کتاب رمان بامداد
نوشته فهیمه نادری فرد از کاربران کتابخانه آریا ( da3tan )
انتشار : تابستان 89
با دو فرمت الکترونیکی (pdf) و برای خواندن در گوشی های موبایل جاوا (jar)
بنام خالق زیبایی ها
سلام من بامداد عروجی هستم .پسری خوشتیپ و خوش قیافه و خیلی خیلی دختر کش . البته برای تظاهر هم که شده در ظاهر متین وموقر و بی اعتنا به دخترا ولی وقتی خودمون باشیم آتیش...
برای همین هم خیلی از دخترا از من خوششون میاد و الکی اعتراف می کنن که غرور و شخصیت منه که اونا رو دنبالم می کشونه شاید راست بگن ولی من باور نمی کنم . اصولا آدم دیر باوریم و حسابی کشته مرده چاخان بافی واسه همینم ارتباط تلفنی رو به رودر رو ترجیح می دم چون احتمال رو شدنش خیلی کمه و تا دلت بخواد هم حرف می زنی و دختره پول پرست هم نمی تونه به بهانه های الکی پوستت کنه فقط یه عیب داره که خودتون می دونید و نیازی به گفتنش نیست
دخترک نگاهی به ماشینم کرد و چند قدم اون طرف تر رفت نیش خندی زدم و گفتم: ببین دیگه کیا دارن برام ناز می کنن
چند قدمی که اون طرف رفته بود جبران کردم و گفتم: مگه برای ماشین دست تکون نمی دادی؟
نگاهی به من کرد و گفت: من برای تاکسی دست تکون دادم نه واسه شما
یکی از ابروهامو انداختم بالا و گفتم: فکر کن اینم تاکسیه می خوای برسونمت؟
سرشو خم کرد و با صدای آروم و دو رگه گفت: ولی من تنها نیستم
حوصله شو نداشتم برای همین پامو گذاشتم روی گاز و گفتم: ببین دختر جون برام اهمیتی نداره تو تنهایی یا با کسی هستی . من خودم تنها بودم داشتم می رفتم خونه می خواستم سر راه تو رو هم برسونم
چاقویی جلوی چشمام گرفت و گفت: گورتو گم کن وگرنه حسابتو می رسم
با تاسف سرمو تکون دادم و گفتم: عاقبت ثواب کردن