پيامدهاي ناگوار بدحجابي بر خانواده و اجتماع
قسمت اول : تهديد خانواده
نقش اخلاق فاضله در خانواده
در اسلام، نظام خانواده بسيار مهم تلقي شده است، زيرا در پرتو خانواده است كه عواطف و غرايز زن و مرد در كنار هم ارضا مي شود، آرامش آن دو تأمين مي گردد، مكمل يكديگر بوده و در تأمين و تكميل حيات مادي و معنوي يار و مددكار هم خواهند بود و در فضاي آكنده از معنويت، محبت و احترام متقابل به شخصيت حقيقي و حقوقي يكديگر، به توليد و تربيت فرزندان پاك و شايسته اقدام مي كنند.
محيط خانواده در صورتي كه از ويژگي هاي نام برده برخوردار خواهد شد كه پايه ي آن، محبت و عشق زوجين به همديگر باشد. البته چنين عشقي تنها بر مبناي ارزش هاي الهي و فضايل اخلاقي استوار است. ارزش هاي راستين و صفات پسنديده ي اخلاقي و معنوي اند كه دو انسان را به خاطر فطرت و زيبا دوستي ـ كه در نهاد همگان به وديعت گذاشته شده ـ به يكديگر جذب نموده و عشق حقيقي را پديد مي آورند.
رابطه ي ميان زن و شوهر كه مبتني بر اخلاق و رفتار صحيح باشد از چند جهت اهميت دارد: نخست از جهت جذب و انجذاب و محبت بيشتر آن دو به يكديگر و در نتيجه تحقق خانواده اي معتدل و مطلوب. ديگر از حيث تأثير آن در تكوين و شكل گيري شخصيت سالم و شايسته ي فرزندان از جهات مختلف از جمله وراثت، محيط، تعليم و تربيت و... .
خلاصه آن كه رفتارهاي نيك و سجاياي اخلاقي والدين باعث برآورده شدن آرامش و تكميل همديگر، تداوم امنيت خانواده و جايگاه زن به عنوان محبوب و معشوق و پرورش عواطف انساني و تربيت نسل سالم و صالح مي شود.
نقش خلقت و شريعت در تحقق نظام سالم خانوادگي
در بينش توحيدي هدف از ازدواج و پيوند ميان زن و مرد و تشكيل خانواده، دو چيز است: آرامش زوج ها و توليد نسل و تربيت درست آنها.
خداوند حكيم براي تكامل و ترقي زن و مرد و بقاي نوع انسان و تربيت نسل پاك، در نظام تكوين و خلقت از يك سو و در نظام تشريع و وضع مقررات ديني به نام شريعت از ديگر سو تدابيري مقرر نموده كه زمينه ي ايجاد نظام سالم خانوادگي و در نتيجه رسيدن به اهداف فوق و در نهايت رشد، تعالي و پيشرفت جامعه را فراهم مي سازد.
تدابيري كه در نظام آفرينش و تكوين زن و مرد مقرر فرموده عبارت است از:
اول: در سايه ايجاد اختلاف جسمي و رواني ميان زن و مرد، آنها را محتاج و نيازمند به يكديگر آفريده است؛ به گونه اي كه براي رشد و تعالي روحي و فكري و تأمين نيازهاي فردي و اجتماعي، وابستگي شديدي به هم دارند.
دوم: با ايجاد غريزه فرزندخواهي در نهان و نهاد آنها، هر كدام وجود فرزند شايسته را مايه ي بقاي شخص و شخصيت خود دانسته و براي عملي كردن اين خواسته و نياز، هر كدام را به ديگري نيازمند نمود؛ قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:
«نِساؤُكم حَرثُ لَكم فَأتوا حَرثَكم أنّي شِئتُم و قَدّموا لأنفُسِكم...»؛ زنانتان كشت زار شمايند؛ به كشت زار خويش هر جا و هر گاه كه خواهيد درآييد و براي خود [كار نيك] پيش فرستيد. (1)
چهارم: با قرار دادن مودّت، محبت و رحمت ميان زن و شوهر، رابطه ي آنها را در نظام خانواده فراتر از روابط نفساني و علاقه هاي جنسي و حيواني نموده و فضاي خانواده را از محبت، ايثار و عواطف پاك انساني آكنده ساخت و به اين وسيله زمينه حفظ و تداوم نظام خانواده و تحقق هدف هاي والاي آن را ممكن نمود.
بنابراين، آرامشي كه هدفِ پيوند خانوادگي است از آن جا ناشي مي شود كه زن و مرد در سايه ي خدمات متقابل مادي و معنوي، باعث شكوفايي و پرورش استعدادها و تأمين و تكميل نيازهاي يكديگر و مايه ي گسترش شخص و شخصيت هم خواهند شد؛ به گونه اي كه هر كدام به تنهايي خود را ناقص و نيازمند به ديگري مي يابد و از آن جا كه انسان فطرتاً خواهان برطرف شدن كاستي ها و نقصان خود بوده و گرايش به تكامل دارد، لذا از درون به سوي جنسِ ديگر تمايل پيدا مي كند؛ به همين دليل با رسيدن به آن، احساس آرامش نسبي مي كند.
البته ميزان وصول زوجين به آرامش، بستگي به مقدار تأمين نيازها و خواسته هاي فطري و طبيعي آنان دارد؛ هر اندازه پاسخ مثبت به آنها داده شود، به همان نسبت از آرامش رواني و آسايش جسمي برخوردار خواهد شد. به بيان ديگر آرامش بخش بودن هر كدام براي ديگري به مقدار آرامش داشتن خود در سايه ي ياد خداوند و عمل به دستورهاي آرام بخش او از جمله رعايت حقوق همسر است:
«ألا بِذكر اللهِ تطمئنُّ القُلوب»؛ آگاه باشيد كه در پرتو ياد خدا [ناشي از اطاعت و عبادت و ارتباط با او] قلب ها آرامش مي يابد. (2)
بديهي است كسي كه از چنين آرامشي بي بهره باشد، هرگز توانايي آرامش آفريني براي همسرش را نخواهد داشت، مگر آرامش كاذب و تسكين غريزي. بنابراين به هر اندازه كه همسر با خدا بوده و در سايه ي عمل به دستورهاي ديني او متصل به آن مبدأ آرامش باشد به همان ميزان از نعمت آرامش بهره مند مي باشد و به همان مقدار نيز به همسرش آرامش و نشاط مي بخشد. يك گل زيبا و لطيف، لذت بخش و نشاط دهنده است و گرنه گل پژمرده اين چنين نيست.
با اين بيان، معناي عميق و لطيف اين كلام پروردگار حكيم روشن مي شود كه مي فرمايد:
«و مِن آياتِهِ أن خَلقَ لَكم من أنفُسِكم أزواجاً لِتَسكُنوا إليها و جَعلَ بَينكُم مَودّهً و رَحمهً...»؛ از نشانه هاي او اين كه از نوع خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدان ها آرامش گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. (3)
در اين آيه هدف از ازدواج را تأمين آرامش زوج ها بيان مي فرمايد، به ويژه آرامش بخشي زن كه سرشار از احساس ها و عواطف پاك و روحيه لطيف بوده و روان خسته، مضطرب و افسرده ي مرد را كه ناشي از كارهاي روزانه و وظايف سنگين اجتماعي و برخورد با افراد مختلف جامعه است، آرامش مي بخشد؛ قرآن كريم به زيبايي تمام به اين موضوع اشاره و راهنمايي نموده است:
«هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسكن إليها...»؛ اوست آن كسي كه شما را از يك فرد آفريد و جفت وي را از نوع خودش پديد آورد تا بدان آرامش گيرد.(4)
بنابراين قرآن كريم همه تدابير حكيمانه در نظام آفرينش زن و مرد و طرح ايجاد وحدت ميان آن دو را تلويحاً و تصريحاً بيان فرموده و آنها را از نشانه هاي توحيدي در عالم آفرينش قلمداد نموده است.
اما تدابيري كه خداوند در نظام شريعت و قوانين دين مبين اسلام، همسو با نظام خلقت مقرر نموده بعد از توجه به موضوع كفو و همتايي دختر و پسر و زير بناييِ عشق واقعي ناشي از كمالات اخلاقي و معنوي در تحقق پيوند مشترك، عبارتند از:
لزوم احترام متقابل زن و شوهر، توجه كامل به شخصيت حقيقي و حقوقي يكديگر به ويژه از ناحيه ي مرد، عدم تعدي، دست درازي و ظلم به حقوق انساني و خانوادگي همديگر، پاسخ گويي مرد به نيازهاي طبيعي و فطري زن در محدوده ي شرع و قانون الهي، اطاعت و فرمان بري زن از همسر در حد معقول و مشروع، رعايت حجاب و پوشش درست، پرهيز از خودآرايي در جامعه، خودآرايي براي همسر و خلاصه رعايت موازين الهي و انساني با داشتن گذشت و چشم پوشي از لغزش ها، اشتباهات و خطاهاي همديگر و... .
روشن است كه رعايت قوانين دين مقدس اسلام در نظام خانواده، باعث حفظ و افزايش محبت و مودت خدادادي شده و زندگي خانوادگي را سرشار از صفا و صميميت، معنويت و آرامش مي سازد و فرزنداني كه از اين خانواده پيدا مي شود، سالم و معتدل خواهند بود و سهل انگاري در آنها فرجام بسيار بدي خواهد داشت، محبت و عشق زن و شوهر به تدريج ضعيف و روابط ميان آنها به تدريج به سردي مي گرايد و سرانجام روزي زن و شوهر انگشت پشيماني به دندان خواهند گرفت.
عشق راستين ، رمز تحقق و داوم نظام سالم خانوادگي
مودّت و محبت نيرومندترين جاذبه دروني و معنوي ميان دو موجود است. در قانون جاذبه ي حاكم بر عالم ماده، هر چه مقدار جرم اجسام بيشتر و فاصله ي آنها كمتر باشد، جاذبه ميان آنها بيشتر خواهد بود. چنين قانوني در عالم معنا و عالم روح و محبت هاي الهي و عشق هاي راستين انساني نيز حاكم است؛ به اين بيان كه «هر چه ميزان شخصيت هاي روحي، فكري و اخلاقي والاتر و فاصله ها كمتر باشد، جاذبه و محبت ميان آنها قوي تر و نيرومندتر مي گردد». اين همان قانون عمومي سنخيت است: «السنخيه عله الانضمام و عدم السنخيه عله النفور»؛ سنخيت و مشابهت عامل اتصال و جذب و كشش و عدم سنخيت و همانندي علت نفرت و دوري از هم است.
بنابراين در جهان روح ها، هر قدر ميان دو روح تشابه و سنخيت بيشتري باشد، جاذبه و عشق بين آن دو نيرومندتر خواهد بود و هر اندازه ميانشان تشابه و همانندي كمتري حاكم باشد، جاذبه كمتر و دوري و گريز بيشتر خواهد بود. از همين رو ازدواج و پيوند مشترك خانوادگي در صورتي كه براساس سنخيت روحي و تشابه شخصيتي و معنوي باشد و پيوند روحي ميان زن و شوهر برقرار باشد، چنين ازدواجي معقول و درست است.
پيوند و اتحاد دو روح در صورتي تحقق مي يابد كه دختر و پسر در مسير قوانين و دستورهاي روح حركت كنند و در قلمرو ابعاد عالي روحي و انساني قدم نهاده و رشد و تعالي يافته باشند و بدين وسيله با يكديگر هم سنخ شده باشند. هر چه اين وحدت و پيوند بيشتر باشد، جاذبه ميان دو روح و عشق حقيقي نيز بيشتر خواهد بود.
اگر زن و شوهر در انديشه و عقيده ي درست، توافق و سازگاري داشته باشند و از جهت اخلاقي، انسانيت و فضايل روحي و معنوي بر آنها حاكم باشد و در بُعد رفتاري خدا را در نظر بگيرند، اتحاد و پيوند روحي ميان آنها مستحكم شده و محبت و ميل حقيقي در ميانشان برقرار خواهد بود؛ اگر خدامحوري و حركت به سمت كمال حقيقي در زندگي جريان داشته باشد و حق سالاري به عنوان نياز اصلي تلقي شود، فضاي حاكم در جو خانواده چيزي جز حق و آيين مقدس الهي نخواهد بود و هيچ گاه مشكلي به نام خودخواهي، تضاد افكار، نزاع و درگيري در ميانشان وجود نخواهد داشت و اگر هم خطا و اشتباهي سربزند به لطف الهي متنبه گشته و جبران مي نمايند.
پس عشق حقيقي و انساني و محبت و پيوند معنوي، كه روح زندگي و رمز استحكام و تداوم نظام خانوادگي است، بر مبناي ملاك هاي ثابت و پايدار يعني ارزش هاي الهي و انساني ممكن خواهد بود. به بيان ديگر، محبت راستين بر دو پايه ي اخلاق و صفات خداگونه و ديگر شناخت و معرفت زوج ها نسبت به يكديگر محقق مي شود و چنين محبتي است كه پايه و شالوده ي خانواده ي سالم و معتدل و راز رسيدن به هدف هاي والاي از دواج به ويژه ايجاد و تربيت فرزندان سالم و صالح است، زيرا به وسيله عشق و محبت راستين ميان زن و شوهر، رابطه ي آن دو فراتر از رابطه ي جنسي و حيواني مي شود و فضاي خانه از عواطف عالي و معنويت سرشار و در نتيجه زمينه آرامش و تكامل روحي و معنوي و رشد و تربيت صحيح فرزندان آماده مي گردد.
از سوي ديگر، پيوندي كه تنها براساس جاذبه هاي موقت جنسي و تمايلات شهواني و زيبايي هاي ناپايدار صوري و ظاهري و ملاك هاي فاني مادي و طبيعي باشد، نمي تواند اتحاد روحي ميان دختر و پسر به عنوان دو همسر ايجاد كند، و روابط آن دو را عاشقانه و محبت آميز نمايد، بلكه محيط زندگي از علاقه و محبت پاك انساني خالي گشته، زمينه ي رشد، تكامل و آرامش از بين خواهد رفت؛ از همين رو چنين عشقي كه بر پايه هاي سست و انگيزه هاي حيواني بنا نهاده شده به زودي از هم مي گسلد و طلاق و جدايي و يا دست كم اختلافات هميشگي جايگزين آن مي گردد.
آن چه زندگي را گوارا و شيرين مي كند و طعم لذت بخش حيات طيّبه را به انسان ها، به ويژه زن و شوهر مي چشاند، همانا زندگي براساس جاذبه هاي معنوي و زيبايي هاي سالم اخلاقي و عواطف والاي انساني است كه نياز انسان به آنها هميشگي و حيات سالم خانوادگي به آنها وابسته است، بر خلاف جاذبه هاي ظاهري و صوري و جنسي كه موقتي بوده و شهوت جنسي با تخليه انرژي فشرده ي جنسي فروكش كرده و شخص عاشق نسبت به معشوق احساس بي نيازي مي كند تا مگر دوباره تحريك هاي جنسي آن دو را به هم نزديك كند كه آن هم زودگذر است.
از همين رو عشق مجازي و دروغين نمي تواند شالوده ي خانواده ي سالم و معتدل را پايه ريزي كند و زوجين را به هدف هاي والاي آن برساند، بلكه زندگي توأم با نزاع و كشمكش بوده و روح و روان آن خانواده، به ويژه فرزندان همواره در آتش درگيري ها، سختي ها و بي اعتقادي ها خواهد سوخت و زندگي به جهنمي سوزان تبديل خواهد شد.
توضيح آن كه: ازدواج سالم و موفق، پيوند و اتحاد دو روح و مصاحبت دو جسم است، در حالي كه ازدواج بر مبناي شهوت و صورت ظاهري، پيوند دو جسم است كه قصد اوليه اش، ارضاي نيازهاي شهواني و يا بقاي نسل است، لذا همواره جنبه ي خودبيني و خودخواهي دارد. بديهي است چنين زندگي سرانجام خوشي نخواهد داشت، اما ازدواجي كه بر پايه سيرت و انسانيت و عواطف پاك و متعالي استوار باشد، جنبه ي دگرخواهي دارد، زيرا همان گونه كه از لفظ محبت و عشق صادق و واژه عاطفه پيداست، با غير و توجه به ديگران پيوند دارد. بنابراين محبت و عواطف انساني و الهي، رمز پيوند قلبي و ارتباط روحي است و شهوت و ظواهر جسماني و مادي رمز رابطه ي جسمي بدون ارتباط روحي و اتصال قلبي مي باشد.
در حديث نبوي صلي الله عليه و آله است كه مي فرمايند:
كسي كه با زني به خاطر مالش ازدواج كند خداوند او را به آن مال واگذار مي كند و فردي كه با او صرفاً به خاطر زيبائيش ازدواج مي كند چيزي در آن زن مشاهده مي كند كه ناخوشايند اوست و كسي كه انگيزه ي او در ازدواج با زني، دين و ايمان او باشد خداوند همه ي اينها را براي او جمع خواهد كرد.(5)
گر چه حديث در باره ي جمال و... زن است ولي ـ همان گونه كه در آيات و روايات ديگر استفاده مي شودـ حكايت از سنت ثابت الهي مي كند كه براي زن و مرد يكسان است.
نتيجه اين كه محبت و عشقي كه براساس معيارهاي والا باشد، مايه ي استمرار زندگي دل نشين، آرامش و نشاط، گذشت و ايثار، صفا و صميميت و صداقت ميان زوجين، تكامل يكديگر و تربيت نسل خواهد بود، لذا قرآن كريم، بناي زندگي سالم و معتدل را بر محبت و مودت، رحمت و گذشت استوار مي داند:
«و جَعلَ بَينَكم مَودّه و رَحمهً»؛ مودت و رحمت ميان شما قرار داد. (6)
از نشانه هاي خداوند حكيم آن است كه در پرتو ايجاد غريزه و علاقه ي جنسي و تفاوت هاي ظاهري و جسمي ميان زن و مرد، زمينه ي جذب دوسويه و هم گرايي غريزي و توليدمثل را فراهم نمود و در پرتو ايجاد مودت و رحمت ميان آنها، زمينه ي جذب و انجذاب روحي و وابستگي قلبي و عاطفي و تحقق فضاي گرم خانواده و سرشار از عواطف عالي انساني، آرامش و تكميل يكديگر و آماده شدن بستري پاك براي تربيت فرزندان صالح مهيا نمود.
بدين ترتيب چه فرق بسياري است ميان خانواده اي كه از روز نخست بر پايه مستحكم تقوا و فضيلت بنا شود با پيوندي كه بر شالوده ي سست و در كنار پرتگاه بنا گردد كه هر آن، ممكن است فرو ريزد.
دستورهاي حكيمانه اسلام بر رعايت اخلاق جنسي از قبيل حفظ عفاف و حيا، حجاب و وجود حريم ميان زن و مرد، تمتعات جنسي در محدوده ي ازدواج و كنترل و نگهداري چشم از محرمات و مناظر شهوت آلود، همه براي حفظ شرف، انسانيت، تحقق و تداوم روابط انساني و عاشقانه زوجين، شيرين و گوارا شدن زندگي خانوادگي و رسيدن به اهداف عالي آن است.
پيام عشق حقيقي ميان زوجين
در محبت راستين، آن لذت ناشي از عشق و وحدت، انس و صميميت، مشاهده و وصال دو همسر، پرتوي اندك از لذت هاي معنوي بي پايان است كه در سايه عشق و وحدت، انس و مجالست، مشاهده و وصال آن يگانه معشوق بي نظير، خداوند جميل حاصل مي شود. آن لذت زوجين پيام رسان لذت هاي الهي و هدايت گر زن و شوهر به سوي آنهاست.
پس بياييم روح ملكوتي خود را محدود به لذت هاي ناچيز و زودگذر نكنيم، افق فكر و همت و اراده خويش را تعالي بخشيده و خود را از لذت هاي ملكوتي دائمي نيز بهره مند سازيم. حيف است انسان دار فاني را وداع كند، اما از مشاهده جمال دل آراي آن محبوب يكتا و لذت لقا و وصال او محروم بماند. همه ما براي نيل به آن هدف بَرين آفريده شده ايم، لذا نبايد خود را كم ديده و آن مقام را شايسته خود ندانيم. بي شك، لطف و توفيقات ويژه الهي بر سر كسي است كه به سوي او حركت مي كند.
نقش تخريبي خودنمايي بر عشق واقعي و مقام معشوقه بودن زن
همان گونه كه بيان شده، پايه و ركن عشق راستين ميان زوجين، صفات پسنديده و اخلاق انساني و ارزش هاي معنوي است كه در محيط پاك و سالم و به دور از هوس ها و شهوات نامشروع و در فضايي سرشار از معنويت، عفت و حيا رشد مي كند، چرا كه سلامت و امنيت رواني افراد در چنين محيطي تضمين شده و موجبات تعالي فكري و شكوفا شدن استعدادهاي اخلاقي و معنوي فراهم مي گردد.
بر اين اساس جامعه اي كه زنان به خودآرايي و نمايش اندام هاي تحريك آميز خود مي پردازند، پيروي از هوا و هوس و گرايش به شهوات در آن افزايش مي يابد و ارزش هاي ديني و معنوي ـ كه تنها عامل انسانيت و بالندگي فضائل اخلاقي و در نتيجه عشق واقعي است ـ از بين رفته و يا كم رنگ مي شود و به اين ترتيب، فضايل پسنديده در افراد جامعه و خود زنان و همسران حال يا آينده آنان رشد نكرده، بلكه صفات ناشايست در آنها افزايش مي يابد؛ در نتيجه با تزلزل پايه عشق و محبت، محبوبيت اجتماعي و مقام معشوق بودن زنان در خانواده سقوط مي كند و به عنوان بازيچه و وسيله ي ارضاي شهوات براي مردان درمي آيند، مگر زنان عفيف و با حجاب كه از همسران عفيف، غيور و مؤمن برخوردارند.
پس اين گونه زنان، بزرگ ترين ضربه و آسيب را به شخصيت و محبوبيت خود و هم صنف هاي خويش وارد مي كنند كه از پي آمدهاي ناگوار آن، ايجاد زمينه براي آزار و ستم از سوي مردان و بي توجهي يا كم توجهي به شخصيت و حقوق آنها و اختلاف، ناراحتي و اضطراب فراوان در محيط خانواده است و چه بسا پيوند خانوادگي به طلاق و جدايي مي انجامد.
راز محبوبيت و عزت راستين و دروغين در فرهنگ وحي
خداوند، مركز اصلي محبوبيت و عزت است، زيرا جميل و زيباي مطلق اوست و مي دانيم كه وجود هر يك از زيبايي و محبوبيت، به معناي حقيقي كلمه لازم و ملزوم هم هستند؛ زيبايي و جمال عامل و دليل محبوبيت و وجود محبوبيت به خاطر زيبايي است و از آن جا كه خدا جل جلاله از ذات، جمال و كمال بي نهايت برخوردار است محبوب و عزيز بي حد هم اوست.
بر اين اساس همه ي مخلوقات هستي پرتوي از آن وجود نامتناهي بوده و هر كمال و زيبايي در عالم پرتوي از آن جمال دل نواز و كمال بي حد و همه ي محبوبيت ها و عزت هاي راستين شمه اي از آن محبوبيت و عزيز نامحدود است. در يك كلام، نظام هستي تجلي گاه الهي بوده و همه حقايق عالم نشانه هايي از آن عظمت بي نظيرند و آيينه هايي هستند كه جمال و كمال الهي نشان مي دهند، گر چه در آيت بودن داراي مراتب گوناگون هستند.
توضيح آن كه: اگر موجودي فرض شود كه بي نهايت و نامحدود است به اين معنا خواهد بود كه حد و نهايتي بر اي او نيست؛ در هر مكان و زماني و حتي فراتر از آنها حضور دارد، لذا جايي براي غير آن قابل تصور نمي باشد؛ مثلاً اگر آبي را فرض كنيم كه بي نهايت است، امكان ندارد مكان و زماني باشد كه آن آب وجود نداشته باشد، از اين رو جايي براي غير آن نمي ماند؛ يعني امكان ندارد آب ديگري در برابر آن آب بي نهايت باشد، مگر آن كه پرتوي از آن باشد، در غير اين صورت سرابي بيش نخواهد بود.
پس اگر خداي جميل از محبوبيت و عزت بي نهايت برخوردار است و هر محبوبيت و عزت راستيني جلوه اي از او و هديه اي از جانب اوست، تنها راه رسيدن به محبوبيت حقيقي و عزت ماندگار اين است كه از چنين منبعي دريافت شود و هر راهي غير از آن سرابي بيش نيست. خداوند بارها به اين حقيقت تصريح نموده است:
«مَن كان يُريدُ العِزّه فَلِلُّه العِزّه جميعاً»؛ هر كس بزرگي و ارجمندي بخواهد، پس [بداند كه] بزرگي و ارجمندي همه از آنِ خداست [و به هر كس در اثر ارتباط با او لايق شود، عطا مي كند].(7)
«ولله العزّه و لرسوله و للمؤمنين»؛ عزت منحصراً از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است. (8)
اين آيه بيانگر آن است كه انسان تنها در سايه ي ايمان حقيقي و عمل صالح به خداي عزيز نزديك شده و از او كسب محبوبيت و عزت مي كند. ميزان عزت و محبوبيت نيز به مقدار و درجه ايمان و اطاعت بستگي دارد؛ از همين رو چون پيامبر اكرم (ص) از حد اعلاي ايمان و اطاعت كامل برخوردار بودند، نام مبارك او پس از نام خدا و بعد ساير مؤمنان ذكر شده است كه عترت طاهره عليهم السلام نمونه هاي بارز و كامل آنها هستند. آيات زير نيز اشاره به محبوبيت الهي انسان هاي وارسته دارد:
«إنّ اللهَ يُحبّ المُتّقين»؛ خداوند افراد با تقوا را دوست دارد. (9)
«إنّ اللهَ يُحبّ المُتطَهرين»؛ خداوند پاكان را دوست دارد. (10)
و كسي كه محبوب خداوند باشد، محبوب مردم نيز خواهد بود:
«إنّ الّذين آمنوا و عَملو الصّالحاتِ سَيجعَلُ لَهُم الرّحمنُ وُدّا»؛ كساني كه ايمان آوردند و كارهاي نيك و شايسته كردند، خداي رحمان براي آنان محبت و دوستي [در دل ها] خواهد نهاد. (11)
زيرا كليد دل ها به دست اوـ كه مقلب القلوب است ـ مي باشد و براساس رحمت و محبت خود نسبت به بندگان مطيع، آنها را محبوب دل مردم مي كند و اين در اثر همان جاذبه ي ايمان، تقوا و عمل صالح و جمال معنوي چنين بندگاني است.
ولي مهم اين است كه مرد و زن مسلمان بر اين مطلب مزبور باور داشته باشند كه به فرموده ي امام جواد (ع):
الثقهُ باللهِ ثَمَنٌ لِكُلّ غالٍ و سُلّمٌ إلي كُلّ عالٍ؛ (12) اعتماد به خداوند متعال و اتكال به او، بهاي هر چيز ارزش مند و نردبان تعالي به هر بلندي است.
حضرت علي (ع)ـ سخن گوي قرآن كريم ـ مي فرمايد:
«مَن اَرادَ الغِني بِلامالٍ والعِزُّ بِلاعَشيرهٍ والطّاعهُ بِلا سُلطانٍ فَليَخرُجُ من ذُلّ معصيهِ اللهِ إلي عِزّ طاعَهِ الله»؛ كسي كه مي خواهد بدون مال و ثروت غني و بي نياز شود، بدون قوم و خويشاوند عزيز و محبوب گردد و بدون سلطه و قدرت مورد اطاعت قرار گيرد، بايد از ذلت و خواري نافرماني خداوند خارج شود، به عزت اطاعت و پيروي از خواسته هاي او روي آورد. (13)
اين تصريح آشكاري است به اين كه گناه و معصيت، ذلت آور و بندگي و اطاعت الهي، عزت آور است. گناه گر چه در ظاهر لذت بخش است، اما حقيقت و باطنش خواري و ذلت آفرين است، زيرا مخالف شريعت الهي و حقيقت اصلي انسان مي باشد، لذا در آخرت اين ذلت كاملاً براي همگان مشهود مي شود.
بنابراين براي شناخت حق و باطل، عزت و ذلت، حب و بغض هر چيزي دو معيار كلي است: نخست آنكه اطاعت خداوند متعال محسوب شده و عامل نزديكي و رسيدن به او باشد و ديگر اين كه موافق فطرت و روح ملكوتي و در جهت شكوفايي استعدادهاي والاي آدمي باشد. در چنين حالتي آن چيز، حق و عزت بحش و محبوبيت افزا است. و اگر با دستور شريعت و خواسته فطرت هماهنگ نباشد، بلكه موافق خواسته هاي شهواني بوده و باعث معصيت، خشم و غضب خداي سبحان و موجب دوري از او گردد، باطل و ذلت آور است. البته شق سوم آن است كه نه موافق خواسته هاي الهي باشد و نه با علاقه ها و تمايلات پست نفساني سازگار باشد، در اين صورت نه عزت آفرين خواهد بود و نه ذلت آور؛ هم چون امور مباح و مدهاي معقول كه در جهت صحيح مورد بهره برداري قرار گيرد، مگر اين كه در استفاده از آنها رنگ خدايي پيدا كند كه قطعاً عزت بخش خواهد بود.
اين دو معيار، هم چنان كه روشن است، جدا از هم نيستند، وجود يكي نشانه ي وجود ديگري است، چرا كه نظام شريعت و خلقت با يكديگر هماهنگ اند و فرمان دين اسلام همان دستور فطرت است، همه ي انتظارهاي و خواسته هاي دين اسلام براي تأمين نيازهاي روح و جسم انسان و در جهت پرورش و شكوفايي استعدادها و تكامل روحي و بهداشت جسماني است، ممكن نيست خواسته و نيازي در طبيعت و فطرت آدمي باشد، اما اسلام بر طبق آن حكم ننموده باشد. چه اين كه آن چه مخالف طبيعت و فطرت بوده و سلامت جسم و روان را به خطر مي اندازد، از سوي آيين اسلام ممنوع شده است.
قرآن كريم، همان گونه كه خداوند را عزيز و محبوب و مركز و عامل محبت و عزت مي شناساند، شيطان را هم ذليل و عامل حقارت و ذلت مطرح مي كند:
«قال فَاهبِط مِنها فما يكونُ لك إن تتكبّر فيها فاخرُج إنّك من الصّاغِرين»؛ فرمود: پس از اين جايگاه فرودآي، تو را نرسد كه در آن بزرگ منشي كني، پس بيرون رو كه تو از خوار شدگاني. (14)
هم چنان كه غرايز نفساني تعديل نشده نيز شيطان درون و بدترين دشمن انسان معرفي شده (15) كه بدي ها و زشتي ها كه واقعيت آنها ذلت و مبغوض آفرين است، امر مي كند:
«إنّ النّفسَ لامّارهٌ بِالسُّوء»؛ غرايز نفساني بسي به بدي و گناه فرمان مي دهد. (16)
و در جاي ديگر فرموده كه كسي از شيطان بيرون و درون پيروي كند و فرمان الهي را گردن ننهد، او نيز خوار و ذليل خواهد شد:
«سَيُصيبُ الّذينَ أجرموا صَغارٌ عِندالله و عذابٌ شديدٌ بِما كانوا يَمكُرون»؛ به زودي كساني كه مرتكب گناه شدند [و مردم را از راه حق منحرف ساختند] به سزاي نيرنگ هايي كه مي كردند، گرفتار خواري نزد خداوند و عذاب شديد خواهند شد. (17)
خداوند كساني را كه فريب وسوسه ها و القائات شيطان را مي خورند و از طريق گناه در صدد به دست آوردن عزت و اقبال دل ها و محبوبيت فردي و اجتماعي هستند و به هنگام موعظه و هشدار به آنها، بي اعتنايي مي كنند،آنان را با لحن شديد تهديد نموده و مي فرمايد:
«و إذا قيلَ لهُ اتّقِ الله أخَذتهُ العِزّهُ بِالأثمِ فَحسبُهُ جهنّم و لَبِئس المِهاد»؛ و زماني كه به او گفته شود تقواي الهي پيشه كن در پرتو معصيت در صدد تحصيل عزت است، دوزخ او را بس است و هر آينه بد بستري است.(18)
از مظاهر واقعي پيروي از شيطان جهت به دست آوردن محبوبيت كاذب همانا جلوه گري، خودنمايي و ترويج عملي فرهنگ برهنگي توسط عده اي از زنان ساده لوح است. رعايت نكردن پوشش كامل اسلامي و پيروي زنان از مدها و مدل هايي كه با انگيزه هاي شيطاني و حيواني و با نام هاي ظاهر پسند هم چون نشانه ي متمدن و اجتماعي بودن و روشنفكري و كلاس بالا بودن توسط شياطين زمان ترويج مي شود، همگي مخالف حكم صريح خداوند است كه بر لزوم عفت و پوشش كامل و پرهيز از لباس هاي جلب توجه كننده ي مردان تأكيد مي فرمايد و لذا گناهي عظيم محسوب مي شود و حقيقتي جز ذلت و حقارت براي زن و مرد ندارد و هرگز مايه عزت و محبوبيت راستين براي فرد نمي باشد، مگر نزد اهل هوي و هوس و بي خبران، اما همين نيز پايدار نيست و به زودي ديگر شهوت پرستان نيز از او سرخورده مي گردند و اوـخودنماـ مي ماند و انبوهي از حقارت ها و حسرت ها.
احساس حقارت عده اي از زنان، در اثر نداشتن نشانه هاي مقبول زيبايي و ويژه زنان، و خودآرايي و استفاده از مدهاي ناهنجار براي جبران حقارت و به دست آوردن مقبوليت اجتماعي يا محبّ به عنوان همسر آينده نيز چنين است. اينها بايد دريابند كه درد با درد درمان نمي شود؛ يعني احساس حقارت را با بيماري خودنمايي نمي توان مداوا كرد. يگانه راه درمان، بازگشت به خويشتن و آراسته شدن به زيبايي هاي روحي و اخلاقي است كه كاستي هاي بدني و زشتي هاي ظاهري را تحت الشعاع قرار داده و آنها را مي پوشاند و جبران مي نمايد و خدايي كه صاحب قلب هاست بدين وسيله او را عزت و محبوبيت حقيقي مي بخشد.
اين جاست كه معلوم مي شود اين گونه زنان و بلكه همه ي كساني كه در پيشگاه خداوند متعال گناه مي كنند، او را آن چنان كه بايد نشناختند؛ چنان كه قرآن كريم مي فرمايد:
«ما قَدَروا الله حَقّ قَدرِه». (19)
امام علي (ع) در ضمن حديثي به يكي از نمونه هاي خودنمايي زنان و مردان و ضعف معرفتي و ديني آنان اشاره نموده مي فرمايد:
عَليكُم بِالصَّفيقِ مِن الثّيابِ فإنّ مَن رَقّ ثوبَهُ رَقّ دينَهُ؛ بر شما باد به لباس ضخيم پس كسي كه لباس نازك و بدن نما بپوشد ديني ضعيف است. (20)
نكته پاياني آن كه قرآن كريم با لحن تهديد آميزي مي فرمايد كه مكر و حيله و كوشش گناه آلود انسان براي تحصيل عزت و محبويت، نه تنها مؤثر نيست و از بين رفتني است، بلكه عذاب شديدي را به همراه خواهد آورد:
«والّذين يَمكُرون السّيئات لهم غذابٌ شديدٌ و مَكر اُولئك هو يَبُورُ»؛ و كساني كه مكر و نقشه سوء مي كشند آنان را عذابي سخت است و نيرنگ و كوشش ناپاك آنان نابود مي گردد و به جايي نمي رسد. (21)
در سر چنين دوراهي هاي زندگي است كه شخصيت افراد در بوته ي امتحان الهي قرار مي گيرد و خردمندان و فرزانگان خود را در معرض نمايش همگان مي گذارند و شناخته مي شوند.
ديدگاه قرآن در باره چگونگي ارتباط با همسران
قرآن كريم در بيان چگونگي روابط انساني زن و شوهر در نظام مشترك خانوادگي تعبير بسيار لطيف، عميق و پرمحتوايي دارد كه در بر دارنده ي نكات بسيار سازنده و حياتي است؛ به گونه اي كه توجه به آن باعث مي شود زندگي آنها هم چون بهشت برين سرشار از صفا، صميميت، معنويت، آرامش بخش و لذت آفرين باشد؛ آن جا كه مي فرمايد:
«هُنّ لِباسٌ لكم و أنتم لباسٌ لَهنّ»؛ زنان لباس شمايند و شما لباس آنان. (22)
از جمله نكته هاي مفيدي كه از اين تعبير و بيان به دست مي آيد از اين قرار است:
1ـ زن و شوهر بايد همانند لباس، تأمين كننده ي آرامش يكديگر باشند؛ به گونه اي كه در كنار هم بيارامند؛ چنان كه خداوند در جاي ديگر فرموده است:
أن خَلقَ لَكم مِن أنفُسِكم أزاوجاً لِتسكُنوا إليها»؛ به ويژه آرامش بخشي زن براي مرد بايد بيشتر باشد: «وجعل مِنها زوجها لِتسكُن إليها».
2ـ عيب هاي يكديگر را بپوشانند و در حفظ آبروي هم بكوشند.
3ـ در سردي و گرمي زندگي و فراز و نشيب هاي آن بسان لباس، مونس و همراه و ياور هم باشند.
4ـ مايه ي زينت و زيبايي يكديگر باشند.
5ـ تأمين كننده ي نيازهاي همديگر اعم از عقلي، عاطفي، جنسي، جسمي، فرزندخواهي، كمال جويي و... باشند.
6ـ ارتباط تنگاتنگ و نزديك با يكديگر داشته باشند و از دوري، جدايي و بي محبتي پرهيز نمايند.
7ـ همان گونه كه لباس با بدن تماس دارد، زن و مرد هم بايد با يكديگر در تماس باشند و بيگانه به حريم عفاف آنها راه نيابد؛ چنان كه بيگانه در لباس راه ندارد.
8ـ حافظ عفت، حيا و پاك دامني يكديگر باشند؛ همان گونه كه لباس حافظ عفت و حياست و شرم گاه و بدن را مي پوشاند.
9ـ همانند لباس، وسيله ي همديگر باشند نه هدف. زن و شوهر به طور طبيعي به سوي يكديگر مايلند، اما هيچ كدام هدف نيستند بلكه وسيله و ابزاري براي رسيدن به اهداف والاي ازدواج اند.
10ـ انسان حافظ لباس است از سرقت، معيوب شدن و از بين رفتن و... . زن و شوهر نيز بايد در زندگي حافظ و نگهبان همديگر از دزدهاي عفت و اخلاق، گرسنگان شهوت و دشمنان انسانيت و شخصيت باشند.
11ـ لباس براي انسان است، لذا دو همسر بايد براي يكديگر و به فكر هم باشند، از منيّت و خودخواهي دوري كرده، ديگر خواه و همسر دوست باشند كه خمير مايه ي اخلاق كريمانه است.
12ـ همان گونه كه پوشنده ي لباس، آن را دوست دارد، زن و شوهر نيز كه به مثابه لباس يكديگرند، بايد دوستدار و عاشق هم باشند و اين دوستي وسيله اي براي تداوم زندگي مشترك و زندگي شرافتمندانه باشد.
13ـ لباس خوب و زيبا نشاط آور و لذت بخش است. دو همسر نيز بايد با آراستن ظاهر و باطن خود، زندگي لذت آفرين و نشاط افزا براي هم ديگر به ارمغان بياورند؛ هم چنين بهداشت و تميزي لباس شرط سلامت بدن افراد است، از همين رو بهداشت، نظافت و آراستگي زن و مرد براي سلامت روح و روان خويش، حفظ عفت و پاكدامني همسر و داشتن زندگي مطلوب ضروري است.
14ـ در صورتي كه لباس به هر دليل معيوب شود، انسان عيب آن را برطرف مي كند؛ زوجين هم بايد در برطرف نمودن عيب ها و كاستي هاي ميان خودشان و در چاره جويي و بهبودي بيماري هاي جسمي و روحي هم ديگر در كمال دل سوزي و رغبت بكوشند.
15ـ لباس محرم اسرار بدن است؛ زن و شوهر نيز بايد محرم راز هم باشند و از پرده دري و فاش كردن اسرار ناگفتني ميان خودشان خودداري نمايند.
16ـ لباس بايد متناسب با اندام بدن باشد، به همين خاطر در زندگي زناشويي نيز دو زوج بايد از جهت روحي، فكري و اخلاقي متناسب و كفو يكديگر باشند.
17ـ در صورتي كه لباس كارايي مفيد دارد و دور انداختن آن اسراف و غير معقول است؛ همسران نيز كه لباس يكديگرند تا مادامي كه در نيل به اهداف والاي نظام خانواده مفيد هستند نبايد در اثر اختلافات و خودخواهي ها، آشيانه خود را به واسطه طلاق از هم بپاشند و گرنه غيرعاقلانه و نشانه ي بي خردي است.
بهترين لباس و برترين همسر
لباس ظاهري حافظ بدن و پوشاننده ي اندام و عيب هاي جسماني و بلكه زينت بدن است. در كنار لباس ظاهرـ همان گونه كه قبلاً بيان شدـ لباس باطني نيز وجود دارد كه حافظ روح آدمي از آلودگي به زشتي ها و انحراف هاي ناشي از طغيان غريزه هاي جنسي و جسمي، پوشاننده ي عيب ها و زشتي هاي باطني و بلكه زينت باطن است كه موجب افزايش سطح شخصيت معنوي انسان مي گردد، آن لباس لباس برّين تقواست:
«يا بَني آدَم قَد أنزلنا عليكُم لِباساً يُواري سؤآتِكم و ريشاً و لِباسُ التّقوي ذلك خيرٌ»؛ اي فرزندان آدم، همانا بر شما جامه اي فرو فرستاديم كه شرم گاه شما را بپوشاند و هم مايه ي زيبايي و زيور شما باشد ولي جامه ي پرهيزگاري و تقوا، بهتر است. (23)
با ضميمه كردن آيه ي فوق به آيه مورد بحث، اين نتيجه به دست مي آيد كه زن و شوهر در صورتي لباس يكديگرند و آراسته به آن نكته ها و ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري هستند كه خودشان به لباس و زينت تقوا آراسته شده باشند.
انسان با تقوا و خداپرست است كه حافظ شخصيت و عفت و حياي همسر، تأمين كننده ي نيازهاي جمسي و روحي او، پوشاننده ي عيب ها و نيز مايه ي عزت و افتخار او مي باشد، اما همسر بي تقوا و غافل از ياد خدا و قيامت، در نهايت شايد بتواند تنها نيازهاي جسمي، مادي، غريزي و بخش ناچيزي از نيازهاي اصيل رواني زوجش را تأمين كند. بنابراين با وجود تقوا در همسران، بنيان خانواده مستحكم و ريشه دار مي شود و اهداف والاي پيوند مشترك تحقق مي يابد.
به بيان روشن تر، اگر زن و شوهر از زينت و مزيت تقوا برخوردار باشند، رابطه ي ميان آنها رابطه ي لباس و عفاف و زينت خواهد بود و در نتيجه در كنار هم از آرامش و زندگي شيرين بهره مند مي گردند و در مسير تكامل و رسيدن به هدف آفرينش، كامل كننده ي يكديگر بوده و در فضايي آكنده از مهر و محبت به توليد و تربيت فرزندان سالم و صالح و با تقوا نيز همت مي گمارند.
اما زن و شوهري كه پيرو هوي و هوس خويشتن و محروم از زيور تقوايند، چگونه مي توانند حافظ عفاف و مايه زينت و تكامل بخش يكديگر باشند؛ وقتي خود از لباس تقوا و جمال باطن بي بهره اند چطور مي توانند لباس عفت و حيا و مايه زينت و افتخار و كمال هم باشند. طبق قاعده ي عقلي: «فاقدالشيء ليس بمعطيه»؛ كسي كه كمالي ندارد نمي تواند كمال بخش ديگري باشد؛ زن يا شوهر كم عفت و حيا نمي تواند براي ديگري مايه ي عفاف و حيا و فضيلت باشد.
كسي كه همسرش را آزاد مي گذارد براي آن كه خود آزاد و لاابالي باشد، نه تنها مايه ي آرامش همسر نيست، بلكه باعث اضطراب و عامل سقوط اوست و فرزندان چنين افرادي هم نه تنها اسباب خوشبختي، سعادت، سرفرازي نيستند، بلكه مايه ي سرافكندگي و زحمت والدين خود مي شوند.
از اين رو قرآن كريم به انسان ها هشدار مي دهد كه مبادا فريب شيطان را بخورند و لباس تقوا را كه بر حسب فطرت بر اندام روحشان پوشانده شده از خود جدا سازند و آبروي خويشتن را بريزند؛ قرآن مي فرمايد براي شما عيب هايي است كه جز در پرتو لباس تقوا پنهان نمي شوند، اگر اين لباس را از اندام روح جدا ساختيد از بهشت آرامش و خوشبختي در دنيا و آخرت محروم مي شويد؛ همان گونه كه شيطان پدر و مادرتان، آدم و حوا را فريب داد و از بهشت آسايش و امنيت بيرون شدند:
«يا بَني آدم لا يَفتِننّكمُ الشّيطانُ كما أخرجَ أبَوَيكم مِن الجَنّهِ نَنزغُ عَنهُما لباسَهُما لِيُريَهُما سؤآتِهِما...»؛ اي فرزندان آدم! مبادا شيطان فريبتان دهد [و شما را از راه راست بيرون برد] چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون كرد در حالي كه جامه شان را از آنها بركند تا شرمگاهشان را به آنها بنماياند. (24)
پايمال شدن حقوق زن در خانواده
آيات و روايات بسياري در باره شخصيت و عظمت معنوي و روحي زن و نيز شخصيت حقوقي او وجود دارد؛ بعضي از آنها مربوط به حقوق زن در برابر مرد و پاره اي در مورد حقوق زن در برابر همسر در زندگي خانوادگي است و ما در اين مجال به موضوع اخير (حقوق زن در مقابل همسر) مي پردازيم.
از يك سو در آيات گوناگوني به رابطه ي مرد در برابر همسرش سفارش اكيد شده كه بايد «معرف» و شايسته باشد. جامع ترين آنها دو آيه ي زير است كه به عنوان دو ركن اصلي و قانون ثابت در اسلام مطرح گرديده است:
1ـ «و لَهُنّ مِثلُ الّذي عَليهِنّ بِالمَعروف»؛ براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اي قرار داده شده است. (25)
2ـ «و عاشِروهُنّ عَليهِنّ بِالمَعروف»؛ و با ايشان به شيوه اي نيكو و پسنديده زيست كنيد. (26)
منظور از «معروف» رفتارهايي است كه نزد عقل و فطرت سالم و شرع مبين اسلام به رسميت شناخته شده است، در مقابل «منكر» كه مراد رفتارهايي است كه به رسميت شناخته نشده است. نمونه هاي فراواني براي معروف و منكر در آيات و روايات معصومين عليهم السلام ذكر شده است.
از سوي ديگر در مقام تشويق مردان، به فلسفه و علت اين سفارش ها و رعايت حقوق زنان پرداخته و مي فرمايد:
«ذلِكم أزكي لَكم و أطهَرُ واللهُ يَعلمُ و أنتُم لا تَعلمون»؛ اين دستورها باعث تزكيه و رشد و طهارت شماـ و نظام خانوادگي از آلودگي هاي اخلاقي ـ است و خداوندـ به مصالح و نيازهاي واقعي شماـ آگاهي كامل دارد ولي شما آگاهي نداريد. (27)
از سوي سوم در مقام تهديد و هشدار، به حقيقت دستورهاي الهي اشاره مي كند:
«تِلكَ حُدودُ اللهِ تَعتَدوها و مَن يَتعدَّ حُدودَ اللهِ فأُولئكَ هُم الظّالمون»؛ اينها مرزهاي خداست، از آنها فراتر نرويد و هر كه از مرزهاي خدا فراتر رود چنين كساني ستم كارند. (28)
منظور از ظلم در اين جا، ظلم به خويشتن است، زيرا خداوند در جاي ديگر مي فرمايد:
«تِلكَ حُدودُ اللهِ و مَن يَتعدَّ حُدودَ اللهِ فقد ظَلمَ نَفسَه»؛ اين حدود الهي و هر كس از آنها فراتر رود به خويشتن ستم كرده است. (29)
اين يك اصل ثابت قرآن است كه هر كسي تعدي و دست درازي به مرزهاي الهي كند، به خويشتن ستم نموده است، چرا كه عبور از مرزهاي الهي و ناديده گرفتن دستورهاي او به منزله ي ناديده گرفتن فطرت و زير پا نهادن مصلحت ها و نيازهاي خويشتن است. بنابراين ظلم به زن در خانه و ناديده انگاشتن شخصيت حقيقي وحقوقي او، قبل از هر چيز ظلم و ستم به روح ملكوتي خويش بوده و در مرحله بعد پايمال كردن حق زن است؛ همان گونه كه سوءاستفاده از پاره ايي از دستورها و قوانين الهي براي آسيب رساندن به زن و حقوق او، از ديدگاه قرآن، سخريه و استهزاي آيات و احكام الهي محسوب مي شود و لذا از آن نهي نموده است: «و لا تَتّخِدوا آياتِ اللهِ هُزُواً». (30)
نكته ي چهارم آن كه قرآن به تقوا و خويشتن داري در برابر اوامر و نواهي الهي و رعايت حقوق مادر و معنوي زنان دستور داده و هشدار مي دهد كه شما در محضر خداوند هستيد و او به همه ي اعمال شما آگاه و بيناست:
«واتّقو اللهَ واعلَموا أنّ اللهَ بِكلِّ شيءٍ عليمٌ»؛ و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به همه چيز داناست. (31)
نكته پاياني اين است كه تنها كساني به موعظه ها و سفارش هاي خداوند گوش جان فرا مي دهند و بدان ها عمل مي كنند كه ايمان حقيقي و راستين به خداوند و قيامت دارند؛ همانان كه خود را موجود هدف مندي مي دانند كه از جانب خداي متعال به اين جهان آمده اند و به سوي او در حال حركتند و روزي خواهد آمد كه بايد در پيشگاه عدل الهي پاسخ گوي كردار خويش باشند:
«ذلك يُوعَظُ بِهِ مَن يُؤمِنُ باللهِ واليومِ الآخِر»؛ به اين [دستورها] پند داده مي شود هر كس از شما كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد. (32)
چنان كه مي فرمايد اين حق زن بر مرد را فقط نيكوكاران: «حقّاً علي المُحسِنين» (33) و افراد با تقوا: «حقّاً علي المُتّقين» (34) رعايت مي كنند.
نتايجي كه از اين آيات و مطالب ديگر به دست مي آيد اين است كه اولاً تنها حمايت كننده ي واقعي و بي نظير شخصيت حقيقي و حقوقي زن، دين مقدس اسلام است، ثانياً در پرتو ايمان راستين و ايمان توحيدي است كه انسان خود را در پيشگاه خداوند مي يابد و از توهين، تعدّي و تجاوز به حقوق ديگران، به ويژه همسر خويش پرهيز مي كند؛ مردان الهي كه به ياد مرگ، حساب و كتاب قيامت و هدف زندگي هستند، شخصيت و حقوق همسرانشان را رعايت مي كنند.
اما افرادي كه در اثر رفتارها و پوشش هاي غير شرعي زنان، هوا و هوس و شهوت طلبي را به جاي خداپرستي شيوه ي زندگي خود قرار داده اند و از ياد خداي سبحان و روز رستاخيز كه موجب احساس مسئوليت است غافل مانده اند، در تضييع و پايمال كردن حقوق همسران و توهين و بي حرمتي به آنان باكي ندارند و تنها همّ و غمشان رسيدن به خواهش هاي نفساني و غيرمعقول خويش اند و به شخصيت انساني و حقوقي همسرشان توجه ندارند؛ در قبال همسر يا هيچ احساس مسئوليتي ندارند و يا وظايف خود را به نيكويي و آن گونه كه بايد انجام نمي دهند، خداوند چنين افرادي را مرداني ستم پيشه و ظالم مي شناسد.
بر اين اساس، زنان با تحريكات هوس انگيز خود زمينه ي آلودگي مردان را در جامعه، و خودخواهي و ستم و رفتارهاي به دور از شئون انساني آنان را در خانواده فراهم مي سازند و خود نيز معمولاً گرفتار چنين عاقبت تلخي شده و يا خواهند شد.
طلاق و عوامل ناشي از بدحجابي
از پي آمدهاي زيان بار رعايت نكردن عفاف و حجاب، طلاق و جدايي زن و شوهر و از هم پاشيدن نظام خانواده است؛ طلاق در نظر اسلام مبغوض ترين حلال مي باشد كه تنها در صورت اختلافات حل ناشدني ضرورت مي يابد.
اسلام عزيز به منظور حفظ و تحكيم نظام خانواده و افزايش صفا و صميميت ميان همسران و جلوگيري از اختلافات شديد خانواده و فروپاشي آن، تدابير حكيمانه اي انديشيده است. معيارهايي از قبيل ايمان، آراستگي به فضائل اخلاقي و انساني، اصالت خانوادگي و امثال اينها را براي انتخاب همسرِ شايسته، مقرر فرموده و حقوق و وظايفي را براي زوجين مشخص كرده است. براي طلاق نيز شرايطي معين كرده كه شامل بعد از آن، هم چون رجوع و بازگشت دوباره شوهر به زندگي مشترك مي شود، همه اينها مربوط به خانواده است.
اما آن چه به اجتماع بازمي گردد، سلامت و امنيت جامعه از هر گونه اقدامات منافي عفت و حيا است. مهم ترين گفتار، بحث عوامل و سرمنشأ طلاق است؛ موضوع طلاق از جهات و عوامل گوناگون قابل بررسي و تبيين مي باشد و غالباً ريشه آن به طور عمده، حرمت ننهادن زنان به خويشتن در اثر فاصله گرفتن از پوشش خداپسندانه و در نتيجه آسيب ديدن عفت عمومي و اخلاق فردي و اجتماعي است.
براي روشن شدن اين بحث، جهات و عوامل طلاق را مورد توجه و بررسي قرار مي دهيم:
الف ـ هوس مداري در خانواده
اساساً طلاق در اثر اختلاف هاي عميق زن و شوهر تحقق مي يابد كه عمدتاً از خودخواهي و هوس ناشي مي شود؛ يا رفتار و گفتار هر دو، ناحق و از روي خويشتن پرستي است و يا يكي از آن دو بر حق بوده و ديگري راه باطل مي رود، اما ممكن نيست كه هر دو بر حق باشند و در عين حال اختلاف داشته باشند، مگر در امور جزئي و ناچيز كه آن هم با بحث و گفت و گو در فضايي سرشار از محبت و صميميت و عمل به دستورهاي مترقي اسلام برطرف شده و تفاهم و بالندگي انديشه جانشين آن مي گردد.
بنابراين اگر نظام خانواده مبتني بر مردسالاري يا زن سالاري و به طور كلي هوس مداري و خودخواهي باشد، اختلافات آشكار مي شود، چرا كه در چنين حالاتي، حقوق و احترام متقابل زن و مرد رعايت نمي شود. از آن طرف اگر حق سالاري در خانواده حاكم گردد و تدبير و مديريت خانواده براساس قوانين، حقوق و وظايف مشخص شده در اسلام باشد، اختلافات ريشه اي و عميق و طلاق پيش نخواهد آمد.
مرز ميان حق محوري و خودخواهي، شخصيت الهي آدمي است. كسي كه داراي ايمان قوي و تقواي عالي باشد و هدف نهايي خويش را در شئون زندگي نيل به رضا و لقاي خداوند تبارك و تعالي مي داند، شخصيت الهي و انساني او ضامن احساس مسئوليت و عمل به وظايف و تعهدات و رعايت حقوق همسر و ديگران خواهد بود و كسي كه از چنين ايمان و تقوايي برخوردار نباشد، فاقد ضمانت و پشتوانه مذكور است كه به دليل غفلت از ياد خدا و هدف آفرينش خويش و مكافات عمل در دنيا و آخرت، احساس مسئولت چنداني نخواهد داشت و براي شخصيت حقيقي و حقوقي همسر خويش احترام لازم را قائل نخواهد شد.
عامل بسيار مؤثر و سازنده در شخصيت الهي انسان، عفت عمومي، سلامت و پاكي جامعه از عوامل غفلت آفرين و هوس آلود و ناپاكي هاس است كه عمده ي آنها هتك حريم حجاب و پوشش عفيفانه و ضعف غيرت و عفت و فقدان احساس مسئوليت پدران و مادران و شوهران آنها مي باشد كه افراد جامعه را به سمت هوس هاي نفساني سوق داده و باعث تباهي اخلاق آنان مي گردند؛ در نتيجه حق محوري جاي خود را به هوس بازي و خودخواهي ـ كه عامل اصلي بروز اختلافات و در نهايت طلاق است ـ مي دهد.
ب ـ چشم چراني و مقايسه با همسر
هر گاه زنان با ظاهري آراسته و بدن نما در جامعه حاضر شوند، مردان عادي با چشم چراني و مشاهده ي زيبايي هاي ظاهري و مقايسه ي همسران خويش با اين زنان ـ كه طبيعتاً ميوه تلخ آن بي رغبتي يا كاهش محبت به همسران خود مي باشدـ زمينه ي بهانه جويي مردان و عيب جويي و تحقير و بي احترامي به زنان خويش و در نتيجه بروز اختلافات، ايجاد شده و در نهايت به طلاق و جدايي كشيده مي شود.
ج ـ شهوت طلبي و لذت گرايي
ازدواج، پيوند و اتحاد روحي و مصاحبت جسمي زوجين است و اين اتحاد در صورتي محقق مي شود كه دو روح در ابعاد والاي انساني از سنخيت و شباهت برخوردار باشند. آزادي غير معقول زنان ـ كه آزادي در اسارت هوا و هوس است ـ شعله هاي هوس و شهوت را در مردان برمي فروزد و لذت گرايي را در آنان رشد مي دهد. لذا عده اي براي تأمين خواسته هاي شهواني بي حد و مرز خود با ترفندهاي گوناگون، همسران خويش را طلاق مي دهند تا به خودخواهي و شهوت حيوانيشان پاسخ مثبت بدهند.
دـ دوستي هاي نامشروع
حضور تحريك آميز زنان در صحنه اجتماع، از يك سو باعث ايجاد روحيه ي شهواني در مردان، در نتيجه رواج دوستي با صنف مخالف و روابط نامشروع مي شود؛ به گونه اي كه علاقه ي آنها به همسران خود كاهش مي يابد و از سوي ديگر به علت آن كه نوعاً همسران آنان ـ به حسب فطرت ـ از اين نوع روابط نابخردانه بيزارند و محبوبيت خود را نيز نزد شوهران خود در معرض خطر مي بينند، از زندگي مشترك سرد شده و در نتيجه پايه و ركن زندگي شيرين ـ كه محبت و دوستي است ـ متزلزل مي گردد؛ به ويژه اگر اين بي اعتمادي و دلسردي و ضعيف شدن شعله هاي محبت دو سويه باشد، كه نهايت كار طلاق و جدايي خواهد بود.
افزون بر آن كه با رواج دوستانه و نامشروع، عده اي از مردان مورد سوءظن همسران خود قرار گرفته و متهم به روابط نامشروع مي شوند. در نتيجه محبت و اعتمادشان نسبت به شوهرانشان سلب شده و آنها را فاقد صداقت مي پندارند، در اين صورت غم و اندوه و اضطراب بر آنان حاكم شده و علاقه به زندگي و همسر از ميان مي رود و زمينه براي درگيري و كشمكش آغاز و به طلاق و جدايي يا زندگي بي هدف منجر مي شود.
ه ـ غفلت از معيارهاي اصولي در گزينش همسر
خودنمايي دختران سبب انتخاب و گزينش غلط و نادرست آنان در ازدواج مي گردد، زيرا پرده هاي هوس و خودخواهي و توجه بي جا و بي مورد آنان به ظواهر و ماديات و عناوين اعتباري خواستگاران و غفلت از معيارهاي اصولي و سازنده در انتخاب همسر، مانع واقع بيني شده و در نتيجه نه از ارشادها و هدايت گري ها انديشه و عقل خود بهره مي برند و نه تحت تأثير اندرزها و راهنمايي هاي اطرافيان خردمند قرار مي گيرند؛ از اين رو از انتخاب همسر شايسته محروم مي گردند و پس از ازدواج و گذشت مدت زماني، متوجه شكست در ازدواج شده و به تدريج ميان آنان و شوهرانشان فاصله مي افتد و سرانجام كارشان به طلاق كشيده مي شود.
وـ فريب ظواهر آراسته و انتقام جويي
خودآرايي و نمايش جاذبه هاي زنانه موجب مي شود جوانان مجرد، از ظواهر آراسته و آرايش شده ي آنها فريب خورده و شيفته آنها گردند و پس از ازدواج و چند روز وصال دريابند كه همسرشان شايسته محبوبيت نبوده و در اين پيوند زناشويي ـ در اثر فريب ظواهرـ ناموفق بوده و دچار زيان شده اند. در اين صورت عشق تبديل به نفرت و دشمني مي شود و در صدد انتفام برمي آيند و ضمن تحقير، سرزنش و عيب جويي و سوءظن به همسران خود، در نهايت آنان را طلاق مي دهند.
با توجه به اين عوامل، به ويژه دو عامل اخيرـ در جامعه ما، طبق آمار در سال 1381 از هر چهار ازدواج، يك مورد به طلاق و جدايي انجاميده است. (35)
بنابراين ريشه ي عمده طلاق از يك سو در بي پروايي زنان و از سوي ديگر در چشم چراني و نظربازي مردان ضعيف الايمان نهفته است. در اين ميان دو موضوع باعث افزايش چشم چراني مي شود: نخست آن كه مردان به خاطر انس و همراهي با همسران خويش، از زيبايي هاي ظاهري و باطني آنان غافل مي گردند و يا برايشان عادي مي شود و ديگر اين كه زنان نيز به دليل الفت و هم نشيني با شوهرانشان و يا اشتغالات زياد خانه و غيره كمتر به زينت و آرايش خود براي آنان مي پردازند.
در طلاق، هر چند همه ي اعضاي خانواده آسيب هاي جبران ناپذيري مي بينند، اما بيشترين زيان را زنان و فرزندان بر دوش مي كشند، زيرا سرپرست و پشتوانه عواطف خود را از دست مي دهند. اين يك اصل مسلم رواني است كه خوشبختي زن، نفوذ در قلب مردـ شوهرـ و محبوب و معشوق او گشتن است؛ چنان كه بالاترين لذت براي او، بودن در كنار مردي است كه حامي و سرپرست و مورد علاقه اوست.
از اين رو در صورت ناكامي و شكست در زندگي مشترك و در نتيجه طلاق، زن به آمال و آرزوها و خواسته هاي رواني خود نرسيده، احساس حقارت، ذلت و بدبختي مي كند و همين موضوع پي آمدهاي ناگواري به دنبال خواهد داشت. از سوي ديگر موفقيت ازدواج مجدد براي زنان طلاق گرفته به مراتب كمتر از ازدواج دوباره مردان آنان است. مخصوصاً، در جامعه اي كه تعداد دختران و زنان بي شوهر بيشتر از مردان باشد و جمعيت جوانان و مردان آن در اثر جنگ و حوادث ديگر كم شده باشد.
چه اين كه فشارهاي رواني و اختلال هاي رواني و رفتاري مثل تحير و سرگرداني، افسردگي، اضطراب، بزهكاري و انحرافات و غيره، متوجه فرزندان چنين خانواده هايي مي شود كه همه ناشي از عدم تربيت درست و كمبود محبت و عدم تأمين كامل عواطف آنها و احساس اهميت نداشتن آنان براي والدين خود مي باشد.
گذشته از اينها، زنان وقتي روحيه ي مردان خود را در پرتو مناظر هوس انگيز زنان، شهوت ران و لاابالي يافتند و علاقه ي آنان را نسبت به خود سرد و ضعيف ديدند، همواره در درون خود احساس عدم امنيت مي كنند، چون در هراسند كه مبادا شوهرانشان دست از آنان كشيده و دل در گرو معشوقه ي ديگري بسپارند و همين امر چه بسا اختلال ها و آسيب هايي در روان و زندگي آنها ايجاد كند.
نتيجه آن كه بر اساس حكم اسلام و نظر عقل و تجربه، آن چه نظام خانواده را حفظ مي كند، محبت و مودت، رحمت و از خودگذشتگي زن و مرد است؛ به همين دليل دين مقدس اسلام، از يك سو سفارش مي كند كه ازدواج دختر و پسر، بايد بر پايه محبت و عشق راستين ـ كه سنخيت و هم كفو بودن در ايمان و فضايل اخلاقي شالوده ي آن است ـ باشد و از سوي ديگر، مودّت، رحمت و گذشت در ميان زوجين قرار داد و از سوي سوم دستورهايي براي رعايت حقوق و احترام متقابل معين نمود كه عمل به آنها باعث حفظ محبت و افزايش آن مي گردد.
اما اين محبت و گذشت با فساد اخلاقي، هوس، خودخواهي، شهوت طلبي و ارتباط آزادـ كه از بي بندوباري و نمايش اندام و زيبايي هاي زنانه در جامعه و چشم چراني و تحريك پذيري مردان سرچشمه مي گيردـ از ميان رفته و يا آسيب مي بيند و به ا ختلافات عميق خانوادگي و طلاق منجر مي شود.
از اين رو لازم است كه زنان مسلمان براي جلوگيري ازطلاق و فروپاشي خانواده و از بين رفتن محبوبيت خود و ديگر زنان و آسيب ديدن فرزندان بر توصيه ها و سفارش هاي فطرت و شريعت عمل نمايند و در امر عفاف، حجاب و پوشش اسلامي ـ به لحاظ كمي و كيفي ـ به خواسته هاي دروني خود و خداي خويش احترام بگذارند، در غير اين صورت نه تنها خانواده ها از هم مي پاشند و حقوق ديگر زنان پايمال شده و كودكان و فرزندان از حمايت عاطفي، جسمي و تربيتي والدين محروم مي شوند، بلكه كيان خانواده خودشان هم در معرض فروپاشي قرار مي گيرد و يا دست كم درگيري و اختلاف و ناامني در خانواده هاي آنها حاكم گشته و شخصيت و حقوق آنان مورد بي مهري و كم توجهي همسرانشان واقع مي شود و حتي اين موضوع در بسياري از موارد دوسويه است.
چنان كه اگر امنيت و آرامش در خانه نباشد، فرزندان در اثر احساس ناامني، از خانه و دامن والدين فرار مي كنند و به دام باندهاي فساد و افراد منحرف افتاده و يا به دوستان ناباب پناهنده مي شوند كه خود اين حالات مشكلات و مصيبت هاي ناگوار فراواني به دنبال دارد.
گرايش مردان به چند همسري
از ويژگي هاي زنان، انحصار طلبي در معشوق و محبوب بودن است؛ اقتضاي يگانه معشوقه بودن زن آن است كه قلب همسرش كسي جز او را نخواهد و قلبش تنها در گرو محبت و عشق او و فرزندانش باشد و هرگز سراغ زن ديگرـ هووـ نرود؛ اگر چه اين ميل طبيعي بايد تعديل شود.
اين تمايل در زن از يك سو زمينه ي مناسبي براي او در داشتن زندگي توأم با صفا، صميميت، آرام و شيرين در سايه ي دل گرمي او به محبت همسر و در نتيجه ايجاد بستري مناسب و شايسته براي توليد و پرورش نسلي سالم و صالح و مادري نمونه بودن است و از ديگر سو مانع ازدواج مجدد شوهر كه معمولاً منشأ مشكلات خانوادگي و تربيتي است، مي شود.
با پيدايش هوو، زندگي خانوادگي، كانون پي آمدهاي ناگوار و نابساماني هاي رواني و جسمي بر زنان و فرزندان خواهد بود؛ زنان از وجود رقيب يا شريك زندگي كه به محبوبيت آنها لطمه وارد كند تحت فشار روحي قرار گرفته و منشأ اختلالات رواني و رفتاري در آنان مي شود. جو حاكم بر خانواده جوي توأم با بي اعتمادي، تبعيض و درگيري خواهد بود و شوهر نيز معمولاً نخواهد توانست وظايف خود را در برابر زن ها و حتي فرزندان انجام دهد كه اينها خود عامل فزاينده اي براي ايجاد مشكلات و اختلافات و عقده هاي دراز مدت مي شود، بالاخص در مواردي كه مردان از جهت اخلاق اسلامي و رعايت عدالت در ميان همسران و فرزندان ضعيف باشند.
از اين رو زندگي تك همسري بهتر و باصفاتر است، مگر در مواقع ضروري و با رعايت شرايط خاصي به ويژه شرط عدالت كه در قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام بر آنها تأكيد شده است.
از جمله مواردي كه تعدد زوجات ضرورت مي يابد اين است كه تعداد دختران و زنان بي همسر خيلي بيشتر از شمار پسرها و مردهاي بي همسر باشد. در چنين حالتي با رعايت قوانين و مقررات اسلامي، چند زني امري لازم و حكيمانه است هر چند بر خلاف ميل طبيعي زن باشد، زيرا هر عقل سليم و نيك انديش حكم مي كند كه در صورت وجود مصلحت مهم تر، امرِ اهمّ بر امر مهم ترجيح داده شود و در چنين موقعيتي ازدواج به صورت چند همسري بسيار مهم و لازم تر از آن است كه زنان و دختران، بي همسر بمانند و جامعه زنان و اجتماع دچار زيان هاي فوق العاده بگردد؛ چه اگر دختران ازدواج نكنند و از آن محروم شوند اختلال ها و عقده هاي رواني در كمين آنها خواهد بود، آن هم كساني كه در سايه ي جاذبه هاي خود، قدرت و توانايي اغوا و انحراف مردان و تخريب اخلاق انساني و معنوي افراد جامعه را در حد بالا دارند و به قول شهيد مطهري: «واي به حال بشر آن گاه كه غريزه و عقده دست به دست هم بدهند». (36)
در نتيجه روابط نامشروع، كه خود عامل ازدواج نكردن يا تأخير ازدواج پسران جوان و به تبع آن، بيوه شدن با تأخير ازدواج دختران جوان است شيوع مي يابد، بنيان خانواده ها از هم پاشيده و آسيب هاي غير قابل جبران بر زنان، همسران، فرزندان و جامعه وارد مي شود، لذا در اين گونه موقعيت ها تعدد همسر لازم مي باشد. هم چنان كه با خواست فطرت انساني خود زن كه خيرخواه همنوع و صلاح هم صنف خويش است نيز هماهنگ مي باشد.
اما بحث در ازدواج هاي غير منطقي و غير ضروري است كه بودن ترديد، علت آن هوس بازي و شهوت راني است، اما نبايد فراموش كرد كه غالباً منشأ چنين ازادواج هايي، جلوه گري و پوشش هاي تحريك آميز زنان است؛ به عبارتي بدحجابي و خودنمايي زنان با تحريك پذيري و ايجاد شهوت و هوس در مردان ارتباط مستقيم و تنگاتنگي دارد؛ امكان ندارد تحريك جنسي در جامعه باشد، اما در مردان عادي جامعه كه از كنترل چشم و تقواي لازم برخوردار نيستند، هوس و ميل به كام جويي ايجاد نكند و همين هوس و ميل هاست كه در مردان تك همسر گرايش به ازدواج مجدد را پديد مي آورد، زيرا چنين مرداني با دلدادگي و مجذوب شدن به جاذبه هاي آشكار زنان، اندك اندك به ازدواج با آنها تمايل نشان ميدهند كه با كاهش محبوبيت همسر قبلي ملازم و همراه است و يا چه بسا محبت او را از دل خارج نموده و تنها به همسر جديد خود مي انديشد و دل مي بندد.
بديهي است كاهش محبوبيت، فشارهاي روحي و اختلالهاي رواني و جسمي ـ همچون احساس حقارت، اضطراب، ناامني، افسردگي و عوارض ناشي از آنهاـ را براي زن اول و فرزندان او ايجاد مي كند.
بنابراين با نگاه محققانه و آمار به دست مي آيد كه خودآرايي و بدحجابي به زيان خود اين گونه زنان و ساير زنان جامعه تمام مي شود، اما متأسفانه اين زنان غافلند كه سلامت و پاكي جامعه از مظاهر فساد و شهوت انگيز آنان، عامل مهمي در استمرار معشوقيت زن و زندگي تك همسري است.
پي نوشت ها :
1- بقره (2) آيه 223.
2- رعد (13) آيه 28.
3- روم (30) آيه 21.
4- اعراف (7) آيه 189.
5- وسائل الشيعه، ج14، ص31.
6- روم (30) آيه 21.
7- فاطر (35) آيه 10.
8- منافقون (63) آيه 8.
9- بقره (2) آيه 222.
10- توبه (9) آيه 4.
11- مريم (19) آيه 96.
12- بحارالانوار، ج78، ص364.
13- ميزان الحكمه، ج6، ص291.
14- اعراف (7) آيه 13.
15- بحارالانوار، ج70، ص64.
16- يوسف (12) آيه 53.
17- انعام (6) آيه 124.
18- بقره (2) آيه 206.
19- حج (22) آيه 74.
20- وسائل الشيعه، ج3، ص357؛ بحارالانوار، ج83، ص184.
21- فاطر (35) آيه 10.
22- بقره (2) آيه 187.
23- اعراف (7) آيه 26.
24- اعراف (7) آيه 27.
25- بقره (2) آيه 228.
26- نساء (4) آيه 19.
27- بقره (2) آيه 232.
28- بقره (2) آيه 229.
29- طلاق (65) آيه 1.
30- بقره (2) آيه 231.
31- بقره (2) آيه 231؛ ر.ك: همان، آيه 233و234.
32- بقره (2) آيه 232.
33- همان، آيه 236.
34- همان، آيه 241.
35- اخبار صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
36- نظام حقوق زن در اسلام، ص428.