0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مچ گيري عراقي

آن روز صبح با صداي ناله و «يا الله» يكي از بچه‌ها از خواب پريدم و با صحنه دردناكي مواجه شدم. نگهبان عراقي از لاي ميله‌هاي پنجره دست يكي از بچه‌ها را محكم گرفته بود و با آجر به پشت دست‌هاي او مي‌كوبيد. وقتي علت را جويا شدم، فهميدم كه به دليل نبودن خاك در آسايشگاه، او دست‌هايش را از پنجره بيرون برده تا با گرد و خاك لبه بيروني پنجره تيمم كند، اما در همين لحظه نگهبان عراقي سر مي‌رسد و آن صحنه دردناك شكل مي‌گيرد.

منبع: كتاب نمازدراسارت    

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

محرم مردم

در آسايشگاه ما، يك سرباز عراقي بود كه ادعا مي‌كرد شيعه‌ي 12 امامي است. يك روز در سالگرد كودتاي حزب بعث در روزنامه، عكسي را چاپ كرده بودند كه صدام را در حال بوسيدن يك دختر 18 ساله نشان مي‌داد.
روزنامه را به آن سرباز عراقي نشان داديم و پرسيديم: «اگر شما شيعه هستيد، چرا رهبرتان دارد يك دختر نامحرم را مي‌بوسد؟» او روزنامه را كه نگاه كرد، با دستپاچگي گفت: اشكالي ندارد اين رييس حكومت است و محرم همه‌ي مردم عراق است.
با شنيدن اين كلام، روزنامه را به گوشه‌اي پرت كرد و از آسايشگاه خارج شد تا گرفتار سؤالات جورواجور بچه‌ها نشود.

 

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان    

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

محروميت از پياز

عده‌اي از اسرا آب پياز را مي‌گرفتند و با آن روي كاغذ مطالبي مي‌نوشتند كه نامريي بود. اين خطوط نوشته شده وقتي خوانده مي‌شد كه بالاي شعله يا حرارتي قرار مي‌گرفت. در اثر حرارت خطوط رنگ مي‌گرفت و خوانا مي‌شد.
اما يكي از اين نامه‌هاي گويا به صورت تصادفي در دست عراقي‌ها در مقابل حرارت قرار گرفته و خطوط آن مشخص شده بود.
عراقي‌ها كساني را كه به اين صورت نامه نوشته بودند، دستگير كردند، شلاق زدند و دادن پياز را هم قطع كردند. محروميت از پياز دو سال به طول انجاميد، بعدها هم با احتياط پياز را داخل غذا مي‌ريختند.

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 152  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مخفي ‌گاه

حفظ و نگهداري دعا در دوران اسارت خيلي مهم بود. به همين خاطر بچه‌ها براي اين‌كه عراقي‌ها دفترهاي دعا و قرآن را پيدا نكنند، هرجايي كه ممكن بود آن‌ها را پنهان مي‌كردند.
مغزي خودكار و مدادها را داخل خميردندان، سوراخ ديوارها، درون تشك‌ها و يا لباس‌هاي ضخيم، از ديد دشمن مخفي نگه مي‌داشتيم.
بعثي‌ها هفته‌اي دوبار بازديد مي‌كردند. يك‌بار هم براي پيدا كردن راديو، 30-40 تا سرباز مسلح با بيل و كلنگ به آسايشگاه حمله ‌كردند و همه چيز را به هم ريختند.

 

منبع: كتاب وحشت گاه اسارت    

 

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مراسم سوگواري

ماه رمضان سال 1365 بود. شب نوزدهم يا بيست‌و‌يكم ماه رمضان، صليب تعدادي كتاب و مفاتيح آورد. بعد از مراسم دعاي كميل و خواندن دعاي جوشن كبير، كمي استراحت كرديم. تا نمازهاي صدركعتي مخصوص آن شب‌‌ها را بخوانيم.
عراقي‌ها از خواندن دعا خيلي وحشت داشتند و هميشه مي‌گفتند كه جنگ ما با شما به خاطر همين دعاهاست. آن شب به سرگرد بعثي خبر دادند، اسرا مراسم دارند. در همان زمان سرگرد به همراه سربازان وارد آسايشگاه شد. من و چند نفر ديگر را صدا زد و بعد از ضرب و شتم، به اتاق ديگري برد. آن‌جا ما را به فلك بستند و با سيم و كابل بر بدن و كف پاهايمان زدند.
مراسم سوگواري اميرمؤمنان (ع) و شب قدر براي همه‌ي ما خاطره شد.

منبع: كتاب وحشت گاه اسارت   -  صفحه: 85  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مردمردخميني (ره)

عراقي‌ها دستور داده بودند در هنگام درگيري بايد عليه حضرت امام (ره) شعار بدهيم اما برادران به جاي اين شعار با كمي تغيير مي‌گفتند: «مرد مرد خميني».

 

منبع: كتاب مقاومت دراسارت    

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مردمردخميني (ره)

عراقي‌ها دستور داده بودند در هنگام درگيري بايد عليه حضرت امام (ره) شعار بدهيم اما برادران به جاي اين شعار با كمي تغيير مي‌گفتند: «مرد مرد خميني».

 

منبع: كتاب مقاومت دراسارت    

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مركب

در اردوگاه خودكار به ما نمي‌دادند.
بچه‌ها گل‌ها را خشك مي‌كردند و وقتي چند قطره آب‌جوش روي آن‌ها مي‌ريختند، حالت جوهر مي‌گرفت و با آن مطالب مورد نظرمان را مي‌نوشتيم و يا دوده‌ي حمام را جمع مي‌كرديم و با روغن «مازولا» مخلوط مي‌كرديم، كه اين هم مركب مي‌شد و از آن استفاده مي‌كرديم.

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 166  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مرگ بر صدام يزيد

پيرمردي از خراسان و از لشگر 5 نصر در ميان ما بود. افسر عراقي پيش او رفت و گفت: «چرا به جبهه آمده‌اي؟» پيرمردي كه سرش را پايين انداخته بود و نمي‌خواست به قيافه‌ي سركرده‌ي كافران بعثي نگاه كند، فرياد كشيد: «مرگ بر صدام يزيد كافر » كه ناگهان به سرش ريختند و پيرمرد بدبخت را چنان زير ضربات مشت و لگد و كابل گرفتند كه خون از سر و صورت او جاري شد.
پيرمرد بسيجي مظلومانه در اوج ايمان و پاكي با محاسني سپيد و بدني نحيف چشم از جهان فرو بست و به شهادت رسيد.

 

منبع: كتاب مقاومت دراسارت جلد1   -  صفحه: 117  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مرگ در غربت

صبح يكي از روزهاي سرد زمستان از خواب بيدار شديم و داشتيم خود را براي گرفتن آمار آماده مي‌كرديم كه متوجه شديم، يكي از برادران آزاده به نام محمد دارابي، بر اثر بيماري دارفاني را وداع گفته است.
پتويي به ظاهر سياه بر روي او كشيديم. بچه‌ها يكي يكي به كنار پيكر پاك آن شهيد مي‌آمدند و فاتحه مي‌خواندند. صحنه‌ي روحاني و غم‌انگيزي بود و اشك در چشمان همه‌ي برادران حلقه زده بود. پيكر محمد روي دست دوستان نزديك به بيرون برده شد. فضايي حزن‌انگيز و ملكوتي بر كشتارگاه دشمن حاكم بود.
بچه‌ها بر مظلوميت شهيد محمد دارابي كه هم‌چون آقا امام موسي‌بن‌جعفر (ع) در زندان‌ها و سياهچال‌هاي بغداد به درجه رفيع شهادت رسيده بود، اشك مي‌ريختند.

منبع: كتاب مقاومت دراسارت جلد4   -  صفحه: 125  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مسابقات جام رهبري در اسارت

چهل روز از رحلت امام عزيزمان مي‌گذشت، مرگ آن بزرگ‌مرد تاريخ، ضربه‌اي كاري بر پيكر ما بود كه مي‌دانستيم به اين زودي نمي‌توانيم آن را التيام بخشيم، اما براي دادن روحيه به برادران و زدودن غبار افسردگي از چهره‌ي آنان بايد فكري مي‌كرديم.
به اتفاق برادران تصميم گرفتيم، يك سري مسابقات ورزشي به نام جام رهبري در كل اردوگاه ترتيب بدهيم.
بايد اين مسابقات را نسبت به دفعات قبل باشكوه‌تر برگزار مي‌كرديم، چون نام رهبر راحلمان بر آن گذاشته شده بود.
مسئولان برگزاري مسابقات انتخاب شدند و پس از بررسي پيشنهادها، متني تهيه كرديم كه در تمام آسايشگاه‌ها خوانده شد. در اين متن، هدف از برگزاري مسابقات و چگونگي جزييات آن را شرح داده بوديم.
دو روز بعد، اولين مسابقه يعني بسكتبال آغاز شد و با يك برنامه‌ريزي منظم، مسابقات ديگر نيز برگزار شد و در محيطي صميمي و دوستانه همه سعي مي كردند كه آسايشگاه آن‌ها در مسابقات برنده شود. موضوع بسيار قابل توجه اين بود كه در دفعات قبل به دليل مشكلاتي كه در جريان مسابقات پيش مي‌آمد، بازي‌ها معمولاً تعطيل يا تجديد مي‌شد، اما اين بار برخلاف گذشته چنين مشكلاتي بروز نكرد و تمام اين‌ها به يمن نام‌گذاري مناسب مسابقات بود. همه‌ي برادران شركت كننده واقعاً احساس مي‌كردند كه براي رهبري بازي مي‌كنند و هر روز نيز به شكوه و جلال و گرمي بازي‌ها افزوده مي‌شود.
زمان بندي بازي‌ها به گونه‌اي بود كه فينال سه بازي بستكتبال، فوتبال، دو وميداني، با روز عيد غدير خم مصادف گشته بود و اعلام برندگان و اهداي جوايز تحت عنوان «بيعت با مقام رهبري» برگزار گرديد.

 

منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان    

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مسابقه ‌ي بهترين عكس

زماني مي‌شد كه ما در اردوگاه راه مي‌افتاديم و عكس‌هايي را كه در نامه‌ها براي بچه‌ها از ايران مي‌آمد، جمع مي‌كرديم به قشنگ‌ترين عكس كه بچه‌ها انتخاب مي‌كردند جايزه مي‌داديم.
اين هم يك سرگرمي بود كه حدود نصف روز ما را مي‌گرفت. هركسي نامه مي‌نوشت و نظر مي‌داد كه عكس شماره‌ي فلان مثلاً قشنگ‌تر از بقيه است. از طرف بچه‌ها به صاحب عكسي كه از همه بيشتر رأي آورده بود يك جايزه تعلق مي‌گرفت.

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 226  

راوي: بهروز ابراهيم نژاد  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مسابقه قرآن

هرسال در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در دهه‌ي فجر مسابقات حفظ حديث و قرآن برگزار مي‌كرديم. حاج آقا ابوترابي براي جايزه‌ي بچه‌هايي كه قرآن حفظ مي‌كردند، گفته بود كه از امام براي شما وقت ملاقات خصوصي مي‌گيرم. قريب به چهارصدنفر در اردوگاه موصل 4 حافظ قرآن شدند.
تعدادي از بچه‌ها حتي قسمت‌هاي زيادي از نهج‌البلاغه را هم حفظ كردند.

 

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 291  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مسابقه ي تيراندازي

بچه‌ها در ايام دهه‌ي فجر هر شب مراسم ويژه‌اي داشتند. يكي از دانشجويان برادر «هاشم انتظاري» بود كه مي‌گفت: خوب است يك شب برنامه‌ي تيراندازي داشته باشيم.
با تعجب پرسيدم: «چه‌طور؟» گفت: « اين با من» بعد با سرنگ وسيله‌ي آن را درست كرد و به اين صورت هم يك شب مسابقه‌ي تيراندازي داخل آسايشگاه گذاشتيم كه «حسين پيراينده» در آن مسابقه اول شد.

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 290  

راوي: سيد كمال كاظمي _ اردوگاه بعقوبه _ كمپ 18  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.

مسجد صابوني

گاهي اوقات من با يكي از دوستانم كه «رضا» نام داشت يك قالب صابون را از وسط نصف مي‌كرديم و من روي قسمت خودم ماكت حياط يك مسجد و او گنبد و مناره‌ي آن را درست مي‌كرد.
نگهبانان عراقي آن را از ما به قيمت 25 نخ سيگار مي‌خريدند كه ما به جاي سيگار نان اضافي و شربت ب كمپلكس و... مي‌خريديم.

 

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 183  

راوي: اميرهوشنگ برسوزيان _ بعقوبه _ كمپ 18  

 

 
 
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها