0

تاريخچه حجاب و علل پيدايش آن(2)

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

تاريخچه حجاب و علل پيدايش آن(2)

بخش دوم: علل پيدا شدن حجاب

علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست؟چطور شد كه در ميان همه يا بعضي ملل‏باستاني پديد آمد؟اسلام كه ديني است كه در همه دستورهاي خويش فلسفه ومنظوري دارد چرا و روي چه مصلحتي حجاب را تاييد و يا تاسيس كرد؟
مخالفان حجاب سعي كرده‏اند جريانات ظالمانه‏اي را به عنوان علت پيدا شدن‏حجاب ذكر كنند،و در اين جهت ميان حجاب اسلامي و غير اسلامي فرق نمي‏گذارند،چنين وانمود مي‏كنند كه حجاب اسلامي نيز از همين جريانات ظالمانه سرچشمه‏مي‏گيرد.
در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگوني ابراز شده است و غالبا اين‏علتها براي ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است.ما مجموع آنها را ذكرمي‏كنيم.نظرياتي كه به دست آورده‏ايم بعضي فلسفي و بعضي اجتماعي و بعضي‏اخلاقي و بعضي اقتصادي و بعضي رواني است كه ذيلا ذكر مي‏شود:
1.ميل به رياضت و رهبانيت(ريشه فلسفي)
2.عدم امنيت و عدالت اجتماعي(ريشه اجتماعي)
3.پدر شاهي و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروي وي در جهت منافع اقتصادي‏مرد(ريشه اقتصادي)
4.حسادت و خودخواهي مرد(ريشه اخلاقي)
5.عادت زنانگي زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزي كم دارد،به‏علاوه مقررات خشني كه در زمينه پليدي او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع‏شده است(ريشه رواني)
علل نامبرده يا به هيچ وجه تاثيري در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان‏نداشته است و بي‏جهت آنها را به نام لت‏حجاب ذكر كرده‏اند و يا فرضا در پديد آمدن‏بعضي از سيستمهاي غير اسلامي تاثير داشته است در حجاب اسلامي تاثير نداشته‏است‏يعني حكمت و فلسفه‏اي كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده،نبوده است.
همان طور كه ملاحظه مي‏شود مخالفان حجاب گاهي آن را زاييده يك طرز تفكرفلسفي خاص درباره جهان و لذات جهان معرفي مي‏كنند و گاهي ريشه سياسي واجتماعي براي آن ذكر مي‏كنند و گاهي آن را معلول علل اقتصادي مي‏دانند و گاهي‏جنبه‏هاي خاص اخلاقي يا رواني را در پديد آمدن آن دخالت مي‏دهند.
ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد مي‏كنيم و ثابت مي‏كنيم كه اسلام درفلسفه اجتماعي خود به هيچ يك از اين جهات نظر نداشته است و هيچ يك از آنها بامباني مسلم و شناخته شده اسلام وفق نمي‏دهد و در خاتمه به يك علت اساسي اشاره‏مي‏كنيم كه از نظر ما موجه‏ترين آنها به شمار مي‏رود.

رياضت و رهبانيت

ارتباط مساله پوشش با فلسفه رياضت و رهبانيت از اين جهت است كه چون زن‏بزرگترين موضوع خوشي و كامراني بشر است،اگر زن و مرد معاشر و محشور بايكديگر باشند،خواه ناخواه دنبال لذتجويي و كاميابي مي‏روند.پيروان فلسفه‏رهبانيت و ترك لذت براي اينكه محيط را كاملا با زهد و رياضت‏سازگار كنند بين زن‏و مرد حريم قائل شده پوشش را وضع كرده‏اند،كما اينكه با چيزهاي ديگري هم كه‏نظير زن محرك لذت و بهجت‏بوده است مبارزه كرده‏اند.پديد آمدن پوشش طبق اين‏نظريه،دنباله و نتيجه پليد دانستن ازدواج و مقدس شمردن عزوبت است.
ايده رياضت و ترك دنيا همان طوري كه در موضوع مال فلسفه فقر طلبي و پشت‏پا زدن به همه وسائل مادي را به وجود آورده است،در مورد زن فلسفه تجرد طلبي ومخالفت‏با جمال را ايجاد كرده است.بلند نگه داشتن مو كه در ميان سيكها، هندوها وبعضي دراويش معمول است نيز از مظاهر مخالفت‏با جمال و مبارزه با شهوت و ازثمرات فلسفه طرد لذت و ميل به رياضت است.مي‏گويند كوتاه كردن و ستردن مو،سبب فزوني رغبت جنسي مي‏گردد و بلند كردن آن موجب تقليل و كاهش آن است.
در اينجا بد نيست قسمتي از گفته برتراند راسل را در اين موضوع بياوريم.وي دركتاب زناشويي و اخلاق صفحه 30 مي‏گويد:
«بخصوص در قرون اول مسيحيت اين طرز فكر سن پل(بولس مقدس)از طرف‏كليسا اشاعه تمام يافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده بيشماري راه‏بيابان پيش گرفتند تا شيطان را منكوب سازند،شيطاني كه هر آن ذهن آنان را ازتخيلات شهواني مملو مي‏ساخت.كليسا ضمنا با استحمام به مبارزه پرداخت زيراخطوط بدن،انسان را به طرف گناه مي‏راند.كليسا چرك بدن را تحسين كرده رايحه‏بوي بدن صورت تقدس را به خود گرفت زيرا باز به نظر سن پل ظافت‏بدن وآرايش آن با نظافت روح منافات دارد.شپش مرواريد خدا شناخته شد...»
اينجا اين پرسش پيش مي‏آيد كه اساسا علت تمايل بشر به رياضت و رهبانيت‏چيست؟بشر طبعا بايد كامجو و لذت‏طلب باشد.پرهيز از لذت و محروم كردن خودبايد دليلي داشته باشد.
چنانكه مي‏دانيم رهبانيت و دشمني با لذت جرياني بوده كه در بسياري از نقاطجهان وجود داشته است.از جمله مراكز آن در مشرق زمين هندوستان و درمغرب زمين يونان بوده است.نحله‏«كلبي‏»كه يكي از نحله‏هاي فلسفي است و دريونان رواج داشته است طرفدار فقر و مخالف لذت مادي بوده است. (2) يكي از علل پديد آمدن اين گونه افكار و عقايد،تمايل بشر براي وصول به حقيقت‏است.اين تمايل در بعضي افراد فوق العاده شديد است و اگر با اين عقيده ضميمه گرددكه كشف حقيقت از براي روح آنگاه حاصل مي‏شود كه بدن و تمايلات بدني وجسماني مقهور گردد،قهرا منجر به رياضت و رهبانيت مي‏گردد.به عبارت ديگر،اين انديشه كه وصول به حق جز از راه فنا و نيستي و مخالفت‏با هواي نفس ميسر نيست،علت اصلي پديد آمدن رياضت و رهبانيت است.
علت ديگر پديده رياضت آميخته بودن لذات مادي به پاره‏اي از رنجهاي معنوي‏است.بشر ديده است كه همواره در كنار لذتهاي مادي يك عده رنجهاي روحي وجوددارد.مثلا ديده است كه هر چند داشتن ثروت موجب يك سلسله خوشيها وكامرانيهاست اما هزاران ناراحتيها و اضطرابها و تحمل ذلتها در تحصيل و در نگهداري‏آن وجود دارد.بشر ديده است كه آزادي و استغناء و علو طبع خود را به واسطه اين‏لذات مادي از دست مي‏دهد;از اين رو از همه آن لذات چشم پوشيده، تجرد و استغناءرا پيشه خود ساخته است.
شايد در رياضت هندي،عامل اول و در فقر طلبي كلبي يوناني عامل دوم بيشترمؤثر بوده است.
علل ديگري نيز براي پديد آمدن رياضت و گريز از لذت ذكر كرده‏اند.از آن جمله‏اينكه محروميت و شكست در موفقيتهاي مادي مخصوصا شكست در عشق سبب‏توجه به رياضت مي‏گردد.روح بشر پس از اين نوع شكستها انتقام خود را از لذتهاي‏مادي بدين صورت مي‏گيرد كه آنها را پليد مي‏شناسد و فلسفه‏اي براي پليدي آنهامي‏سازد.
افراط در خوشگذراني و كامجويي عامل ديگر توجه به رياضت است.ظرفيت‏جسماني انسان براي لذت محدود است.افراط در كامجويي و لذات جسماني وتحميل بيش از اندازه ظرفيت‏بر بدن موجب عكس العمل شديد روحي مخصوصا درسنين پيري مي‏گردد.خستگي،سرخوردگي به وجود مي‏آورد.
تاثير اين دو علت را نبايد انكار كرد ولي مسلما اينها علت منحصر نمي‏باشند. تاثير اين دو علت‏بدين نحو است كه پس از شكستها و عدم موفقيتها و يا خستگيها وفرسودگيها انديشه وصول به حقيقت در روح بيدار مي‏گردد.توجه به ماديات وغرق شدن در انديشه‏هاي مادي،خود مانعي است‏براي اينكه انسان درباره ازليت وابديت و حقيقت جاوداني بينديشد و در اين جهت فكر و تلاش كند كه از كجا آمده‏ام ودر كجا هستم و به كجا مي‏روم؟اما همينكه به واسطه شكست و يا خستگي حالت گريزو بي‏رغبتي نسبت‏به ماديت در روح پديد آمد،انديشه در مطلقات بلا مزاحم مانده‏جان مي‏گيرد.اين دو عامل هميشه به كمك عامل اول سبب توجه به رياضت مي‏شود. و البته بعضي از افرادي كه به سوي رياضت كشيده مي‏شوند تحت تاثير اين دو عامل‏مي‏باشند نه همه آنها.
بررسي
اكنون ببينيم از نظر اسلام و طرز تفكري كه اسلام به جهان عرضه داشته است آياچنين تعليل و توجيهي براي پوشش صحيح است؟
اسلام خوشبختانه يك طرز تفكر و جهان بيني روشن دارد،نظرش درباره انسان‏و جهان و لذت روشن است و به خوبي مي‏توان فهميد كه آيا چنين انديشه‏اي درجهان بيني اسلام وجود دارد يا نه؟
ما منكر نيستيم كه رهبانيت و ترك لذت در نقاطي از جهان وجود داشته است وشايد بتوان پوشش زن را در جاهايي كه چنين فكري حكومت مي‏كرده است از ثمرات‏آن دانست،ولي اسلام كه پوشش را تعيين كرد نه در هيچ جا به چنين علتي استنادجسته است و نه چنين فلسفه‏اي با روح اسلام و با ساير دستورهاي آن قابل تطبيق‏است.
اصولا اسلام با فكر رياضت و رهبانيت‏سخت مبارزه كرده است و اين مطلب رامستشرقين اروپايي هم قبول دارند.اسلام به نظافت تشويق كرده،به جاي اينكه شپش‏را مرواريد خدا بشناسد گفته است:النظافة من الايمان.پيغمبر اكرم شخصي را ديددر حالي كه موهايش ژوليده و جامه‏هايش چركين بود و بدحال مي‏نمود.فرمود:«من‏الدين المتعة‏» (3) يعني تمتع و بهره بردن از نعمتهاي خدا جزو دين است.و هم آن حضرت‏فرمود:«بئس العبد القاذورة‏» (4) يعني بدترين بنده شخص چركين و كثيف است.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:«ان الله جميل يحب الجمال‏» (5) خداوند زيباست و زيبايي رادوست مي‏دارد.امام صادق فرمود:«خداوند زيباست و دوست مي‏دارد كه بنده‏اي‏خود را بيارايد و زيبا نمايد و بر عكس فقر را و تظاهر به فقر را دشمن مي‏دارد.اگرخداوند نعمتي به شما عنايت كرد بايد اثر آن نعمت در زندگي شما نمايان گردد.»به آن‏حضرت گفتند چگونه اثر نعمت‏خدا نمايان گردد؟فرمود:«به اينكه جامه شخص نظيف باشد،بوي خوش استعمال كند،خانه خود را با گچ سفيد كند،بيرون خانه راجاروب كند،حتي پيش از غروب چراغها را روشن كند كه بر وسعت رزق‏مي‏افزايد.» (6)
در قديمي‏ترين كتابهايي كه در دست داريم مانند كافي كه يادگار هزار سال پيش‏است،بحثي تحت عنوان‏«باب الزي و التجمل‏»وجود دارد.اسلام به كوتاه كردن وشانه كردن مو و به كار بردن بوي خوش و روغن زدن به سر سفارشهاي اكيد كرده است.
عده‏اي از اصحاب رسول اكرم به خاطر اينكه بهتر و بيشتر عبادت كنند و از لذات‏روحاني بهره‏مند شوند ترك زن و فرزند كردند،روزها روزه مي‏گرفتند و شبها عبادت‏مي‏كردند.همينكه رسول خدا آگاه شد آنها را منع كرد و گفت من كه پيشواي شما هستم‏چنين نيستم;بعضي روزها روزه مي‏گيرم،بعضي روزها افطار مي‏كنم;قسمتي از شب‏را عبادت مي‏كنم و قسمتي ديگر نزد زنهاي خود هستم.همين عده از رسول خدا اجازه‏خواستند كه براي اينكه ريشه تحريكات جنسي را از وجود خود بكنند خود را اخته‏كنند.رسول اكرم اجازه نداد،فرمود در اسلام اين كارها حرام است.
روزي سه زن به حضور رسول اكرم آمده از شوهران خود شكايت كردند.يكي‏گفت‏شوهر من گوشت نمي‏خورد.ديگري گفت‏شوهر من از بوي خوش اجتناب‏مي‏كند.سومي گفت‏شوهر من از زنان دوري مي‏كند.رسول خدا بي‏درنگ در حالي كه‏به علامت‏خشم ردايش را به زمين مي‏كشيد از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد وفرياد كرد:چه مي‏شود گروهي از ياران مرا كه ترك گوشت و بوي خوش و زن‏كرده‏اند؟!همانا من خودم،هم گوشت مي‏خورم و هم بوي خوش استعمال مي‏كنم و هم‏از زنان بهره مي‏گيرم.هر كس از روش من اعراض كند از من نيست. (7)
دستور كوتاه كردن لباس-بر خلاف معمول اعراب كه لباسهايشان به قدري بلندبود كه زمين را جاروب مي‏كرد-به خاطر نظافت است كه در اولين آيات نازله بررسول اكرم بيان شده است: و ثيابك فطهر (8).
همچنين استحباب پوشيدن جامه سفيد يكي به خاطر زيبايي است و ديگر به‏خاطر پاكيزگي است،زيرا لباس سفيد چرك را بهتر نمايان مي‏سازد و به همين موضوع‏در روايات اشاره شده است:البسوا البياض فانه اطيب و اطهر (9).رسول اكرم هنگامي كه‏مي‏خواست نزد اصحابش برود به آئينه نگاه مي‏كرد،موهاي خود را شانه و مرتب‏مي‏ساخت و ي‏گفت‏خداوند دوست مي‏دارد بنده‏اش را كه وقتي كه به حضور دوستان‏خود مي‏رود خود را آماده و زيبا سازد (10) يعني لباس سفيد بپوشد كه زيباتر و پاكيزه‏تراست.
قرآن كريم آفرينش وسائل تجمل را از لطفهاي خدا نسبت‏به بندگانش قلمدادكرده است و تحريم زينتهاي دنيا بر خود سخت مورد انتقاد قرآن قرار گرفته است: قل‏من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق (11).در احاديث اسلامي آمده است كه‏ائمه اطهار با متصوفه كرارا مباحثه كرده و مرام آنان را به استناد به همين آيه باطل نشان‏داده‏اند (12).
اسلام التذاذ و كامجويي زن و شوهر از يكديگر را نه تنها تقبيح نكرده است،ثوابهايي هم براي آن قائل شده است.شايد براي يك نفر فرنگي شگفت انگيز باشد اگربشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر،آرايش كردن زن براي شوهر،پاكيزه كردن‏شوهر خود را براي زن مستحب مي‏داند.در قديم كه به پيروي از كليسا همه گونه‏التذاذات شهواني را تقبيح مي‏كردند اين حرفها را تخطئه كرده حتي مسخره‏مي‏دانستند.
اسلام التذاذات جنسي در غير محدوده ازدواج قانوني را به شدت منع فرموده‏است و آن خود فلسفه خاصي دارد كه بعد توضيح خواهيم داد،ولي لذت جنسي درحدود قانون را تحسين كرده است تا جايي كه فرموده دوست داشتن زن از صفات‏پيغمبران است:من اخلاق الانبياء حب النساء. (13)
در اسلام زني كه در آرايش و زينت‏خود براي شوهر كوتاهي كند نكوهش شده‏است كما اينكه مرداني كه در ارضاء زن خود كوتاهي مي‏كنند نيز نكوهش شده‏اند.
حسن بن جهم مي‏گويد:بر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام وارد شدم،ديدم خضاب‏فرموده است.گفتم رنگ مشكي به كار برده‏ايد؟فرمود:بلي،خضاب و آرايش در مردموجب افزايش پاكدامني در همسر اوست.برخي از زنان به اين جهت كه شوهرانشان‏خود را نمي‏آرايند عفاف را از دست مي‏دهند (14).
حديث ديگري از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده كه:«تنظفوا و لا تشبهوا باليهود»يعني‏نظيف باشيد و خودتان را شبيه به يهود نكنيد.بعد فرمود زنان يهودي كه زناكار شدندبدان جهت‏بود كه شوهرانشان كثيف بودند و مورد رغبت واقع نمي‏شدند.خودتان راپاكيزه كنيد تا زنانتان به شما راغب گردند (15).
عثمان بن مظعون يكي از اكابر صحابه رسول اكرم است،خواست‏به تقليد ازراهبان،به اصطلاح تارك دنيا شود،ترك زن و زندگي كرد و لذتها را بر خويش تحريم‏ساخت.
همسرش نزد رسول خدا آمده عرض كرد يا رسول الله!عثمان روزها را روزه‏مي‏گيرد و شبها به نماز برمي‏خيزد.پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خشمگين شده برخاست‏به نزدوي آمد.عثمان مشغول نماز بود.صبر كرد تا نمازش تمام شد،فرمود:اي عثمان!خدامرا به رهبانيت دستور نفرموده است.دين من روشي منطبق بر واقعيت و در عين حال‏ساده و آسان است:«لم يرسلني الله تعالي بالرهبانية و لكن بعثني بالحنيفية السهلة السمحة‏» (16) يعني خداوند مرا براي رهبانيت و رياضت نفرستاده است،مرا براي شريعتي فطري وآسان و با گذشت فرستاده است.من نماز مي‏خوانم و روزه مي‏گيرم و با همسرانم نيزمباشرت دارم.هر كس كه دين مطابق با فطرت مرا دوست مي‏دارد بايد از من پيروي‏كند.ازدواج يكي از سنتهاي من است.

عدم امنيت

ريشه ديگري كه براي به وجود آمدن پوشش ذكر كرده‏اند ناامني است.درزمانهاي قديم بي‏عدالتي و ناامني بسيار بوده است.دست تجاوز زورمندان و قلدران‏به مال و ناموس مردم بيباكانه دراز بوده است.مردم اگر پول و ثروتي داشتند ناچاربودند به صورت دفينه در زير خاك پنهان كنند.علت مخفي ماندن گنجها اين است كه‏صاحبان طلا و ثروت جرات نمي‏كردند كه حتي بچه‏هاي خود را از پنهانگاه ثروت‏خود آگاه سازند;مي‏ترسيدند كه راز آنها به وسيله بچه‏ها فاش شود و مورد تجاوز وگزند قلدران واقع شوند.بدين ترتيب گاهي اتفاق مي‏افتاد كه پدر با مرگ ناگهاني ازدنيا مي‏رفت و فرصت نمي‏كرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد.قهرا دارايي او درزير خاكها مدفون مي‏ماند.جمله معروف‏«استر ذهبك و ذهابك و مذهبك‏»(پول ومسافرت و عقيده خود را آشكار نكن)يادگار آن زمانهاست.
همان طور كه در مورد ثروت امنيت نبود،راجع به زن هم امنيت وجود نداشت.هركس زن زيبايي داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفي نگه دارد،زيرا اگر آنهااطلاع پيدا مي‏كردند،او ديگر مالك زن خود نبود.
ايران دوره ساساني ناظر جنايتها و فجايع عجيبي در اين زمينه بوده است. شاهزادگان و موبدان و حتي كدخداها و اربابها هر گاه از وجود زن زيبايي در يك خانه مطلع مي‏شدند به آن خانه مي‏ريختند و زن را از خانه شوهرش بيرون مي‏كشيدند. درآن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود،سخن از به اصطلاح قايم كردن و مخفي داشتن‏زن بود كه احدي نفهمد.ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن قضاياي شرم‏آوري‏در اين باره از ايران قديم نقل مي‏كند.كنت گوبينو در كتاب سه سال در ايران مي‏گويد: «حجابي كه هم اكنون در ايران است‏بيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند به‏ايران قبل از اسلام است.»و مي‏نويسد كه در ايران قديم مردم هيچ امنيتي در مورد زنهانداشتند.
درباره انوشيروان-كه به غلط او را«عادل‏»خوانده‏اند-نقل شده كه وقتي يكي ازسرهنگان ارتش او زني زيبا داشت. انوشيروان به قصد تجاوز به زن او در غياب او به‏خانه‏اش رفت.زن جريان را براي شوهر خود نقل كرد.بيچاره شوهر ديد زنش را كه ازدست داده سهل است جانش نيز در خطر است.فورا زن خويش را طلاق گفت.وقتي‏انوشيروان مطلع شد كه وي زنش را طلاق داده است‏به او گفت‏شنيدم يك بوستان‏بسيار زيبايي داشته‏اي و اخيرا آن را رها كرده‏اي،چرا؟گفت جاي پاي شير در آن‏بوستان ديدم ترسيدم مرا بدرد.انوشيروان خنديد و گفت ديگر آن شير به آن بوستان‏نخواهد آمد.
اين ناامني‏ها اختصاص به ايران و به زمانهاي قديم نداشته است.داستان اذان‏نيمه شب كه در داستان راستان آورده‏ايم نشان مي‏دهد كه چگونه مشابه اين جريانها دردوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه خلافت‏بغداد،در بغداد هم رواج داشته‏است.در همين زمانهاي نزديك خودمان يكي از شاهزادگان در اصفهان از اين گونه‏تجاوزها زياد داشته است و مردم اصفهان قصه‏هاي زيادي از زمان حكومت او نقل‏مي‏كنند.
بررسي
ما وجود ناامني‏ها و بي‏عدالتي‏هاي زمان گذشته و تاثير آنها را در مخفي كردن زن‏منكر نيستيم.
مسلما حجابهاي افراطي و عقايد افراطي درباره پوشيدن زن معلول همين نوع‏جريانهاي تاريخي است.ولي بايد ببينيم آيا فلسفه پوشش زن در اسلام همين امر بوده‏است؟
اولا اين سخن درست نيست كه در عصر ما امنيت كامل از نظر زن برقرار است.درهمين دنياي صنعتي اروپا و آمريكا كه به غلط آن را«دنياي متمدن‏»مي‏ناميم،احياناآمارهاي وحشت‏آوري از زناي به عنف مي‏خوانيم،چه رسد به دنياي به اصطلاح‏نيمه متمدن و تمام وحشي.تا در جهان حكومت‏شهوت برقرار است هرگز امنيت‏ناموسي وجود نخواهد داشت. منتها شكل قضيه تفاوت مي‏كند.يك وقت كسي مانندفلان خان و فلان قلدر مامور مسلح مي‏فرستد و زن كسي را از خانه‏اش بيرون‏مي‏كشند،يك وقت ديگر زني را در يك مجلس شب نشيني و در خلال رقص و دانس‏«قر»مي‏زنند و او را از شوهر و فرزند آواره مي‏كنند.اين گونه حوادث و يا حوادثي ازقبيل ربودن زنان و دختران به وسيله تاكسي يا وسيله ديگر زياد اتفاق مي‏افتد و درروزنامه‏ها مي‏خوانيم.در روزنامه اطلاعات مورخ‏6/9/47 تحت عنوان‏«زنان‏امريكا در معرض خطر حملات جنسي‏»مي‏نويسد:
«واشنگتن آسوشيتدپرس-سه پزشك محقق آمريكايي در گزارشي كه براي دولت‏امريكا تهيه كرده‏اند اعلام نموده‏اند كه در ميان ايالات امريكا لوس آنجلس از لحاظميزان‏«زناي به عنف‏»مقام اول را دارد و واشنگتن مقام سيزدهم را حائز است. البته‏اين بدان معني نيست كه زنان و دختران در واشنگتن از حملات جنسي درامانند،اماامنيت آنها از بسياري از شهرهاي بزرگ آمريكا بيشتر است.در هر صد هزارجمعيت لوس آنجلس 52 مورد زناي به عنف وجود دارد در حالي كه در واشنگتن‏اين رقم‏7/17 مي‏باشد.در نيويورك در مدت شش ماه 3000 شكايت از هتك‏ناموس به زور به اداره پليس رسيده است.سن اين عده شاكيان بين شش سال تاهشتاد و هشت‏سال بوده و قسمت اعظم شاكيان چهارده ساله بوده‏اند.»
پس اين ادعا كه در عصر ما امنيت ناموسي كامل برقرار است و صاحبان نواميس‏بايد از اين نظر خاطرشان جمع باشد ياوه‏اي بيش نيست.
ثانيا فرض كنيم امنيت ناموسي كامل در جهان برقرار شده و تجاوز به عنف ديگروجود ندارد و هر تجاوزي كه به نواميس مردم مي‏شود از روي رضاي طرفين است،ريشه نظر اسلام درباره پوشش چيست؟آيا نظر اسلام به عدم امنيت‏بوده تا گفته شوداكنون كه امنيت كامل برقرار شده دليلي براي پوشش نيست؟
مسلما علت دستور پوشش در اسلام عدم امنيت نبوده است.لا اقل علت منحصرو اساسي عدم امنيت نبوده است،زيرا اين امر نه در آثار اسلامي به عنوان علت پوشش‏معرفي شده است و نه چنين چيزي با تاريخ تطبيق مي‏كند.در ميان اعراب جاهليت‏پوشش نبود و در عين حال امنيت فردي به واسطه زندگي خاص قبيله‏اي و بدوي‏وجود داشت;يعني در همان وقت كه در ايران نا امني فردي و تجاوز به ناموس به حداعلي وجود داشت و پوشش هم بود،در عربستان اين گونه تجاوز بين افراد قبائل‏وجود نداشت.
امنيتي كه در زندگي قبيله‏اي وجود نداشت امنيت اجتماعي يعني امنيت گروهي‏بود و اين گونه عدم امنيت‏ها را پوشش نمي‏تواند چاره نمايد.به اين معني كه قبيله‏اي به‏قبيله ديگر شبيخون مي‏زد.در اين شبيخونها كه به وسيله قبيله بيگانه انجام مي‏شد همه‏چيز دستخوش غارت مي‏گرديد،هم مرد اسير مي‏شد و هم زن،پوشش زن براي اوامنيت نمي‏آورد.
زندگي اعراب جاهليت‏با همه تفاوت عظيم و فاحشي كه با زندگي صنعتي وماشيني عصر ما داشته،از اين جهت مانند عصر ما بوده يعني فحشا و زنا حتي در موردزنان شوهردار فراوان بوده است.ولي به خاطر يك نوع دموكراسي و نبودن حكومت‏استبدادي كسي زن كسي را به زور از خانه‏اش بيرون نمي‏كشيد.با اين تفاوت كه نوعي‏عدم امنيت فردي در زندگي ماشيني امروز هست كه در آن عصر نبود.
پوشش براي جلوگيري از تجاوز كساني است كه در يك جا زندگي مي‏كنند.بر حسب خوي و عادت قبيله‏اي بين افراد يك قبيله اين جور تجاوزها وجود نداشته‏است.لهذا نمي‏توانيم بگوييم كه اسلام صرفا به خاطر برقرار ساختن امنيت دستورپوشش را وضع كرد.
فلسفه اساسي پوشش چيز ديگر است كه توضيح خواهيم داد.در عين حال‏نمي‏خواهيم بگوييم كه مساله امنيت زن از گزند تجاوز مرد به هيچ وجه مورد توجه‏نبوده است.بعدا در آنجا كه به تفسير آيه‏«جلباب‏»مي‏پردازيم خواهيم ديد كه قرآن‏كريم بدين اصل توجه داشته است.مدعي اين موضوع نيز نيستيم كه در عصر ما اين‏فلسفه بي‏مورد است و امنيت كامل براي زن از ناحيه تجاوزات مردانه برقرار است.تجاوزات به عنف كه در كشورهاي به اصطلاح پيشرفته همه روزه رخ مي‏دهد،درروزنامه‏هاي ما هم منعكس است.

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

سه شنبه 5 بهمن 1389  12:57 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها