پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
احمد سدري
احمد
|
نام :
|
سدري
|
نام خانوادگي :
|
1347
|
تاریخ تولد :
|
ليسانس
|
تحصيلات:
|
|
|
|
ناسزا به امام |
|
مقلدان امام |
ناسزا به امام
اگر كسي برايش كاري پيش ميآمد يا مجبور بود به اتاق سربازهاي اردوگاه برود، بعثيها به هر بهانهاي به او گير ميدادند. اگر هم او را ميشناختند و ميدانستند چه جور آدمي است و مثلاً به امام ارادت دارد، از همان طريق شكنجهاش ميكردند.
يك بار براي خود من اين اتفاق افتاد. روزي براي انجام كاري به آنجا رفته بوديم كه آنها گفتند: اگر ميخواهيد كتك نخوريد، بايد بگوييد: ... بر خميني. من گفتم: گيرم كه من اين جمله را گفتم، چه چيزي گير شما ميآيد؟ اگر كسي به رهبر شما فحش بدهد، شما خوشتان ميآيد؟ درست است كه من اسيرم، ولي اعتقاد هر كسي براي خودش محترم است. شما صدام را دوست داريد او رهبر شماست؛ ما هم امام خميني رهبرمان است و او را دوست داريم. اصلاً اينطور درست نيست. تو رهبر خودت را قبول داشته باش، من هم رهبر خودم را.
خلاصه هر كاري كردند، نتوانستند مرا مجبور به توهين كنند و من با حرف زدن و استقامت، وقت آنها را تلف كردم. دست آخر ما را شكنجه كردند؛ يعني هر چه در گوش آنها خواندم، هيچ و پوچ بود و گويي منطق در قاموس آنها جايي نداشت.. بعثيها كابليهايي داشتند كه سر آنها رشتهرشته شده بود و از نوع كابلهاي برق بود. آن را به كف دست، پا، سر، كمر و هر جايي كه دستشان ميرسيد، ميزدند. بعد اگر خيلي سر و صدا ميكرديم، ما را به فلك ميبستند. چوبي بود كه طنابي به دو سر آن وصل شده بود. پا را بين چوب و طناب ميانداختند و چوب را ميچرخاندند. آن وقت پا درون فلكي قفل ميشد و دو سرباز دو طرف چوب را محكم ميگرفتند. بعد چوب را بالا ميكشيدند و فرد كاملاً سر و ته ميشد. آن وقت يك سرباز ديگر با تمام قدرت، كابل را بالا ميبرد و به كف پا ميكوبيد و هر وقت خسته ميشد، طرف را ول ميكرد. براي خودم خيلي ارزش داشت كه آن روز حرفم را زدم و كتك خوردم. اينكه آنها نتوانستند خواستههايشان را به اسيران ايراني كه هميشه زير دست و تحت اختيار آنها بودند تحميل كنند، برايشان بسيار عذابآور و ناراحتكننده بود. اگر بعثيها ميتوانستند از زبان كسي توهيني به حضرت امام بشوند، خيلي خوشحال ميشدند؛ چون ميگفتند ما كاري كرديم كه اين فرد به رهبر و اعتقاداتش پشت كرد؛ ولي اينطور نبود و هميشه ناكام ميشدند. بچهها با مقاومتي كه ميكردند، آنها را خيلي بيشتر تحت فشار روحي قرار ميدادند. ما به چشم خود ديديم كه هيچ يك از اسراي ايراني چه پير و چه جوان و چه نوجوان در زمينههاي اعتقادي هيچ وقت كوتاه نيامدند و به رهبر و مملكت و مسلمانيشان پشت نكردند.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 - صفحه: 216
پنج شنبه 7 بهمن 1389 8:40 PM
تشکرات از این پست