0

سيرى در آيات حجاب(2)

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

سيرى در آيات حجاب(2)

حال مناست است واژگان اصلى آيه شرح داده شود:
جلباب
براى جلباب معناها و نمونه‏هاى گوناگون در كتابهاى لغت و تفسير ذكر شده است.
در روح‏المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:
1. آنچه از بالا تا به پايين بپوشاند، مانند چادر.
2. مقنعه.
3. ملحفه.
4. هر لباسى كه زن آن را روى لباسهايش بپوشد، مانند روپوش و....
5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگيرد، چه عبا باشد و چه غير آن.
6. لباسى گشادتر از سرپوش و كوچك‏تر از رداء. (21)
تفسير مجمع‏البيان:
«الجلباب: خمار المراة الذى يغطى راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.» (22)
جلباب، ردايى كه سر و روى زن را مى‏پوشاند، وقتى كه براى كارى از منزل خارج مى‏شود.
الميزان:
«هو ثوب تشتمل به المراة فيغطى جميع بدنها، او الخمار الذى تغطى به راسها ووجهها.» (23)
لباسى كه تمامى بدن زن را در بر مى‏گيرد و مى‏پوشاند، يا سرپوشى كه با آن، سر و روى را مى‏پوشاند.
التفسير الكاشف:
«وفى معناه اقوال: منها انه رداء يغطى المراة من راسها الى قدميها ومنها انه الخمار الذى يغطى راسها و وجهها.» (24)
در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:
1. ردايى كه از سر تا پاى زن را بپوشاند.
2.سرپوشى كه سر و روى زن را بپوشاند.
قاموس قرآن:
«جلابيب‏» جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:
راغب، آن را پيراهن و روسرى گفته (قميص و خمار)
مجمع‏البيان در لغت فرموده: روسرى زن كه وقت‏خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى‏پوشاند.
صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
ابن‏اثير، در نهايه آن را چادر و رداء معنى كرده و مى‏گويد: گفته شده.
مانند چارقد و مانند ملحف است.
در قاموس آمده: پيراهن و لباس گشاد، كوچك‏تر از ملحفه، يا چيزى است مثل ملحفه كه زن لباس خود را با آن مى‏پوشاند.
در نهج‏البلاغه، حضرت مى‏فرمايد:
«سترنى عنكم جلباب الدين.»
و مى‏فرمايد:
«من احبنا اهل‏البيت فليستعد للفقر جلبابا.»
هر كه ما اهل‏بيت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده كند.
و نيز، به بعضى از كارگزارانش مى‏نويسد:
«فالبس لهم جلبابا من اللين.»
براى مردم لباسى از نرمى بپوش.
با اين قرائن و آنچه از نهايه و صحاح و قاموس نقل شده مى‏شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالايى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار. (25)
از لغت‏نامه‏ها و تفسيرهاى قرآن استفاده مى‏شود: براى جلباب، دو معنى ياد شده است، كه براى روشن شدن زواياى بحث، نگاهى مى‏افكنيم به رواياتى كه واژه جلباب در آنها آمده است.
در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابك و... به كار رفته است كه 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از اين واژه، دو معنى اراده شده است:
1. پرده:
«قال سلمان فكانها البسنا جلباب المذله.» (26)
«سترنى عنكم جلباب الدين.» (27)
«جلباب الليل.» (28)
«من القى جلباب الحياء عن وجهه فلاغيبة له.» (29)
«البخل جلباب المسكنة.» (30)
روايتهايى كه واژه «جلبابا» در آنها آمده بيش‏تر اين‏گونه‏اند: «فليتخذ للفقر جلبابا»، يا «للفاقة جلبابا» كه در تمامى موردها، مى‏توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حياء. پرده هم تمامى بدن را مى‏پوشاند. با اين معنى براى «جلباب‏» روايتها جايگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پيدا مى‏كنند.
2. رواياتى نيز وجود دارد كه «جلباب‏» بى‏گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نيست; در مثل راوى مى‏گويد به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پيش ما آمد «و ليس عليه جلباب‏». (31)
روشن است كه در اين جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلكه شايد مراد عبا باشد و دشداشه(پيراهن عربى).
در روايت ديگرى آمده كه حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:
«ليقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.» (32)
به قرينه درع، «جلباب‏» نمى‏تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه «درع‏» بى فايده مى‏شد. نكته شايان توجه اين كه رواياتى كه در آنها «جلباب‏» به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) و على(ع) وايت‏شده; ولى رواياتى كه در آنها «جلباب‏»، به معناى دشداشه، يا لباس كوتاه است، از امام صادق(ع) روايت‏شده است.
بنابراين مى‏توان گفت: مراد از «جلباب‏» در آيه شريفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى كه بيش‏تر بدن را در خود مى‏گيرد و مى‏پوشاند نيز، جلباب مى‏گفته‏اند و كم‏كم به هر دو معنى گسترش يافته است.
خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشيه. در اين جا بايد به اين نكته توجه داشت كه چادر، به طور معمول، جلو بسته نيست. بنابراين، چادر سر كردن، با بازبودن و آشكار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.
به قرينه اين كه سوره حشر، پيش از سوره نور نازل شده، معلوم مى‏شود كه اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلكه بر آن بوده نشانه‏اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى‏خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد كردن آن، كارى كند كه بانوان با شوق، پذيراى حجاب شوند.
و شايد اين‏گونه نشانه‏گذارى و جداسازى صف پاكدامنان از ناپاك‏دامنان و يا آزادگان از كنيزكان، باخواست‏خود زنان صورت گرفته باشد.
به اين بيان، چون مورد اذيت و آزار اراذل و اوباش قرار مى‏گرفتند، گاه وبى‏گاه، به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) شكوه مى‏كرده و خواستار راه چاره‏اى بوده‏اند كه خداوند اين راه‏چاره را براى آنان مطرح كرده است.
شاهد بر اين، آيه بعدى است كه با لحن شديدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاكدامن را تهديد مى‏كند و مى‏فرمايد:
«لئن لم‏ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لايجاورنك فيها الا قليلا.» (33)
[پس از اين] اگر منافقان و آنان كه در دلهاشان مرض و ناپاكى است و هم آنان كه شايعه مى‏افكنند [دست از اين زشت‏كارى برندارند] تو را عليه آنان برانگيزيم; تا پس از اندك زمانى در مدينه در جوار تو، زيست نتوانند كرد.
روشن است كه منافقان و بيمار دلان كارشكنيهاى گوناگون مى‏كردند. گاهى به آزار و اذيت زنان مى‏پرداختند، گاهى شايعه‏هايى درباره شكست مسلمانان، در بين مردم مى‏پراكندند. هر زمان براى كار خود بهانه و عذر مى‏آوردند; در مثل هنگامى كه به آزار زنان دست مى‏يازيدند، مى‏گفتند: فكر كرديم كنيز است و...
خداوند، در مرحله نخست، نشانه‏اى براى بازشناسى كنيز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، ديگر هيچ توجيهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.
يدنين
«يدنين‏» از «ادناء» به معناى نزديك‏كردن، گرفته شده است; ولى در اين آيه‏شريفه، به معناى آويختن است. التفسير الكاشف، «يدنين‏» را به معناى «يسدلن‏» (34) آويزان مى‏كنند و الميزان، آن را به معناى «يتسترن‏» (35) مى‏پوشانند، گرفته است.
در تفسير روح‏المعانى آمده است:
«الادناء التقريب يقال ادنانى اى قربنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدى بعلى.» (36)
ادناء، به معناى نزديك كردن است. گفته مى‏شود: ادنانى; يعنى مرا نزديك كرد و معناى آويزان و رها كردن را هم در بر دارد; از اين روى با «على‏» آمده است.
سپس در ادامه معناى ديگرى براى «يدنين‏» آورده شده است; ولى به نظر مى‏رسد اختلاف در معناى «يدنين‏» ناشى از اختلاف در معناى «جلباب‏» باشد.
به هر حال، اگر «جلباب‏» به معناى چادر باشد، «يدنين‏» به معناى آويختن و رها كردن است. «من‏» در «من جلابيبهن‏» تبعيض است و زمخشرى در كشاف، دو احتمال در اين باره يادآور شده است:
1. هرگاه از منزل بيرون مى‏روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بيندازند; يعنى در هر نوبت، يكى از چادرهاى خود را برسر كنند و از منزل خارج شوند.
2. هرگاه از منزل بيرون مى‏روند، بخشى از چادرشان را بر سر بيندازند. (37)
به نظر مى‏رسد احتمال دوم درست‏باشد; يعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بيندازد و اين معنى، با همانندهاى آن در قرآن نيز سازگار است: «ولياخذوا اسلحتهم‏» هركس اسلحه خود را برگيرد. «فاغسلوا وجوهكم‏» هركس صورت خود را بشويد.
و نيز با واقعيت تاريخى آن زمان كه مردم در فقر و تنگدستى به سر مى‏بردند، بيش‏تر سازگار است; زيرا دور مى‏نماند كه در آن زمانها كه اصحاب صفه، در فقر شديدى مى‏زيستند و لباس و مسكن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آيه شريفه ضمن تاييد بفرمايد: يكى از چادرها را بر سر كنيد.
از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مى‏آيد كه سوره احزاب، پيش از سوره نور نازل شده است.
و نكته ديگرى كه روشن مى‏شود، اين كه بخش نخست آيه، مقدمه‏اى است‏براى بخش دوم; يعنى پوشيدن چادر، مقدمه‏اى است‏براى شناخته شدن; تا آزار نبينند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه اين كه تكليفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زيرا آن تكليف، سپسها و در برهه‏اى ديگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آيه 30) بيان شده است و در نتيجه مى‏توان گفت: جلباب مطرح شده در اين آيه حقى است كه خداوند براى زنانى كه نمى‏خواهند مورد آزار و اذيت ولگردان قرار بگيرند، قرار داده است; نه اين كه وادار كردنى در كار باشد. براى روشن شدن بيش‏تر مساله مثالى مى‏زنيم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مكان امن و پناهگاه اوست و كسى حق هيچ‏گونه دست‏اندازى به حقوق او را ندارد و كسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز كند.
اگر كسى از پشت‏بام، بالاى درخت، يا روزنه‏اى و... به داخل منزل كسى بنگرد و يا شنود و دوربين مخفى بگذارد، به حريم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد كند و حتى چشمان او را نابينا سازد و يا به قتل برساند. در احاديث گوناگون وارد شده است:
«ايما رجل اطلع على قوم فى دارهم لينظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عينيه، او جرحوه فلا دية له.» (38)
هر آن كه بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تيراندازى كردند و نابينا شد و يا بر وى زخمى وارد كردند، ديه‏اى برايش نيست.
در حديث ديگر آمده است:
«شخصى از سوراخهاى حجره‏هاى رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به درون آن مى‏نگريست. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) با تيرى كه در دست اشت‏به سوى او آمد، تا چشمانش را كوركند مرد فرار كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى خبيث! سوگند به خدا اگر ايستاده بودى چشمانت را كور مى‏كردم.» (39)
ولى اگر در خانه‏اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و ديگران به او نگاه كردند، چشمهايشان نابينا نمى‏شود و بيننده را تجاوزگر به حريم ديگران نمى‏دانند (گرچه تماشا كننده، كار حرامى انجام داشته است); زيرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبه‏روى آن، خود، حريم خانه خود را شكسته است.
حال از اين آيه روشن مى‏شود كه خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق كرده و به آنان امتياز داده كه اجازه داده است كه حريم خود را به همراه خود ببرند. يعنى اگر «جلباب‏» و پرده‏اى بين خود و محيط خارج پديد آورند، اين پرده، حريم آنان خواهد بود و كسى حق ندارد به اين حريم دست‏يازد و با كسى كه اين حركت زشت را انجام داد، مى‏توان، برخورد كرد. ولى اگر كسى چنين حريمى را براى خود قرار نداد و مورد اذيت و آزار ديگران قرار گرفت و نگاه‏ها به او دوخته شد و سخنان ناشايستى درباره او به كار گرفته شد، نمى‏تواند ادعاى دست‏اندازى به حريم خود را مطرح كند; زيرا خود، حريمى براى خود قرار نداده است.
مرحله چهارم:
«قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غير اولى الاربة من الرجال او الطفل الذين لم‏يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن وتوبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون.»
خداوند در اين مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى‏دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گيرند، اندام خود را بپوشانند، زينت و آرايش خود را به جز آن جا كه ناگزير آشكار مى‏شود، بر بيگانه آشكار نسازند، سينه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زينت و جمال را ننمايانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و يا زنان و كنيزكان و كودكان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمين نكوبند كه خلخال و زيورشان بيرون آيد و آشكار شود.
اين مرحله از پوشش، بى‏گمان، پس از آيات سوره احزاب نازل شده است; به چند دليل:
1. برابر ترتيب نزول سوره‏ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمين، يا هشتاد و نهمين و يا نودمين سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولى سوره نور نودوششمين تا يك صدودومين سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شان نزولها، يا اسباب‏النزولهايى كه براى سوره‏ها، يا پاره‏اى از آيات بيان شده نيز، بيانگر همين نكته‏اند; در مثل در سوره احزاب، پيش از نازل شدن آيات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و زينب و غزوه بنى‏قريظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولى در سوره نور، سخن از داستان افك به ميان آمده كه مربوط به غزوه بنى‏المصطلق و پس از نازل شدن آيه حجاب بوده است.
عايشه مى‏گويد:
«رسول خدا، بين زنان خود قرعه كشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد، پس از نزول حجاب بود.» (42)
بنابراين آيه 31 سوره نور، بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب، مهم‏ترين مرحله‏است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون ديگرى نيز بيان كرده، ما به شرح درباره اين آيه بحث مى‏كنيم; تا زواياى مساله به خوبى روشن شود.
بنابراين آيه شريفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايى كه درباره بخشهاى گوناگون آيه به ما رسيده است، مورد بررسى قرار مى‏گيرد.
در اين بررسى، بيش‏تر، سعى بر اين است كه واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شان‏نزولها، تنها به عنوان يارى دهنده استفاده شود.
نكته‏هايى كه از اين دو آيه شريفه: (30 و 31 سوره نور) مى‏شود فهميد:
1. واژه «غض‏»، به معناى كاستى است: «واغضض من صوتك‏» يعنى صداى خود را فرو بكاه. «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله‏» يعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پايين بياورند.
بنابراين «يغضون من ابصارهم‏»، يعنى از نگاههاى خود مى‏كاهند.
در آيه شريفه: (آيه 30 سوره نور) كه خداوند مى‏فرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم‏» فعل «يغضوا» مجزوم است; زيرا جمله شرطى در تقدير است:
«قل للمؤمنين: غضوا من ابصارهم فانك ان تقل لهم، يغضوا.»
به مؤمنان بگو: ديدگان خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگويى ديدگان خود را فرو خواهند كاست.
«يغضضن‏» در آيه شريفه 31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر «يغضوا» و در آن نيز فعل امر در تقدير است.
2. حذف جمله شرط در «يغضوا» و «يغضضن‏» دلالت مى‏كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همين كه از دستورهاى خداوند آگاهى يافتند، بى‏درنگ به آنها جامه عمل در مى‏پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى‏چون و چرا گردن مى‏نهند. به گونه‏اى كه كلام نيازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراين، بايد جمله شرطى در تقدير گرفت، تا توجيه نحوى براى حذف «نون‏» در «يغضوا» باشد. ذكر نشدن جمله شرط نيز، بى‏گمان، دليلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل «يغضوا» و «يغضضن‏» محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثرى نيست. بنابراين، از آيه روشن نمى‏شود كه ديدگان را از چه چيز بايد فرو كاست. شايد حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. يعنى چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است، فرو بنديد. اما چه چيزهايى نگاه كردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نيست و آيه در اين باب، بيانى ندارد.
4. جمع آمدن «مؤمنين‏»، «يغضوا»، «ابصارهم‏» و همچنين «مؤمنات‏»، «يغضضن‏» و «ابصارهن‏» بيانگر اين نكته است كه هركس بايد چشم خود را فرو كاهد مانند: «خذوا اسلحتكم‏» هر كس اسلحه خود را بردارد و «فاغسلوا وجوهكم‏» هر كسى صورت خود را بشويد.
بنابراين، آيه شريفه در مقام بيان حكم تك‏تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيان حكم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف‏كنندگان جامعه نيست. حال اگر كسى وظيفه شخصى خود را انجام نداد، چه بايد كرد؟ از اين آيه، حكمش روشن نيست.
5. در شان نزول آيه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:
«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينه و كان النساء يتقنعن خلف آذانهن فنظر اليها وهى مقبلة فلما جازت نظر اليها ودخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسيل على صدره وثوبه فقال والله لآتين رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) ولاخبرنه قال: فاتاه. فلما رآه رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل(ع) بهذا الآية: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان الله خبيبما يصنعون.» (43)
در مدينه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه‏ها را پشت گوشها مى‏انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى‏داد. هنگامى كه زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى‏كرد و را ه خود را ادامه مى‏داد. تا داخل كوچه‏اى شد كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد و همچنان كه به پشت‏سر نگاه مى‏كرد، استخوان، يا شيشه‏اى كه در ديوار بود، صورت وى را دريد. هنگامى كه زن از جلو چشمش ناپديد شد، به خود آمد، ديد خون بر لباس و سينه‏اش، جريان دارد.
پيش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) مى‏روم و او را از واقعه مى‏آگاهانم. هنگامى كه نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و حضرت او را به آن حالت ديد، فرمود: اين چه حالتى است؟
جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن‏گاه جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد با اين آيه شريفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ كنند. آن براى ايشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مى‏دهند، آگاه است.
6. از شان نزول و همچنين از آيه «قل للمؤمنات‏» بر مى‏آيد كه زنان مدينه سر و بدن خويش را مى‏پوشانده‏اند، ولى بخشهايى از سروسينه خود را نمى‏پوشانده‏اند. بنابراين، آيه، درباره آن قسمتهايى كه پوشيده نمى‏شده، دستورهايى داده است.
7. آمدن واژگانى چون: «المؤمنين‏» و «المؤمنات‏» به جاى «الذين آمنوا» نشانگر اين است كه اين احكام براى كسانى است كه به حمل شايع، مصداق مؤمن هستند. بنابراين، روى سخن با غير مسلمانان و مسلمانان ناپاى‏بند نيست. شان نزول نيز، اين نكته را تاييد مى‏كند; زيرا جوان انصارى، همين كه نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى‏گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سروروى خونين، خود را به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى‏بند و هوسباز و آلوده چشم مى‏بود، بايد كار نارواى خود را ادامه مى‏داد، تا ديگران پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را با خبر سازند.
شايد بتوان نتيجه گرفت كه غير مسلمانان و مسلمانان شناسنامه‏اى و ناپاى‏بند، كه در روايات نگاه به سر و روى آنها بى‏اشكال دانسته شده است، از همان ابتدا، مكلف به پاره‏اى از دستورها نيستند و اين دستورها براى رسيدن انسان خواستار كمال، به كمال انسانيت و دور شدن از حيوان صفتى است.
8. تكرار كردن «قل‏» و جداسازى بين دو آيه، آوردن واژگان: «المؤمنين‏» و «المؤمنات‏» با دو صيغه مذكر و مؤنث و همچنين واژگان: «يغضوا»، «يغضضن‏» و... نشان مى‏دهد كه زن و مرد هر يك احكام ويژه به خود را دارند و از حكم يكى، نمى‏توان حكم ديگرى را فهميد.
9. پيش‏تر اعلام كردن حكم نگاه و پوشش مردان، شايد افزون بر تغليب، كه هميشه در زبان عرب، مذكر را بر مؤنث پيش مى‏دارند، به اين جهت‏باشد كه حكم مردان كوتاه است و در يكى دو جمله در خور بيان است، ولى حكم پوشش و حجاب زنان، نياز به شرح فراوان داشته است; به گونه‏اى كه حجم ظاهر آيه حجاب زنان، كم‏وبيش، پنج‏برابر حجم آيه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف «من‏» تبعيضيه در جمله «يغضوا من ابصارهم‏» و «يغضضن من ابصارهن‏» و نيامدن آن در جمله «يحفظوا فروجهم‏» و... شايد بيانگر اين نكته باشد كه «فرج‏» هيچ محدوده مجازى ندارد كه در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى ديدن و نگاه، محدوده مجاز نيز وجود دارد.
11. على‏بن ابراهيم در تفسير خود، روايتى از محمدبن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مى‏كند كه فرمود:
«كل آية فى القرآن فى ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الآيه فانها من النظر فلايحل لرجل مؤمن ان ينظر الى فرج اخيه ولايحل للمراة ان تنظر الى فرج اختها.» (44)
هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر اين آيه، كه مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نيست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نيست كه نگاه كند به فرج خواهر خود.
در تفسير روح‏المعانى، همين مطلب به ابن‏زيد و ابى‏العاليه، نسبت داده شده است; ولى صاحب روح‏المعانى، اين برداشت را نمى‏پذيرد و حفظ فرج را در تمامى آيات، به يك معنى مى‏داند و يادآور مى‏شود: اين گونه تفصيل، دليلى ندارد.
صاحب تفسير روح‏المعانى، اگر به جمله‏هاى پيشين و پسين آيه و به شان نزول توجه مى‏كرد، بر وى روشن مى‏شد كه آن تفصيل، تفصيل درستى است. وقتى صدر آيه، درباره چشم پوشى از نگاه باشد، و ذيل آيه، درباره نمايان نساختن زينت و از سويى، شان نزول درباره نگاه باشد، مى‏توان حفظ فرج را در آيه ويژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراين در تفسير آيات و روايات و بيان واژگان آنها، نبايد تنها به اشتراكهاى واژگانى تكيه كرد، بلكه سياق آيه نيز بسيار اهميت دارد.
روشن است كه پيدا كردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آيات نازل شده در شرايط گوناگون و... كارى است غير محققانه.
12. نگاه كردن به زنان، گرچه رفتارى است كه نفس انسان، بدان سوى گرايش دارد آن را به مصلحت‏خود مى‏داند، ولى پاك‏دامنى و پاك چشمى براى انسان، مصلحت‏بيش‏ترى دارد; از اين روى، قرآن مى‏فرمايد: «ذلك ازكى لهم‏».
13. گاهى، انسانها، دچار خودفريبى مى‏شوند و با توجيه‏ها و به بهانه‏هايى، گناه را براى خود روا، يا واجب مى‏شمارند. از اين روى، خداوند در قرآن، با جمله: «ان الله خبير بما يصنعون‏» به همگان هشدار مى‏دهد كه خداوند، رفتارها و كردارها را، همان‏گونه كه هست مى‏بيند و به آنها آگاهى دارد.
14. نخستين جمله‏اى كه حكم ويژه‏اى را براى خانمها بيان مى‏كند «لايبدين زينتهن الا ماظهر منها» است كه براى روشن شدن آن، بايد به چند نكته توجه كرد:
الف. مراد از زينت، نمى‏تواند دستبند، گردنبند، النگو و... باشد; زيرا نمايان آنها وقتى كه از بدن جدا باشند، هيچ اشكالى ندارد. در مثل، زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جايى بگذارد كه مردان آن را ببينند، يا طلاى خود را براى تعمير به طلاساز بدهد و... هيچ گناهى انجام نداده است. بنابراين، به احتمال قوى، مراد از واژه «زينت‏» در آيه شريفه، جاى زينت است; يعنى گردن، دست، گوش و مانند اينها.
ب. گفتن «زينت‏» و اراده كردن مكان زينت، مجاز است و به علاقه حال و محل، چنين مجازگويى، مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقيقت، افزون بر تخفيف لفظ، مبالغه و تاكيد است. (45)
ج. شايد سربسته گفتن: «الا ما ظهر» و روشن نكردن حد و مرز آن، براى واگذار كردن اين امور به عرف باشد. در مثل «ماظهر» براى خانمى كه هيزم جمع مى‏كند و از صحرا مى‏آورد، با «ماظهر» براى خانمى كه لب جوى به شستن لباس مشغول است، يا خانمى كه پشت ميز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ‏گويى مشغول است، يا خانمى كه در آزمايشگاه، به ساماندهى وسايل مى‏پردازد، فرق دارد. دو گروه نخست، بايد مقدارى آستين را بالا بزنند، ولى دو گروه دوم، به بيش از انگشتان دست، نياز ندارند. به هر حال، بخشهايى از دست، پا و صورت كه عرف حكم به پوشيدن آنها نمى‏كند، يا ضرورت اقتضا مى‏كند كه پوشيده نشود، از استثناءها به شمار مى‏روند. برابر حديثى كه از عايشه نقل شده، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به اندازه يك قبضه (در حدود 8 سانتى‏متر) بالاتر از كف دست را استثناء كرده است. (46)
ولى همان گونه كه گذشت اين حد معين كردن نمى‏تواند براى همگان باشد، اين حد بر فرض صحيح بودن سند براى زن رخت‏شوى و مانند اوست.
د. فعل «لايبدين‏» صيغه ششم از فعل مضارع «يبدى‏» ( ظاهر مى‏كند. نمايان مى‏سازد) است و در حال رفع، نصب و جزم در ظاهر فرقى نمى‏كند. بنابراين مى‏تواند، نهى، نفى، يا عطف به «يغضضن‏» و در پاسخ شرط مقدر باشد.
به هر حال، آيه شريفه، يا از نماياندن زينت‏باز مى‏دارد، يا روش زنان مؤمن را در ننماياندن زينت، بيان مى‏كند، يا تسليم بى‏چون و چراى پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بودن را يادآور مى‏شود.
در هر صورت، اگر در موردى قسمتى از بدن، يا زينت، شك شد كه آيا از استثناست، يا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى كردند و يا ضرورت و عرف با هم نساختند، يا در درستى خبرى كه دال بر گستره استثناء است، شك شد، استثنا بودن آن قسمت از بدن، ثابت نيست. بنابراين، از ذيل «الا ما ظهر» خارج مى‏شود و «لايبدين‏» آن را در بر مى‏گيرد.
خلاصه اين كه: در جايى كه شك مى‏كنيم آيا از استثناهاست، تا پوشش آن لازم نباشد، يا از استثناها نيست، اصل اين است كه از استثناها نيست و پوشش آن لازم. اين اصل در جاهايى كه شك را مى‏يابد، كاربرد بسيار دارد.

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

سه شنبه 5 بهمن 1389  1:16 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها