در حقيقت دشمن اسير ما بود
در اردوگاهي كه ما بوديم، مسئول اردوگاه و مسئول استخبارات اعلام كرد كه: اسيران را براي زيارت به كربلا ميبريم. اما به يك شرط. بچهها گفتند: چه شرطي؟گفت: تبليغات به سود ملت ايران نكنيد. اسيران هم يكصدا گفتند: به شرطي كه متقابلاً شما قول بدهيد به نفع عراق و ارتش عراق تبليغ نكنيد. مسئولين گفتند: باشد ما هم قول ميدهيم.
چند روز بعد يك كاروان بزرگ از اسيران اردوگاه ما تشكيل دادند و سحرگاه از اردوگاه بيرون برده و سوار اتوبوس كردند، و چند اتوبوس راهي كربلا شدند. بعد از اينكه از زيارت كربلا برگشتيم، مدت يك ساعتي اتوبوسهاي حامل كاروان زيارتي اسيران در شهرستان بغداد اطراق كردند و همهي اسيران را در گوشهاي از ميدان بزرگ شهر پياده كردند و زير نظر محافظ مراقب نگهداشتند.
«جبارنصر» اسير سپاهي، عكس بزرگي از صدام حسين را در بدنهي اتوبوسي ديد، در يك چشم به هم زدن همهي اسيران پي بردند كه مسئولين اردوگاه به آنها نارو زده و دست به كار تبليغاتي زدهاند. اسيران يك واحد شدند و فرياد كشيدند، تا زمانيكه عكس صدام را از بدنهي اتوبوس نكنيد ما سوار نخواهيم شد. حتي اگر همهي ما را تيرباران كنيد. مسئولين و افسران سازماندهي گفتند بياييد سوار شويد، از شهر كه خارج شديم عكس را برميداريم. اسيران يكصدا گفتند نه شما به قول خود وفا نكرديد. ما هم تا عكس صدام را برنداريد سوار اتوبوس نخواهيم شد. مردم عادي هم كه در حال گشت و گذار و خريد مايحتاج روزانه از بازار شهر بودند، بعضيها با ترس و لرز گوشهي ميدان ايستاده و اين صحنه را نگاه ميكردند.
دقيقه به دقيقه به جمعيت حاضر اضافه ميشد. افسر مسئول كه به دستور او عكس صدام را بر بدنهي اتوبوس چسبانيده بودند، ميدانست كه هيچ درجهدار و سربازي جرائت كندن عكس صدام را ندارد.
پس ستوني از درجهدار و سرباز در كنار اتوبوس رديف كرد كه درست مثل ديواري جلوي اتوبوس را گرفتند، تا مردم عادي پي به آنچه ميگذرد نبرند. بعد پشت ديوار محافظ رفت و عكس صدام را كند. چند روزي از اين جريان نگذشته بود كه افراد ستون پنجم حزب بعث اردوگاه خبر را به رؤساي امنيتي رساندند. آنها هم افسر مسئول را احضار كرده و تيرباران كردند. شهامت و شجاعت و جسارت اسيران ايراني از اعتقادي بود كه به مكتب اسلام و قيام عاشورا را داشتند اين اعتقاد راسخ آنها بود كه باعث ميشد با اينكه در بند و زنجير دشمن بودند سربلند باشند و در حقيقت دشمن اسير آنها بود.
منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان
راوي: بسيجي مهاجر محمدحسين صياديان