عكس امام
يكي از بچهها كه در زمينهي تبليغات بعد از پذيرش قطعنامه نسيم آزادي ميوزيد خيلي فعاليت داشت، در حالي كه بيش 500 قطعه از عكسهاي امام را كه چاپ كرده بوديم در دستمالي پيچانده بود، راه ميرفت.
يكي از سربازها كه چون با لگد بچهها را ميزد نام او را «احمد كاراته» گذاشته بودند، خيلي دقيق و كنجكاو بود، همه را زير نظر داشت. به برادرمان شك ميكند و به دنبالش ميرود. او هم متوجه تعقيب احمد كاراته ميشود. بلافاصله خود را داخل يكي از آسايشگاهها مياندازد و وسايل را به گوشهاي پرتاب ميكند. سرباز بعد از مدتي گشتن تعداد زيادي عكس امام را ميبيند. عراقيها ناگهان به خود ميآيند. براي پيدا كردن برادرمان از اين آسايشگاه به آن آسايشگاه و از اين طرف اردوگاه به آن طرف اردوگاه او را تعقيب كردند، اما از دستگاه چاپ كه جز يك تكه پلاستيك بيشتر نبود و بچهها هم آن را دور انداخته بودند، خبري نبود.
عراقيها يكي دو روز بعد 50 عكس ديگر از يكي از بچههاي اصفهان به نام «جواد» گرفتند و او را به زندان بردند. وقتي جواد از زندان آزاد شد، تمام بدن و زير چشمانش كبود بود. كمكم بچههايي كه فعاليت داشتند لو ميرفتند.
كسي كه اين عكسها را چاپ ميكرد«جمال» بود.
هنگامي كه سربازهاي عراقي او را ميديدند، به او ناسزا ميگفتند. احمد كاراته روزها به آسايشگاه ميآمد و ميگفت: «جمال كجاست؟» بچهها جمال را كه خواب بود به او نشان ميدادند. سرباز بالاي سر جمال ميرفت و ميگفت: «شبكار، روزخواب، شب كار و ...» عراقيها ميدانستند او شب خواب ندارد و فعاليت ميكند. چون تمام كارهاي تبليغاتي زير نظر او بود. هر وقت او را ميديدند ساك او را تفتيش ميكردند.
منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 155
راوي: عبدالمحمد گنجي _ موصل 2