اين استان براى شخص من، استان خاطرههاست. به گذشته ذهنِ خود كه مراجعه مىكنم،يادگارهاى ذهنى فراوان از اين استان بهصورت پىدرپى در طول ساليان، موجود است...درسال 1356 كه بار ديگر در حال تبعيد به زاهدان و از آنجا به ايرانشهر آمدم، اينآشنايى به من كمك كرد تا بتوانم به اعماق دل پُرمحبّت و گرم مردم اين استان راهپيدا كنم.
بخشی از بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع عظيم مردمزاهدان:
اين استان براى شخص من، استان خاطرههاست. به گذشته ذهنِ خود كهمراجعه مىكنم، يادگارهاى ذهنى فراوان از اين استان بهصورت پىدرپى در طول ساليان،موجود است.
اگرچه اين خاطرهها برخى ناهنجاريها و تلخيها را دارد؛ اماشيرينى آنها بيشتر است. در دوران رژيم طاغوت، تبعيد تلخ بود، اما آشنايى با مردمعزيز اين استان بسيار شيرين بود. در سالهاى قبل از انقلاب، يعنى سال پنجاهوشش وپنجاهوهفت كه به توفيقِ جبرى در اين استان اقامت داشتم، گنجينهاى از زيباييها وخاطرههاى شيرين در ذهن من انباشته شد. سالها قبل از آن هم مردم عزيز و مؤمن همينشهر زاهدان از زبان من حقايقى را درباره نهضتِ تازه آغاز شده اسلامى شنيدند.
در سال 1342 در همين شهر زاهدان دلهاى گرم و بامحبّتِ مردم اين جرأت و اميدرا به من بخشيد كه بتوانم درباره حسّاسترين مسائلِ آن روز با آنها حرف بزنم. البتهعكسالعمل رژيم جبّار طاغوت سخت بود. مأموران در همين فرودگاهى كه امروز واردزاهدان شدم، مرا به هواپيما سوار و به قزلقلعه تهران منتقل كردند. ممكن است اينخاطره به نظر تلخ بيايد؛ اما به شما صادقانه عرض كنم اين يكى از شيرينترينخاطرههاى زندگى من در دوران مبارزات طولانى با طاغوت است؛ زيرا من آن روز زاهدان ومردم آن را كشف كردم و از مرد و زن، سيستانى و بلوچ، يزدى و بيرجندى و كرمانى وساير اقوامى كه در اين استان هستند، محبّتها ديدم و آنها را شناختم.
در سال 1356 كه بار ديگر در حال تبعيد به زاهدان و از آنجا به ايرانشهر آمدم، اين آشنايىبه من كمك كرد تا بتوانم به اعماق دل پُرمحبّت و گرم مردم اين استان راه پيداكنم.
محروميتهايى كه در اين استان ديدم، يك انگيزه قوى و آرزوى بزرگ در منبهوجود آورد و آن اينكه بايد به اين استانِ با اين همه استعداد و به اين مردمِ بااين همه صفا كمك كرد تا بتوانند زندگى سعادتمند و لايق شأن خود را در پيش گيرند. لذا بعد از پيروزى انقلاب، اوّلين حكم مأموريتى كه امام رضواناللَّهعليه صادركردند، حكمى به اين بنده حقير براى سفر به استان سيستان و بلوچستان بود.
منآمدم و مناطق گوناگون اين استان را از نزديك ديدم و انقلاب وظيفه خود را در قبالاين استان حس كرد. از جنوبىترين نقاط استان، از منطقه چابهار و نيكشهر و نِبت وفَنّوج و اِسپَكه و غيره تا مناطق شرقى اين استان، منطقه سراوان و جالق و سرباز واز مناطق شمالى اين استان، منطقه زابل و درياچه هامون تا غرب اين استان، منطقهبَزمان و دَلگان و چاههاشم و جازموريان و غيره خبرها گرفتم، با مردم اين مناطقنشستم، داخل كپرها رفتم و با دردها و رنجهاى اينها كه در دوران رژيم طاغوت بر روىهم انباشته و متراكم شده بود، آشنا شدم. ...