از شما مىخواهد كه مرا دشنام دهيد و ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد امّا، دشنام و ناسزا بگوييد زيرا براى من مايه پاكى است و هم سبب رهايى شما از مرگ. امّا بيزارى، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت اسلام زاده شدهام و به ايمان و هجرت بر ديگران سبقت گرفتهام.اگر چه نام سيستان براى همه ايرانيان مسلمان نوعى افتخار به شمار مىآيد و مفاخر علمى فرهنگى، هنرى و ادبى آن مايه مباهات است. امّا به باور مورخان و
صاحبان انديشه و قلم آنچه بزرگترين افتخار مردم سيستان به شمار مىآيد به گونهاى كه هرگز مورخان نتوانستهاند آن را ناديده انگارند و طبرى، يعقوبى، ابن اثير، سيوطى و ديگر مورخان بزرگ اسلامى آن را به اختصار يا به شرح به نگارش در آوردهاند، ماجراى عدم ناسزاگويى و سب و لعن امير المؤمنين على(ع) مىباشد. حضرت على (ع) در خطبه 56 نهج البلاغه در اين خصوص چنين آوردهاند: «بدانيد كه پس از من مردى پر خوار و شكمپرست بر شما چيره خواهد شد كه هرچه چنگش افتد بخورد و هرچه نيابد طلب كند، بكشيدش. ولى هرگز نتوانيد.نهج البلاغه، ترجمه عبدالمحمد آيتى.)
خطيب جامع در آن خطبه مىخواند چون خطبهاش به پايان رسيد بر طبق عادت و رويه خود از دشنام و ناسزا به ابو تراب چيزى نگفته بود ناگهان مردم از هر سو فرياد بر آوردند: اه سنت ،سنت، سنت را ترك كردى!(صلح امام حسن، ترجمه آيت ا... خامنه اى.)
اين امر همچون خنجرى تيز بر دل آل رسول فرو رفته بود و درد جانكاه آن به حدى بود كه از جمله شرطهاى صلح ميان حضرت امام حسن(ع) و معاويه يكى نيز اين بود كه معاويه بايد ناسزا به امير المؤمنين و لعنت بر او را در نمازها ترك كند و على (ع) را جز به نيكى ياد ننمايد. معاويه اين را نپذيرفت ولى قبول كرد كه وقتى حسن (ع) حاضر است و مىشنود، به على (ع) دشنام داده نشود ابن اثير مىگويد: پس به همين نيز وفا نكرد.( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى)
عين گفته ابن اثير كه در (ص 405) از الكامل فى التاريخ آمده است. چنين است: و كانت الذى طلب الحسن من معاويه ان لايشتم عليا فلم يجبه الى يجبه الى الكف عن شتم على فطلب ان لا يشتهم وهو يسمع فاجا به الى يسمع فاجا به الى ذلك ثمّ ام يف له به ايضا. اين سنت سيئه و بدعت ناهنجار كار را بدان جا رساند كه (وقتى عبداللّه بن على به شام رفت و قصه مروان و قتل او رخ داد و عبداللّه در شام مقيم شد گروهى از متمكنان و سران شام را پيش ابو العباس سفاح فرستاد و آنها به حضور ابوالعباس سفاح قسم خوردند كه پيش از آن كه بنى عباس به خلافت برسند براى پيغمبر(ص) خويشاوندانى و خاندانى جز بنىاميه نمىشناختند.( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى) در اين ميان اندك مردمانى بودهاند كه تن به ننگ لعن على نمىدادند و با لطايف الحيل از دامى كه بنىاميه براى آنان گشوده بودند سلامت مىجستند: حجر مدرى گويد: على بن ابى طالب مرا گفت: اگر از تو بخواهند كه مرا دشنام دهى چه خواهى كرد؟ گفتم اين شدنى است؟ فرمود: بلى، گفتم: چه كنم؟ فرمود: مرا لعنت كن و از من تبرى مجوى! روزگارى بر آمد تا برادر حجاج محمّد بن يوسف كه فرماندار يمن بود به من دستور داد كه على را لعن كن و من گفتم: امير مرا فرمان داده است كه على را لعن كن پس او را لعن كنيد. خدايش لعنت كناد. ضمير(ها) در العنوه و لعنه اللّه هر دو به امير باز ميگردد. با اين همه جز يكى بدين حقيقت پى نبرد.( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى) )
يكى از بارزترين نمونههاى عنان گسيختگى معاويه در دشمنى على و خاندانش و با افكار، هدفها و ايدههاى ايشان آن بود كه در تمام قلمرو نفوذ خود لعن على و آل على را بصورت حتمى مقرر و رايج ساخت و با اين كار نخستين كسى شد كه باب لعن أصحاب پيغمبر را گشود. اين سابقهاى است كه به خاطر آن هيچ مومن ديندارى بر او رشك نخواهد برد.
معاويه براى اين كه افكار عمومى را براى اين بدعت بزرگ آماده سازد به تعبيرهاى شيطنتآميز و پيش بينى شدهاى متوسل شد. اين تدبير خيالى كه هرچه با مبادى و افكار معاويه سازگار بود از مبادى و اصول الهى فاصله داشت، يكى از عجيبترين حالات اجتماع و تأثيرپذيرى سريع مردم از هر موج تبليغات قوى و تند است بويژه اگر با دو عامل طمع مال و طمع مقام همراه باشد.
انصاف را مردم به چه چيز معاويه دل خوش بودند كه هم صدا با او على حسن و حسين(ع) را لعن كردند و چه نقيصهاى در اهل بيت(ع) سراغ كرده بودند كه به دلخواه معاويه زبان به دشنام ايشان گشودند؟( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى) شايد وى مردم را قانع ساخته بود كه آن كسانى كه در آغاز دعوت اسلام، با رسول اكرم(ص) جنگيدند و آن طايفهاى كه حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمودند و آن عناصرى كه زنا را جاى نسب شناختند و آن مردمى كه پيمانها را شكستند و سوگندها را نقض كردهاند و آن جانيانى كه دست به خون بزرگان اسلام آلودند و بيگناهان را زنده به گور ساختهاند و نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواندهاند، على و آل على مىباشند؟( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى
شايد (معاويه) هم به جاى اين كه رنج قانع كردن مردم را ميبرد، از راه تطميع وارد شده و يا حتى بدون اين كه آنها را تطميع كند دست به ارعاب و تهديد ايشان زده بود و به جايى كشيد كه لعن على در ميان ايشان سنتى پا برجا شد كه كودكان با آن بزرگ مىشدند و پيران با آن مىمردند. به گمان قوى خود معاويه بود كه اين بدعت را سنت ناميد و فريب خوردگان رياست و زعامت او و گرفتاران اطاعت و فرمان بردارى او نيز به ميل و اراده، همين نام را پذيرفتند و پس از او همه بر اين
بدعت شوم باقى ماندند.( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى)
ياقوت حموى در معجم البلدان بدان اشاره و پس از ذكر مقدمهاى گفته است: در جهان بازاريانى درستكارتر و كم نيرنگتر از سيستانيان نتوان يافت. دگران دوستدار آنند كه بنده و مزدور و كودك با ايشان داد و ستد كنند و اينان نه چنيناند، دگر برجستگى اينان به اندوهگنان پرداختن است و بيچارگان را دريافتن، به نيكى فرمان رانند گرچه در آن راه (گوش و) بينى از كف دهند. امّا از همه بالاتر و والاتر: آن گاه كه بر فراز منبرهاى شرق و غرب على (ع) را ناسزا مىگفتند اينان جز يكبار (آن هم توسط عامل بنىاميه) بدين كار دست نيازيدند و در پيمان خويش با بنىاميه خواستار آن شدند كه كس على (ع) را لعن نكند و كدام افتخار از اين برتر كه در حرمين شريفين اين كار معمول بود و اينان دشنام برادر پيامبر اكرم را بر نمىتافتند( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى
محمّد بن مراد بن عبدالرحمن، مترجم و اديب سده يازدهم هجرى و صاحب كتاب معروف «آثار البلاد و اخبار العباد» و قاضى نورا... شوشترى در كتاب مجالس المومنين و حاج زين العابدين شيروانى در حدائق السياحه و بسيارى ديگر از نويسندگان و مورخان، سرپيچى از سبّ امام على (ع) و خوددارى از دستور بنىاميه در انجام اين عمل زشت توسط مردم شجاع و حق طلب سيستان را ثبت كردهاند.
مولف كتاب مشهور «احياء الملوك» در صفحه هفت مقدمه كتاب ياد شده مىنويسد: «هرچند متصديان معاويه و آل مروان تكليف سبّ اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(ع) به آن جماعت نمودند از اين معنى ابا كردند و افسون و افسانه آن قوم قبول طبع سيستانيان نيفتاد. بالاخره از دار الظلم بنىاميه فرمان رسيد چنانچه قبول امر ننمايند از هر يك نفر يك مثقال طلا بازيافت نمايند و مردم بىاكراه آن وجه را ادا نمودند. رفته رفته آن وجه افزايش يافته و به ده مثقال طلا از هر نفر رسيد چون بنىاميه دريافتند كه بالطوع و الرغبه هر چيز كه طلب شود مىدهند و مرتكب آن عمل شنيع نمىشوند حكم كردند كه در صورت امتناع در بازار سرهاى زنان اكابر آنجا را بتراشند تا به گفتن آن كلمه زشت راضى شوند امّا آن توفيق يافتگان به اين امر راضى شدند و به سب حضرت امير راضى نشدند. چون ديدند كه به هيچ وجه به اين گفتگو همداستان نشدند دست از ايشان داشتند از آن زمان تا حال به محبت اهل بيت راسخ و ثابت قدمند. «ان اللّه لا يضيع اجر المحسنين».(احياء الملوك، ملك شاه حسين غياث الدين ص 7 مقدمه) بستان السياحه، حاج زين العابدين شيروانى)
دشمنان رنجه دارد امّا اين ستم بر كسى رفته است كه خود مظهر عدالت، عطوفت و ايثار بود. از ابن ابى الحديد بشنويم كه گويد: مصريان با على (ع) به جنگ برخاستند و بر روى او و فرزندان او شمشير كشيدند او را دشنام دادند و لعنت كردند امّا چون بر آنان پيروز شد، شمشير از آنان برگرفت و مناديش در ميانه لشكر ندا در داد كه فراريان را دنبال مكنيد. جراحت ديدگان را آسيب مرسانيد، اسيران را مكشيد، آن كه سلاح بر زمين نهد در امان است و آن كه به لشكر على پناه آورد ايمن است.(مجله ادبيات و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى) مجله ادبيات و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى)
گرچه علو شأن و بزرگوارى آن حضرت بيش از آن بود كه دل از سخنان ياوه
در ايام جنگ صفين شنيد كه بعضى از اصحابش به مردم شام ناسزا و دشنام مىگويند به آنان گفت: من خوش ندارم كه شما بد زبان و دشنام گوى باشيد، بهتر است اعمال آنان را بازگو و حالات آنان را بيان كنيد، اين هم درست تر و به عذرخواهى نزديكتر است به جاى دشنام بگوييد خدايا خونهاى ما و آنان را حفظ كن و ميان ما و آنها صلح ده و ايشان را از گمراهى نجات بخش تا گمراهان حق را بشناسند و باطلگرايان از ضلالت باز گردند.(
سيستان نامه، ايرج افشار سيستانى)
در ادامه اين ماجرا و در ساليان پس از آن نيز مردم اين ديار بر عزم خود مبنى بر حمايت از خاندان عصمت و طهارت راسخ و ثابت قدم بودند به طورى كه آنگاه كه عباد بن زياد پسر خواهر معاويه در زمان وقوع واقعه كربلا حاكم سيستان بود، مردمان سيستان گفتند: نه نيكو طريقتى برگرفت يزيد كه با فرزندان رسول صلوات ا... عليه چنين كرد. پارهاى شورش اندر گرفت. اين شورش چنان بود كه عباد مجال ماندن در سيستان نيافت و دو هزار درهم پول نقره كه در بيت المال بود برداشت و به بصره بازگشت.(
همچنين از روزگار فتح سيستان (21 ه.ق) تا قيام يعقوب ليث (259 ه .ق) همواره سيستان سرزمين پر آشوب و قيام و خروج در برابر خلفاى بنىاميه و بنىعباس بود(تاريخ دولت صفاريان، حسن يغمايى) و ساكنان اين زاد و بوم هرگز بر خلاف اعتقاد و باورهاى دينى خويش عمل نكرده و همواره با دشمنان دين خدا مبارزه كردند. حال اگر روشندلى و حقيقت بينى مردم سيستان را در نظر آوريم كه چون خوارزم و رى كه هزار ماه هر روز هزار دينار زر سرخ مىدادند و هرگز لعنت نكردند و دامان خويش به سب و دشنام نيالودند و نه چون برخى از دگر شهرها كه پس از منع لعن نيز پنجاه ماه در اين كار پاى فشردند، اذعان خواهيم داشت كه در طول تاريخ اين شرف و افتخارى بزرگ بود سيستان را كه سيستان پيوسته قرين افتخار بادا.(تاريخ سيستان، به تصحيح ملك الشعراى بهار) ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 5 ص 38
آنگاه كه بر تمام منابر شرق و غرب عالم اسلام به امر بنىاميه على ابن ابيطالب را لعن نمودند اين امر بر منابر سيستان انجام نشد حتى براى يك بار مردم سيستان امتناع نمودند از امر بنىاميه تا اين كه در پيمانشان شدت به خرج دادند به اين كه احدى حق ندارد بر منبراهل سيستان على (ع) لعن كند و كدام شرف بالاتر است از امتناع اهالى سيستان از سبّ ولعن برادر رسول خدا(ص) بر منبرشان در حاليكه بر منابر حرمين يعنى مكه معظمه و مدينه منوره (برادر رسول خدا را به امر معاويه) لعنت مى نمودند...
منبع : كتاب بزرگترين افتخار سيستان ، گروه مولفان: وحيد كيخواه مقدم حبيب ا... جوان محمّد رضا براهويى حسين على حيدرى نسب چاپ اوّل: تابستان 1380 تهيه و تنظيم: روابط عمومى دانشگاه زابل
حاج زين العابدين شيروانى در كتاب بستان السياحه در اين خصوص چنين آورده است: «مردم سيستان همگى شيعه اماميه اند و فارسى زبان و به فقراء و غرباء مهربانند و شجاع دلير و در مراتب حميّت و غيرت بىنظيرند. در زمان بنىاميه بر منابر شرق و غرب و مكه و مدينه لعن على بر ابيطالب كردند و اهل سيستان از آن امتناع نمودند تا آن كه در عهدنامه خود با بنىاميه لعن نكردن آن حضرت را داخل ساختند. از اكابر آن ديار كه به فضل و تقوى اشتهار دارند حريز بن عبداللّه است كه از اصحاب امام جعفر صادق(ع) بود و خليل سجستانى كه تاريخ آل محمّد عليهم اسلام را تأليف نمود.»(
)
در همين زمينه مىتوان به سرزمين پر افتخار و مردم غيرتمند سيستان اشاره نمود كه در تاريخ جايگاه ويژه و درخشانى را به خود اختصاص دادهاند. اين مردم داراى پشتوانه محكمى در احترام و حمايت از اهل بيت (ع) مىباشند و شاهد اين، كتابهاى تاريخى معتبر و گوناگونى است كه ما را در رسيدن به سر منزل مقصود همواره يارى و همراهى مىنمايد.