دور می شود وهیچ چیز به جز شبنمیبر چهره چمنزارها باقی نمی گذارد بالا خواهد رفت وابر خواهد شدو باران خواهد باریدو من نییز بی شباهت بدان مه درخانه های شما وارد شده است و طپش قلب شما در دل منبوده است و گرمای نخلستان بر چهره ام خورده است ومن همه شما را شناخته ام و..........
http://www.rasekhoon.net/Weblog/adabiat/index.aspx۩ ادبیات زیبای رنگارنگ۩