شهر عجبشير در سينه جلگه حاصلخيز، روي رسوبات غني رودخانه قلعهچايي، در دامنه جنوبي ارتفاعات تورجان از پيشكوههاي توده سهند واقع شده است. ظاهراً انگيزه پيدايش و علل وجودي آن داشتن موقعيت جغرافيايي ممتاز، اقليم مساعد، خاكهاي بارور، منابع آب، روستاهاي آباد و دسترسي به درياچه اروميه بوده است.
از تاريخ بناي شهر اطلاع درستي در دست نيست اما طبق روايات، شهر عجبشير و حومه نزديك آن كلاً بقاياي شهر گمشده (شيز)، بزرگترين شهر آذربايجان در عهد اشكانيان و سامانيان است كه قدما در عظمت و شكوه آن داستانها گفتهاند. از جمله در اين مورد آمده است:
«دروازه غربي آن در مكان فعلي ويرانههاي شهر باستاني (مهراب) واقع در شمال شرقي روستاي آغجهاوبه و دروازه شرقي در محل معروف به مادتوپراقي (سرزمين ماد) واقع در كمره كوه آشوروم قرار داشته است. كه با اين وضع طول شهر از دروازه غربي تا شرقي به 10 كيلومتر ميرسيده است. در تأييد احتمالي اين روايات وجود چند پديده باستاني و آثار حيات انساني در فواصل نقاط ياد شده بدان قوت بيشتري ميبخشد.
در مراجعه به سوابق تاريخي شهر بنظر ميرسد كه مقرر اوليه و هسته مركزي آن يكي از محلات قديمي موسوم به ديزج بوده است. اين كوي امروزه با همين نام سابق (ديزه) در قسمت غربي شهر قرار دارد. معروف است كه در محل ورودي آن، دروازه بزرگي بوده كه شيطان تختي (تخت شيطان) ناميده ميشد. جالب اينكه اين نام مرموز را يدك ميكشد. ظاهراً از فلسفه وجه تسميه آن كه چرا به اين نام معروف گشته روايات معقولي شايع نيست. ولي از آنجا كه واژه (تخت) در تاريخ ايران ريشه عميق و جايگاه خاص داشته است مانند تخت جمشيد و تخت سليمان گمان ميرود اين موضع هم در گذشته كانون حوادث ناگوار و تلخي بوده كه اين چنين ناميده شده است. از گفتهها چنين بر ميآيد ديزج داراي دو كوي بوده كه هر يك كلانتر و والي جداگانهاي داشته است. يكي موسوم به (گوهندوز) و ديگري (اسكندري) بوده است. امروزه از كويها و دژهاي آن اثري باقي نمانده و معلوم نيست بدنبال چه سرنوشتي تخريب و از بين رفته است.
چنانكه اشاره شد يكي از علل وجودي شهر موقعيت خاص آن بوده و به لحاظ عبور جاده قديمي و معروف (آذربايجان ـ عراق و شامات) از اهميت زيادي برخوردار بوده است. به همين جهت منزلگاههاي معتبري در آن قرار داشت. كاروانهاي بزرگ تجارتي و زيارتي كه از نقاط مختلف آذربايجان بزرگ و از شهرهاي باكو، گنجه، نخجوان، اردبيل و تبريز عازم زيارت عتبات عاليات و مكه مكرمه بودند، پس از توقف كوتاه و يا بيتوته در آن به سفر خود ادامه ميدادند. لذا براي پذيرايي از زائران و تجار قافلهها كه در اين محور رفت و آمد داشتند تأسيسات مجهزي چون مهمانخانه، كاروانسراهاي چندي وجود داشت كه در طول شبانهروز آماده پذيرايي بودند. در غرفههاي دو طبقه آنها علوفه چهارپايان و ديگر كالاهاي مورد نياز قافلهها عرضه ميگرديد. اغلب اين سراها در مركز شهر و اطراف بازار پراكنده بود كه امروزه نمونههاي چندي از آنها مانند: كارواسراي حاجعلي، حاج محمد، حاج علي شيشواني، حاج خيراله، حاج دوشاب (حاج اللهوردي سعدآبادي)، حاج ميلاني، حاج مطلب، حاج حيدر در دور و بر راسته بازار به چشم ميخورد.
گفتني است كه بقاياي غرفههاي فرسوده بعضي از آنها بر جايگاه ويرانهاش چمباته زده، با حسرت و اندوه بر گذر روزگار مينگرد و بيصبرانه در انتظار سرنوشت تلخي است كه دير يا زود به سراغش خواهد آمد و آنجاست كه بر خاطرات ديرين آواي جرس كاروان كه هنوز هم در صحن سرايش طنينانداز است پايان خواهد داد.