0

تاريخچه حجاب و علل پيدايش آن(3)

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

تاريخچه حجاب و علل پيدايش آن(3)

استثمار زن

بعضيها براي پوشش زن ريشه اقتصادي قائل شده گفته‏اند حريم و پوشش يادگارعهد مالكيت و تسلط مرد است.مردان به خاطر اينكه از وجود زنان بهره اقتصادي‏ببرند و آنها را مانند بردگان استثمار كنند،آنها را در خانه‏ها نگه مي‏داشتند،و براي‏اينكه فكر زن را قانع كنند كه خود به خود از خانه بيرون نرود و بيرون رفتن را كار بدي‏بداند فكر حجاب و خانه نشيني را خلق كردند.
گويندگان اين سخن سعي كرده‏اند مسائل ديگري از قبيل نفقه و مهر را نيزبر اساس مالكيت مرد نسبت‏به زن توجيه كنند.
در كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران صفحه‏27 مي‏نويسد:
«هنگامي كه قانون مدني ايران تدوين شد هنوز از برده‏فروشي در بعضي از نقاطدنيا اثري به جا بود و در ايران نيز با اينكه اين كار علي الظاهر از ميان رفته بود ولي‏باز در مغز قانونگذاران آثاري از برده فروشي و آزار به زيردستان وجود داشت. زن‏را در آن دوره چون‏«مستاجره‏»مي‏پنداشتند.زن حق نداشت‏با مردان نشست وبرخاست كند و در اجتماعات راه يابد و به مقامات دولتي برسد.اگر صداي زن رانامحرم مي‏شنيد آن زن بر شوي خود حرام مي‏شد.خلاصه مردان آن دوره زن را چون ابزاري مي‏دانستند كه كار او منحصرا رسيدگي به امور خانه و پروردن فرزندبود و هنگامي كه اين ابزار مي‏خواست از خانه بيرون برود او را سر تا پا در چادري‏سياه مي‏پيچانيدند و روانه بازار يا خيابان مي‏كردند.»
علائم و نشانه‏هاي افترا و غرض و مرض از تمام اين نوشته پيداست.كي و كجاچنين قاعده‏اي وجود داشت كه اگر صداي زن را نامحرم مي‏شنيد بر شوي خود حرام‏مي‏شد؟آيا در جامعه‏اي كه دائما سخنرانان مذهبي‏اش از بالاي منابر خطابه زهراي‏مرضيه را در مسجد مدينه و خطابه‏هاي زينب كبري را در كوفه و شام به گوش مردم‏مي‏رسانند ممكن است چنين فكري در ميان مردم آن جامعه پيدا شود؟!كي و كجا زن‏در ايران اسلامي برده مرد بوده است؟همه مي‏دانند كه در خانواده‏هاي مسلمان بيش ازآنكه زن در خدمت مرد باشد مرد به حكم وظيفه اسلامي در خدمت زن بوده وسيله‏آسايش او را فراهم مي‏كرده است.زن در خانواده‏هايي مورد اهانت و تحقير و ظلم‏قرار گرفته كه روح اسلامي در آن خانواده‏ها نبوده يا ضعيف بوده است.
عجبا!مي‏گويد:«زن حق نداشت كه با مردان نشست و برخاست كند.»من‏مي‏گويم:بر عكس،در محيطهاي پاك اسلامي اين مرد بود كه حق نداشت در نشست وبرخاست‏ها از زن بيگانه بهره‏برداري كند.اين مرد است كه همواره حرص مي‏ورزد كه‏زن را وسيله چشم چراني و كامجويي خود قرار دهد.هيچ گاه مرد به طبع خود مايل‏نبوده حائلي ميان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت كه اين حائل از ميان رفته آن كه‏برنده بوده مرد بوده است و آن كه باخته و وسيله شده زن.امروز كه مردان موفق شده‏اندبا نامهاي فريبنده‏«آزادي‏»و«تساوي‏»و غيره اين حائل را از ميان ببرند زن را درخدمت كثيف‏ترين مقاصد خويش گرفته‏اند.بردگي زن،امروز به چشم مي‏خورد كه‏براي تامين منافع مادي يك مرد در يك مؤسسه تجارتي خود را صد قلم براي جلب‏مشتري مرد مي‏آرايد و به صورت‏«مانكن‏»درمي‏آيد و شرف خود را در ازاء چندرغازحقوق مي‏فروشد.
اين نشست و برخاست‏ها كه امثال اين نويسنده آرزوي آن را مي‏كنند جزبهره‏كشي مرد و بهره‏دهي زن مفهومي ندارد. همه مي‏دانند نشست و برخاست‏ها درمحيطهاي پاك كه موضوع بهره‏كشي مرد از زن در ميان نبوده است هيچ گاه در جامعه‏اسلامي ممنوع نبوده است.
نويسنده همين كتاب،تاريخ روابط زن و مرد را از نظر جامعه شناسي به چهاردوره تقسيم مي‏كند:
دوره اول مرحله طبيعي و اشتراكي اوليه كه زن و مرد بدون هيچ گونه قيد و شرطي‏با هم خلطه و آميزش داشته‏اند.در اين دوره به عقيده اين نويسنده اساسا زندگي‏خانوادگي وجود نداشته است.
دوره دوم دوره تسلط مرد است.در اين دوره مرد بر زن غلبه كرده خود را مالك‏او دانسته او را همچون ابزاري در دمت‏خود درآورده است.حجاب يادگار اين دوره‏مي‏باشد.
دوره سوم مرحله قيام و اعتراض زن است.در اين مرحله زنان از ناسازگاري‏مردان به ستوه آمدند و در مقابل مظالم آنها ابتدا مقاومت كردند و چون دريافتند كه‏طبيعت‏خشن مردان به اين آساني حاضر نيست‏حق آنها را رعايت كند به منظوراحقاق حق خود متدرجا عليه مردان طغيان كردند،اتحاديه‏ها تشكيل دادند،به وسيله‏مطبوعات و كنفرانسها و دسته‏بندي‏ها با مردان مبارزه كردند.ضمنا چون دريافتند كه‏زورگويي مردان نتيجه تربيت ناسالم عهد كودكي و مخصوصا تبعيض بين پسران ودختران است در رفع نقايص آموزش و پرورش عمومي كوشيدند.
دوره چهارم مرحله تساوي حقوق زن و مرد است و به دوره اول شباهت كامل‏دارد.اين دوره از اواخر قرن نوزدهم شروع شده،هنوز در همه جا استقرار نيافته است.
از نظر اين منطق،پوشش زن عبارت است از زنداني شدن زن به دست مرد،وعلت اينكه مرد زن را اينچنين اسير مي‏كرده اين است كه مي‏خواسته هر چه بيشتر ازوجود او بهره اقتصادي ببرد.
بررسي
تقسيم تاريخ روابط زن و مرد به چهار دوره به نحوي كه ذكر شد تقليد نارسايي‏است از آنچه پيروان كمونيزم درباره ادوار تاريخي زندگي بشر از نظر عوامل اقتصادي‏كه به عقيده آنها زير بناي همه پديده‏هاي اجتماعي است ذكر كرده‏اند.آنها مي‏گويندادوار تاريخي بشر عبارت است از دوره اشتراك اوليه،دوره ملوك الطوايفي،دوره‏سرمايه‏داري و دوره كمونيزم و اشتراك ثانوي كه شباهت كامل به دوره اشتراك اوليه‏دارد.
آنچه درباره ادوار زندگي زن در كتاب سابق الذكر آمده كپيه‏اي است از آنجا ولي‏كپيه‏اي كه به هيچ حسابي درست درنمي‏آيد.به عقيده ما چنين دوره‏هايي در زندگي‏زن هرگز نبوده است و امكان نداشته وجود داشته باشد.همان دوره اولي كه به عنوان‏اشتراك اوليه معرفي مي‏كند،از لحاظ تاريخي جامعه شناسي به هيچ وجه مورد تصديق‏نيست.جامعه شناسي تاكنون نتوانسته است قرينه‏اي به دست‏بياورد كه دوره‏اي بربشر گذشته كه زندگي خانوادگي وجود نداشته است.به عقيده مورخين،دوره‏مادر شاهي بوده است ولي دوره كمونيزم جنسي نبوده است.ما درباره اين ادوارنمي‏خواهيم به تفصيل بحث كنيم،كافي است درباره خود اين مدعا كه مي‏گويندپوشش زن معلول مالكيت مرد نسبت‏به زن است‏بحث كنيم و آن را مورد بررسي قراردهيم:
ما اين جهت را كه در گذشته مرد به زن به چشم يك ابزار مي‏نگريست و از اوبهره‏كشي اقتصادي مي‏كرد،به صورت يك اصل كلي حاكم بر همه اجتماعات گذشته‏قبول نداريم.علائق عاطفي زوجيت هرگز اجازه نمي‏داده كه مردان به صورت يك‏«طبقه‏»زيردست‏بر زنان به صورت يك‏«طبقه‏»زيردست‏حكومت كنند،آنان رااستثمار نمايند;همچنانكه معقول نيست فرض كنيم در دوره‏هاي گذشته پدران ومادران به عنوان يك‏«طبقه‏»بر فرزندان به عنوان يك‏«طبقه‏»ديگر حكومت و آنها رااستثمار مي‏كرده‏اند.علائق عاطفي والدين و فرزندان همواره مانع چنين چيزي بوده‏است.علائق زوجين به يكديگر، حتي در اجتماعات گذشته،بيشتر عاطفي و عشقي‏بوده و زن با نيروي جاذبه و جمال خود بر قلب مرد حكومت كرده او را در خدمت‏خودگرفته است.مرد به ميل و رغبت‏خود نان‏آور زن شده و راضي شده او با خيال راحت‏به خود برسد و مايه تسكين قلب و ارضاي عاطفه عشقي او باشد;همچنانكه با ميل ورغبت‏خود،زن را در پشت جبهه جنگ برده خود به وظيفه سربازي و فداكاري و دفاع‏از زن و فرزند قيام كرده است.
در عين حال انكار نمي‏كنيم كه مرد در گذشته،هم به زن ظلم كرده و هم به فرزند،و از هر دوي اينها بهره‏كشي اقتصادي كرده است;همچنانكه به خود نيز ستم كرده‏است.مرد به علت جهالت و تعصبهاي بيجا(نه به قصد استثمار و بهره‏كشي) هم به خودظلم كرده هم به زن و فرزند.مرد در گذشته از لحاظ اقتصادي،هم در خدمت زن بوده‏هم از او بهره‏كشي اقتصادي كرده است.هر وقت طبيعت مرد به سوي خشونت گراييده عشق و عاطفه در وجودش ضعيف شده،از زن به صورت يك ابزار اقتصادي استفاده‏كرده است.ولي اين را به صورت يك اصل كلي حاكم بر تمام جوامع ما قبل[قرن] نوزدهم نمي‏توان ذكر كرد.
تجاوز به حقوق واقعي زن،استثمار زن،خشونت نسبت‏به او منحصر به ما قبل‏قرن‏19 نيست.در قرن نوزدهم و بيستم حقوق واقعي زن كمتر از گذشته پايمال نشده‏است.منتها چنانكه مي‏دانيم از مشخصات اين قرن اين است كه روي مقاصداستثمارگرانه سرپوشي از مفاهيم انساني گذاشته مي‏شود.
سخن ما درباره اسلام است.آيا اسلام در دستورات خود درباره پوشش و حريم‏ميان زن و مرد چه هدف و منظوري داشته است؟آيا خواسته است زن را از لحاظ‏اقتصادي در خدمت مرد قرار دهد؟!
قدر مسلم اين است كه حجاب در اسلام بدين منظور نيست.اسلام هرگز نخواسته‏مرد از زن بهره‏كشي اقتصادي كند، بلكه سخت‏با آن مبارزه كرده است.اسلام با قطعيت‏تامي كه به هيچ وجه قابل مناقشه نيست،اعلام كرده است كه مرد هيچ گونه حق استفاده‏اقتصادي از زن ندارد.اين مساله كه زن استقلال اقتصادي دارد از مسلمات قطعي‏اسلام است.كار زن از نظر اسلام متعلق به خود اوست.زن اگر مايل باشد،كاري كه درخانه به وي واگذار مي‏شود مجانا و تبرعا انجام مي‏دهد،و اگر نخواهد،مرد حق ندارداو را مجبور كند.حتي در شير دادن به طفل با اينكه زن اولويت دارد،اولويت او موجب‏سقوط حق اجرت او نيست،يعني اگر زن بخواهد فرزند خود را در مقابل مبلغي فرضايكهزار ريال در ماه شير بدهد و زن بيگانه‏اي هم به همين مبلغ حاضر است‏شير بدهدپدر بايد اولويت زن را رعايت كند.فقط در صورتي كه زن مبلغ بيشتري مطالبه مي‏كندمرد حق دارد طفل را به دايه‏اي كه اجرت كمتري مي‏گيرد بسپارد.زن مي‏تواند هر نوع‏كاري همين قدر كه فاسد كننده خانواده و مزاحم حقوق ازدواج نباشد براي خودانتخاب كند و درآمدش هم منحصرا متعلق به خود اوست.
اگر اسلام در حجاب،نظر به استثمار اقتصادي زن داشت‏بيگاري زن را براي مردتجويز مي‏كرد;معقول نيست كه از يك طرف براي زن استقلال اقتصادي قائل شود و ازطرف ديگر حجاب را به منظور استقلال و استثمار زن وضع كند.
پس اسلام چنين منظوري نداشته است.

حسادت

ريشه ديگري كه براي پيدا شدن حجاب ذكر كرده‏اند جنبه اخلاقي دارد.در اينجانيز مانند نظريه سابق علت پديد آمدن حجاب را تسلط مرد و اسارت زن معرفي‏كرده‏اند،با اين فرق كه در اينجا براي تسلط جويي مرد به جاي ريشه اقتصادي ريشه‏اخلاقي ذكر شده است;گفته‏اند علت اينكه مرد زن را بدين شكل اسير نگه مي‏داردحس خودپرستي و حسادت وي نسبت‏به مردان ديگر است.مرد نمي‏خواهد و رشك‏مي‏برد كه مردان ديگر و لو با نگاه كردن يا همسخن شدن از زني كه تحت اختيار اوست‏استفاده كنند.
به عقيده اين دسته،قوانين ديني و مذهبي با اينكه در جاهاي ديگر باخودخواهيها و خودپرستيها مبارزه كرده است در اينجا بر عكس عمل كرده روي اين‏خودخواهي مردان صحه گذاشته منظور آنها را تامين كرده است.
برتراند راسل مي‏گويد:بشر توانسته است تا حدي در مورد مال و ثروت برخودخواهي و بخل غالب گردد ولي در مورد زن نتوانسته است‏بر اين خودخواهي‏تسلط پيدا كند.از نظر راسل‏«غيرت‏»صفت ممدوحي نيست و ريشه آن نوعي بخل وامساك است.
مفهوم سخن راسل اين است كه اگر بذل و بخشش در مورد ثروت خوب است در مورد زن هم خوب است.چرا بخل و امساك و حسادت در مورد مال نكوهيده و درمورد زن ستوده است؟چرا نان و سفره داشتن و نمك خود را خورانيدن از لحاظ‏اخلاق اقتصادي مورد تمجيد و ستايش است و همين بذالي و گذشت و كام ديگران راشيرين كردن در اخلاق جنسي مذموم است؟به عقيده امثال راسل اين تفاوت علت‏معقولي ندارد،اخلاق نتوانسته است در مورد امور جنسي بر خودخواهي وتسلط جويي بشر غلبه كند،بر عكس تسليم خودپرستي شده همان رذيله را به نام‏«غيرت‏»از طرف مرد و به نام‏«عفاف‏»و«حجاب‏»از طرف زن تحت عنوان‏«اخلاق‏حسنه‏»پذيرفته است.
بررسي
از نظر ما در مرد تمايل به عفاف و پاكي زن وجود دارد،يعني مرد رغبت‏خاصي‏دارد كه همسرش پاك و دست نخورده باشد، همچنانكه در خود زن نيز تمايل خاصي‏به عفاف وجود دارد.البته در زن تمايل به اينكه شوهر با زن ديگر رابطه و آميزش‏نداشته باشد نيز وجود دارد ولي اين تمايل به عقيده ما ريشه ديگري دارد مغاير باريشه تمايل مشابهي كه در مرد است.آنچه در مرد وجود دارد غيرت است و ياآميخته‏اي است از حسادت و غيرت،ولي آنچه در زن وجود دارد صرفا حسادت‏است.
ما فعلا درباره لزوم عفاف مرد و ارزشش از نظر خودش و از نظر زن بحث‏نمي‏كنيم.
سخن ما فعلا درباره حسي است كه در مرد وجود دارد و به نام‏«غيرت‏»ناميده‏مي‏شود كه:اولا آيا غيرت همان حسادت است كه تغيير اسم داده است‏يا چيز ديگري‏است؟ثانيا آيا ريشه پوشش و حجاب اسلامي احترام به حس غيرت مرد ست‏ياجهات ديگري منظور است؟
اما قسمت اول:ما معتقديم كه حسادت و غيرت دو صفت كاملا متفاوت‏اند و هركدام ريشه‏اي جداگانه دارد.ريشه حسادت خودخواهي و از غرايز و احساسات‏شخصي مي‏باشد ولي غيرت يك حس اجتماعي و نوعي است و فايده و هدفش‏متوجه ديگران است.
غيرت،نوعي پاسباني است كه آفرينش براي مشخص بودن و مختلط نشدن نسلها در وجود بشر نهاده است.سر اينكه مرد حساسيت فوق العاده در جلوگيري ازآميزش همسرش با ديگران دارد اين است كه خلقت ماموريتي به او داده است تا نسب‏را در نسل آينده حفظ كند.اين احساس مانند احساس علاقه به فرزند است.همه كس‏مي‏داند كه فرزند چقدر رنج و زحمت و هزينه براي پدر و مادر دارد.اگر علاقه مفرطبشر به فرزند نبود احدي اقدام به تناسل و حفظ نسل نمي‏كرد.اگر حس غيرت هم درمرد نمي‏بود كه محل بذر را هميشه حفاظت و پاسباني كند.رابطه نسلها با يكديگر به‏كلي قطع مي‏شد، هيچ پدري فرزند خود را نمي‏شناخت و هيچ فرزندي پدر خود رانمي‏دانست كيست.قطع اين رابطه،اساس اجتماعي بودن بشر را متزلزل مي‏سازد.
پيشنهاد اينكه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهي غيرت را كنار بگذارددرست مثل اين است كه پيشنهاد شود غريزه علاقه به فرزند را بلكه به طور كلي مطلق‏حس ترحم و عاطفه انساني را به عنوان اينكه يك ميل نفساني است ريشه كن كنيم; در صورتي كه اين يك ميل نفساني در درجات پايين حيواني نيست‏بلكه يك احساس‏عالي بشري است.
علاقه به حفظ نسل در زن هم وجود دارد،ولي در آنجا احتياج به پاسبان نيست،زيرا انتساب فرزند به مادر هميشه محفوظ است و اشتباه پذير نيست.از اينجا مي‏توان‏فهميد كه حساسيت زن در منع آميزش شوهر با ديگران،ريشه‏اي غير از حساسيت مرددر اين مساله دارد.احساس زن را مي‏توان ناشي از خودخواهي و انحصار طلبي‏دانست ولي احساس مرد چنانكه گفتيم جنبه نوعي و اجتماعي دارد.ما منكر حس‏حسادت و انحصار طلبي مرد نيستيم.ما مدعي هستيم كه فرضا مرد حسادت خود را بانيروي اخلاقي از ميان ببرد يك نوع حس اجتماعي در او وجود دارد كه اجازه‏نمي‏دهد با آميزش همسرش با مردان ديگر موافقت كند.ما مدعي هستيم‏منحصر شناختن علت‏حساسيت مرد به حس حسادت كه يك انحراف اخلاقي فردي‏است اشتباه است.
در برخي از روايات نيز بدين موضوع اشاره شده است كه آنچه در مردان است‏غيرت است و آنچه در زنان است‏حسادت.
براي توضيح اين مطلب مي‏توان يك نكته را افزود و آن اين است كه زن هميشه‏مي‏خواهد مطلوب و معشوق مرد باشد. جلوه‏گريها،دلبريها و خودنماييهاي زن همه‏براي جلب نظر مرد است.زن آنقدر كه مي‏خواهد مرد را عاشق دلخسته خويش كند طالب وصال و لذت جنسي نيست.اگر زن نمي‏خواهد كه شوهرش با زنان ديگرآميزش داشته باشد به اين جهت است كه مي‏خواهد مقام معشوق بودن و مطلوب بودن‏را خاص خود كند.ولي در مرد چنين احساسي وجود ندارد. اين گونه انحصار طلبي درسرشت مرد نيست.لهذا اگر مانع آميزش زنش با مردان ديگر است،ريشه‏اش همان‏حراست و نگهباني نسل است.
زن را با ثروت هم نبايد قياس كرد.ثروت با مصرف كردن از بين مي‏رود و لذامورد تنازع و كشمكش واقع مي‏شود و حس انحصار طلبي بشر جلو استفاده ديگران رامي‏گيرد.ولي كامجويي جنسي يك نفر مانع استفاده ديگران نيست.در اينجا مساله‏انبار كردن و احتكار مطرح نيست.
انسان اين حالت را دارد كه هر چه بيشتر در گرداب شهوات شخصي فرو رود وعفاف و تقوا و اراده اخلاقي را از كف بدهد احساس‏«غيرت‏»در وجودش ناتوان‏مي‏گردد.شهوت پرستان از اينكه همسران آنها مورد استفاده‏هاي ديگران قرار بگيرندرنج نمي‏برند و احيانا لذت مي‏برند و از چنين كارهايي دفاع مي‏كنند.برعكس،افرادي كه با خودخواهيها و شهوات نفساني مبارزه مي‏كنند و ريشه‏هاي حرص و آز وطمع و ماده‏پرستي را در وجود خود نابود مي‏كنند و به تمام معني‏«انسان‏»و«انساندوست‏»مي‏گردند و خود را وقف خدمت‏به خلق مي‏كنند و حس خدمت‏به نوع‏در آنان بيدار مي‏شود،! چنين اشخاصي غيورتر و نسبت‏به همسران خود حساسترمي‏گردند.اين گونه افراد حتي نسبت‏به ناموس ديگران نيز حساس مي‏گردند،يعني‏وجدانشان اجازه نمي‏دهد كه ناموس اجتماع مورد تجاوز قرار گيرد.ناموس اجتماع‏ناموس خودشان مي‏شود.
علي عليه السلام جمله عجيبي دارد.مي‏فرمايد:«ما زني غيور قط‏» (17) يعني هرگز يك‏انسان شريف و غيور زنا نمي‏كند. نفرموده است:انسان حسود زنا نمي‏كند،بلكه فرمودانسان غيور زنا نمي‏كند،چرا؟براي اينكه غيرت يك شرافت انساني و يك حساسيت‏انساني است نسبت‏به پاكي و طهارت جامعه.انسان غيور همان طور كه راضي‏نمي‏شود دامن ناموس خودش آلوده گردد،راضي نمي‏شود دامن ناموس اجتماع هم‏آلوده شود;زيرا غيرت غير از حسادت است;حسادت يك امر شخصي و فردي و ناشي از يك سلسله عقده‏هاي روحي است،اما غيرت يك احساس و عاطفه نوع‏بشري است.
اين خود دليل است كه‏«غيرت‏»از خودپرستي ناشي نمي‏شود،احساس خاصي‏است كه قانون خلقت‏براي تحكيم اساس زندگي خانوادگي كه يك زندگي طبيعي‏است نه قراردادي،ايجاد كرده است.
و اما اينكه آيا نظر اسلام درباره حجاب و پوشش احترام گزاردن به حس غيرت‏مرد است‏يا نه؟
جواب اين است كه بدون شك اسلام همان فلسفه‏اي كه در حس غيرت هست‏يعني حفاظت پاكي نسل و عدم اختلاط انساب را منظور نظر دارد،ولي علت‏حجاب‏اسلامي منحصر به اين نيست.در بخش بعد كه تحت عنوان‏«فلسفه پوشش و حجاب‏در اسلام‏»بحث‏خواهيم كرد،اين مطلب را توضيح خواهيم داد.

عادت زنانگي

به عقيده بعضي حجاب و خانه نشيني زن ريشه رواني دارد.زن از ابتدا در خودنسبت‏به مرد احساس حقارت مي‏كرده است از دو جهت:يكي احساس نقص عضوي‏نسبت‏به مرد،ديگري خونروي ماهانه و حين زايمان و حين ازاله بكارت.
اينكه عادت ماهانه نوعي پليدي و نقص است،فكري است كه از قديم در ميان‏بشر وجود داشته است و به همين دليل زنان در ايام عادت مانند يك شي‏ء پليد درگوشه‏اي محبوس بوده‏اند و از آنها دوري و اجتناب مي‏شده است.
شايد به همين علت است كه از پيغمبر اكرم درباره اين عادت سؤال شد.ولي‏آيه‏اي كه در پاسخ اين سؤال نازل شد اين نبود كه حيض پليدي است و زن حائض پليداست و با او معاشرت نكنيد،پاسخ رسيد كه نوعي بيماري تن است و در حين آن‏بيماري از همخوابگي احتراز كنيد(نه از معاشرت):
يسئلونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض (18).
از تو درباره حيض سؤال مي‏كنند.بگو نوعي بيماري است،در حال اين بيماري با زنان نزديكي نكنيد.
قرآن اين حال را فقط نوعي بيماري مانند ساير بيماريها خواند و هرگونه پليدي‏را از آن سلب كرد.
در سنن ابو داود جلد اول صفحه‏499 در شان نزول اين آيه مي‏نويسد:
«انس بن مالك گفت عادت يهود اين بود كه همينكه زني از آنها حائض مي‏شد او رااز خانه بيرون مي‏كردند،نه با او غذا مي‏خوردند و نه از ظرف او آب مي‏آشاميدند ونه با او در يك اتاق مي‏زيستند.لهذا از رسول خدا در اين باره سؤال شد و اين آيه‏نازل گشت.رسول خدا از دوري گزيدن از آنها منع كرد و فرمود جز همبستري هيچ‏ممنوعيت ديگري ندارند.»
از نظر اسلام زن حائض حكم يك انسان به اصطلاح‏«محدث‏»را يعني انسان‏فاقد وضو و غسل را دارد كه در آن حال از نماز و روزه محروم است.
هر موجب‏«حدث‏»نوعي پليدي است كه با«طهارت‏»يعني وضو يا غسل مرتفع‏مي‏گردد.بدين معني حيض را نيز مي‏توانيم مانند جنابت،خواب،بول و غيره پليدي‏بدانيم.ولي اين نوع پليدي اولا اختصاص به زن ندارد و ثانيا با غسل يا وضو مرتفع‏مي‏گردد.
در ميان يهوديان و زردشتيان با زن حائض مانند يك شي‏ء پليد رفتار مي‏شده‏است و اين جهت،هم در زن و هم در مرد اين فكر را به وجود آورده كه زن موجودپست و پليدي است،و مخصوصا خود زن در آن حالت احساس شرم و نقص مي‏كرده‏خود را مخفي مي‏ساخته است.
قبلا از ويل دورانت نقل كرده‏ايم كه گفت:
«پس از داريوش مقام زن مخصوصا در ميان طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد.زنان‏فقير چون براي كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادي خود راحفظ كردند.ولي در مورد زنان ديگر گوشه‏نشيني زمان حيض كه برايشان واجب‏بود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگاني اجتماعي ايشان را فرا گرفت.»
و هم او مي‏گويد:
«نخستين مرتبه كه زن حيا و شرم را احساس كرد آن وقت‏بود كه فهميد در هنگام‏حيض نزديك شدن او با مرد ممنوع است.»
درباره اينكه زن ابتدا در خود احساس نقص مي‏كرده است و سبب شده كه هم‏خود او و هم مرد او را موجود پست‏بشمارد سخنان زيادي گفته شده است.خواه آن‏سخنان درست‏باشد و خواه نادرست،با فلسفه اسلام درباره زن و پوشيدگي زن‏رابطه‏اي ندارد.اسلام نه حيض را موجب پستي و حقارت زن مي‏داند و نه پوشيدگي رابه خاطر پستي و حقارت زن عنوان كرده است،بلكه منظورهاي ديگري داشته است،چنانكه بعدا خواهيم گفت.

بالا بردن ارزش

عللي كه قبلا ذكر كرديم كم و بيش مورد استفاده مخالفان پوشيدگي زن قرارگرفته است.به عقيده ما يك علت اساسي در كار است كه مورد غفلت واقع شده است. به عقيده ما ريشه اجتماعي پديد آمدن حريم و حائل ميان زن و مرد را در ميل به‏رياضت،يا ميل مرد به استثمار زن،يا حسادت مرد،يا عدم امنيت اجتماعي،يا عادت‏زنانگي نبايد جستجو كرد و لااقل بايد كمتر در اينها جستجو كرد.ريشه اين پديده رادر يك تدبير ماهرانه غريزي خود زن بايد جستجو كرد.
به طور كلي بحثي است درباره ريشه اخلاق جنسي زن از قبيل حيا و عفاف،و ازآن جمله است تمايل به ستر و پوشش خود از مرد.در اينجا نظرياتي ابراز شده است. دقيق‏ترين آنها اين است كه حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيري است كه خود زن بايك نوع الهام براي گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت‏خود در برابر مرد به كار برده‏است.زن،با هوش فطري و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از لحاظجسمي نمي‏تواند با مرد برابري كند و اگر بخواهد در ميدان زندگي با مرد پنجه نرم كنداز عهده زور بازوي مرد بر نمي‏آيد،و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازي‏يافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهرمعشوقيت و مطلوبيت قرار داده است.در طبيعت،جنس نر گيرنده و دنبال كننده آفريده شده است.به قول ويل دورانت:
«آداب جفتجويي عبارت است از حمله براي تصرف در مردان،و عقب نشيني براي‏دلبري و فريبندگي در زنان...مرد طبعا جنگي و حيوان شكاري است،عملش مثبت‏و تهاجمي است.زن براي مرد همچون جايزه‏اي است كه بايد آن را بربايد.»
وقتي كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابرخود دانست همان طور كه متوسل به زيور و خودآرايي و تجمل شد كه از آن راه قلب‏مرد را تصاحب كند،متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نيز شد. دانست كه‏نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه‏مقام و موقع خود را بالا برد.
ويل دورانت مي‏گويد:
«حيا امر غريزي نيست‏بلكه اكتسابي است.زنان دريافتند كه دست و دل بازي مايه‏طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند.»
ويل دورانت مي‏گويد:
«خودداري از انبساط،و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براي شكار مردان‏است.اگر اعضاي نهاني انسان را در معرض عام تشريح مي‏كردند توجه ما به آن‏جلب مي‏شد ولي رغبت و قصد به ندرت تحريك مي‏گرديد.مرد جوان به دنبال‏چشمان پر از حياست و بي‏آنكه بداند حس مي‏كند كه اين خودداري ظريفانه از يك‏لطف و رقت عالي خبر مي‏دهد.»
مولوي،عارف نازك انديش و دوربين خودمان،مثلي بسيار عالي در اين زمينه‏مي‏آورد.اول درباره تسلط معنوي زن بر مرد مي‏گويد:
زين للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پي يسكن اليهاش آفريد كي تواند آدم از حوا بريد رستم زال ار بود وز حمزه بيش هست در فرمان اسير زال خويش آنكه عالم مست گفتارش بدي كلميني يا حميرا مي‏زدي
آنگاه راجع به تاثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت‏زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز،مثلي لطيف مي‏آورد: آنها را به آب و آتش تشبيه مي‏كند،مي‏گويد مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل‏آتش،اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه مي‏كند و آن راخاموش مي‏سازد،اما اگر حائل و حاجبي ميان آندو برقرار گردد مثل اينكه آب را درديگي قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند،آن وقت است كه آتش آب راتحت تاثير خود قرار مي‏دهد،اندك اندك او را گرم مي‏كند و احيانا جوشش و غليان دراو به وجود مي‏آورد،تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار مي‏سازد.مي‏گويد:
آب غالب شد بر آتش از لهيب ز آتش او جوشد چو باشد در«حجيب‏» چونكه ديگي حايل آمد آندو را نيست كرد آن آب را كردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور مي‏رود،در عمق روح خويش از ابتذال زن و ازتسليم و رايگاني او متنفر است.مرد هميشه عزت و استغناء و بي‏اعتنايي زن را نسبت‏به خود ستوده است.
ابن العفيف مي‏گويد:
تبدي النفار دلالا و هي آنسة يا حسن معني الرضا في صورة الغضب
نظامي مي‏گويد:
چه خوش نازي است ناز خوبرويان ز ديده رانده از ديده‏جويان
به طور كلي رابطه‏اي است ميان دست نارسي و فراق از يك طرف و عشق و سوز وگرانبهايي از طرف ديگر،همچنانكه رابطه‏اي است ميان عشق و سوز از يك طرف وميان هنر و زيبايي از طرف ديگر;يعني عشق در زمينه فراقها و دست نارسي‏هامي‏شكفد و هنر و زيبايي در زمينه عشق رشد و نمو مي‏يابد.
برتراند راسل مي‏گويد:
«از لحاظ هنر مايه تاسف است كه به آساني به زنان بتوان دست‏يافت و خيلي بهتراست كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غير ممكن گردد.»
هم او مي‏گويد:
«در جايي كه اخلاقيات كاملا آزاد باشد،انساني كه بالقوه ممكن است عشق‏شاعرانه‏اي داشته باشد عملا بر اثر موفقيتهاي متوالي به واسطه جاذبه شخصي‏خود،ندرتا نيازي به توسل به عاليترين تخيلات خود خواهد داشت.»
ويل دورانت در لذات فلسفه مي‏گويد:
«آنچه بجوييم و نيابيم عزيز و گرانبها مي‏گردد.زيبايي به قدرت ميل بستگي دارد وميل با اقناع و ارضاء،ضعيف و با منع و جلوگيري قوي مي‏گردد.»
از همه عجيب‏تر سخني است كه يكي از مجلات زنانه از آلفرد هيچكاك-كه به‏قول آن مجله به حسب فن و شغل فيلمسازي خود درباره زنان تجارب فراوان داردنقل مي‏كند.او مي‏گويد:
«من معتقدم كه زن هم بايد مثل فيلمي پر هيجان و پر آنتريك باشد،بدين معني كه‏ماهيت‏خود را كمتر نشان دهد و براي كشف خود مرد را به نيروي تخيل و تصورزيادتري وادارد.بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار كنند يعني كمتر ماهيت‏خودرا نشان دهند و بگذارند مرد براي كشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد.»
ايضا همان مجله در شماره ديگري از همين شخص چنين نقل مي‏كند:
«زنان شرقي تا چند سال پيش به خاطر حجاب و نقاب و رويبندي كه به كارمي‏بردند خود به خود جذاب مي‏نمودند و همين مساله جاذبه نيرومندي بدانهامي‏داد،اما به تدريج‏با تلاشي كه زنان اين كشورها براي برابري با زنان غربي ازخود نشان مي‏دهند حجاب و پوششي كه ديروز بر زن شرقي كشيده شده بود ازميان مي‏رود و همراه آن از جاذبه جنسي او هم كاسته مي‏شود.»
مي‏گويند:«مشتاقي است مايه مهجوري.»اين صحيح است اما عكس آن هم‏صحيح است كه:«مهجوري است مايه مشتاقي‏».
امروز يكي از خلاهايي كه در دنياي اروپا و امريكا وجود دارد خلا عشق است.در كلمات دانشمندان اروپايي زياد اين نكته به چشم مي‏خورد كه اولين قرباني آزادي‏و بي‏بند و باري امروز زنان و مردان،عشق و شور و احساسات بسيار شديد و عالي‏است.در جهان امروز هرگز عشقهايي از نوع عشقهاي شرقي از قبيل عشقهاي مجنون‏و ليلي،و خسرو و شيرين رشد و نمو نمي‏كند.
نمي‏خواهم به جنبه تاريخي قصه مجنون و ليلي،و خسرو و شيرين تكيه كرده‏باشم،ولي اين قصه‏ها بيان كننده واقعياتي است كه در اجتماعات شرقي وجود داشته‏است.
از اين داستانها مي‏توان فهميد كه زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسي مرد تاكجا پايه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نياز مرد را به آستان خود فرود آورده‏است!قطعا درك زن اين حقيقت را در تمايل او به پوشش بدن خود و مخفي كردن خودبه صورت يك راز،تاثير فراوان داشته است.

پي نوشت :

1- كشاف،ذيل آيه 31 از سوره نور.
2- سر سلسله كلبيون يكي از شاگردان سقراط است‏به نام‏«انتيس طينس‏».او مانند استاد خود غايت وجودرا در كسب فضيلت دانست ولي فضيلت را در ترك همه تمتعات جسماني و روحاني مي‏دانست.گفته‏اند: «از اين جهت او و پيروانش را كلبيون مي‏گفتند كه گفتگوهاي انتيس طينس در محلي از شهر آتن واقع‏مي‏شد كه به مناسباتي آنجا را«سگ سفيد»مي‏خواندند;و نيز به سبب اينكه پيروان او در شيوه انصراف ازدنيا و اعراض از علايق دنيوي چنان مبالغه كردند كه از آداب و رسوم معاشرت و لوازم زندگاني متمدن نيزدست‏برداشته حالت دام و دد اختيار نمودند،با لباس كهنه و پاره و سر و پاي برهنه و موي ژوليده( مانندهيپي‏هاي عصر ما) ميان مردم مي‏رفتند و در گفتگو هر چه بر زبان ي‏گذشت‏بي‏ملاحظه مي‏گفتند،بلكه درزخم زبان اصرار داشتند و به فقر و تحمل رنج و درد سرفرازي مي‏كردند و همه قيود و حدودي كه مردم درزندگاني اجتماعي بدان مقيد شده‏اند ترك كرده حالت طبيعي را پيشه خود ساخته بودند. »(سير حكمت دراروپا،جلد اول صفحه 70)
3- وسائل،ج 1/ ص‏277
4- همان
5- همان
6- وسائل،ج 1/ ص 278
7- كافي تاليف محمد بن يعقوب كليني جلد 5 صفحه‏496،و وسائل جلد3 صفحه 14.براي روايات نهي ازتبتل و اختصا(رهبانيت و خود را اخته كردن)رجوع شود به صحيح بخاري،جلد7 صفحات 4 و 5 و 40 وصحيح مسلم،جلد 4 صفحه‏129 و جامع ترمذي،چاپ هند،صفحه‏173.
8- جامه‏هاي خويش را پاكيزه گردان:سوره المدثر،آيه 4.
9- وسائل الشيعه،ج 1/ ص 280
10- همان،ص 278
11- بگو چه كسي زينتهايي كه خدا براي بندگان خود آفريده و روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است؟(سورة‏الاعراف،آيه 32)
12- رجوع شود به وسائل الشيعه،ج 1/ ص‏279
13- همان،ج‏3/ ص‏3
14- كافي،ج 5/ ص‏567
15- نهج الفصاحه
16- كافي،ج 5/ ص 494
17- نهج البلاغه،حكمت 305
18- بقره/ 222

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

سه شنبه 5 بهمن 1389  12:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها