0

آزادگان و امام خميني (ره)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

اكبر صابري
 

اكبر

نام :

صابري

نام خانوادگي :

 1339

تاریخ تولد :

ليسانس علوم سياسي

تحصيلات:

 
بهانه ‌ي همه چيز

بهانه ‌ي همه چيز

دشمن هر کجا اسيري مي‌گرفت اولين خواسته‌ي او اهانت به امام بود. براي ما هم پيش آمد که در ابتداي اسارت ما را که حدوداً هشتاد نفر بوديم تحت فشار قرار دادند و از ما خواستند تا به امام اهانت کنيم که نهايتاً حدود ده نفر را به اسارت گرفتند و بقيه را به رگبار بستند. در بدو ورود به هر اردوگاه هم تونل مرگ درست مي‌کردند و بعد از آن هم به بهانه‌هاي مختلف از قبيل تأمين دارو يا غذا دادن از ما مي‌خواستند به امام توهين کنيم، ولي اين خوابي آشفته بود که هيچگاه تعبير نشد اينکه آنها بخواهند ما را با اين شکنجه‌ وادار به توهين به امام کنند. همه‌ي بچه‌ها استوار بودند و هيچ يک از بچه‌ها اهانت نمي‌کردند.
هر بار که از بچه‌ها مي‌خواستند به امام اهانت کنند و بچه‌ها با تمام قوا در مقابل آن‌ها مي‌ايستادند و هيچ جسارتي نمي‌کردند، اين مساًله براي آن‌ها خيلي سخت تمام مي‌شد و واقعاً احساس عجز و خواري مي‌کردند. اين حالت از چهره‌ي عصباني آن‌ها و فحش‌هايي که به زبان مي‌آوردند و همچنين شدت گرفتن شکنجه‌هاي آن‌ها مشخص بود.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 56

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

ابراهيم صفي نژاد
 

ابراهيم

نام :

صفي نژاد

نام خانوادگي :

 1334

تاریخ تولد :

فوق ليسانس حقوق

تحصيلات:


 

خوشحالي

خوشحالي

ما با ديدن عکس امام خيلي خوشحال مي‌شديم و تمام سختي‌هاي اسارت را فراموش مي‌کرديم. يادم هست ده، پانزده روز از اسارت ما گذشته بود و ما در اين مدت فشارها و سختي‌هاي زيادي را تحمل کرده بوديم. در همان روزها، من دو نفر از دوستان به نام‌‌هاي هادي و محمود ( هادي پاسدار و اهل شيراز و محمود روحاني و اهل بروجرد بود) را ديدم که کنار يکديگر نشسته‌اند و آرام مي‌خندند. برايم عجيب بود که در اين اوضاع و احوال اسفناک، چرا آن‌ها خوشحالند و مي‌خندند. وقتي هادي رفت، من پيش محمود رفتم و به او گفتم: چرا مي‌خنديديد؟ او کاغذ سيگار کوچکي را به من نشان داد که هادي روي آن تصويري از امام را کشيده بود و يک بيت عاشقانه هم کنار آن نوشته بود. آن‌ها با ديدن اين تصوير شاد و خوشحال شده بودند و هر کس هم آن عکس را مي‌ديد در آن شرايط خوشحال مي‌شد.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 114

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

رضاعلي صمدي
 

رضاعلي

نام :

صمدي

نام خانوادگي :

 1344

تاریخ تولد :

خارج حوزه

تحصيلات:

 
يا سيد جسارت به امام

يا سيد

يك مورد ديگر كه از خاطرات ناب است و تاكنون جايي نقل نكرده‌ام و اميدوارم براي نسل جوان ما مفيد باشد، مربوط است به بعد از رحلت امام. گفتم كه ما را به اردوگاه هفده تكريت كه اردوگاهي مخروبه بود، بردند _ وقتي وارد اردوگاه شديم، حتي آب براي خوردن پيدا نمي‌شد چه برسد به وضو. آن‌ها با تانكر آب مي‌آوردند و چه مشكلات زيادي در آن‌جا براي ما پيش آمد كه چون از اصل خارج مي‌شوم بنا ندارم زياد توضيح بدهم.
به علت بي‌آبي و نبود امكانات ابتدايي، بسياري از دوستان ما دچار مريضي‌هاي عفوني شدند. از جمله خود بنده هم گرفتار شدم كه شايد اگر مرا چند ساعت ديرتر به بيمارستان مي‌رساندند، غزل خداحافظي را مي‌خواندم. خلاصه وضع جسمي ما بسيار وخيم بود و آب بدنمان رفته بود و ديگر رمقي نداشتيم. ما ده پانزده نفر بوديم كه حدوداً پانزده روز در بيمارستان تكريت بستري شديم تا به حالت عادي برگشتيم.
در بيمارستان دو اتفاق برايمان افتاد كه براي خود من خيلي جالب بود. يكي اين بود كه راننده‌ي آمبولانسي كه ما را به بيمارستان برده بود، ‌گاهي مي‌آمد و از بچه‌ها احوال‌پرسي مي‌كرد و مي‌رفت. يك روز او داخل بخش ما آمد كه شامل دو اتاق تو در تو بود و دوستان آزاده آن‌جا بودند؛ او كنار يكي از تخت‌ها نشست. يادم هست غروب هم بود و تلويزيون داشت اخبار پخش مي‌كرد و يك دفعه تصوير صدام را پخش كرد. ايشان به تصوير صدام آب دهن انداخت و به او توهين كرد. ما اول فكر كرديم دارد فيلم بازي مي‌كند تا ما را به حرف بياورد اما چند لحظه‌ي بعد تلويزيون عراق گزارشي از ايران پخش مي‌كرد كه تصويري از حضرت امام در آن بود. وقتي تلويزيون تصوير حضرت امام را نشان داد، ايشان ناخودآگاه بلند شد به احترام حضرت امام كلاهش را برداشت و چند بار " جدك يا سيد " را تكرار كرد و بعد دستش را به طرف آسمان بلند كرد. آن وقت ما ديديم كه اين بنده‌ي خدا دارد اشك مي‌ريزد و ما اين‌جا متوجه شديم كه او واقعاً به امام ارادت و از صدام نفرت دارد.
او براي ما صحبت كرد و گفت: فكر نكنيد من دارم جلوي شما اين كارها را مي‌كنم من امام را از صميم قلب دوست دارم و از اين خبيث ملعون بدم مي‌آيد. او مي‌گفت: برادري داشتم كه تحت تعقيب نيروهاي استخباراتي بود و نهايتاً فرار كرد و به ايران رفت و الآن جزو نيروهاي سپاه بدر است.
زماني هم كه ما از بيمارستان برگشتيم، اين بنده‌ي خدا با يكي از دوستان ما در اردوگاه رابطه داشت. دوست ما بعد از چند روز آمد و گفت: فلاني،‌ ابراهيم را مي‌شناسي؟ گفتم: همان ابراهيم كه ما را به بيمارستان برد؟ گفت: بله ايشان فرار كرد و رفت ايران. گفتم: كي؟ گفت: ديروز غروب آمد پيش من خداحافظي كرد و گفت: من زن و بچه‌ام را فرستاده‌ام كردستان و فردا خودم در كردستان مأموريتي دارم و از آن‌جا اگر خدا بخواهد مي‌روم ايران و پناهنده مي‌شوم.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 -  صفحه: 171

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

محسن طاهري برمائي
 

محسن

نام :

طاهري برمائي

نام خانوادگي :

 1343

تاریخ تولد :

ليسانس

تحصيلات:


 

پنجاه ميليون خميني

پنجاه ميليون خميني

قبل از ارتحال حضرت امام(ره)، روزي افسر ارشد عراقي اسراي بند سه اردوگاه تکريت يازده را جمع کرد تا براي‌شان سخنراني کند. پيش از آن، خبر بيماري حضرت امام خميني توسط جرائد و تلويزيون به گوش اسرا رسيده بود. افسر بلند پايه‌ي عراقي که غرور او را گرفته بود سؤالي از اسرا پرسيد که فکر نمي‌کرد کسي جرأت پاسخ گفتن به آن را داشته باشد و مي‌خواست از اين راه روحيه‌ي اسرا را تخريب کند.
او گفت: شما که دم از امام‌تان مي‌زنيد، اگر روزي او فوت کند چه کار خواهيد کرد؟ بعد از چند لحظه، يکي از اسرا اجازه گرفت و بلند شد تا جواب بدهد. بعد از اجازه‌ي افسر اردوگاه براي پاسخ گفتن، ايشان گفت: همه‌ي ملت ايران خميني هستند.
حضرت امام ملت ايران را طوري تربيت کرده که هر کدامشان يک خميني هستند. همين اسرايي که در دست شما هستند هر کدام‌ يک خميني هستند. و اگر امام خميني از بين ما برود، پنجاه ميليون ايراني امام هستند. امام انديشه خودش را جوري انتقال داده که هر کدام از مردم ما يک خميني است.
وقتي مترجم پاسخ آن اسير را ترجمه کرد، افسر عراقي از جواب دندان‌شکن وي بسيار تعجب کرد و از روي شرمندگي به بهانه‌ي وقت آمار و داخل‌باش بحث را ادامه نداد. ‌

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 132

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

سيدمحمدتقي طباطبايي
 

سيدمحمدتقي

نام :

طباطبايي

نام خانوادگي :

 1342

تاریخ تولد :

ليسانس حقوق غذايي

تحصيلات:

 
اجر شهادت بهاي عشق به امام حرس خميني
زيارتگاه عاشقان عاشقان خميني

اجر شهادت

بنده قبل از اعزام به جبهه، حدود يك سال در جماران در محضر امام بودم و به عنوان نگهبان و محافظ بيت ايشان خدمت مي‌كردم. ابهت و عظمت امام باعث مي‌شد در ديدارهايي كه با ايشان دست مي‌داد، نتوانم حتي يك كلمه بر زبان جاري كنم. هميشه زبانم آرام مي‌ماند و به جاي آن اشك از چشمم جاري مي‌شد.
روزهاي آخري كه مي‌خواستم به جبهه اعزام شوم، موقعيتي پيش آمد تا براي خداحافظي و تبرّك، به دست‌بوسي بروم. من با اشك شوق دست امام را بوسيدم و عرض كردم: آقا دعا كنيد ما شهيد شويم! حضرت امام در پاسخ فرمودند: خداوند شما را زنده نگه دارد و اجر شهادت به شما عنايت فرمايد! سلام مرا به رزمندگان برسانيد و به آن‌ها بگوييد كه ان‌شاالله خداوند به شما نصرت عطا مي‌فرمايد.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 -  صفحه: 109

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

كرم علي عابدي
 

كرم علي

نام :

عابدي

نام خانوادگي :

 1334

تاریخ تولد :

پايه شش حوزه

تحصيلات:


 

مداواي دكتر عراقي! فرمانده

مداواي دكتر عراقي!

تركشي كه به چشم من اصابت كرده بود، خيلي مرا آزار مي‌داد. در همان بيمارستان بصره دكتري آمد و به من گفت: تو پاسدار خميني هستي؟ گفتم: نه. من كيسه‌كش حمام بودم ولي چون درآمد خوبي نداشتم، به جبهه آمدم. من تا آخر اسارت همين روال را پيش گرفته بودم و هر جا با من مصاحبه مي‌شد، اين كلك را مي‌زدم و آن‌ها را سر كار مي‌گذاشتم. آن دكتر چند تا سيلي به صورت من زد و گفت: تو بايد بروي بغداد تا عمل شوي.
مرا به بغداد بردند. در استخبارات، دكتري براي معاينه‌ام آمد و گفت: چه شده؟ گفتم: تركش به چشمم خورده و خيلي مرا آزار مي‌دهد. گفت: الآن برايت مداوا مي‌كنم. بعد انگشتش را در چشمم فرو كرد. فرياد من به هوا رفت و از چشمم خون جاري شد. گفت: به خميني توهين كن. گفتم: توهين نمي‌كنم. او رهبر من است و همه‌ي ما به عشق خميني به جبهه آمده‌ايم و گوش به فرمان او هستيم. او هم براي اين آمده تا ما را از زير بار ظلم و ستم نجات دهد. بعد گفتم: آيا تو قرآن مي‌خواني؟ گفت: بله. گفتم: ( لا تَظلِمونَ و لا تُظلِمونَ )؛ ظلم نكنيد و ظلم را نپذيريد.
او هم عصباني شد و به سربازان گفت مرا بزنند.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 -  صفحه: 71

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

صفر  عبدالملكي
 

صفر

نام :

عبدالملكي

نام خانوادگي :

 1328

تاریخ تولد :

ديپلم

تحصيلات:

 
کرامتي از امام

کرامتي از امام

وقتي به اسارت دشمن در آمدم، آن‌ها دست‌هايم را بستند و از قسمت‌هاي مختلف که رد مي‌شدم مرا بازجويي مي‌کردند. در سه مرحله بازجويي، عکس امام که در جيب من بود کشف نشد. بعد، مرا با دست‌هاي بسته در گوشه‌اي انداختند. بعد از سعي و تلاش بسيار، دست‌هايم را باز کردم. مي‌خواستم بدانم واقعاً عکس امام در جيب من هست يا نه؟ وقتي دست در جيبم کردم، با کمال نا‌باوري عکس را بيرون آوردم و آن را بوسيدم و بعد مخفي کردم.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 181

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)


تقي عبدي
 

تقي

نام :

عبدي

نام خانوادگي :

 1348

تاریخ تولد :

ليسانس مديريت

تحصيلات:


 

خميني را نگهدار

خميني را نگهدار

در سفرهاي زيارتي ما به کربلا، يکي از عزيزان در حرم حضرت ابوالفضل عليه‌السلام وقتي به ضريح مبارک حضرت رسيد، از ته دل فرياد زد: «اباالفضل علمدار، خميني را نگهدار» اين شعار باعث شد ديگر اسرا هم تبعيت کنند و اين شعار را سر بدهند، بعد نيروهاي عراقي و افراد گارد ويژه به ايشان حمله کردند و او را مورد ضرب وشتم قرار دادند و با کتک‌کاري بردند.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 100

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

غلام حسين عموشاهي
 

غلام حسين

نام :

عموشاهي

نام خانوادگي :

 1342

تاریخ تولد :

فوق ليسانس برنامه ريزي شهري

تحصيلات:

 
اشك شوق معجزه‌ ي صلوات پيراهن پرعلامت

اشك شوق

من مدتي در سلول‌هاي زندان استخبارات عراق در بغداد بودم. در آن‌جا با خيلي از عراقي‌هايي كه حكم اعدام برايشان صادر شده بود، آشنا شدم. من براي آن‌ها درباره‌ي اهداف جمهوري اسلامي و پيام‌هاي امام خميني مي‌گفتم.
وقتي از امام براي آن‌ها مي‌گفتم، اشك‌شان جاري مي‌شد و مي‌گفتند: اي امام خميني، تو ما را كمك كن و از اين اوضاع نجات بده.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 -  صفحه: 199

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

ابوالقاسم عيسي مراد
 

ابوالقاسم

نام :

عيسي مراد

نام خانوادگي :

 1344

تاریخ تولد :

فوق ليسانس

تحصيلات:


 

قلب من

قلب من

يكي از بچه‌هاي بوشهر به نام حسين كه هم پاسدار بود و هم فرمانده‌ي گردان، بارها و بارها توسط عراقي‌ها شكنجه شد تا به امام توهين كند.
يك‌بار يكي از افسران به او گفت: يك سؤال از تو مي‌پرسم راستش را بگو. واقعيت امام در نظر تو چيست؟ او هم پاسخ داد: واقعيت اين است كه امام قلب من است شما هر چه‌قدر مرا شكنجه كنيد، نمي‌توانيد امام را از من بگيريد. اگر مي‌خواهيد دست مرا جدا كنيد، پاي مرا جدا كنيد، چشم مرا درآوريد، ولي نمي‌توانيد قلب مرا از من بگيريد. عراق‌ ها سه چهار نفري آن‌قدر او را زدند كه از شدت شكنجه يكي از پاهايش از زانو به پايين تا مدت‌ها كبود بود و يك كليه‌اش را هم از دست داد.
او را به بيمارستان منتقل كردند و حدود دو ماه هم در بيمارستان بستري بود و از شدت شكنجه چيزي جز پوست و استخوان از او نمانده بود ولي روحيه‌ي او هم‌چنان پرتوان و نيرومند بود. بچه‌ها همه‌ي اين سختي‌ها را تحمل مي‌كردند تا نشان دهند امام و انقلاب اسلامي بر حق است؛ در صورتي كه هم از نظر شرعي و هم از نظر مقررات جهاني اگر اسيري در موارد سخت اين‌چنين قرار بگيرد و از روي اجبار به مملكت يا رهبر خودش توهين كند،‌ مسئوليتي ندارد و كسي حق مجازات او را ندارد.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 -  صفحه: 204

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

محمود قائمي
 

محمود

نام :

قائمي

نام خانوادگي :

 1339

تاریخ تولد :

سطح يک حوزه علميه

تحصيلات:

 
عظمت امام

عظمت امام

يکبار، يکي از دوستان با سرباز عراقي صحبت کرده بود و او از امام تمجيد کرده بود (جريان مربوط به مراسم تشييع حضرت امام مي‌شود). اين سرباز که مراسم تشييع پيکر امام را در تلويزيون ديده بود به دوست ما گفت: در تشييع جنازه[امام] خميني، گويي حضرت نبي‌اکرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله به رحمت خدا رفته بود. اين سرباز عراقي امام را به پيامبر اسلام صلي‌الله‌عليه‌و‌‌آله تشبيه کرده بود.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 78

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

مهدي قاسمي
 

مهدي

نام :

قاسمي

نام خانوادگي :

 1338

تاریخ تولد :

فوق ليسانس

تحصيلات:


 

ناكامي دشمن

ناكامي دشمن

يك‌بار عراقي‌ها به ما گفتند: مي‌خواهيم از شما عكس بگيريم. بچه‌ها خيلي نگران شدند كه نكند از اين عكس‌ها عليه نظام اسلامي و امام خميني استفاده كنند. به همين خاطر ما مخالفت كرديم و گفتيم: ما عكس نمي‌خواهيم. آن‌ها گفتند: ما عكس‌ها را براي شناسايي شما و فرستادن به خانواده‌هايتان مي‌خواهيم. ولي باز هم مخالفت مي‌كرديم. بالاخره بعد از اصرار زياد، به شرط اين‌كه هيچ توهيني به امام و انقلاب نشود، قبول كرديم.
وقتي به محل عكس‌برداري رسيديم، ديديم عراقي‌ها يك ميز و صندلي گذاشته‌اند تا افراد تك‌تك پشت آن بنشينند و عكس بگيرند؛ اما پشت اين ميز، تصويري از صدام ملعون هم گذاشته‌اند. ما با ديدن تصوير، اعتراض كرديم و يك‌پارچه براي امام صلوات فرستاديم و داد و بيداد راه انداختيم. آن‌قدر صلوات فرستاديم و همهمه كرديم تا تمام عكاسان كه نظامي هم بودند، بساط‌شان را برداشتند و رفتند.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 -  صفحه: 119

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

روح الله قلندري
 

روح الله

نام :

قلندري

نام خانوادگي :

 1339

تاریخ تولد :

پنجم ابتدايي

تحصيلات:

 
نام خدا و خميني توهين اسمم روح الله است

نام خدا و خميني

گاهي عراقي‌ها يك اسير را مي‌گرفتند و با پا روي سر او مي‌رفتند و با پوتين فشار مي‌دادند و به او مي‌گفتند: بگو خدا! مي‌گفت: خدا. بعد فشار بيشتري به او مي‌دادند و مي‌گفتند: بگو خميني. مي‌گفت: خميني. دوباره فشار بيشتري مي‌دادند و مي‌گفتند: بگو صدام. مي‌گفت: صدام.
آن وقت پا را برمي‌داشتند و او را آزاد مي‌كردند و مي‌گفتند: هر وقت بگويي صدام در پناهي ولي اگر اسم خدا يا خميني را بياوري در عذابي.
در حقيقت مي‌خواستند اين‌طوري فكر بچه‌ها را شستشو دهند كه راه نجات شما صدام است؛ اين‌قدر طرفدار خدا و ائمه‌ي معصومين عليهم‌السلام و امام خميني نباشيد.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 -  صفحه: 37

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

غلام حسين قهرماني
 

غلام حسين

نام :

قهرماني

نام خانوادگي :

 1344

تاریخ تولد :

سطح سه حوزه علميه

تحصيلات:


 

هذا امامي در حرم يار

هذا امامي

بنده، به دليل آنکه در جبهه مجروح شده بودم، مدت شانزده روز در بيمارستان بصره بستري شدم. سربازان آن‌جا به امام و حتي اسم ايشان حساسيت داشتند. با اين حال، در بين آن‌ها دو سرباز شيعه با بقيه تفاوت داشتند و انسانهاي بهتري بودند. يادم هست روزي يکي از آن‌ها که اسمش داوود بود داخل اتاق ما آمد و وقتي ديد سرباز عراقي ديگري آن‌جا نيست، عکسي از امام از حيبش در آورد و گفت: «هذا روحي، هذا امامي.آنا احبه» اين روح من است. اين امام من است. من او را دوست دارم. عکس بزرگي هم از صدام روي ديوار اتاق بود. او رو به آن عکس کرد وشروع به اهانت به عکس صدام کرد. آن سرباز علاقه‌ي زيادي به امام از خود نشان داد و اين علاقه را با رسيدگي خيلي خوب خود به بچه‌هاي مجروح ايراني اثبات کرد. يادم هست روزي که ما را از بيمارستان مرخص کردند و مي‌خواستند به اردوگاه ببرند، همين سرباز به کمک آن سرباز ديگر به صورت مخفيانه يک بسته قرص مسکن به داخل اتوبوس آورد و به يکي از بچه‌ها که در انتهاي اتوبوس نشسته بود داد و گفت: شما را در اين مسير اذيت مي‌کنند. اين قرص را بگيريد و استفاده کنيد، ولي به عراقي‌ها نشان ندهيد. در بين خود عراقي‌ها هم آدم‌هايي بودند که به امام ارادت داشتند‌.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد3 -  صفحه: 7

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)

محمدرضا كاركوب زاده
 

محمدرضا

نام :

كاركوب زاده

نام خانوادگي :

 1343

تاریخ تولد :

فوق ديپلم

تحصيلات:

 
ظلم

ظلم

يكي از سربازهاي عراقي داخل اردوگاه مي‌گفت: در زندان بغداد كه بودم، يك افسر ايراني را كه به عراق پناهنده شده بود، به استخبارات آورده بودند. در آن‌جا افسر عراقي از او پرسيد: چرا پناهنده شدي؟ گفت: خميني به ايران آمده و خيلي به مردم ظلم مي‌كند و هر روز به طريقي مردم اذيت مي‌شوند. همه مي‌خواهند از كشور فراركنند و ... .
اما افسر عراقي رو كرده بود به آن افسر ايراني و گفته بود: خميني در كشور ما هم بود و ما او را مي‌شناسيم. او هرگز چنين كارهايي نمي‌كند و اين كارهايي كه تو مي‌گويي، هرگز از خميني سر نمي‌زند و تو دروغ مي‌گويي. بعد دستور داده بود او را بزنند.

منبع: كتاب رمزمقاومت جلد1 -  صفحه: 138

 
 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  8:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها