امام هادی (ع) نه تنها در زمينه عبادي و بندگي خدا پيشگام بودندوهيچ كس در اين ميدان گوي سبقت را از آنان نربود , بلكه در زمينه هاي اجتماعي و رسيدگي به كمبودها و مشكلات مردم و برطرف كردن گرفتاريهاي آنان نيز پيشگام بودند, به گونه اي كه كسي از در خانه آنان نااميد باز نمي گشت .
محمد بن طلحه نقل مي كند :
امام هادي (ع) روزي براي كار مهمي سامرا را به مقصد دهكده اي در اطراف ترك كرد در اين فاصله عربي سراغ آن حضرت را گرفت به او گفته شد: امام (ع) به فلان روستا رفته است .
مرد عرب به سمت دهكده حركت كرد وقتي به محضر امام (ع) رسيد گفت : من اهل كوفه و از متمسكان به ولايت جدت امير مؤمنان (ع) هستم ،حاكمى كه متوكل در شهر ما گمارده . بسيار بى رحم است . پول زور مى خواهد. دستم به هيچ جا بند نيست . ماءمورانش چند بار براى ماليات آمده بودند و چون چيزى در بساط نداشتم ، اسب مرا گروگان گرفته اند، تا پس از پرداخت ماليات آن را برگردانند. باور كنيد بچه هايم براى خوردن چيزى ندارند!
امام (ع) پرسيد : بدهكاريت چقدر است ؟ عرض كرد : حدود ده هزار درهم .
امام (ع) او را دلداري داد و فرمود ناراحت نباش مشكلت حل خواهد شد .دستوري به تو مي دهم عمل كن و از اجراي آن سر متاب : اين دستخط را بگير, هنگامي كه به سامرا آمدي مبلغ نوشته شده در اين ورقه را از من مطالبه كن هر چند در حضور مردم باشد . مبادا در اين باره كوتاهي كني.
پس از بازگشت امام (ع) به سامرا مرد عرب , در حاليكه عده اي از اطرافيان خليفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام (ع) به آن حضرت , با اصرار ، دين خود را مطالبه كرد .
امام (ع) با نرمي و ملايمت و عذرخواهي از تاخير آن ، از وي مهلت خواست تا در وقت مناسب , آنرا پرداخت كند ، ولي مرد عرب همچنان اصرار مي كرد كه هم اكنون بايد بپردازي .
جريان به متوكل رسيد. دستور داد سي هزار دينار به امام (ع) بدهند. امام (ع) پولها را گرفت و همه را به آن مردعرب داد.
(بحارالانوار ج50ص175 -الفصول المهمة ص278)
او پولها را گرفت وگفت خدا بهتر مي داند كه رسالتش رادرچه خانداني قراردهد.