0

پروين اعتصامي5

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پروين اعتصامي5

گل و بهار در شعر پروين اعتصامى

مهدى حديثى قمى

پروين اعتصامى گلى بود در گلزار ادب ايران كه در بهار جوانى و در فصل گل و بهار طراوت، عطر ادبى خويش را از بوستان پرگل ادب ايران برگرفت و به سراى باقى شتافت و در جوار حضرت معصوم)ع( در شهر قم آرميد. »روحش شاد«

پروين كه شاعر مناظره‏هاست، به بهار و گل در شعر خود توجهى بسيار دارد گويى از فصل خزان هم در ضمير بهاريش گريزان بوده و مناظراتى از بهار و گل با عناصرى همچون شبنم، خاك، ابر و ... دارد كه بعضى آنها را نام مى‏برم:

مناظره »گل و شبنم«

گلى خنديد در باغى سحرگاه

كه كس را نيست چون من عمر كوتاه

فروزان شبنمى كرد اين سخن گوش

بخنديد و ببوسيدش بناگوش

بگفت اى بى‏خبر ما رهگذاريم

بر اين ديوار، نقشى مى‏نگاريم

»اشعار پروين، با مقدمه بهار، ص 232»

مناظره »گل و خاك«

صبحدم، تازه گلى خودبين گفت

كز چه خاك سيهم در پهلوست؟

خاك خنديد كه منظورى هست

خيره با هم ننشستيم، اى دوست

مناظره »گل سرخ و ابر«

گل سرخ، روزى زگرما فسرد

فروزنده خورشيد رنگش ببرد

در آن دم كه پژمرد و بيمار گشت

يكى ابر خُرد از سرش مى‏گذشت

»اشعار پروين، با مقدمه بهار، ص 224»

مناظره »گل و گل خودرو«

به طرف گلشنى در نو بهارى

گلى خودرو دميد از جوكنارى

بدو گل گفت كاى شوخ سبكسار

بجوى و جَنْگلِ خود روست بسيار

مناظره »گل و بلبل«

نهفت چهره گلى زير برگ و بلبل گفت

مپوش روى، بروى تو شادمان شده‏ايم

سوز ز آتش هجران هزاردستان را

بكوى عشق تو عمرى است داستان شده‏ايم

جواب داد كزين گوشه‏گيرى و پرهيز

عجب مدار، كه از چشم بد نهان شده‏ايم

»اشعار پروين، ص 224 - 223»

بهار هميشه همراه نام پروين است. او در بهار چشم فرو بست و حتى ديباچه ديوانش به قلم بهار است و در شعر »به باغ نظم« مى‏گويد:

به باغ نظم كه هر سو گل و بهارى بود

نهال طبع مرا نيز برگ و بارى بود

چكامه و سخن من به صفر مى‏مانست

كه در برابر اعداد در شمارى بود

اميد هست كه كارآگهانش بپذيرند

به كارگاه اَمَل، هر چه بود كارى بود

غبار شوق من، از نور خور نديد، چه غم

همين بس است كه بر عرصه‏اش غبارى بود

من اين وديعه، بدست زمانه مى‏سپرم

زمانه زرگر و نقّاد هوشيارى بود

سياه كرد مس و روى را به كوره وقت

نگاهداشت بهر جا زر عيارى بود

چو باغبان نگرائيد، باغبان وجود

به بوته‏اى كه در آن، گل نبود خارى بود

نبود در خور ارباب فضل، گفته من

در اين صحيفه ناچيز يادگارى بود

 

روانشناسى پروين با نگاهى به شعر او

تذروى هروى

به نام آنكه روى دشمن و دوست

به هر جانب كه باشد جانب اوست

پروين اعتصامى، بدون ترديد، از شاعران بزرگ و شيرين گفتار اين سرزمين است كه در آسمان ادب گران سنگ پارسى همچون ستاره‏اى فروزان مى‏درخشد و به دور از گزافه، يكى از بزرگترين و تواناترين شاعران قرن اخير به شمار مى‏آيد. پروين با احاطه به شعر كهن پارسى و به مدد شيوه‏ى خاصِ خود، سبك مستقلى را در شعر به وجود آورده كه نام و هنر او را در تاريخ ادبيان ايران جاويدان ساخته است. تلفيق زيان شكوهمند و فاخر شعر خراسان، يا فصاحت و ايجاز سبك عراقى، كه در آن به ناصر خسرو قباديانى نظر دارد و در اين، به شيخ مصلح‏الدين سعدى، با گرايشات معنوى، عرفانى و فلسفى، كه شعر والاى مولانا، عطار و حافظ را به ذهن خواننده القا مى‏كند، از يك‏سو و طرز خاص شعر معاصر كه حقيقت‏جويى و تجسم معانى را با بهره‏گيرى از زبان ساده و خالى از تكلّف و تصنّع ادوار پيشين فرا رو دارد از سوئى، شعر پروين اعتصامى را از معاصرانش متمايز مى‏سازد؛ به طورى كه )قطعات( ديوان او كه بيشتر در قالب مناظره است از شاهكارهاى شعر فارسى به‏شمار مى‏آيد. او در اين نوع از شعر، به زبان همه چيز و همه كس سخن مى‏گويد. چشم و مژگان، دام و دانه، مور و مار، سوزن و پيراهن، ديگ و تاوه، خاك و باد، صياد و مرغ، ابر و باران و بالاخره جماد و ثبات و انسان و حيوان. او خواننده را در خاطرات كودكى و جوانى و پيرى و هزاران احوال خودآگاه و ناخودآگاه سير مى‏دهد و آرامش مى‏بخشد. پروين، مركب تخيّل را در هيأت ماكيان، كبوتر، گنجشك، گربه دزد، كودك فقير عجوز، مسكينِ ناتوان، گل پژمرده و صدها نماد ديگر، جولان مى‏دهد و خواننده را در فضاى خاصى قرار مى‏دهد و با اين اسباب و ابزار، به حيرت و تفكر وا مى‏دارد. با كمال تأسف بايد اعتراف كرد، قدر و منزلت پروين اعتصامى در تاريخ ادبيات معاصر ما آنطور كه بايد و شايد شناخته نشده است. عليرغم اشعار زيبا و دلنشينى كه از او به يادگار مانده، شخصيت وى به روشنى مورد پژوهش قرار نگرفته است. در تذكره‏ها و تراجمِ احوال و تحقيقاتى كه در شعر معاصر بعد از مشروطيت منتشر شده، يا مطلقاً اسمى از او نياورده‏اند و يا حداكثر در كنار نام پدر دانشمندش مرحوم يوسف اعتصام‏الملك، مشخصات كوتاهى از او ثبت شده است. به‏نظر مى‏رسد، اين بى‏لطفى و جفا »زن بودن« پروين بر او رفته است. در جامعه مرد سالارى كه زنان و دختران را از تحصيل علم و معرفت باز مى‏داشتند و تعليم و تربيت زنان امرى قبيح بود؛ اگر پروين، پدرى روشنفكر و فرهيخته چون يوسف اعتصام‏الملك نداشت چه بسا امروز حتى نامى و يادى از او در تاريخ بجا نمانده بود. بارى، نبوغ و شخصيت هنرى پروين اعتصامى چندان مايه‏ى شگفتى بود كه بعضى اديبان شاعران آن روزگار، با تنگ‏نظرى حتى، ديوان شعر او را از آثار پدرش معرفى كردند. براى جماعتى از به اصطلاح انديشمندان آن عهد، بعيد مى‏نمود كه يك زن، بتواند چنين هنر و اعجازى در كلام نشان دهد.

خيلى از معاندان، او را زنى گوشه‏گير و سرخورده از زندگى، كه در ازدواج شكست خورده بود مى‏دانستند و شعرش را ثمره‏ى ناهنجاريهاى روانى ناشى از ناكامى در عشق مى‏پنداشتند. با اين اميد كه در روزگار ما كه زنان از نظر دانش و معرفت همدوش مردان پيش مى‏روند، صاحب‏نظران و انديشمندان، هر چه بيشتر به پژوهش در آثار و احوال زنان نامدار تاريخ فرهنگ و هنر كشورمان بپردازند. حال به بررسى شخصيت پروين، با بهره‏گيرى از شعر اصيل او مى‏پردازيم. به قول شاعر پارسى‏گوى هندى، »زيب‏النساء بيگم« متخلص به مخفى:

در سخن مخفى شدم، چون رنگ و بو در برگ گل

هر كه خواهد ديد گو اندر سخن بيند مرا

غالب پژوهشگرانى كه در احوال پروين، بررسى كرده‏اند و شايد همه آنها، او را انسان منزوى و نااميد معرفى مى‏كنند كه از نظر روانشناسى، شخصيتى مأيوس و بدبين دارد. در روانشناسى هنرى، امروزه به اين نتيجه رسيده‏اند كه آفرينش هنرى، فعاليتى خلاقّه است كه با احساس شادى همراه مى‏باشد. حتى اگر كار هنرى با اندوه و شك و اضطراب نيز آغاز شود در نهايت، احساس شادى و سرور كه همزمان با حصول توفيق و پيروزى ايجاد مى‏شود، بر هرگونه احساس درد و رنج غلبه خواهد كرد. پس، نتيجه‏ى خلق هنرى، احساس شادى و سرور است و هر جا آفرينش و خلاقيتى هست، شادى نيز هست. حتى در ذهن هنرمند پريشان و شويده و شاعر نوميد و اندوهگين نيز، نشاط و بهجتى پوشيده و پنهانى وجود دارد، شادى، خود به خود از آفرينش هنرى مى‏تراود و هر آفرينشى، همراه با احساسِ وجد و شادمانى است؛ تا آنجا كه برخى از روانشناسان هنرى اين دو را لازم و ملزوم يكديگر مى‏دانند.

شايد يكى از عللى كه موجب مى‏شود، پروين را هنرمندى مأيوس و سرخورده معرفى كند؛ اين است كه در سرتاسر ديوان ارجمند اين شاعر، سخنى از عشق، به مفهوم متداولش نرفته است. در اينجا بايد اشاره كنم، پروين اعتصامى از مكانيسم دفاعى روانى، )تصعيد( يا والايش، به‏نحو گسترده‏اى سود مى‏جسته است. در اين پديده‏ى روانشناسى، انسان به شكل ناخودآگاه، اميال و غرايز پست و حيوانى را كه مورد پذيرش جامعه نيست. با توسل به پديده‏هاى مورد قبول اجتماع عينيت مى‏بخشد فى‏المثل، غرايز و خواسته‏هاى جنسى و شهوانى را با انتخاب همسر و آيين ازدواج، متعالى مى‏كند و يا حس زيباپرستى و عشق به زيبايى و جمال را با پرداختن به هنر، ارضا مى‏نمايد و طرفه آن‏كه هر قدر انسان، فرهيخته‏تر باشد و از نظر فهم و كمال به مراتب والاتر دست يابد، بيشتر و بهتر مى‏تواند از مكانيسم دفاعى »تصعيد« بهره گيرد. نكات تربيتى گوناگونى در بلوغ روانى انسان دخالت دارند كه از مهمترين آنها تربيت درست خانوادگى در سن كودكى، اعتقادات عميق مذهبى، آموزش علمى - فرهنگى و عزت نفس را مى‏توان نام برد. پروين، در خانواده‏اى، پرورش مى‏يابد كه مهد علم و ادب و سرشار از معنويات است. پدرش، دانشمندى متديّن است كه علاوه بر تسلط به ادب پارسى در زبان و ادب عربى يك از نوادر است. اعتصام‏الملك در جامعه مرد سالارِ آن روز و در اوج تعصب كور، با تأليف و انتشار كتاب »تربيت نسوان« درباره‏ى حقوق و آزادى زن، تحولى بزرگ را بنيان نهاد. از همين جا مى‏توان فهميد كه پروين، تحت‏نظر چگونه پدرى و با چه نوع تربيتى، رشد كرده است. پروين علاوه بر تحصيل فارسى و عربى نزد پدر و شركت در مجالس و محافل ادبى كه با شركت بزرگان ادب در منزل پدرى، به طور مرتب تشكيل مى‏شود، زبان انگليسى و علوم جديد را در مدرسه آمريكايى آن زمان فرا مى‏گيرد. بعد از فراغت از تحصيل، 10 سال در همان مدرسه‏ى آمريكايى به كار تدريس مى‏پردازد و در كنار پدر به قصد سير در آفاق و انفس، چندين بار به خارج از كشور مسافرت مى‏كند. چنين زن فرزانه‏اى، به رسم معهود و شايد عليرغم ميل درونى، با يكى از خويشاوندان، ازدواج مى‏كند؛ اين ازدواج نامتناسب، كه فقط در حدود سه ماه طول مى‏كشد، با روحيات شاعر و بافت روانى او سازگار نيست و منجر به جدايى مى‏شود.

از نظر روانشناسى جالب است كه اشاره شود كه برخلاف همجنسان خود، تا پايان عمر از اين ناكامى و شكست شكوه‏اى ندارد. تنها در اين مورد، سه بيت به كنايت در ديوان او مى‏توان يافت.

اى گل، تو ز جمعيت گلزار چه ديدى

جز سرزنش و بدسرى خار، چه ديدى

اى لعل دل افروز تو با اين همه پرتو

جز مشترى سفله به بازار، چه ديدى

رفتى به چمن، ليك قفس گشت نصيبت

غير از قفس، اى مرغ گرفتار چه ديدى

»اشعار پروين، مقطّعات، ص 306»

بنابراين در شعر پروين، از عشق مجازى و جلوه‏هاى آن مانند جورِ يار، زردى رخسار، جفاى رقيب، سوز و گداز، فراق و افسانه‏هايى از اين دست اثرى نمى‏بينيم. او به‏طور ناخودآگاه و زبان روانشناسى جديد، با استفاده از مكانيسم »جابجايى«، عشق حقيقى را جايگزين عشق مجازى مى‏كند. پروين، شاعر هنرمندى است كه پيش از شاعر بودن، زن است. عاطفه مادرى و عشق به داشتن فرزند، از ويژگيهاى روانى زنان است كه از سنين كودكى و بلكه به طور غريزى در آنان بدون استثناء وجود دارد. بنابراين، طبيعى مى‏نمايد، با توجه به ناكامى پروين در عشق و ازدواج و محروميت از داشتن فرزند، شاعر حساس ما، مهر مادرى را كه از پاكترين و بارزترين نمونه‏هاى عشق حقيقى است در سرتاسر ديوان ارجمندش به نمايش بگذارد، به‏طورى كه در جاى جاى اين كتابِ گرانقدر، حديث پاك عشق مادرى را پيش‏رو داريم و براى نمونه مى‏توان به مناظره‏ى زيباى »حديث مهر« اشاره كرد كه با اين مطلع شروع مى‏شود:

گنجشك خرد گفت سحر با كبوترى

كاخر تو هم برون كن ازين آشيان سرى

گنجشك، كبوتر را شماتت مى‏كند كه چرا از لانه خارج نمى‏شود و به سير و گشت نمى‏پردازد، لاغرى كبوتر را به رخ مى‏كشد و طعنه‏ها مى‏زند، سرانجام كبوتر مى‏گويد:

گفتا، حديث مهر بياموزدت جهان

روزى تو هم شوى چون من اى دوست مادرى

گرد تو چون كه پر شود از كودكان خرد

جز كار مادران نكنى، كار ديگرى

هر چند آشيانه گلين است و من ضعيف

باور نمى‏كنم چو خود اكنون توانگرى

نكته‏ى جالب‏ترى كه از ديدگاه روانشناسى بايد به آن توجه داشت، اينست كه پروين، به سبب ازدواج نامناسب و تجربه‏ى تلخ »طلاق« در زندگى زناشويى، عليرغم آن‏كه خود، فرزندى ندارد مشكلات روانى و اجتماعى كودكان آواره‏ى محصول ازدواج‏هاى ناخواسته و تحميلى را نيك درك مى‏كند و در اشعار خود، اين احساس تلخ را در قالب شرح سختى‏ها و مشقات كودكان ناكام و مأيوس، يا اطفال يتيم و بى‏سرپرست بيان مى‏كند.

از جلوه‏هاى درخشان تجلى عشق حقيقى، در روان به هنجار پروين، ايمان به خدا و لطف و عنايت پروردگار است، كه شاعران عارف، به آن سر نياز فرود آورده‏اند. عشقى كه به حقايق و معنويات و معقولات وابسته است، عشقى كه بنيان آفرينش انسان به آن استوار است و در حقيقت اين روح عرفانى و عشق و جذبه‏ى الهى است كه اساس شعر و ديوان پروين را تشكيل مى‏دهد. اين نوع گرايشات متعالى روحى انسان در ساختار روانى و شخصيت افراد به »من برتر« تعبير مى‏شود و وجدانيات آدمى را شامل مى‏گردد.

دقت كنيد، در يكى از قصايد عارفانه‏ى پروين كه يادآور قصيده‏هاى بلند حكيم سنايى غزنوى است مى‏خوانيم:

كار مده، نفس تبه كار را

در صف گل، جا مده اين خار را

كِشته نكودار كه موش هوى

خورده بسى خوشه و خروار را

بار وَبال است، تن بى تميز

روح چرا مى‏كشد اين بار را

روح گرفتار و به فكر فرار

فكر همين است، گرفتار را

در اينجا، پروين چونان روانشناسى آگاه، به مذمت »نفس اماره« يا «yd» كه همان غرايز ابتدايى و حيوانى است مى‏پردازد و ارزش آدمى را در تكامل روحى و معنوى او مى‏داند.

يكى از نكات جاب شخصيتى پروين كه از نظر روانشناختى قابل بحث و بررسى است، اين است كه پروين شاعرى اجتماعى است. او در عين حال كه به تشخيص سياست بازى زمان خود گرايشى ندارد در جامعه را نيك مى‏شناسد. ظلم را تشخيص مى‏دهد و ظالم را در هر لباس و مقامى كه باشد محكوم و مطرود مى‏داند. سراسر ديوان پربار پروين، سرشار از اشعارى است كه نشان دهنده‏ى رنجها و مصائب موجود در اجتماع پيرامونش مى‏باشد. بنابراين او شاعرى است مردمى و اجتماعى، چنين شاعرى نمى‏تواند درونگرا و منزوى باشد. شعر او حديث نفس نيست. شعر او محصول روياها و تخيّلات فردى نيست. شعر پروين، شعرى مردمى است. كلام او نمايانگر ستم‏هايى است كه بر انسانهاى شريف به ناروا، مى‏رود. اين درد كهنه‏ى بشر است و زمان و مكان خاصى را شامل نمى‏شود. بياد بياوريم كه پروين اعتصامى در سالهايى زندگى مى‏كند كه اوج خفقان و ديكتاتورى در تاريخ زندگى ملت ايران است. او در بحبوحه قدرت و خودكامگى رضاخانى به بلوغ روانى مى‏رسد و استعداد هنرى‏اش شكوفا مى‏شود. در اين زمان رضاشاه داعيه‏ى آزاد سازى زن ايرانى را دارد و قضيه‏ى كشف حجاب را عَلَم مى‏كند. اما ظاهرسازى‏هاى رايج زمان، نه تنها پروين را نمى‏فريبد، بل او را آگاهتر به مقابله با دروغ و ريا وا مى‏دارد. وى مدال زرين اهدايى دولت وقت را كه به عنوان به اصطلاح قدردانى از هنر مى‏آورند با مناعت طبع، باز پس مى‏فرستد و يكى از ويژگيهاى پروين همين است كه او زنى است متفكر و وارسته و به هيچ وجه، پاى‏بند زر و زيور و عنوان و مدال نيست. او در همان ايام، اشعار تند و آبدارى مى‏سرايد كه كمتر مرد شاعرى جرأت انتشار آنها را دارد. براى نمونه، قطعه هشت بيتى »اشك يتيم« را بازگو مى‏كنم:

روزى گذشت پادشهى از گذرگهى

فرياد شوق بر سر هر كوى و بام خاست

پرسيد زان ميانه يكى كودك يتيم

كاين تابناك چيست كه بر تاج پادشاست

آن يك جواب داد چه دانيم ما كه چيست؟

پيداست آنقدر كه متاعى گرانبهاست

نزديك رفت، پيرزنى گوژيست و گفت

اين اشك ديده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانى فريفته است

اين گرگ، سالهاست كه با گلّه، آشناست

آن پارسا كه ده خرد و ملك، رهزن است

آن پادشا كه مال رعيت خورد، گداست

بر قطره‏ى سرشك يتيمان نظاره كن

تا بنگرى كه روشنى گوهر از كجاست

پروين، به كجروان، سخن از راستى چه سود؟

كو؟آنچنان كسى كه نرنجد زحرف راست

»اشعار پروين، ص 28 - 27»

اين قطعه‏ى زيبا كه به ياد آورنده‏ى قطعه‏ى معروف انورى است يا مطلع:

آن شنيدستى كه روزى زيركى با ابلهى

گفت اين والى شهر ما گدايى بى‏حياست

علاوه بر قدرت لفظ و بيان، نشان مى‏دهد كه پروين از نظر تفكر چگونه انسانى است. در اين قطعه »شاه« به‏طور كلى مورد بحث قرار مى‏گيرد و سمبل ظلم و جور معرفى مى‏شود. اين شاه معينى نيست كه اينگونه است. هر حاكم مستبد و ديكتاتورى در هر زمان و در هر محدوده جغرافيايى از جهان، مورد نظر شاعر است.

پروين در اين شعر نه تنها با شاه مستبد و ستمكار سرستيز دارد، بل با زاهد ريايى و دغل‏باز نيز مى‏ستيزد. او با هر كس كه مردم را به حساب نياورد و آنها را بفريبد سر ناسازگارى دارد.

يكى از مبانى پژوهش در روانشناسى اجتماعى در هر عصر و زمانى، ادبيات مى‏باشد. ادب پارسى مشحون است از حكايات و كناياتى كه در آن از قاضيان و حاكمان بى‏باك سخن رفته است و به خاطر نفوذ و قدرت فراوان اين دو گروه اجتماعى كه هر يك به نوعى بر توده‏ى مردم اعمال مى‏شد، تاريخ، تقريباً در اين مورد ساكت است. پروين، يكى از شاعرانى است كه بهترين و زيباترين شعرهاى خود را در ارتباط با مسايل روانشناسى اجتماعى، به طرزى بديع و دلنشين بيان مى‏كند. او ظلم و جور و بى‏عدالتى و حق‏كشى، تجاوز به حقوق ضعفا و دزدى و بى‏عفتى و هزاران فاجعه‏ى ديگر را كه ثمره‏ى سوءاستفاده‏ى صاحبان زر و زور از موقعيتشان مى‏باشد، در قالب مناظرات زيبا و روان، با مؤثرترين شيوه‏ى ممكن به رشته‏ى ممكن به رشته‏ى نظم مى‏كشد. مثنوى زيباى »دزد و قاضى« از شاهكارهاى پروين در اين مورد است:

برد دزدى را سوى قاضى عسس

خلق بسيارى روان از پيش و پس

گفت قاضى كاين خطاكارى چه بود

دزد گفت از مردم آزارى چه سود

گفت هان بر گوى شغل خويشتن

گفت هستم همچو قاضى راهزن

»اشعار پروين، دزد و قاضى، ص 92 - 91»

و قطعه‏ى بسيار دل‏انگيز و معروف »مست و هشيار« هم در همين زمينه، قابل ذكر است كه وضع اجتماعى آن زمان را به روشنى باز مى‏گويد. هر بيت اين قطعه، از نظر جامعه‏شناسى و روانشناسى اجتماعى به‏قدر يك مقاله به خواننده مطلب مى‏آموزد. بطور كلى پروين در اين قبيل اشعار خود، تزوير، ريا، سالوس و دورنگى را شديداً مورد انتقاد قرار مى‏دهد و در اين طريق نه تنها از استادان سلف، همچون ناصر خسرو، مولوى، سعدى و حافظ چيزى كم ندارد كه اگر حمل برگزافه گويى نكنيد، در مواردى موفق‏تر هم هست.

بارى، سير در ديوان پروين اعتصامى، شخصيت والا و ويژگيهاى روانشناختى او را به خواننده مى‏نماياند. پروين سراينده توانايى است كه با پشتوانه‏ى غنى از ادبيات پارسى و عربى و احاطه‏ى كامل بر زبان انگليسى، كه بدون ترديد او را با فرهنگ و تفكر ساير ملل آشنا مى‏كند و با استعداد فطرى و طبعى روان در شاعرى، پا به عرصه‏ى هنر مى‏گذارد. او در جامعه مردسالار زمان خود، مرعوب و منفعل نمى‏شود. پروين اعتماد به نفس بالايى دارد كه نشانه‏ى هنجار روانى اوست. اين بهنجارى، ناشى از تربيت درست زمان كودكى است كه در خانواده‏ى تحصيل كرده‏ى روشنفكر و متدين رشد مى‏يابد. مجالست و درك فيض از محضر پدر دانشمند، اديبان و بزرگانى كه در خانه يوسف اعتصامى، آمد و شد دارند، پروين را با واقعيات زندگى پيرامونش آشنا مى‏كند.

اختناق سياسى - اجتماعى زمان را لمس مى‏كند. مردانه، عليرغم محدوديت‏هاى موجود و به مدد تخيّل و انديشه‏ى لطيف و زنانه‏ى خويش، به خلق اشعارى مى‏پردازد كه از نظر زيبايى و استحكام زبان و لطف معنى، بزرگان ادب را به شگفتى وا مى‏دارد. شايد يكى از علل بى‏مهرى نويسندگان و محققان به پروين و شعر او همين‏بار اجتماعى آثار اوست كه در سالهاى پيش، به اجبار و از سر مصلحت، به همين‏بار اجتماعى آثار اوست كه در سالهاى پيش، به اجبار و از سر مصلحت، به آسانى از كنار شعر و هنر پروين گذشتند. به‏هر حال، پروين اعتصامى، شاعرى است اجتماعى و مردمى، او هنرمندى است كه برخلاف تصور خيلى‏ها، در خود فرو رفته و در عشق شكست خورده و مفلوك و وامانده نيست. از نظر روانشناختى، پروين، زنى پر عاطفه و نجيب و در عين حال اميدوار و تلاشگر است كه به روايت آثارش، عشق به پروردگار، شور به زندگى و محبت به مردم تحت ستم، همه‏ى وجود او را سرشار كرده است. دريغ، كه دست اجل مهلتش نداد و مرگ نابهنگام، طومار عمر كوتاه ولى پربارش را خيلى زورد در هم نورديد و آسمان ادب ايران را از درخشش و نورافشانى ستاره‏ى پروين محروم ساخت.

در اينجا، ضمن سپاسگزارى و اداى احترام به دست اندركاران مراسم بزرگداشت امروز، كه عاشقانه پايمردى كرده‏اند، اميدوارم، اهل ادب و صاحب‏نظران و پژوهشگران والامقام در سرتاسر ميهن اسلامى كه خوشبختانه تعدادشان هم كم نيست، با برگزارى مراسم ويژه و انتشار كتب و مقالات، نسبت به ادبيات گرانسنگ اين سرزمين اداى دين كنند و چهره‏ى مظلوم و شعر روان پروين را بيشتر و بهتر معرفى كنند كه خود او زيبا سروده است:

من اين وديعه به دست زمانه مى‏سپرم

زمانه زرگر و نقاد هوشيارى بود

سياه كرد مس و روى را به كوره وقت

نگاهداشت به هر جا زر عيارى بود 

  

منابع و مآخذ

1 - ديباچه ديوان پروين به قلم مرحوم ملك‏الشعراء بهار.

2 - ديوان پروين، چاپ چهارم.

3- شرح زندگاني شاعران بزرگ(جلد چهارم)، زينب يزداني، تهران، تيرگان،1383 

4-پروين اعتصامي/ مهناز بهمن- سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي،دفتر انتشارات کمک آموزشي،1377.

5-همايش بزرگداشت اقبال آشتياني، مجموعه مقالات بزرگداشت همايش هاي اقبال آشتياني و پروين اعتصامي/ گردآوري شده توسط دبير خانه همايش.- اراک: انجمن فرهنگي هنري استان مرکزي، 1379

6-پروين اعتصامي شاعره اي از تبار روشنيها، احمد دانشگر، انتشارات حافظ نوين                               

پاورقي

1) قرآن مجيد، سوره‏ى حديد، آيه‏ى 22. معنى آيه: هر رنج و مصيبتى كه در زمين از قحطى و آفت و فقر و ستم و يا از نفس خويش به شما رسد، همه در كتاب )لوح محفوظ( پيش از آن‏كه در دنيا ايجاد كنيمف ثبت است و خلق آن بر خدا سهل و آسان است.

2) قرآن مجيد، سوره‏ى انسان، آيه‏ى 3. معنى آيه: ما به حقيقت راه حق و باطل را نشان داديم. حال خواهد هدايت پذيرد و شكر كند و يا كفران نعمت كند.

3) قرآن مجيد، سوره‏ى فُصّلت، آيه‏ى 46. معنى آيه: هركس كار نيكى كند به نفع خود و هركس كه عمل بدى كند بر ضرر خويش كرده است و خداوند بر بندگان هيچ ستمى نخواهد كرد.

4) طباطبايى اردكانى، سيّد محمود، يادمان پروين، ص 59.

5) قرآن مجيد، سوره‏ى قصص، آيه‏ى 7. معنى آيه: و به مادر موسى وحى كرديم كه طفل‏ات را شير بده و چون از آسيب فرعونيان بر او ترسان شوى، به دريا افكن و ديگر بر او هيچ مترس و محزون مباش كه ما او را به تو باز آوريم و هم از پيامبران مرسلش گردانيم.

6) خرّمشاهى، بهاءالدّين، انصارى، مسعود )تدوين و ترجمه(، پيام پيامبر، ص 128.

7) همان، ص 151.

8) نهج البلاغه، شرح فيض‏الاسلام، ص 1179.

9) همان، ص 1179.

10) دُرّ خوشاب: مرواريد خوش آب و رنگ .

11) نهج‏البلاغه، شرح فيض‏الاسلام، ص 1163.

12) موحّد، عبدالحسين، زن، پروين، حقيقت يا مجاز، ص 74.

13) ر . ك . به: طباطبايى اردكانى، سيّد محمود، يادمان پروين، صص 92 - 91.

14) همان، ص 93.

15) متاعب: سختى‏ها.

16) كديور، جميله، زن، ص 72.

17) يَم: دريا.

18) سعدى، مصلح بن عبداللَّه، كلّيات سعدى، صص 356 - 355.

19) ياره: حلقه‏اى از طلا، نقره يا جز آن كه زنان در دست كنند؛ دست بند.

20) موحّد، عبدالحسين، زن، پروين، حقيقت يا مجاز، ص 42.

21) ر . ك . به: طباطبايى اردكانى، سيّد محمود، يادمان پروين، صص 29 - 28.

22) همان، ص 30.

23) همان، ص 138.

24) اخوان ثالث، مهدى، از اين اوستا، صص 114 - 113.

25) طباطبايى اردكانى، سيّد محمود، يادمان پروين، صص 95 - 94.

26) همان، ص 35.

27) ديوان پروين اعتصامى، مقدّمه‏ى ملك الشّعراى بهار، ص42.

28) آذر: آتش.

29) نار: آتش.

30) سمندر: نام حيوانى است كه در مورد آن گفته‏اند كه در آتش نمى‏سوزد.

31) يوسفى، غلامحسين، چشمه‏ى روشن، ص 415.



1-طباطبايي اردکاني،سيد محمود،يادمان پروين،ص5

2-يا حقي،محمد جعفر،چون سبوي تشنه،ص162

3-ديوان پروين اعتصامي،ص288-289

4-آرين پور،يحيي،از صبا تا نيما،ج2،ص445

5-يا حقي، محمد جعفر، چون سبوي تشنه، ص163

6- اعتصامي، پروين،ديوان پروين اعتصامي، تدوين فريده دانايي، ديباچه ي ملک الشعراي بهار،ص35

1يوسفي، غلاتمحسين، چشمه ي روشن، ص428

ديوان پروين اعتصامي،ص435

3-استغراب|:عجيب دانستان چيزي را، به شگفت آمدن از امري

1-يوسفي، غلامحسين، چشمه يروشن، ص414

[4] -دهخدا، علي اکبر، لغت نامه ي دهخدا

[5] -صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، ج 1 ، ص 458

[6] -ديوان پروين اعتصامي، ص 252-253

[7] -همان، ص264-263

[8] -ديوان پروين اعتصامي، ص398-396

[9] - سنايي، ابوالمجد مجدود، حديقته الحقيقه و شريعت الطريقه، ص397-396

[10] -ديوان پروين اعتصامي، ص353

[11] -طباطبايي اردکاني، سيد محمود، يادمان پروين، ص54

[12] -همان، ص18

[13] -ديوان پروين اعتصامي، ص88

[14]- طباطبايي اردکاني، سيد محمود، يادمان پروين، ص54

[15]-ديوان پروين اعتصامي، ص197

[16] -سعدي، مصلح بن عبد الله، کليات سعدي، ص255

[17] -موزه: کفش

[18] -مشعر: قوه ي ادراک

[19] -طاير: پرنده

[20] -ديوان پروين اعتصامي، ص410-408

[21] -همان،ص324-322

[22] - موحد، عبد الحسين، زن، پروين، حقيقت يا مجاز، ص132

[23] - ديوان پروين اعتصامي، ص282

[24] -همان،ص344

[25] - ديوان پروين اعتصامي، ص378

[26]- ، ص274

[27] - ديوان پروين اعتصامي، ص275

[28] - همان، ص276

[29] - قرآن مجيد، سوره ي قمر، آيه ي 49 و 50. معني آيه: البته ما هر چيزي که آفريديم به اندازه آفريديم و فرمان ما در عالم يکي است و در يک چشم به هم زدني انجام يابد

[30] مغفر: کلاه خود

[31] - تيه: غرور، گمراهي، بياباني که انسان در آن سرگردان شود.

[32] - ديوان پروين اعتصامي، ص321

[33] - قرآن مجيد، سوره ي يوسف، آيه ي 53. معني آيه: من نفس خويش را از عيب مبرا نمي دانم، زيرا نفس اماره آدمي را به کار هاي زشت و ناپسند وا مي دارد به جز آن که خداوند به لطف خاص خود آدمي را نگاه دارد که خداي من بسيار آمرزنده و مهربان است.

[34] - ديوان پروين اعتصامي، ص209

[35] - همان، ص209

[36] - قرآن مجيد، سوره ي نساء، آيه ي 148. معني آيه: خداوند دوست نمي دارد که کسي به گفتار زشت به عيب خلق صدا بلند کند، مگر آنکه ظلمي به او رسيده باشد.

 

[37] - ديوان پروين اعتصامي، ص217

[38] - همان، ص220

[39] - قرآن مجيد، سوره ي حديد،آيه ي 22. معني آيه: هر رنج و مصيبتي که در زمين از قحطي و آفت و فقر و ستم و يا از نفس خويش به شما رسد، همه در کتاب(لوح محفوظ) پيش از آنکه در دنيا ايجاد کنيم، ثبت است و خلق آن بر خدا سهل و آسان است.

[40] - ديوان پروين اعتصامي، ص 326-324

[41] -قرآن مجيد، سوره ي انسان، آيه ي 3. معني آيه:ما به حقيقت راه حق و باطل را نشان داديم حال خواهد هدايت پذيرفت و شکر کند و يا کفران

منبع  :ديباچه ديوان پروين به قلم مرحوم ملك‏الشعراء بهار

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

شنبه 2 بهمن 1389  2:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها