0

عراق قبل از كربلاي 5 قصد بازپس گرفتن «فاو» را داشت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

عراق قبل از كربلاي 5 قصد بازپس گرفتن «فاو» را داشت

89/11/03 - 09:16
شماره:8910291404
نسخه چاپي ارسال به دوستان
كربلاي 5 به روايت يك بسيجي سلماسي
عراق قبل از كربلاي 5 قصد بازپس گرفتن «فاو» را داشت

خبرگزاري فارس: دشمن قبل از آغاز عمليات كربلاي 5 نيروهايش را در منطقه ي فاو ،جمع آوري نموده و قصد بازپس گرفتن اين منطقه را داشت . با شروع عمليات كربلاي 5 ، دشمن از آغاز عملياتش در منطقه ي فاو منصرف شده و نيروهايش را جهت دفاع از شهر بصره به سمت منطقه ي شلمچه و شرق بصره گسيل داشته بود.

با تاريكي شب ، سوار قايق ها شده و با طي عرض منطقه ي آبگرفتگيي به سمت منطقه ي تصرف شده ي مشهور به پنج ضلعي حركت كرديم .البته منطقه به خاطر آغاز عمليات كربلاي پنج از شب گذشته و ادامه ي آن با منورهاي خوشه اي كه توسط هواپيماهاي دشمن شليك مي شدند ، روشن مي شد .
با رسيدن همه ي نيروهاي گردان به ساحل پنج ضلعي و پياده شدن در آن به سمت كانال پرورش ماهي حركت كرديم.
اجساد نيروهاي عراقي كه به هلاكت رسيده بودند و پيكرهاي مطهر شهداء كه آسموني شده بودند، هنوز در منطقه ي آزاد شده باقي بود و نيروهاي خودي فرصت تخليه ي پيكرهاي پاك شهداء و دفن كشته هاي عراقي ها را نكرده بودند . هنوز چهره ي معصوم و زيباي پاسدار شهيد جواني كه از كنار پيكرمطهرش رد شديم از ذهنم پاك نشده است . به پشت افتاده و آرم سپاه در سينه اش مي درخشيد و لبخند مليحي در هنگام شهادت ،بر لبانش نقش بسته بود.
به سمت اهداف تعريف شده و انهدام دشمن در غرب پوزه ي كانال پرورش ماهي در حركت بوديم . آخرين نيروهاي كمين گرفته ي برادران اصفهاني را پشت سر گذاشته و به پيش مي رفتيم.
دشمن قبل از آغاز عمليات كربلاي 5 نيروهايش را در منطقه ي فاو ،جمع آوري نموده و قصد بازپس گرفتن اين منطقه را داشت . با شروع عمليات كربلاي 5 ، دشمن از آغاز عملياتش در منطقه ي فاو منصرف شده و نيروهايش را جهت دفاع از شهر بصره به سمت منطقه ي شلمچه و شرق بصره گسيل داشته بود و با توجه به سپري شدن حدود 24 ساعت از آغاز عمليات كربلاي 5 در آمادگي كامل به سر مي برد و آتش شديدي با انواع سلاح هاي پيشرفته بر روي منطقه مي ريخت . به علت در هم شكستگي خطوط دفاعي چند لايه ي دشمن و ادامه ي درگيري در منطقه ، محل دقيق حضور نيروهاي عراقي مشخص نبود .
مقارن ساعت يك بعد از نيمه شب 20 دي ماه با حركت ستوني نيروها، از كنار دژيي به سمت دشمن در حركت بوديم . نيروهاي گروهان دوم نيز به فرماندهي برادر شهيد سعيد اشرف پوري و با معاونت برادر شهيد عليرضا بدليي نيز پشت سر نيروهاي گروهان ما به همان ترتيب در حركت بودند .
ما داشتيم در محوري پيش مي رفتيم كه خط دفاعي نيروهاي عراقي مشخص نبود يعني به خاطر انجام عمليات ،فرصتي براي تشكيل خط دفاعي پيدا نكرده بودند و عراق هر چه نيرو داشت ، راهي اين منطقه مي كرد .
براي تشخيص موقعيت نيروها و دشمن لحظه اي به بالاي دژي كه نيروها را در پناه آن به سمت دشمن هدايت مي كرديم ،رفتم كه نكند عراقي ها براي ما تله گذاشته و معبري باز كرده باشند و نيروهاي مان را پس از وارد شدن به منطقه ي تحت تسلط آنها با حمله اي گاز انبري ،قيچي كنند . در همين حين از سمت راست ما كه تصور حضور نيروهاي عراقي را در آنجا نمي داديم ولي در واقع در تيررس آنها قرار داشتيم ،بارش رگبار گلوله به سوي ستون ما و من كه در بالاي دژ بودم ، آغاز شد .
لحظه اي در پايم چپم احساس سوزش كردم ، متوجه شدم كه گلوله خورده ام ، بلافاصله غلت زنان خودم را به پايين دژ رساندم . همزمان با من تعدادي از نيروها نيز زخمي شده و بعضي به شهادت رسيدند. در حالي كه به علت تيرخوردگي از ناحيه ي پايين زانوي پا و ترك برداشتن استخوان آن و خونريزي ، توان بلند شدن روي پاهايم را نداشتم ، به نيروها گفتم كه با تيراندازي به سمت مواضع دشمن پيشروي نمايند . بي سيچي گروهان را كه همراهم بود با معاون اول گروهان برادر شهيد ولي مزرعه ليي همراه كردم تا با هدايت و فرماندهي نيروها ،حركت شان را به سوي دشمن ادامه دهند.
در پايين دژ و در لابلاي بوته هاي كوچكي به همراه تعدادي از نيروها كه زخمي و يا شهيد شده بودند ، همچنان مانده بوديم . كنارم برادر شهيد مسعود رحيملوي بود كه از ناحيه ي پايين شكم تيرخورده بود و وضعيت به مراتب وخيم تري از من داشت . بعضي وقت ها با ايشان صحبت مي كردم و حالش را مي پرسيدم . روحيه ي خوبي داشت ولي با توجه به ناحيه ي تيرخوردگي و شدت جراحاتش امكان تكان خوردن نداشت . قسمتي جلوتر از ما نيروهاي مان با نيروهاي عراقي به شدت درگير شده بودند و با توجه به گسيل نيروهاي كمكي عراقي از ساير نقاط جبهه به اين منطقه و مقاومت شديد عراقي ها ، پيشروي مطابق برنامه انجام نمي گرفت و نيروهاي ما بيشتر انهدام نيرو و تضعيف مقاومت و استعداد دشمن را در دستور كار خود داشتند.
در واقع ، ما بين خطوط اصلي نيروهاي خودي و عراقي كه به خاطر ادامه ي عمليات هيچ كدام استقرار كامل نيافته و تحكيم مواضع نكرده بودند، قرار گرفته بوديم.
در آن لحظات اسلحه و نارنجك و حتي سرنيزه ام را از خودم دور نكرده بودم و تنها به شهادت مي انديشيدم و حتي لحظه اي نيز اسارت را به مخيله ام راه نمي دادم.
با گذشت حدود پنج ساعت از مجروحيتم ، سحر نزديك مي شد و به تدريج تاريكي شب جايش را با روشنايي صبح تعويض مي كرد ،كه دو نفر از نيروهاي بسيجي را كه نمي شناختم و هنوز نيز نمي شناسم ، داشتند به عقب بر مي گشتند و از كنارمان رد مي شدند. در تاريكي هوا تا مرا ديدند توقف كرده و به سويم آمدند. گفتند بلند شويد تا كمكك كنيم شما را به عقب منتقل كنيم . گفتم وضعيت جسمي و جراحات برادر مسعود رحيملو از من وخيم تر هست ، به ايشان كمك كنيد كه شهيد رحيملو گفتند من نمي توانم از جايم حركت كنم . با اصرار آن دو بسيجي كه زير شانه هايم را گرفتند با يك پا لنگ لنگان مسافتي را به تدريج به سمت عقب حركت نموديم ولي به علت ترك خوردگي استخوان پايم و درد شديد، نتوانستم ادامه بدهم و به آن دو بسيجي گفتم مرا رها كنيد و شما برويد .ولي ظاهرا همه عوامل دست به دست هم داده بودند كه از همراهي قافله ي شهداء و دوستان بسيار عزيزم جا بمانم و يك بار ديگر به فاصله ي چهار ماه و نيم از مجروحيت اوليه ام در فاو ، برايم ثابت شود كه شايستگي و اهليت هم نشيني و همراهي آسماني ها و بهشتيان و اهالي قبيله ي نور را ندارم .
الان علتش را عرض مي كنم . با اينكه پاتكي نيروهاي عراقي با روشنايي صبح آغاز شده بود و باراني از گلوله هاي اهدايي كشورهاي شرق و غرب جهان و ارتجاع عرب به سمت نيروهاي سپاه اسلام باريدن گرفته بود ، نيروهاي بسيج و سپاه جانانه و با ايثار و شهامت و فداكاري از مناطق تسخير شده ، دفاع مي كردند .در اين حين متوجه شدم كه همان دو نفر بسيجي ، با يك برانكارد به سويم مي آيند. سريعا مرا در برانكارد گذاشتند و از زير بارتن گلوله هاي دشمن ، چند صدمتري به عقب منتقل كردند و در نقطه اي گود كه حكم جان پناه را داشته در كنار جمعي از نيروهاي مان كه از ديشب سالم مانده و يا جراحات جزيي داشتند، به زمين گذاشتند .نيروهاي گردان مان با ديدنم به سويم آمدند و لحظاتي بعد يك دستگاه خودرو زرهي نفربر شني دار معروف به خشاياريي آمد كه با كمك برادر بسيجي سيف الدين مهدي زاده معاون گروهان سوم ،مرا با برانكارد بلندكرده و بالاي آن قرار دادند. در اورژانس صحرايي از نفربر پايين آورده و در كف اتوبوسي كه صندلي هاي آن برداشته شده و به صورت آمبولانس درآمده بود به همراه شماري ديگر از مجروحين به اهواز منتقل شديم .به علت بي خوابي مفرط و ضعف ناشي از خونريزي به محض قرار گرفتن با برانكارد در كف اتوبوس ،خوابم گرفت و تا چشم باز كردم خودم را در سالن بزرگي كه به عنوان بيمارستان از آن استفاده مي شد ،روي تخت بيمارستاني ديدم.
پس از مداواي اوليه با يك قطار بيمارستاني و امدادي حامل مجروحين از اهواز به مشهد مقدس منتقل گرديده و مدتي در بيمارستان امام رضا عليه السلام مشهد بستري و تحت مداوا قرار گرفتم به علت كثرت مجروحين و عدم گنجايش بيمارستان در راهرو آن دوران مداوا و درمان را گذرانده و با پايي آتل بندي شده گچي و با دو عصا از بيمارستان ترخيص و با قطار ابتدا به تهران و سپس تبريز منتقل شديم و دو سه ماهي دوران نقاهت را در منزل سپري كردم . چند روزي بود كه به منزل رسيده بودم كه به علت عدم توانايي مقابله ي جنايتكاران بعثي با رزمندگان اسلام در جبهه و به منظور وارد آوردن فشار به مردم و مسئولين ، حوالي ظهر 12 بهمن ماه 65 مناطق مسكوني و آموزشي شهر سلماس هدف بمباران هواپيماهاي جنگي عراق قرار گرفت.
از طرفي ، پس از چند روز مقداري از وسايل شخصي ام كه در چادرهاي موقعيت شهيد اجاقلو ( نخلستان هاي كنار رود كارون ) بودند توسط دوستاني كه از جبهه برگشته بودند به دستم رسيد . دفترهاي يادداشتم به شدت تركش خورده بودند. قضيه از اين قرار بوده كه با آغاز عمليات كربلاي 5 چادرهاي محل استقرارمان در نخلستانهاي كنار رود كارون مورد شناسايي هواپيماهاي عراقي قرار گرفته و بمباران شده بود.
در عمليات كربلاي پنج، 38 تن از بهترين و برگزيده ترين بسيجيان شهرستان سلماس به قافله ي شهدا پيوستند كه پيكرهاي پاك تعدادي از آنها كه بين خطوط دفاعي خودي و عراقي ها باقي مانده بود ، پس از حدود دو ماهي به شهرمان منتقل و در مزار شهداء در كنار ياران و همرزمان شان آرام گرفتند.
ياد و نام و خاطره ي مجاهدت و ايثارگري همه ي شهداي راه حق و فضيلت ، خصوصا شهداي عمليات كربلاي 5 را گرامي داشته و اميدواريم در روزي كه دست مان از همه جا كوتاه است حداقل ، اهليت برخورداري از شفاعت شان را داشته باشيم.
اسامي شهداي شهرستان سلماس در عمليات كربلاي پنج :
سعيد اشرف پور - علي بدلي - علي رحمتييي - مهدي نجمييي - صابر باقرييي - ميرحسين حسيني عربييي - رضا صفدرييي - نادر جليل زادهيي - مسعود رحيملو - محمد دهقان - مهدي عليرضا زاده - كاظم تعميرجو - علي عدالتي - جواد علي بابا - كريم ارجمندي - خليل موسي لو - مسعود امام پور - جعفر بيك زاده - امير اهري - رحيم آذين - روح الله قاسمي تمر - قربانعلي رنجبر - عسگر غفاري - احد حقيقي - ابراهيم سالمي - محمد قاره - مظفر قربان زاده - رسول عبدالهي - علي آذري - حميد قاسم نژاد - مسعود مراد زاده - مختار ورمزيار - علي اكبر نجف پور - علي تاروردي پور - غلامرضا رنجبر - جمال اسد زاده - حسن مولاتمريي - نادر علي اكبرنژاد

ويژه نامه " شب هاي قدر كربلاي 5 " در خبرگزاري فارس(25)

 
 
یک شنبه 3 بهمن 1389  5:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها