0

رهبر محبوب در خاطراتش از زمان دستگيرى اش مى فرمايد

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

رهبر محبوب در خاطراتش از زمان دستگيرى اش مى فرمايد

يك بار ماءموران شاه مرا بيرون از خانه دستگير كردند. وضع آن چنان بود كه نتوانستم دستگير شدن خود را به خانواده و بستگانم خبر بدهم . ماءموران سپس مرا سوار اتومبيل كردند و به طرف چابهار بردند. در يكى از شهرها ماءموران براى رفع خستگى و استراحت ، چند دقيقه اى توقف كردند. همه پياده شدند. من هم از اتومبيل پياده شدم و در گوشه اى نشستم . ماءموران سعى مى كردند كه مردم متوجه دستگير شدن من نشوند. وقتى زمان استراحت به پايان رسيد، خواست به طرف اتومبيل بروم كه ديدم جوانى به من نزديك شد و گفت : حاج آقا اگر ممكن است براى من استخاره بگيريد! من قرآن خودم را بيرون آوردم تا براى او استخاره بگيرم .
در همين موقع ، ماءموران شاه براى اين كه آن جوان فكر نكند كه آنها مراقب من هستند، از من فاصله گرفتند. جوان هم از فرصت استفاده كرد و آهسته گفت : حاج آقا من نمى خواستم استخاره كنم . مى خواستم بپرسم شما را چه موقع دستگير كرده اند و حالا به كجا مى برند، تا كارى انجام دهم .
من از محبت او تشكر كردم و شماره هاى تلفن بستگانم را در مشهد به او دادم تا به آنها خبر بدهد.
(50)

دوشنبه 11 بهمن 1389  12:20 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها