پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
غلام رضا گرايي
غلام رضا
|
نام :
|
گرايي
|
نام خانوادگي :
|
1337
|
تاریخ تولد :
|
ديپلم
|
تحصيلات:
|
|
|
|
اهل کجايي؟ |
اهل کجايي؟
اردوگاه ما يک آبگرمکن برقي داشت که اکثر مواقع خاموش بود يا درجهي آن خيلي کم بود، لذا اصلاً آب گرم براي استفاده وجود نداشت.عراقيها فقط زماني که صليب سرخ ميآمدند آن را روشن ميکردند. من چون تا حدودي در کارهاي الکتريکي وارد بودم، با يکي از بچهها تصميم گرفتيم آبگرمکن را دستکاري کنيم تا خود عراقيها هم متوجه نشوند و هميشه آبگرم باشد. روزي که قرار بود اين تصميم را عملي کنيم، با همان دوستم که آقاي مدرسي نام داشت به طرف آبگرمکن ميرفتيم که معلوم نشد از کجا کارمان لو رفت. در اثناي راه، يکي از نگهبانان عراقي، به نام جاسم، دوستم را عقب کشيده بود و خودش با من همراه شده بود. من هم که متوجه حضور او نشده بودم به راه خودم ادامه ميدادم. وقتي به آبگرمکن رسيدم و دستم را به طرف درجهي آبگرمکن دراز کردم، جاسم دستم را گرفت. از اقبال خوش من فرمانده اردوگاه سر رسيد و از ماجرا پرسيد و ما را به اتاق فرمانده برد. جاسم به او گفت: اين فرد ميخواست آبگرمکن را خراب کند. فرمانده از من موضوع را پرسيد. من گفتم: ما همين يک آبگرمکن را داريم، چطور ممکن است من آبگرمکني را که براي خودمان است خراب کنم؟ او هم ديد من حرف منطقي زدهام، لذا گفت: اهل کجايي؟ گفتم: اهل قم. گفت: آيا تو [امام] خميني را ديدهاي؟ گفتم:خيلي زياد! تعجب کرد و گفت: مگر با او فاميل هستي؟ گفتم: نه، فاميل من گرايي است و فاميل او خميني. اگر فاميل بوديم حتماً به شما ميگفتم. او پرسيد: پس چطور ممکن است خميني را زياد ديده باشي؟ گفتم: [امام] خميني يک رهبر مذهبي است و هميشه در بين مردم و در دسترس آنان است و اگر کسي بخواهد ميتواند وقت ملاقات بگيرد و با ايشان ديدار کند. به علاوه، وقتهايي هست که خود امام در جمع مردم حاضر ميشود و با آنها ارتباط برقرار ميکند. او از حرفهاي من خيلي تعجب کرد و گفت تا مرا به آسايشگاهم بفرستند. بعد از رفتن من، به شدت در فکر فرو رفته بود و تا مدتي از جاي خودش بلند نشد. وقتي که به طرف آسايشگاه ميرفتم، مدرسي از پنجره آسايشگاه به من گفت: گرايي، آبگرمکن منزل ما در قم هم خراب است. اگر آزاد شدي، يک سر بيا درستش کن.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 - صفحه: 86
پنج شنبه 7 بهمن 1389 8:47 PM
تشکرات از این پست