اجداد بشر حداقل 70 هزار سال پيش شروع به تزئين بدنهاي خود با مهرهها، آويزها، و حتي خالكوبي كردند و از 35 هزار سال پيش شروع به نقاشي و حكاكي حيوانات، انسانها، و طرحهاي انتزاعي بر ديوار غارها كردند، كه نمونههايي از آنها در لاسكوي فرانسه و در آلتاميراي اسپانيا كشف شده است.
معنا و مفهوم نقاشيهاي عصر يخبندان همواره مورد بحث بوده است، اما اكنون پل باهن، باستانشناس، با استفاده از شواهد موجود، نكات تازهاي را در مورد اين نقاشيها مطرح كرده است.
انسان از 35 هزار سال پيش کشيدن نقاشي را شروع كرد.
غارنشينان در انتخاب محل نقاشيها علاوه بر معماري طبيعي غارها به كيفيت پژواك صدا در محل هم توجه ميكردند، يا بعضي از نقاشيهاي خود را تنها با انگيزههاي مذهبي ميكشيدهاند.
اجداد بشر حداقل 70 هزار سال پيش شروع به تزئين بدنهاي خود با مهرهها، آويزها، و حتي خالكوبي كردند و از 35 هزار سال پيش شروع به نقاشي و حكاكي حيوانات، انسانها، و طرحهاي انتزاعي بر ديوار غارها كردند، كه نمونههايي از آنها در لاسكوي فرانسه و در آلتاميراي اسپانيا كشف شده است. آنها همچنين مجسمههايي خوشاندام از عاج يا سنگ ميتراشيدند كه از آن جمله ميتوان به ونوس ويلندورف اشاره كرد.
از زمان كشف هنر عصر يخبندان در حدود يك قرن پيش، همواره اين سوال مطرح بوده است كه معني اين نقاشيها چه بوده است. نظريههاي مختلفي در اين خصوص مطرح شده است: هنر براي هنر، توتمگرايي، شكار جادو و غيره. اما شواهد به دست آمده از آن حكايت داشت كه همه اين نظريهها در بهترين حالت ناقص و معمولاً توجيهناپذير هستند.
مطالب زيادي در مورد شمنها (جادوگران و حاكمان قبيله)، توهمات مردمان و مسايل اينچنيني ارائه شد، اما اين نظريات در واقع مردمان عصر يخبندان را فاقد هرگونه خلاقيت ميداند و آثار هنري آنها را تنها نتيجه ثبت تصاويري ميداند كه آنها در "شرايط غيرعادي هوشياري" ميديدهاند.
اكنون پل باهن با بررسيهاي خود به نتايج تازهاي درمورد آثار هنري غارها دست يافته است.
به گفته او، يكي از مهمترين عناصري كه در مطالعه هنر غارنشيني يا صخرهاي مفيد واقع ميشود آن است كه محل اثر را نميتوان تغيير داد. اثر همانجايي است كه هنرمند ميخواست باشد و بيننده بايد از همان فضايي استفاده كند كه هنرمند استفاده ميكرد.
نقش ويژگيهاي مكاني مرتبط با افسانهها و رويدادهاي خاص، حوزههاي سنتي و قبيلهاي، نواحي مقدس، يا موارد بارز هر فرهنگ در آن فرهنگ، يكي از نكاتي است كه بايد همواره به آن توجه كرد. به اين ترتيب در هر فرهنگي بعضي اماكن خوب و بعضي بد هستند و حتي در داخل غارها هم اين فاكتورهاي غيرملموس نقش مهمي را در نوع انتخاب نقاط و تزئينات ديوارها بازي ميكردند.
باهن و جان فايفر، نويسنده آمريكايي، در دهه 1980به غار فون دو گوم، در دوردوني فرانسه، رفتند. هردوي آنها در داخل غار در بخشي كه پرستشگاه بود و با طرحهاي مختلف تزئين شده بود احساس راحتي ميكردند، اما در بخش ديگري از غار كه فاقد هرگونه تزئيني بود احساس بدي داشتند و از ترك آن محل خوشحال شدند. جالب اينجا بود كه مسئول غار هم در اين احساسات با آنها شريك بود.
معماري طبيعي غارها در نوع تزئين آنها نقش مهمي را ايفا ميكرده است. در بسياري از غارها به نظر ميرسد كه هنرمندان ساختار اتاقها، راهروها، و اجسام سنگي مهم را بررسي كردهاند و در بعضي موارد نشانههايي هم در نقاط مهم برجا گذاشتهاند.
يكي ديگر از عناصري كه در انتخاب محل آثار هنري نقش داشته است كيفيت صدارساني و پژواك صدا بوده است. هنرمندان اصلي يا غارنشينان احتمالاً در همان مكانهايي كه كارشناسان امروزي با صداي آرام صحبت ميكنند، آواز ميخواندهاند يا با صداي بلند دعا ميكردهاند و تصاوير خود را بر روي ديوارها ميآفريدهاند.
بررسيهاي صدا در بعضي از غارهاي عصر يخبندان نشان ميدهد كه ميان محل نقاشيها و حكاكيها و كيفيت صدايي ارتباط مستقيم وجود دارد. هرجا كه صدا بهتر شنيده ميشود تزئينات بهتري انجام شده و هرجا كه كيفيت صدا در سطح پاييني است هيچ تزئيني ديده نميشود. در واقع اين هنرمندان علاوه بر توجه به اشكال مختلف موجود در غارها، به شرايط صدايي هم توجه ميكردند.
يكي ديگر از ويژگيهاي هنر غارنشيني استفاده از حالتهاي موجي ديوار غارها بوده است. اين مساله از زمان كشف طرح گاوميش بر برآمدگيهاي سقف غار آلتاميرا در سال 1879براي محققان آشكار شد و براي درك بهتر اين نكته كه مردمان عصر يخبندان چگونه اين آثار را ميديدهاند بايد از همان منابع نوري كه آنها استفاده ميكردهاند، استفاده كرد.
به گفته باهن، بسياري از آثاري كه در غارها بهجا مانده است عمومي دانسته ميشود، اما ما دقيقاً نميدانيم كه كدام اعضاي جامعه ميتوانستهاند آنها را ببينند. در بعضي موارد مردمان عصر يخبندان به طور عمد سنگها را طوري ميتراشيدند تا اين تصاوير بهتر ديده شوند. اما در بسياري از موارد آنها تصاوير خود را به عمد در ارتفاع زياد داخل دودكشها، زير سنگهاي برآمده كم ارتفاع، يا در فرورفتگيهاي ديوار پنهان ميكردند. اين تصاوير قرار نبوده است توسط مردمان ديده شود و منظور از كشيدن آنها چيز ديگري بوده است: آنها را براي اهداي به خدايان، ارواح يا اجدادشان ميكشيدند. به عبارت ديگر بعضي از آثار هنري غارنشينان به وضوح ريشه مذهبي داشتهاند و با انگيزههاي قوي كشيده شدهاند.
مهمترين نمونه اين تصاوير در غار پرگوسه در منطقه لات فرانسه كشف شده است. آثار هنري اين غار در انتهاي راهرويي باريك، كمارتفاع، و مرطوب كشيده شده است، راهرويي نامطبوع كه براي گذر از آن بايد خوابيده و سينهخيز حركت كرد.
يكي از اين آثار سر يك اسب است كه در داخل يك شكاف حكاكي شده و مسلما خود هنرمند هم نتوانسته براي خلق آن سر خود را داخل ببرد و حتي خود او هم اثرش را نديده است. در واقع اصلاً قرار نبوده چشمان آدميزاد به اين اثر بيفتد.
تمدن مايا در آمريكاي مركزي يكي از چند تمدن باستاني است كه معمولاً اعماق غارها را براي تزئينات خود انتخاب ميكردهاند. بر اساس شواهد موجود چنين به نظر ميرسد كه اين آثار براي ماندگاري خلق نشدهاند، بلكه قرار دادن آنها در نقاط دور از دسترس با دور بودن آنها از زندگي عادي روزمره در ارتباط بوده است و همين دور بودن اين آثار را مقدس ميساخته است.
يكي ديگر از اين نمونه آثار، گاوميش مشهوري است كه بعد از طي مسافت 900متر در غار لو توك دودوبر در كوههاي پيرنه فرانسه يافت شده است. اين تصاوير تا زمان كشف در اوايل قرن بيستم قرنها در تاريكي مطلق فرو رفته بود و تقريبا هيچكس موفق به ديدن آنها نشده بود. به نظر ميرسد كه عدم دسترسي به آثار هنري «خصوصي» يكي از مهمترين فاكتورهاي خلق اين آثار بوده است. در واقع غلبه بر مشكلات، سختيها، و خطرات موجود مهمتر از خود اثر بود