0

زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

 
VAHIDFF
VAHIDFF
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 66
محل سکونت : کرمان

زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام را می‌توان در چهار دوره بررسی كرد. ] که به سه دوره آن اشاره می‌شود [

قسمت اوّل: دوران رضاع، صباوت و كودكی.

در این دوره، چنانچه تواریخ معتبر شرح می‌دهند، اموری از آن حضرت دیده می‌شد كه نشانه آینده‌ای بزرگ و درخشان بود و خیر و بركت در قبیله‌ی حلیمه كه دایه‌ی آن حضرت بود ظاهر گشت؛ تا سن هشت سالگی كفالت و خدمتگزاری پیغمبر با جدش عبدالمطلب بود، پس از آن بر حسب وصیت عبدالمطلب به عمویش ابوطالب واگذار شد و ابوطالب تا زنده بود از خدمت و حمایت آن حضرت كوتاهی نكرد.

قسمت دوم: دوران بعد از كودكی تا بعثت

در این دوره، آن حضرت به اخلاق كریمه و عفت و پاكدامنی، تواضع ، جود و بخشش، و بزرگواری به خصوص صداقت و امانت، معروف و مشهور شد تا حدّی كه او را محمّد امین لقب دادند، در هنگام اختلاف قبایل بزرگ عرب، بر سر نصب حجرالاسود كه نزدیك بود آتش جنگ بزرگی شعله‌ور شود، همگان آن حضرت را به حكمیت و داوری قبول كردند، با تدبیر آن حضرت آن اختلاف نیز حل شد.

در این دوره، هرگز از آن حضرت كار لغو و شركت در عمل لهوی دیده نشد. مردم را ضیافت و میهمانی می‌فرمود، و یتیمان را كفالت و پرستاری می‌كرد. به بینوایان، درماندگان و افتادگان كمك می‌نمود و مظلومین را یاری می‌كرد، و در حلف الفضول، آن پیمان مقدسی كه به ابتكار بنی هاشم به خصوص زبیر عموی پیغمبر، برای جلوگیری از تجاوز و ظلم در خانه عبدالله بن خدغان بسته شد صمیمانه شركت فرمود، و بعدها نیز آن پیمان و یاد آن همكاری را گرامی می‌داشت. در سن بیست و پنج سالگی با خدیجه كه از بانوان سرشناس و دارای ثروت زیاد و به عقل و درایت موصوف بود، در حالی‌که چهل سال از عمرش گذشته بود ازدواج كرد و اموال و ثروت بسیار او را كه صادقانه تحت اختیار آن حضرت گذارد، در راه رفاه مردم و دستگیری از ضعفا و فقیران انفاق كرد، و با آن ثروت سرشار، دلش به تجمّل و خوشگذرانی مایل نشد.

قسمت سوم: دوران بعثت تا هجرت به مدینه

در این دوره از جانب خدای یگانه به سوی بشریت مبعوث و به رسالت برانگیخته شد، و بزرگترین و سنگین‌ترین مسئولیت‌ها را به عهده گرفت و با ندای (قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا) دعوت الهی را آغاز فرمود. و بطلان رسوم شرك و بت‌پرستی، عادات باطله، تبعیضات گوناگون، استثمار، استعباد و استضعاف را اعلان كرد.

مدّتی گذشت و پیغمبر در میان استهزاء و اذیت و آزار قوم به دعوت می‌پرداخت و جز علی بن ابیطالب علیه السلام كه سنّش در ابتدای بعثت از ده سال بیشتر نبود و همسر با وفا و خردمندش كه با روشن‌بینی خاص و سوابق درخشانی كه از اخلاق كریمه پیغمبر داشت، حقیقت دعوت و آسمانی بودن رسالت شوهر گرامیش را درك می‌كرد؛ امّتی نداشت، اما پیغمبر مصرّانه با پشتكار عجیب دعوت را تعقیب می‌فرمود و علی و خدیجه او را یاری می‌كردند؛ علی در خارج خانه و خدیجه در داخل خانه

واما امام صادق عليه السلام

شاگردان حضرت رشته‌های مختلف علم مانند كلام، مناظره، الهیات، فقه، تفسیر، حدیث، ادب، علوم طبیعی، شیمی و منافع الاعضاء و رشته‌های دیگر را از مكتب والای وی فرا می‌گرفتند و مكتب آن حضرت بود كه بزرگترین علمای علوم قرآن، فقه، كلام، شیمی و غیره را به دنیا تحویل و افرادی مانند محمد بن مسلم، زراره، هشام، ابان بن تغلب، ابوحنیفه، مالك بن انس هم از شاگردان آن حضرت بودند . این عده كه از مشاهیر علمای اسلام هستند و در علم رجال متبحر می باشند، نام چهار هزار نفر از شاگردان حضرت صادق علیه السلام را در یك كتاب جمع‌آوری كرده، و هر كدام در یك موضوع علمی و اسلامی از آن حضرت، كلام و حدیثی نقل كرده‌اند . وقتی در مسجد كوفه احصاء شد چهار صد نفر از آن حضرت نقل علم و حدیث می‌كردند. كتاب توحید مفضل، و رساله اهلیلجه، و مباحثات آن حضرت با رؤسا و سران زنا د قه و ملاحده، و مادیین همه موجود است که اطلاع و علم وسیع آن حضرت را از طب و تشریح و خواص اشیاء ثابت می‌كند.

فقه شیعه كه متضمن هزارها ماده قانونی و تعلیمی، و برنامه‌ی عملی و اخلاقی اسلامی است در بیشتر و بلكه تقریباً در تمام موارد مدیون علوم بی‌پایان امام صادق علیه السلام است.

در مثل احكام حج كه یكی از بزرگ‌ترین فرائض اسلام، و متضمن فلسفه‌های عالی می‌باشد دنیای اسلام که از دریای علوم امام صادق علیه السلام مستفیض است و به قول ابوحنیفه همه، عائله‌ی امام جعفر صادقند، و حدیثی در صحیح مسلم از كتب اهل سنّت از آن حضرت روایت شده است كه مأخذ حدود چهارصد مادّه راجع به احكام حجّ ‌است كه اهل سنّت از آن پیروی می‌نمایند.

با مطالعه تاریخ این اطمینان حاصل می‌شود كه امام صادق علیه السلام از علوم غیب آگاه بوده است. حتی ابن خلدون كه از فلاسفه مشهور و علمای علم الاجتماع است با اینكه به واسطه دوری منطقه جغرافیایی و وضع سیاسی حاکم، بر فضایل اهل بیت علیهم السلام اطلاع كافی نداشته است در فصلی از كتاب خود راجع به امكان اطلاع بشر بر علم غیب بحث می‌كند و در این بحث از امام صادق علیه السلام نام می‌برد و می‌گوید (قریب به این مضمون) عجیب نیست، شخصی مثل جعفر بن محمد با آن مقام و منزلت. و صفای باطن از علم غیب با اطلاع باشد.

منصور خلیفه عباسی با اینكه وجود امام جعفر صادق علیه السلام را منافی با مقاصد سیاسی خود می‌دانست و از توسعه مكتب آن حضرت جلوگیری می‌كرد، به طوری كه یعقوبی موّرخ نقل می‌كند، آن حضرت را عالم اهل بیت و از وارثان علم كتاب و برگزیدگان خود می‌دانستند و كسانی كه خداوند از آنها در این آیه، چنین یاد می‌کند:

«ثم اورثنا الكتاب الذین اصطفیتا من عبادنا»

نكته‌ای كه لازم به تذکر است این است كه علت اینكه حضرت صادق علیه السلام در بین ائمه علیهم السلام تا این حدّ موفق به نشر علوم اسلام، و معارف قرآن گردید و حتی به این مناسبت، مذهب شیعه كه همان اسلام خالص است، به نام آن حضرت جعفری نامیده شد این بود كه اوضاع و احوال سیاسی زمان آن حضرت، این فرصت را به ایشان داد؛ زیرا عصر آن حضرت عصر ضعف بنی‌امیه و قیام مردم علیه حكومت آنها بود، حكومت بنی عباس هم اگر چه تأسیس شد اما در آغاز كار قدرت اعمال سیاست روی مدارس و مجالس علمی و معارف اسلامی نداشت، و برای عشّاق علمی، و دانش‌پژوهان آزادی و فرصتی پیدا شد كه بتوانند به طور عمیق علوم اسلام را بررسی و مطالعه كنند. از این جهت از اطراف و اكناف برای كسب علم از حضرت صادق علیه السلام به آن حضرت روی می‌آوردند و حضرت در این فرصت توانستند معارف اسلام و حقایق را كه تا آن زمان مخفی مانده بود آشكار و در اختیار مردم بگذارند.

جمعه 23 اسفند 1387  1:13 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

آزار مخالفان  
كم كم صفها از هم جدا شد، كسانى كه مسلمان شده بودند سعى مى كردند بت پرستان را به خداى يگانه دعوت كنند. بت پرستان نيز كه منافع و رياست خود را بر عده اى نادانتر از خود در خطر مى ديدند مى كوشيدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از كيش تازه برگردانند .
مسلمانان و بيش از همه شخص پيامبر عاليقدر از بت پرستان آزار مى ديدند. يكبار هنگامى كه پيامبر (ص ) در كعبه مشغول نماز خواندن بود و سرش را پايين انداخته بود، ابوجهل - از دشمنان سر سخت اسلام - شكمبه شترى كه قربانى كرده بودند روى گردن مبارك پيغمبر (ص ) ريخت .
چون پيامبر، صبح زود، براى نماز از منزل خارج مى شد، مردم شاخه هاى خار را در راهش مى انداختند تا خارها در تاريكى در پاهاى مقدسش فرو رود. گاهى مشركان خاك و سنگ به طرف پيامبر پرتاب مى كردند. يك روز عده اى از اعيان قريش بر او حمله كردند و در اين ميان مردى به نام عقبة بن ابى معيطپارچه اى را به دور گردن پيغمبر (ص ) انداخت و به سختى آنرا كشيد بطورى كه زندگى پيامبر (ص ) در خطر افتاده بود. بارها اين آزارها تكرار شد .
هر چه اسلام بيشتر در بين مردم گسترش مى يافت بت پرستان نيز بر آزارها و توطئه چينى هاى خود مى افزودند. فرزندان مسلمان مورد آزار پدران و برادران مسلمان از برادران مشرك خود آزار مى ديدند. جوانان حقيقت طلب كه به اعتقادات خرافى و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرويده بودند به زندان ها در افتادند و حتى پدران و مادران به آنها غذا نمى دادند. امّا آن مسلمانان با ايمان با چشمان گود افتاده و اشك آلود و لبهاى خشكيده از گرسنگى و تشنگى ، خدا را همچنان پرستش ‍ مى كردند .
مشركان زره آهنين در بر غلامان مى كردند و آنها را در ميان آفتاب داغ و روى ريگهاى تفتيد مى انداختند تا اينكه پوست بدنشان بسوزد. برخى را با آهن داغ شده مى سوزاندند و به پاى بعضى طناب مى بستند و آنها را روى ريگهاى سوزان مى كشيدند .
بلال غلامى بود حبشى ، اربابش او را وسط روز، در آفتاب بسيار گرم ، روى زمين مى انداخت و سنگهاى بزرگى را روى سينه اش مى گذاشت ولى بلال همه اين آزارها را تحمل مى كرد و پى در پى (احد احد) مى گفت و خداى يگانه را ياد مى كرد. ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوى بستند و آن دو شتر قوى بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يكديگر راندند تا ياسر دو تكه شد. سميه مادر عمار را هم به وضع بسيار دردناكى شهيد كردند. امّا مسلمانان پاك اعتقاد - با اين همه شكنجه ها - عاشقانه ، تا پاى مرگ پيش ‍ رفتند و از ايمان به خداى يگانه دست نكشيدند .

دوشنبه 24 فروردین 1388  5:42 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

آغاز بعثت  
محمّد امين (ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ ياهايى مى ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذيرش وحى - كم كم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحى ماءمور شد آياتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پيامبرى مفتخر سازد .
اقراء باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربك الا كرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم
يعنى : بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. او انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت كه گرامى تر و بزرگتر است . خدايى كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را كه نمى دانست .
محمّد ) ص ) - از آنجا كه امّى و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه لوح را بخواند . امّا همان جواب را شنيد - در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس ‍ كرد مى تواند لوحى را كه در دست جبرئيل است بخواند. اين آيات سرآغاز ماءموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود. جبرئيل ماءموريت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نيز از كوه حرا پايين آمد و به سوى خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را براى همسر مهربانش باز گفت .
خديجه دانست كه ماءموريت بزرگ محمّدآغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت : بدون شك خداى مهربان بر تو بد روا نمى دارد زيرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستى و به بينوايان كمك مى كنى و ستمديدگان را يارى مى نمايى
سپس محمّد (ص ) گفت : مرا بپوشان خديجه او را بپوشاند. محمّد (ص ) اندكى به خواب رفت .
خديجه نزد ورقة بن نوفل عموزاده اش كه از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمّد (ص ( را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموى خود چنين گفت : - آنچه براى محمّد (ص ) پيش آمده است آغاز - پيغمبرى است و ناموس بزرگ رسالت بر او فرود مى آيد .
خديجه با دلگرمى به خانه برگشت .

دوشنبه 24 فروردین 1388  5:52 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

از سخنان حضرت محمّد ص
1- بهترين چيزى كه به مردم داده شد؛ زبانى است شكرگزار، تنى است صابر و شكيبا و دلى است ذكر كننده و به ياد خدا .
2- حقا كه شما هرگز نمى توانيد به مردمان به مال خود برسيد و آنها را راضى كنيد، پس سعى كنيد به اخلاق خوش خود به آنها برسيد و از آنها دلجويى نماييد .
3- بدترين مردم آن كس است كه عذرى را نپذيرد و لغزشى را نبخشايد .
4- نهنده دانش در نااهلش مانند آويزنده گوهر و مرواريد است بر گردن خوكان .
5- بالاترين و بهترين دو چيزى كه در يك نفر فراهم مى آيد حلم است و علم .
6- اميد مايه رحمت امت من است ، اگر نور اميد در دلها نبود هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى كاشت .
7- كسى كه به بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد همچون كسى است كه مى خواهد به نيازمندانى كمك كند و هنگامى كه مى خواهد تحفه را تقسيم كند نخست بايد به دخترش و سپس آن را به پسرش بدهد .
8- آيا شما را با خبر نسازم به كارى كه اگر انجام دهيد شيطان به اندازه فاصله مغرب از مشرق از شما دور مى شود؟ گفتند چرا . فرمود: روزه ، شيطان را روسياه مى كند و صدقه كمر او را مى شكند و دوستى فقط به خاطر خدا و مداومت بر عمل صالح ، ريشه او را قطع مى كند. استغفار و توبه رگ گردن شيطان را قطع مى سازد، براى هر چيزى زكات است و زكات جسم روزه است .

دوشنبه 24 فروردین 1388  5:52 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

استقامت پيامبر ص
با اين همه آزارى كه پيامبر (ص ) از مردم مى ديد مانند كوه در برابر آنها ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مكانى كه چند تن را دور يكديگر نشسته مى ديد، درباره خدا و احكام اسلام و قرآن سخن مى گفت و با آيات الهى دلها را نرم و به سوى اسلام متمايل مى ساخت . مى گفت : اللّه خداوند يگانه و مالك اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت كرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده مى شويم و در برابر كارهاى نيك خود پاداش خواهيم داشت و در برابر كارهاى زشت خود كيفر خواهيم ديد. اى مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهيزيد .
قريش آن چنان تحت تاءثير آيات قرآنى قرار گرفته بودند كه ناچار، براى قضاوت از وليدكه داور آنها در مشكلات زندگى و ياور آنها در دشواريها بود، كمك خواستند . وليدپس از استماع آيات قرآنى به آنها چنين گفت :
من از محمّد امروز سخنى شنيدم كه از جنس كلام انس و جن نيست . شيرينى خاصى دارد و زيبايى مخصوصى ، شاخسار آن پر ميوه و ريشه هاى آن پر بركت است . سخنى است برجسته و هيچ سخنى از آن برجسته تر نيست
مشركان وقتى به حلاوت و جذابيت كلام خدا پى بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره كار خود را در اين ديدند كه به آن كلام آسمانى تهمت سحر و جادوبزنند، و براى اينكه به پيامبرى محمّد (ص ) ايمان نياورند بناى بهانه گيرى گذاشتند. مثلا از پيامبر مى خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر كند! از وى مى خواستند كاخى از طلا داشته باشد يا بوستانى پر آب و درخت ! و نظاير اين حرفها. محمّد (ص ) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولى بيش نيستم و بدون اذن خدا نمى توانم معجزه اى بياورم .

دوشنبه 24 فروردین 1388  5:53 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

ازدواج محمّد ص
وقتى امانت و درستى محمّد (ص ) زبانزد همگان شد، زن ثروتمندى از مردم مكه بنام خديجه دختر خويلد كه پيش از آن دوبار ازدواج كرده بود و ثروتى زياد و عفت و تقوايى بى نظير داشت ، خواست كه محمّد (ص ) را براى تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانى خود سهمى به محمّد (ص ) بدهد. محمّد (ص ) اين پيشنهاد را پذيرفت . خديجه ميسره غلام خود را همراه محمّد (ص ) فرستاد .
وقتى ميسره و محمّداز سفر پرسود شام برگشتند، ميسره گزارش سفر را جزء به جزء به خديجه داد و از امانت و درستى محمّد (ص ) حكايتها گفت ؛ از جمله براى خديجه تعريف كرد: وقتى به بصرى رسيديم ، امين براى استراحت زير سايه درختى نشست . در اين موقع ، چشم راهبى كه در عبادتگاه خود بود به امين افتاد. پيش من آمد و نام او را از من پرسيد و سپس چنين گفت : اين مرد كه زير درخت نشسته ، همان پيامبرى است كه در تورات و انجيل درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام
خديجه شيفته امانت و صداقت محمّد (ص ) شد. چندى بعد خواستار ازدواج با محمّد گرديد. محمّد (ص ) نيز اين پيشنهاد را قبول كرد. در اين موقع خديجه چهل ساله بود و محمّد (ص ) بيست و پنج سال داشت .
خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمّد (ص ) گذاشت و غلامانش را نيز بدو بخشيد. محمّد (ص ) بيدرنگ غلامانش را آزاد كرد و اين اولين گام پيامبر در مبارزه با بردگى بود. محمّد (ص ) مى خواست در عمل نشان دهد كه مى توان ساده و دور از هوسهاى زودگذر و بدون غلام و كنيز زندگى كرد .
خانه خديجه پيش از ازدواج پناهگاه بينوايان و تهيدستان بود. در موقع ازدواج هم كوچكترين تغييرى - از اين لحاظ - در خانه خديجه بوجود نيامد و همچنان به بينوايان بذل و بخشش مى كردند .
حليمه دايه حضرت محمّد (ص ) در سالهاى قحطى و بى بارانى به سراغ فرزند رضاعى اش محمّد (ص ) مى آمد. محمّد (ص ) عباى خود را زير پاى او پهن مى كرد و به سخنان او گوش مى داد و موقع رفتن آنچه مى توانست به مادر رضاعى (دايه ) خود كمك مى كرد .
محمّد امين بجاى اينكه پس از در اختيار گرفتن ثروت خديجه به وسوسه هاى زودگذر دچار شود جز در كار خير و كمك به بينوايان قدمى بر نمى داشت و بيشتر اوقات فراغت را به خارج مكه مى رفت و مدتها در دامنه كوهها و ميان غار مى نشست و در آثار صنع خدا و شگفتيهاى جهان خلقت به تفكر مى پرداخت و با خداى جهان به راز و نياز سرگرم مى شد. سالها بدين منوال گذشت ، خديجه همسر عزيز و با وفايش نيز مى دانست كه هر وقت محمّد (ص ) در خانه نيست ، در غار حرا بسر مى برد . غار حرادر شمال مكه در بالاى كوهى قرار دارد كه هم اكنون نيز مشتاقان بدان جا مى روند و خاكش را توتياى چشم مى كنند. اين نقطه دور از غوغاى شهر و بت پرستى و آلودگيها، جايى است كه شاهد راز و نيازهاى محمّد (ص ) بوده است بخصوص در ماه رمضان كه تمام ماه را محمّد ( ص ) در آنجا بسر مى برد. اين تخته سنگهاى سياه و اين غار، شاهد نزول وحى و تابندگى انوار الهى بر قلب پاك عزيز قريش بوده است . اين همان كوه جبل النوراست كه هنوز هم نور افشانى مى كند .

دوشنبه 24 فروردین 1388  5:53 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

انتشار اسلام در يثرب
در هنگام حج عده اى در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص ) ملاقات كردند و از آيين پاك اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهاى دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) فشارهايى كه از طرف يهوديان بر آنها وارد مى شد، گويى منتظر اين آيين مقدس بودند كه پيام نجات بخش خود را به گوش آنها برساند. اين شش تن مسلمان به مدينه رفتند و از پيغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذيرش اسلام نمودند .
سال ديگر در هنگام حج دوازده نفر با پيامبر ( ص ) و آيين مقدس اسلام آشنا شدند. پيامبر (ص ) يكى از ياران خود را براى تعليم قرآن و احكام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال ديگر نيز در محلى به نام عقبه دوازده نفر با پيامبر بيعت كردند، و عهد نمودند كه از محمّد ( ص ) مانند خويشان نزديك خود حمايت كنند. به دنبال اين بيعت ، در همان محل ، 73 نفر مرد و زن با محمّد (ص ) پيمان وفادارى بستند و قول دادند از پيامبر (ص ) در برابر دشمنان اسلام تا پاى جان حمايت كنند. زمينه براى هجرت به يثرب كه بعدها مدينه ناميده شد، فراهم گرديد. پيامبر (ص ) نيز اجازه فرمود كه كم كم اصحابش به مدينه مهاجرت نمايند .

دوشنبه 24 فروردین 1388  5:53 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

آزار مخالفان  
كم كم صفها از هم جدا شد، كسانى كه مسلمان شده بودند سعى مى كردند بت پرستان را به خداى يگانه دعوت كنند. بت پرستان نيز كه منافع و رياست خود را بر عده اى نادانتر از خود در خطر مى ديدند مى كوشيدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از كيش تازه برگردانند .
مسلمانان و بيش از همه شخص پيامبر عاليقدر از بت پرستان آزار مى ديدند. يكبار هنگامى كه پيامبر (ص ) در كعبه مشغول نماز خواندن بود و سرش را پايين انداخته بود، ابوجهل - از دشمنان سر سخت اسلام - شكمبه شترى كه قربانى كرده بودند روى گردن مبارك پيغمبر (ص ) ريخت .
چون پيامبر، صبح زود، براى نماز از منزل خارج مى شد، مردم شاخه هاى خار را در راهش مى انداختند تا خارها در تاريكى در پاهاى مقدسش فرو رود. گاهى مشركان خاك و سنگ به طرف پيامبر پرتاب مى كردند. يك روز عده اى از اعيان قريش بر او حمله كردند و در اين ميان مردى به نام عقبة بن ابى معيطپارچه اى را به دور گردن پيغمبر (ص ) انداخت و به سختى آنرا كشيد بطورى كه زندگى پيامبر (ص ) در خطر افتاده بود. بارها اين آزارها تكرار شد .
هر چه اسلام بيشتر در بين مردم گسترش مى يافت بت پرستان نيز بر آزارها و توطئه چينى هاى خود مى افزودند. فرزندان مسلمان مورد آزار پدران و برادران مسلمان از برادران مشرك خود آزار مى ديدند. جوانان حقيقت طلب كه به اعتقادات خرافى و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرويده بودند به زندان ها در افتادند و حتى پدران و مادران به آنها غذا نمى دادند. امّا آن مسلمانان با ايمان با چشمان گود افتاده و اشك آلود و لبهاى خشكيده از گرسنگى و تشنگى ، خدا را همچنان پرستش ‍ مى كردند .
مشركان زره آهنين در بر غلامان مى كردند و آنها را در ميان آفتاب داغ و روى ريگهاى تفتيد مى انداختند تا اينكه پوست بدنشان بسوزد. برخى را با آهن داغ شده مى سوزاندند و به پاى بعضى طناب مى بستند و آنها را روى ريگهاى سوزان مى كشيدند .
بلال غلامى بود حبشى ، اربابش او را وسط روز، در آفتاب بسيار گرم ، روى زمين مى انداخت و سنگهاى بزرگى را روى سينه اش مى گذاشت ولى بلال همه اين آزارها را تحمل مى كرد و پى در پى (احد احد) مى گفت و خداى يگانه را ياد مى كرد. ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوى بستند و آن دو شتر قوى بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يكديگر راندند تا ياسر دو تكه شد. سميه مادر عمار را هم به وضع بسيار دردناكى شهيد كردند. امّا مسلمانان پاك اعتقاد - با اين همه شكنجه ها - عاشقانه ، تا پاى مرگ پيش ‍ رفتند و از ايمان به خداى يگانه دست نكشيدند .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:42 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

استقامت پيامبر ص
با اين همه آزارى كه پيامبر (ص ) از مردم مى ديد مانند كوه در برابر آنها ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مكانى كه چند تن را دور يكديگر نشسته مى ديد، درباره خدا و احكام اسلام و قرآن سخن مى گفت و با آيات الهى دلها را نرم و به سوى اسلام متمايل مى ساخت . مى گفت : اللّه خداوند يگانه و مالك اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت كرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده مى شويم و در برابر كارهاى نيك خود پاداش خواهيم داشت و در برابر كارهاى زشت خود كيفر خواهيم ديد. اى مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهيزيد .
قريش آن چنان تحت تاءثير آيات قرآنى قرار گرفته بودند كه ناچار، براى قضاوت از وليدكه داور آنها در مشكلات زندگى و ياور آنها در دشواريها بود، كمك خواستند . وليدپس از استماع آيات قرآنى به آنها چنين گفت :
من از محمّد امروز سخنى شنيدم كه از جنس كلام انس و جن نيست . شيرينى خاصى دارد و زيبايى مخصوصى ، شاخسار آن پر ميوه و ريشه هاى آن پر بركت است . سخنى است برجسته و هيچ سخنى از آن برجسته تر نيست
مشركان وقتى به حلاوت و جذابيت كلام خدا پى بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره كار خود را در اين ديدند كه به آن كلام آسمانى تهمت سحر و جادوبزنند، و براى اينكه به پيامبرى محمّد (ص ) ايمان نياورند بناى بهانه گيرى گذاشتند. مثلا از پيامبر مى خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر كند! از وى مى خواستند كاخى از طلا داشته باشد يا بوستانى پر آب و درخت ! و نظاير اين حرفها. محمّد (ص ) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولى بيش نيستم و بدون اذن خدا نمى توانم معجزه اى بياورم .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:42 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

انتشار اسلام در يثرب
در هنگام حج عده اى در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص ) ملاقات كردند و از آيين پاك اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهاى دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) فشارهايى كه از طرف يهوديان بر آنها وارد مى شد، گويى منتظر اين آيين مقدس بودند كه پيام نجات بخش خود را به گوش آنها برساند. اين شش تن مسلمان به مدينه رفتند و از پيغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذيرش اسلام نمودند .
سال ديگر در هنگام حج دوازده نفر با پيامبر ( ص ) و آيين مقدس اسلام آشنا شدند. پيامبر (ص ) يكى از ياران خود را براى تعليم قرآن و احكام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال ديگر نيز در محلى به نام عقبه دوازده نفر با پيامبر بيعت كردند، و عهد نمودند كه از محمّد ( ص ) مانند خويشان نزديك خود حمايت كنند. به دنبال اين بيعت ، در همان محل ، 73 نفر مرد و زن با محمّد (ص ) پيمان وفادارى بستند و قول دادند از پيامبر (ص ) در برابر دشمنان اسلام تا پاى جان حمايت كنند. زمينه براى هجرت به يثرب كه بعدها مدينه ناميده شد، فراهم گرديد. پيامبر (ص ) نيز اجازه فرمود كه كم كم اصحابش به مدينه مهاجرت نمايند .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:46 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

اهميت هجرت  
ورود پيامبر و مسلمانان به مدينه ، فصل تازه اى در زندگى پيغمبر اكرم ( ص ) و اسلام گشود. مانند كسى كه از يك محيط آلوده و خفقان آور به هواى آزاد و سالم پناه برد. بى جهت نيست كه هجرت در راه خدا و براى گسترش دين خدا برابر با جهاد است و اين همه عظمت دارد .
هجرت ، يعنى دست از همه علاقه هاى قبلى كشيدن و پا بر روى عادات و آداب كهنه نهادن وبه سوى زندگى نوين رفتن . رفتن شخصى ازجهل به سوى نور و دانايى ، هجرت است . رفتن از ناپاكى به سوى پاكى هجرت است .هجرت پيامبر (ص ) و مسلمانان از مكه (محيط اختناق و آلودگى و كينه ) به سوى مدينه(شهر صفا و نصرت و برادرى ) و به سوى پى ريزى زندگى اجتماعى اسلامى ،نخستين گام بلند در پيروزى و گسترش اسلام و جهانى شدن آن بود. نظر به اهميتهجرت بود كه بعدها در زمان خليفه دوم به پيشنهاد على (ع ) اينسال مبداء تاريخ اسلام يعنى (هجرى ) شد .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:46 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

جنگ خيبر
خيبر يا بهتر بگوييم وادى خيبر هفت دژ بود در سرزمين حاصلخيزى در شمال مدينه به فاصله سى و دو فرسنگ كه پناهگاه مهم يهوديان بود. يهوديان بيش از از پيش توطئه مى كردند و مزاحم مسلمانان بودند . پيامبر اسلام تصميم گرفت اين افراد مناطق را سر جاى خود بنشاند و شر آنها را دفع كند. بدين جهت دستور فرمود مسلمانان براى فتح خيبر عازم آن ديار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسيار اين سنگرها - يكى پس از ديگرى - فتح شد. پس از فتح دژهاى خيبر يهوديانى كه در قريه فدك در 140 كيلومترى مدينه مى زيستند - بدون جنگ و مقاومت تسليم شدند و سرپرستى پيامبر (ص ) را بر خود پذيرفتند. برابر قوانين اسلام جاهايى كه بدون جنگ تسليم مى شوند مخصوص پيامبر است . اين قريه را رسول مكرم (ص )   به دخترش فاطمه زهرا (ع ) بخشيد كه ماجراى غصب آن تا زمان عبدالعزيز در تاريخ ثبت است و ما در زندگينامه فاطمه زهرا (ع ) از آن سخن مى گوييم .
فتح مكه
در سال هشتم هجرت جريانى پيش آمد كه پيمان شكنى قريش را ثابت مى نمود. بدين جهت پيامبر مكرم (ص ) تصميم گرفت مكه را فتح كند و آنرا از ناپاكى بتها و بت پرستها پاك سازد. بنابراين با رعايت اصل غافلگيرى ، بى آنكه لحظه فرمان حركت و مسير و مقصد حركت براى كسى روشن باشد، پيامبر ) ص ) روز دهم ماه رمضان ، فرمان حركت صادر فرمود. ده هزار سرباز مسلمان به حركت آغاز كرد .
شهر مكه بدون مقاومت تسليم شد. پيامبر (ص ) و مسلمانان وارد زادگاه پيامبر شدند. بتها درهم شكسته شد و اسلام به پيروزى بزرگى نائل آمد .
در اين فتح ، پيامبر (ص ) كه اختيار كامل داشت و مى توانست از دشمنان سرسخت ديرين خود انتقام بگيرد همه را مورد عفو و رحمت قرار داد و به تمام جهان ثابت كرد كه هدف اسلام گسستن بندها اسارت و بندگى از دست و پاى افراد بشر است و فرا خواندن آنها به سوى اللّه و نيكى و پاكى و درستى . از اين سال به بعد گروه گروه به اسلام روى آوردند و با احكام حيات بخش و انسان ساز آن آشنا شدند .
پس از فتح مكه غزوه حنين و غزوه طائف و غزوه تبوك و... اتفاق افتاد. در دو غزوه اول پيروزى با مسلمانان بود، امّا در غزوه تبوك ، اگر چه پيامبر (ص ) با دشمن روبرو نشد و نبردى نكرد، ولى يك سلسله بهره هاى معنوى و روانى - در اين غزوه بسيار پر مشقت - عايد مسلمانان گرديد. پيامبر (ص ) با اين سفر پر رنج ، راه را براى فتح شام و روم هموار ساخت و شيوه جنگ با قدرتهاى بزرگ را به اصحاب وفادار خود آموخت .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:47 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

بيش از هزار و چهارصد سال پيش در روز 17 ربيع الاول (برابر 25 آوريل 570 ميلادى ) كودكى در شهر مكّه چشم به جهان گشود .
پدرش عبداللّه   در بازگشت از شام در شهر يثرب (مدينه ) چشم از جهان فرو بست و به ديدار كودكش (محمّد) نايل نشد. زن عبداللّه مادر محمّدآمنه دختر وهب بن عبد مناف بود .
برابر رسم خانواده هاى بزرگ مكّه آمنه پسر عزيزش ، محمّد را به دايه اى به نام حليمه سپرد تا در بيابان گسترده و پاك و دور از آلودگيهاى شهر پرورش يابد .
حليمه زن پاك سرشت مهربان با اين كودك نازنين كه قدمش در آن قبيله مايه خير و بركت و افزونى شده بود؛ دلبستگى زيادى پيدا كرده بود. لحظه اى از پرستارى او غفلت نمى كرد. كسى نمى دانست اين كودك يتيم كه دايه هاى ديگر از گرفتنش پرهيز داشتند؛ روزى و روزگارى پيامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پايان روزگار با عظمت و بزرگى بر زبان ميليونها نفر مسلمان جهان و بر ماءذنه ها با صداى بلند برده خواهد شد، و مايه افتخار جهان و جهانيان خواهد بود .
حليمه بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمّد را كه به سن پنج سالگىرسيده بود به مكه باز گردانيد. دو سال بعد كه آمنه براى ديدار پدر و مادر وآرامگاه شوهرش عبداللّه به مدينه رفت ، فرزند دلبندش ‍ را نيز همراه برد. پس از يكماه ، آمنه با كودكش به مكه برگشت ، امّا در بين راه ، در محلى بنام ابواءجان بهجان آفرين تسليم كرد، و محمّد در سن شش سالگى از پدر و مادر هر دو يتيم شد و رنجيتيمى در روح و جان لطيفش دو چندان اثر كرد .
سپس زنى به نام امّ ايمن اين كودك يتيم ، اين نوگل پژمرده باغ زندگى را همراه خود به مكه برد. اين خواست خدا بود كه اين كودك در آغاز زندگى از پدر و مادر جدا شود، تا رنجهاى تلخ و جانكاه زندگى را در سرآغاز زندگانى بچشد و در بوته آزمايش قرار گيرد، تا در آينده ، رنجهاى انسانيت را بواقع لمس كند و حال محرومان را نيك دريابد .
از آن آغاز در دامان پدر بزرگش عبدالمطلب پرورش يافت .
عبدالمطلب نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود كه آثار بزرگى در پيشانى تابناكش ظاهر بود، مهربانى عميقى نشان مى داد. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبدالمطلب ، محمّداز سرپرستى پدر بزرگ نيز محروم شد. نگرانى عبدالمطلب در واپسين دم زندگى بخاطر فرزند زاده عزيزش محمّد بود. به ناچار محمّددر سن هشت سالگى به خانه عموى خويش (ابوطالب ) رفت و تحت سرپرستى عمش قرار گرفت . ابوطالب پدر على بود .
ابوطالب تا آخرين لحظه هاى عمرش ، يعنى تا چهل و چند سال با نهايت لطف و مهربانى ، از برادرزاده عزيزش پرستارى و حمايت كرد .
حتى در سخت ترين و ناگوارترين پيشامدها كه همه اشراف قريش و گردنكشان سيه دل ، براى نابودى محمّددست در دست يكديگر نهاده بودند، جان خود را براى حمايت برادرزاده اش سپر بلا كرد و از هيچ چيز نهراسيد و ملامت ملامتگران را ناشنيده گرفت .
آرامش و وقار و سيماى متفكر محمّداز زمان نوجوانى در بين همسن و سالهايش كاملا مشخص بود . بقدرى ابوطالب او را دوست داشت كه هميشه مى خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رويش كشد و نگذارد درد يتيمى او را آزار دهد .
در سن 12 سالگى بود كه عمويش ابوطالب او را همراهش به سفر تجارتى - كه آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد. در همين سفر در محلى به نام بصرى كه از نواحى (سوريه فعلى ) بود، ابوطالب به راهبى مسيحى كه نام وى بحيرابود برخورد كرد. بحيرا هنگام ملاقات محمّد - كودك ده يا دوازده ساله - از روى نشانه هايى كه در كتابهاى مقدس خوانده بود، با اطمينان دريافت ، كه اين كودك همان پيغمبر آخرالزمان است .
باز هم براى اطمينان بيشتر او را به لات و عزى - كه نام دو بت از بتهاى اهل مكه بود - سوگند داد كه در آنچه از وى مى پرسد جز راست و درست بر زبانش نيايد. محمّد با اضطراب و ناراحتى گفت ، من اين دو بت را كه نام بردى دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده !
بحيرا يقين كرد كه اين كودك همان پيامبر بزرگوار خداست كه بجز خدا به كسى و چيزى عقيده ندارد. بحيرا به ابوطالب سفارش زياد كرد تا او را از شرّ دشمنان بويژه يهوديان نگاهبانى كند، زيرا او در آينده ، ماءموريت بزرگى به عهده خواهد گرفت .
محمّددوران نوجوانى و جوانى را گذراند. در اين دوران كه براى افراد عادى ، سن ستيزه جويى و آلودگى به شهوت و هوسهاى زودگذر است ، براى محمّد جوان ، سنى بود همراه با پاكى ، راستى و امانت بى مانند بود. صدق لهجه ، راستى كردار، ملايمت و صبر و حوصله ، در تمام حركاتش ‍ ظاهر و آشكار بود. از آلودگيهاى محيط آلوده مكه بر كنار، و دامنش از ناپاكى بت پرستى پاك و پاكيزه بود بحدى كه موجب شگفتى همگان شده بود، آن اندازه مورد اعتماد بود كه به محمّد امين مشهور گرديد، امين يعنى درست كار و امانتدار .
در چهره محمّد از همان آغاز نوجوانى و جوانى آثار وقار و قدرت و شجاعت و نيرومندى آشكار بود. در سن پانزده سالگى در يكى از جنگهاى قريش با طايفه هوازن شركت داشت و تيرها را از عموهايش برطرف مى كرد. از اين جا مى توان به قدرت روحى و جسمى محمّد پى برد .
اين دلاورى بعدها در جنگهاى اسلام با درخشندگى هر چه بيشتر آشكار مى شود چنانكه على (ع ) كه خود از شجاعان روزگار بود درباره محمّد (ص ) گفت :
هر موقع كار در جبهه جنگ بر ما دشوار مى شد، به رسول خدا پناه مى برديم و كسى از ما به دشمن از او نزديكتر نبودبا اين حال از جنگ و جدالهاى بيهوده و كودكانه پرهيز مى كرد .
عربستان در آن روزگار مركز بت پرستى بود. افراد يا قبيله ها بتهايى از چوب و سنگ يا خرما مى ساختند و آنها را مى پرستيدند. محيط زندگى محمّدبه فحشا و كارهاى زشت و مى خوارى و جنگ و ستيز آلوده بود؛ با اين همه آلودگى محيط، محمّد هرگز به هيچ گناه و ناپاكى آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستى همچنان پاك ماند .
روزى ابوطالب به عباس كه جوانترين عموهايش بود گفت :
هيچ وقت نشنيده ام محمّد (ص ) دروغى بگويد و هرگز نديده ام كه با بچه ها در كوچه بازى كند
از شگفتيهاى جهان بشريّت است كه با آنهمه بى عفتى و بودن زنان و مردان آلوده در آن ديار كه حتى به كارهاى زشت خود افتخار مى كردند و زنان بدكار بر بالاى بام خانه خود بيرق نصب مى نمودند، محمّد (ص ) آنچنان پاك و پاكيزه زيست كه هيچكس - حتى دشمنان - نتوانستند كوچكترين خرده اى بر او بگيرند. كيست كه سيره و رفتار او را از كودكى تا جوانى و از جوانى تا پيرى بخواند و در برابر عظمت و پاكى روحى و جسمى او سر تعظيم فرود نياورد؟ !

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:47 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

جنگها يا غزوه هاى پيغمبر ص
دشمن كينه توز ديرين اسلام يعنى كفار مكه در صدد بودند بهر صورتى امكان دارد - جامعه نوپاى اسلامى را با شكست مواجه كنند - بدين جهت به جنگهايى دست زدند. پيامبر اكرم (ص ) نيز براى دفاع دستور آمادگى مسلمانان را صادر فرمود. بنابراين در مدينه از آغاز گسترش اسلام جنگهايى اتفاق افتاده است كه به اختصار از آنها ياد مى كنيم . اين نكته را هم بايد به ياد داشت : كه جنگهايى كه رسول اكرم (ص ) شخصا در آن شركت فرموده است غزوه و بقيه جنگهايى را كه در زمان پيامبر (ص ) واقع شده سريه مى نامند .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:48 PM
تشکرات از این پست
ganjineh
ganjineh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 823
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زندگی پیامبر عظیم الشأن اسلام

حجة الوداع آخرين سفر پيامبر (ص ) به مكه
چند ماه از عمر پربار پيامبر عاليقدر اسلام (ص ) باقى نمانده بود . سال دهم هجرت بود. پيامبر (ص ) اعلام فرمود: مردم براى انجام مراسم عظيم حج آماده شوند. بيش از صد هزار نفر گرد آمدند. پيامبر مكرم (ص ) با پوشيدن دو پارچه سفيد از مسجد شجره در نزديك مدينه احرام بست و مسلمانان نيز همچنين .
صداى گوشنواز : لبيك اللهم لبيك ، لا شريك لك لبيك ، در فضا طنين انداز شد. هزاران نفر اين نداى ملكوتى پيامبر را تكرار مى كردند. شكوه عظيمى بود: وحدت اسلامى ، برابرى و برادرى تبلور يافت .
پيامبر مكرم (ص ) براى اولين و آخرين بار مراسم و مناسك حج را به مسلمانان آموخت . اين سفر بزرگ نمايشگر ثمرات بزرگ و تلاشهاى چند ساله پيغمبر اكرم (ص ) بود كه جان و مال و زندگى خود را خالصانه در راه تحقق آرمانهاى اسلامى و فرمانهاى الهى بذل كرد، و پيامهاى الهى را به مردم جهان رسانيد. پيامبر (ص ) در سرزمين عرفات - پس از نماز ظهر و عصر - هزاران نفر از مسلمانان پاك اعتقاد را، مخاطب ساخته چنين فرمود :
اى مردم ! سخنان مرا بشنويد - شايد پس از اين شما را در اين نقطه ملاقات نكنم - اى مردم خونها و اموال شما بر يكديگر تا روزى كه خدا را ملاقات نمائيد مانند امروز و اين ماه ، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها حرام است
سپس مردم را به برابرى و برادرى فرا خواند و به رعايت حقوق بانوان سفارش كرد و از شكستن حدود الهى بيم داد و از ستمكارى و تجاوز به حقوق يكديگر بر حذر داشت و به تقوى توصيه كرد .

دوشنبه 24 فروردین 1388  10:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها