ارزش زن در نگاه پروين اعتصامى
زن هماره در گذر تاريخ در پردهاى از ابهام و ترديد قرار داشت و به بهانههاى مختلف از حضور در اجتماع منع مىشد و مجبور بود كه انديشهها، آرزوها و خواستههايش را در چهار ديوارى خانه به فراموشى بسپارد و براى گذراندن لحظهها به امور جزيى و به نظر كم اهميّت بپردازد. نه تنها انسانهاى عامى و بىسواد زنان را به چشم يك انسان بىاراده و بىاختيار مىنگريستند كه حتّى انديشمندان و متفكّران زمانه نيز براى زن هيچگونه حقّ و حقوقى قائل نبودند و همواره آنان را در پشت ميلههاى انديشههاى غلط خود به اسارت مىكشيدند.
پروين كه در زمان خود شاهد اين بىعدالتىها نسبت به زنان بود، بارها اعتراض خود را در مورد اين مسأله نشان داده و سعى مىكرد كه با سرودن اشعارى، ارزش واقعى زنان را به آنها نشان دهد و به زنان مىآموخت تا با انجام كارهاى بيهوده و دلبستگىهاى سطحى اجازه ندهند كه ديگران سرنوشتشان را رقم بزنند و به دلخواه خود قانون وضع كنند.
در روزگارى كه پروين زندگى مىكرد، زنانى وجود داشتند كه براى آزادى و رهايى خود از قيد و بندهايى كه توسّط ديگران براىشان به وجود آمده بود، تلاش مىكردند. امّا فضاى سنگينى كه بر جامعهى آن روز حاكم بود و مانع هرگونه فعاليّت زنان مىشد، باعث گشت تا بيشتر اين زنان بهخاطر اين فعاليّتها از جامعه طرد شوند و يا حتّى جانشان را از دست بدهند.(13)
هرچند پروين يك شاعر سياسى نيست و به صراحت از اين مسأله در ديوانش سخن به ميان نياورده است، امّا با اين وجود او تحت تأثير جنبشها و تحوّلات فكرى زمان خود قرار گرفته بود و سعى مىكرد با دگرگونىهايى كه در اجتماع رخ مىداد، همراه شود و سهمى در آن داشته باشد. امّا حكومت مستبد آن زمان به او اجازه نمىداد كه بهصورت علنى تمام سخن خود را بيان كند. زيرا »آنان كه به مبارزه براى آزادى و عليه اختناق سياسى پرداختند سرنوشتى ديگرگونه انتظارشان را مىكشيد. عارف، شاعر ملّى به انزواى تبعيد پناه برد، سيّد اشرفالدّين حسينى، شاعر مردم را مجنون معرّفى كردند و به تيمارستان شهر نو بردند، عشقى را در خانهاش ترور كردند، دهان فرّخى يزدى را به جرم وصف آزادى دوختند، لاهوتى روزگار خود را در مهاجرت اجبارى گذراند، بهار پس از مبارزات سياسى، تبعيد و زندان، سرگرم نشر روزنامه و كارهاى ادبى شد.(14)» و پروين كه از شرايط سخت سياسى آن روز خبر داشت، چارهاى نداشت جز اينكه به صورت غيرمستقيم و در پردهاى از ابهام به دفاع از حقوق زن بپردازد و زيركانه قصد داشت كه به همجنسان خود بفهماند تا دست از مبارزه برندارند و در برابر جور و ظلم ديگران سكوت نكنند.
مهمترين و مشهورترين شعرى كه پروين در آن به دفاع از حقوق زن برمىخيزد و او را با مرد برابر مىداند، شعر »فرشتهى انس« است. از نگاه پروين زن سرمنشاى محبّت و مهربانى است و بدون او روان انسانها خواهد پژمرد. »ركن خانهى هستى« صفتى است كه پروين به زن داده و به اين وسيله او را مورد ستايش قرار مىدهد:
در آن سراى كه زن نيست، انس و شفقت نيست
در آن وجود كه دل مُرده، مرده است روان
به هيچ مبحث و ديباچهاى قضا ننوشت
براى مرد كمال و براى زن نقصان
زن از نخست بُوَد ركن خانهى هستى
كه ساخت خانهى بىپاى بست و بىبنيان
زن ار به راه متاعب(15) نمىگداخت چو شمع
نمىشناخت كس اين راه تيره را پايان
»ديوان پروين اعتصامى، ص 275»
از نگاه پروين، آنانى كه مرد را برتر و كاملتر از زن مىدانند و به نقص و ناتوانى وجود زن اعتقاد دارند، تحت تأثير باورهاى غلطى هستند كه همين باورهاى غلط سالهاى سال است كه دست و پاى زن را بسته و به او اجازه نمىدهد كه حتّى از طبيعىترين حقّ خود دفاع كند. حقّ زندگى كردن، آزاد بودن، آزاد انديشيدن و ... حتّى در كتاب آسمانى، قرآن كريم نيز چنين سخنى گفته نشده است كه مرد كاملتر از زن است و زن به علّت كمخردى مىبايست از مرد اطاعت كند و يا احياناً توسّط آنها مورد ظلم و ستم و تعدّى قرار گيرد.
عدّهاى هم بر اين باورند كه حضرت حوّا از شيطان فريب خورد و بنا به وسوسههاى شيطان از ميوهاى خورد كه خداوند استفاده از آن را بر حضرت آدم و حوّا منع كرده بود. حضرت حوّا بعد از اينكه از دستور خداوند سرپيچى كرد، حضرت آدم را هم وسوسه كرد تا از آن ميوهى ممنوعه بخورد. بنابراين حضرت حوّا )زن( شيطانى بود كه حضرت آدم)مرد( را به گمراهى كشاند و او را از بهشت، جايگاه اوّليهى انسانها دور كرد. اگر به قرآن كريم برگرديم، متوجّه خواهيم شد كه چنين باورى در كتاب آسمانى ما بيان نشده و حتّى خداوند حضرت آدم را نشانهى عصيان و طغيان معرّفى مىكند: »براساس آيات قرآنى زن و مرد هر دو فريب خوردند و لغزيدند.« در آيين اسلام اگر آدم اغوا شد، اغواى او ناشى از اغواگرى حوّا نبود، بلكه هر دوى آنها با هم لغزيدند... نكتهى مهمتر كه كمتر مدّنظر قرار گرفته اين است كه در قرآن، خداى تعالى، عصيان را به آدم نسبت داده است و )عصى آدم ربه فغوى( سورهى طه، آيهى 16).35)
پروين در ادامهى شعر )فرشتهى انس( زن را فرشته صفتى مىداند كه چون شياطين روزگار چشم ديدنش را ندارند، بىدليل به او طعنه مىزنند و سعى مىكنند تا با دروغ اين فرشتهصفتان را در نظر همگان بد جلوه دهند. بهنظر پروين تمام انسانهاى بزرگ به خاطر محبّت و توجّه زنى به اين مقام رسيدهاند و اگر مادر نبود آنها نيز بىشك اينگونه نمىباليدند و در عرصهى علم و هنر و دانش نمىدرخشيدند:
فرشته بود زن آن ساعتى كه چهره نمود
فرشته بين كه بَرو طعنه مىزند شيطان
اگر فلاطن و سقراط بودهاند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردى ايشان
به گاهوارهى مادر به كودكى بس خُفت
سپس به مكتب حكمت حكيم شد لقمان
چه پهلوان و چه سالك، چه زاهد و چه فقيه
شدند يكسره شاگرد اين دبيرستان
»ديوان پروين اعتصامى، ص 279»
هرچند در اجتماع به زن بىاعتنايى شود و از رشد فكرى او ممانعت به عمل آيد، حاصل اين بدرفتارىها، خواهناخواه بعدها در جامعه ديده خواهد شد. زيرا زن همان مادرى خواهد شد كه قرار است فردا فرزندش را تربيت كند و براى خدمت به همنوعان خود آنها را پرورش دهد. امّا راستى زنى كه حقّ هيچ دخالتى در امور سياسى و اجتماعى ندارد و حتّى قادر به خواندن و نوشتن نيست، آيا مىتواند فرزندان آگاه پرورش دهد؟ هرگز! در نگاه پروين زن و مرد لازم و ملزوم يكديگر هستند. زندگى بدون هيچكدام از آنها شكل نمىگيرد و هر دوى آنها بهطور برابر بار سنگين زندگى را به دوش مىكشند. در درياى موّاج روزگار، يكى كشتى است و ديگرى كشتىبان. كشتىِ بدون كشتىبان سرانجام نابود مىشود و كشتىبانى كه كشتى نداشته باشد، قادر به انجام هيچ كارى نيست. پس چرا مىبايست در اين ورطه وظيفهى زن كوچك شمرده شود و حقّ و حقوقش پايمال گردد:
وظيفهى زن و مرد، اى حكيم دانى چيست
يكىست كشتى و آن ديگرىست كشتىبان
چو ناخداست خردمند و كشتىاش محكم
دگرچه باك زامواج و ورطه و توفان
به روز حادثه اندر يَم(17) حوادث دَهر
اميد سعى و عملهاست هم از اين هم از آن
هميشه دختر امروز مادر فرداست
زمادرست ميسّر بزرگى پسران
»ديوان پروين اعتصامى، ص 279»
پروين در حالى از حقوق زن دفاع مىكند كه بارها خود در حين مطالعهى آثار شاعران و نويسندگان پيشين، با نوشتهها و سرودههايى روبهرو شده بود كه سخنان ناروايى در مورد زن مىگفتند و به مقام و شخصيّت او توهين مىكردند. براى نمونه سعدى در كتاب بوستان در مورد زن اينگونه مىسُرايد:
در خرّمى بر سرايى ببند
كه بانگ زن از وى برآيد بلند
چو زن راه بازار گيرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشين چو زن
چو بينى كه زن پاى برجاى نيست
ثبات از خردمندى و راى نيست
گريز از كَفَش در دهان نهنگ
كه مردن به از زندگانى به ننگ(18)
در اينجاست كه پروين با خواندن اين سخنان دردناك در مورد زن تصميم مىگيرد تا كارى كند و صورت حقيقى زن را كه به خاطر باورهاى غلط در پردهاى از ابهام و ترديد قرار گرفته بود، به همگان نشان دهد و او را ركن خانهى هستى معرّفى كند:
زن نكوى نه بانوى خانه تنها بود
طبيب بود و پرستار شحنه و دربان
به روزگار سلامت رفيق و يار شفيق
به روز سانحه تيمار خوار و پشتيبان
»ديوان پروين اعتصامى، صص 280 - 279»
در شعر »فرشتهى انس« بعد از اينكه شاعر از صفات نيك زن سخن مىگويد و او را شايستهى هرگونه تمجيد و تعريف مىداند، رو به زنان زمان خود مىكند و از آنها مىخواهد كه مواظب رفتار و كردار خود باشند. سخنان بيهوده نگويند و به فكر امور سطحى و جزيى نباشند:
زبيش و كم، زن دانا نكرد روى تُرُش
به حرف زشت نيالود نيك مرد دهان
چه زن چه مرد كسى شد بزرگ و كامروا
كه داشت ميوهاى از باغ علم در دامان
»ديوان پروين اعتصامى، ص 280»
فراگيرى علم و دانش توسّط زنان تنها راهى است كه مىتوان با آن باورها و عقيدههاى نادرستى كه در مورد زنان وجود دارد را از بين برد. ساده زيستن يكى ديگر از نكاتى است كه پروين به آن توجّه دارد و از زنان مىخواهد كه به خاطر مشتى پول و طلا و زر، آزادى خود را نفروشند و اسير خواستههاى ديگران نگردند:
نه بانوست كه خود را بزرگ مىشمرد
به گوشواره و طوق و به يارهى(19) مرجان
چو آب و رنگ فضيلت به چهره نيست چه سود
ز رنگ جامهى زربفت و زيور رخشان
»ديوان پروين اعتصامى، ص 281»
البتّه پروين در جاىجاى سرودههايش از زن و علّت عدم دخالت او در امور مختلف زندگى سخن گفته است و هميشه تأكيد داشته كه اگر زنان ما اينگونه اسير خواستههاى ديگران شدهاند و از حقِّ خود محروم گشتهاند، مقصّر اصلى خودشان هستند. زيرا به جاى اينكه به علم و دانش رو آورند و كسب فضيلت نمايند، به مسايل پيش پا افتادهى زندگى دل بسته و به ديگران اجازه دادهاند كه از نادانى و ناآگاهىهاىشان سوء استفاده نمايند و هر قانونى كه به نفع خودشان است، وضع كنند.
و اين رسالت پروين است كه به جاى ديگران سخن بگويد، از حقِّ آنها دفاع كند و راه درست را به آنها نشان دهد. او شاعرى است كه فقط به فكر سرودن و خود نشان دادن نبود. او با درد و غم مردم جامعهى خود زندگى مىكرد و اين درد و غم، او را براى لحظهاى آرام نمىگذاشت. وقتى از زن مىگفت و رنج آنها را در سرودههايش به تصوير مىكشيد، اميدوار بود كه روزى زنان سرزميناش از جهل و نادانى دست بردارند و به تمام امور سطحى و بيهودهى زندگى خود پشت پا زنند و با كسب علم و دانش به بلنداى وجودى خود دست يابند. از نظر پروين چه مرد و چه زن، تنها ملاك برترىشان ايمان و تقوا است و هركس كه اين صفت پسنديده را نداشت، هميشه مورد سرزنش او قرار مىگرفت.
پس چرا زنان مىبايست ارزش واقعى خود را ندانند و به خاطر باورهاى غلط در حصارى از حسرت و ندامت زندگى كنند. بهراستى »چه دردناك و سخت است تحمّل دردها و سختىهاى ديگران! چه طاقتفرساست ديدن عقبماندگى و ناآگاهى و آلودگى همنوعان! پروين زنان و مردان جامعهاش را به دقّت ديده و آنها را شناخته و با اين ديد و شناخت درست با ما سخن گفته است. او از كسانى گفته است كه در زمان حيات خود، بىهنر و درمانده، خوار و به دور از هر فضل و ادب و بزرگوارىهاى انسانى، روزگار مىگذرانيدهاند.(20)»
از چه نسوان از حقوق خويشتن بىبهرهاند
نام اين قوم از چه دور افتاده از هر دفترى
دامن مادر، نخست آموزگار كودك است
طفل دانشور كجا پرورده نادان مادرى
با چنين درماندگى، از ماه و پروين بگذريم
گر كه ما را باشد از فضل و ادب، بال و پرى
»ديوان پروين اعتصامى، ص 289»