گشايش بااذان
ايام سوگواري شهداي كربلا بود. عراقيها در اردوگاه شمارهي 3 موصل، همهي ما را جمع كردند و اعلام نمودند: « عزاداري ممنوع است. »!
خيلي سخت بود. بايد كاري ميكرديم؛ در آن فضاي حزنانگيز با اشكهايي پنهاني و چهرههايي غمناك، كفشها را از پا درآورده به سمت زمين وزرشي حركت كرديم. در وسط زمين ورزش، همگي بياختيار شروع به نوحهخواني و سينهزني نموديم.
صداها هر لحظه بلندتر ميشد؛ يكي از اسيران ناگهان اذان گفت. ديگران نيز به پيروي از او اذان گفتند؛ وقت نماز ظهر بود.
فرماندهي عراقي دچار تشويش شد. وقتي كه ديد وضع خراب است و هر لحظه احتمال شورش ميرود، سراسيمه آمد و گفت: « به آسايشگاهها برويد و در آنجا نماز بخوانيد و عزاداري كنيد»!
راوي:داوود قديمي
منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان - صفحه: 141