گفتار دوم
تاريخچه پوشش در ايران
بدون ترديد جهان بينى و انسان شناسى هر فرهنگ و مكتب، نقش اساسى و مهمّى در انتخاب نوع و كيفيت پوشش دارد.
تاريخچه پوشش در ايران نيز پيوندي عميق با حجاب، به معناي پوشش کامل و زيبايي شناسي و زيبايي دوستي دارد.
سرزمين ايران سرآمد زيبايي ها و ظرافتهاست، مردم ما حامل فرهنگي عميق و ريشه دار، با آميزه اي از دين و تاريخ هستند. تاريخي که در اقصا نقاط عالم ريشه دوانده است.
هر اندازه فرهنگ و هنر يک سرزمين با بنيانهاي اعتقادي و فکري و ديرپاي ملتي مرتبط باشد، برعمق عظمت حس زيبايي شناختي مردم آن سرزمين تاثير مي گذارد.
تجليّات پوشش در ميان زنان ايران چنان چشمگير است كه برخى از انديشمندان و تمدننگاران، ايران را منبع اصلى ترويج حجاب در جهان معرفى كردهاند.
يافته هاي پژوهشي نشان مي دهد كه زنان ايران زمين از زمان مادها (كه نخستين ساكنان آريايي ايران زمين بوده اند) حجاب كاملي شامل پيراهن بلندچين دار و شلوار تا مچ پا و چادر و شنلي بلند روي لباس ها، داشته اند. اين حجاب در دوران سلسله هاي مختلف پارس ها نيز معمول بوده است. در زمان زرتشت و قبل و بعد از آن، زنان ايراني از حجابي كامل برخوردار بوده اند.
برابر متون تاريخي، در همه آن زمان ها پوشاندن موي سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رايج بوده است و زنان با آزادي در محيط بيرون خانه رفت و آمد مي كردند و هم پاي مردان به كار مي پرداختند. و اين امور با حجاب كامل و پرهيز شديد از اختلاط هاي فساد برانگيز همراه بوده است.
جايگاه فرهنگي پوشش در ميان زنان نجيب ايران زمين به گونه اي بوده است كه در دوران سلطه كامل شاهان، هنگامي كه خشايارشاه به ملكه «وشي» دستور داد كه بدون پوشش به بزم بيايد تا حاضران زيبايي او را بنگرند، وي امتناع كرد و براي اين سرپيچي، به حكم دادوران، عنوان «ملكه ايران» را از دست داد.
دوره مادها
مادها اولين حكومت فراگير در فلات ايران بودند آنان از هر طبقه و قومي كه بودند براي جلوه گري هر چه بيشتر خود به هر چيزي كه گمان مي بردند خودآرايي است مانند يك نياز حتمي و حياتي دست مي يافتند و در هر زمان وسايل موجود را از طلا، نقره، مفرغ، آهن تا گچ و سنگ و صدف مي ساختند.
«اصلى كه بايد در نظر داشت، اين است كه طبق نقوش برجسته و مجسمههاى ما قبل ميلاد، پوشاك زنان آن دوره از لحاظ شكل، با كمى تفاوت، با پوشاك مردان يكسان است.»
و «مرد و زن به واسطه اختلافى كه ميان پوشش سرشان وجود دارد، از هم تميز داده مىشوند.»
دوره پارسىها (هخامنشيان)
پارسىها به وسيله كوروش، دولت ماد را از ميان برداشته و سلسله هخامنشى را تأسيس كردند. آنها از نظر لباس همانند مادها بودند. در مورد پوشاك خاص زنان اين دوره آمده است: «از روى برخى نقوش مانده از آن زمان، به زنان بومى برمىخوريم كه پوششى جالب دارند. پيراهن آنان پوششى ساده و بلند يا داراى راسته چين و آستين كوتاه است.
به زنان ديگر آن دوره نيز برمىخوريم كه از پهلو به اسب سوارند. اينان چادرى مستطيل شکل، بر روى همه لباس خود افكنده و در زير آن، يك پيراهن با دامن بلند و در زير آن نيز، پيراهن بلند ديگرى تا به مچ پا نمايان است. »
تصوير به جا مانده بر روي تخته سنگهاي دوره هخامنشي نشان مي دهد كه شباهتي بين لباس زنان و مردان پارسي وجود داشته است. زنان پارسي به جز لباس شبيه آنچه ملكه مي پوشيده، لباس ديگري نيز داشته اند، پيراهن آنان پوششي ساده، بلند يا داراي راسته چين و آستين كوتاه بوده كه دامن از زانو به پايين شرابه هايي از مچ پا آويزان داشته، علاوه بر اينها زنان پارسي از چادر نيز استفاده مي كردند، و آنرا بر روي تن خود مي انداختند به طوري كه تمام لباسهاي زير را مي پوشانيد. نقوشي كه روي فرش پازيريك كه در سيبري پيدا شده و آنرا مربوط به ايران در دوران هخامنشي مي دانند، اين مطلب را تصديق مي كند زيرا زناني كه بر روي اين فرش نقش كرده اند پوششي سر اندر پا چيزي شبيه چادر روي همه پوشاك خود داشته اند.
دوره اشكانيان
در اين دوره نيز همانند گذشته، پوشش زنان ايرانى كامل بوده است. در اين باره چنين مىخوانيم: « لباس زنان اشكاني پيراهني بلند روي زمين، گشاد، پرچين، آستين دار و يقه راست بوده است و پيراهن ديگري روي آن را مي پوشانيده است. قد پيراهن دوم نسبت به اولي كوتاه و ضمناً يقه باز بوده است و روي اين دو پيراهن چادر به سر مي كردند. »
پيراهن ها از پارچه هاي منقش (مخصوصاً قلابدوزي شده) تهيه مي شده است. آنان كفش ساده دوران اشكاني را به پا مي كردند و كمربندشان منحصر به نواري بوده كه براي جمع كردن گشادي پيراهن در زير سينه مي بستند.
نقش برجسته پالير در موزه لوور زني از دوره اشكاني را نشان مي دهد. اين زن چادر به سر دارد و زير آن عمامه اش به خوبي نمايان است. بر بالاي پيشاني (پايين عمامه) فلزي پهن منقوش و برجسته چون نواري موهاي جلوي سر را پوشانده و با وضع مطلوبي به عقب سر برده است.
در جاى ديگر آمده است: «چادر زنان اشكانى به رنگهاى شاد و ارغوانى و يا سفيد بوده است. گوشه چادر در زير يك تخته فلزى بيضى منقوش يا دكمه كه به وسيله زنجيرى به گردن افكنده شده، بند است. اين چادر به نحوى روى سر مىافتاده كه عمامه (نوعى كلاه زنانه) را در قسمت عقب و پهلوها مىپوشانيده است.
دوره ساسانيان
در اين دوره اردشير دين زرتشت را دين رسمى كشور قرار داد. اوستا را ترجمه و آتشكدههاى ويران را بازسازى نمود. زنان در اين دوره همچنان داراى حجاب كامل بودند. در مورد پوشاك زنان اين دوره چنين آمده است: «چادر كه از دورههاى پيش مورد استفاده بانوان ايران بوده است، در اين دوره نيز به صور مختلف مورد استعمال داشته است.»
از آنجا كه زرتشت در زمينه اصل حجاب و پوشش زنان در ايران كمبودى نمىديده است، با تأييد حدود و كيفيت حجاب رايج آن دوران، كوشيد تا با پندهاى، خود ريشههاى درونى حجاب را تعميق و مستحكم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استوارى حجاب معمول قرار دهد.
بررسي نقوش سنگي و طرحهايي از چندين بشقاب باستاني نشان ميدهد كه بانون ساساني پيراهني بلند با آستين يا بدون آستين، پرچين و گشاد مي پوشيده اند و آن را با نواري در زير سينه مانند زنان اشكاني جمع مي كردند، از طرز قلم زني و چين سازي پيراهن و دامن پيداست كه در انتهاي دامن بر پشت پا، پارچه اي اضافه و پرچين به آن دوخته اند يقه پيراهن آنان اغلب گرد ولي يقه جلو باز تا پايين تر از سينه نيز ديده مي شود زنان ساساني گاهي چادر گشاد و پرچين سر مي كردند كه تا ساق پا مي رسيده است.
دوره صفويان
به دليل توجه صفويان به آداب و رسوم و مذهب خاص ايراني و مذهب اثني عشري، رشته هاي گوناگون صنعت و هنر، پيشرفت شاياني داشته است، که در اين ميان پوشاک بانوان، با توجه به بافت خاص اجتماعي – مذهبي آن روزگار شکل خاصي به خود گرفت.
پيراهنها، اغلب رنگارنگ و گلدار و زربفت ابريشمي بود و روي آن قباي جلوباز بلندي تا مچ پا به پا مي کردند و کمربندي به کمر مي بستند بصورتيکه محکم روي کمر قرار نگيرد، کلاه کوچک، چارقد، شلوار پنبه دوزي شده، جوراب ساقه کوتاه پارچه اي از جمله پوشاکي بودند که در فصل زمستان مورد استفاده زنان قرار مي گرفتند.
زنان هنگام بيرون رفتن از خانه چادر بزرگ سفيد يا بنفش رنگي، به سر مي کردند که تمامي بدن آنان را مي پوشاند و فقط جلوي صورت باز مي ماند که بوسيله آن مي توانستند پيش روي خود را ببينند.
دوره زنديه
در دوره نادرشاه افشار و خاندان او از تجملات لباس ها کاسته شد و جامه ها فرمي ساده تر به خود گرفتند.
از خصوصيات جامه هاي اين دوره کوتاه شدن دامن پيراهن ها (بلوز) و قبا بود و فرم شلوار(تنگ يا گشاد) و جنس وتزيينات آن اهميت بيشتري پيدا کرد.
در دروه زنديه عموما زنان پيراهن تنگي در بر مي کردند که پارچه آن اغلب از نخ و ابريشم بود. يقه گرد (بدون يقه) که در وسط آن چاکي بوسيله روبان يا دکمه در زير گلو بسته ميشد. در مواقع احتياج روي پيراهن، اغلب ارخالق( کت بلندي است که تا نصف بدن را مي پوشاند)آستين سنبوسه يا کليجه( کت بلندي که تا روي ران مي رسيد روي ارخالق مي پوشيدند) آستين کوتاه مي پوشيدند.
زنان اين دروه مانند مردان، شلوار گشاد و بلندي که از پارچه هاي راه راه که بطور مورب دوخته مي شد به پا مي کردند و روي آن دامن گشاد و نسبتا بلندي مي پوشيدند که تا وسط ساق پا مي رسيد.
زنان در اين دوره روي سرخود توري يا پارچه زيبايي را بطور آزاد انداخته و با زيور وزينت، موهاي خود را مي آراستند. کفش آنها نعلين يا ساغري نوک برگشته بود که فقط اندکي از سر انگشتان پا در داخل آن قرار مي گرفت. زنان هنگام خروج از منزل چادر سياه يا بنفش يا نيلي تند به سر مي کردند و روي خود را با روبنده، کاملا مي پوشاندند.
دوره قاجاريه
پوشاک زنان در دروه قاجاريه شبيه لباسهاي زنديه بوده و خيلي کم تغيير کرده است. پيراهن هاي چاک دار آستين بلند دوره قبل با دامنهاي گشاد و پرچين بلند که لبه دامن را بوسيله يراق و گلابتون و.. . حاشيه داده تزيين مي کردند، کمربندي طلا و نقره يا جواهر نشان به کمر مي بستند. در اين دوره مانند دوره زنديه تور و کلاهک زينت سر بوده و چادر نماز و چارقد هنوز معمول نشده بود.
مسافرت ناصرالدين شاه قاجار به فرهنگ و روسيه و ديدن لباسهاي بالرينهاي پترزبورگ که شلوار بافته چسبان و نازکي به پا مي کردند و زير جامه بسيار کوتاهي به اندازه يک وجب روي آن مي پوشيدند، شاه را برآن داشته که زنهاي حرمسراي خود را که لباسشان شامل: پيراهن، ارخالق، کليجه، شليته، شلوار، جوراب، چارقد و کلاغي بود، به اين لباس درآورد.
ساختار طبيعي فلات ايران در طول اعصار تاريخي اين مرز و بوم و مركزيتي كه به دليل داشتن پل ارتباطي بين شرق و غرب عالم داشت باعث شد كه اين سرزمين ساليان سال در معرض يورش و تهاجمات اقوام و ملل گوناگون قرار گيرد. بديهي است كه اين يورشها توسط اقوامي كه داراي فرهنگ و اعتقادات ويژه خود بودند صورت ميگرفت و شديدترين فشارها را بر فرهنگ بومي و سنتي جامعه به وجود ميآورد.
بدين گونه قوم ايراني كه از اعصار باستان اعتقاد به پوشيدگي و مستوري زن داشت و حتي خدايان و الهههاي خود را در اوج پاكي و قداست ميپرستيد و با قبول دين اسلام و تأكيد و تأييد اين دين بيش از پيش بر پوشيدگي زنان دقت ميكرد، تحت فشارهاي گوناگون قرار گرفت: « هجوم مغول بعينه نمونهاي از اين فشارها مبني بر حضور زن بدون پوشش در مجامع عمومي بود كه پس از قدرت گرفتن حكومتهاي شيعي مذهبي چون سربداران و صفويان منتفي شد و زن ايراني با پوشش همچنان به حضور خود در اجتماع ميپرداخت. »
بنابراين دوران قاجاريه به عنوان نخستين دوران رويارويي نزديك با غرب حائز اهميت است. ايرانيان نخستين تجربيات تلخ شكست از غرب را در جنگهاي ايران و روسيه آزمودند و به ناچار به تفوق نظام جنگي و علمي آنان آگاه شدند. بروز جنگهاي ايران و روس، روابط ايران را كه ساليان سال به دليل جنگهاي داخلي از اوضاع جهاني بي خبر بود گسترش داد و رفت و آمد خارجيان فزوني گرفت. از سويي ديگر اعزام محصلين ايراني به خارج از كشور به منظور كسب علوم و فنون جديد، ايرانيان را با سبك زندگي غربي آشنا كرد. همين رفت و آمدها به دربار و ارتباط خارجيان با ايرانيان در نوع پوشش مردان تأثير گذاشت و كم كم استفاده از پيراهن و كفش چرمي معمول گشت.
تغيير لباس زنان اندرون نيز که پس از سفرهاي ناصرالدين شاه به اروپا آغاز شده بود، به تدريج از حرمسراي شاهي به خانه اعيان و ساير اقشار جامعه سرايت نمود. اما پوشش زنان در بيرون از خانه تا دوره مشروطيت و مدتي پس از آن به همان شكل سنتي (چادر، چاقچور و روبنده) بود.
تحولات سياسي ايران پس از انقلاب مشروطه در جامعه زنان بي تأثير نبود، به ويژه آنكه احزاب سياسي و گروههاي متعدد مسئله تعليم و تربيت زنان و اصلاح وضعيت آنان را در رأس برنامه خود قرار داده بودند. آنان يكي از عوامل اصلي متمدن بودن را حضور زنان در عرصه اجتماع ميدانستند و مانع اصلي اين حضور را در سبك و شيوه زيستي و سنتي جامعه و نوع پوشاك جست وجو ميكردند. بنابر اين به دنبال يك سري انتقادات نسبت به حضور زنان در اندروني، خواستار حضور آنان در جامعه بودند. بدين منظور يك جريان پنهان اما مستمر با بيان آزادي زن از اسارت، بين تجددخواهان بروز كرد. اينان خواستار حضور زن در عرصه اجتماعي بودند و از وضع حجاب سخن به ميان ميآوردند.
ورود اجناس و البسه گوناگون اروپايي و حضور خياطان و طراحان فرانسوي، و تقليد از آنها، کم کم، باعث تغييراتي مهم در وضع لباس ايرانيان و خصوصا زنان ايراني شد. به اين ترتيب که، از طول و عرض چادر کاسته شد و چاقچور و روبنده در ميان جوانان، اکثرا از بين رفت و پيچه عموميت يافت، شلوار کشي تبديل به جوراب هاي ساقه بلند ماشيني شد، پيراهن و شليته و شلوار و چادر کمري جاي خود را به پيراهن هاي بلند يک تکه که بلندي آن بر حسب مد روز تغيير مي کرد، دادند و به جاي ارخالق و نيم تنه، کت و ژيلت و بلوز به طرز دوخت اروپايي معمول شد و پارچه هاي زري و مخمل و تور، به کرپ و ساتن و کرپ دشين و ژرژت و.. . تغيير يافت.
چنانچه گفته شد، با نگاهي به تاريخ تحول پوشاک زنان در ايران خواهيم ديد که تغيير و تحولات لباس زنان از اندروني و زنان درباري شروع شده و به طبقات و اقشار ديگر جامعه سرايت کرده است، اين تقليد بنا به موقعيت اجتماعي افراد و به تناسب و توانايي آنها در انتخاب نوع و جنس پارچه و تزيين آن تفکيک مي شده است.
در زمان رضا شاه که پوشاک ادامه دروه قبل است، بيشتر زنان اعيان و اشراف لباس هاي اروپايي به تن مي کردند اما هنگام خروج از منزل روي آن چادر مي پوشيدند.
کشف حجاب
جوامع مختلف، تجربه تاريخي خود را با سنت هايي انباشته کرده اند که هريک در شکل و شمايلي از اجزاي فرهنگ عمومي تصوير گرفته است.
مي توان با بررسي پوشاک، رويارويي سنت و تجدد را به آشکارترين صورت مشاهده کرد. در اين مبحث جنبه انتقال سريع شئون و شخصيت، از طريق شکل لباس اهميت دارد، يعني هنگامي که شئون فرهنگ پذيري را مطالعه و تجزيه و تحليل کنيم، اهميت پوشش بسيار تعيين کننده است.
بنابراين پوشاک نيز همچون ديگر اجزاي فرهنگ در سير تحولات تاريخ، تهاجمات و روابط فرهنگي – سياسي دستخوش تغييراتي شده است. چنانچه تلفيق پوشاک مسلمانان اسپانيا با شکل پوشاک مسيحيان در اين کشور، از نمونه هاي قابل ذکر است.
از نظر تاريخي، شكل نوين پوشش تحت عنوان بيحجابي از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمي صنعتي، به ويژه پس از جنگ جهاني دوم، به تدريج زمينه لازم در اروپا فراهم گرديد و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادي زنان(!) كنار گذاشتن حجاب مورد تشويق و تكريم قرار گرفت.
مهمترين موضوعي که ما را به نقش پوشش و حجاب در پيشرفت جوامع واقف مي کند، تلاش بي وقفه استعمار براي نفي ارزشهاي انساني و خصوصا پوشش و حجاب است. چنانچه سياست استعمار براي تجزيه الجزاير اولويت را به بي حجاب کردن زنان داد و تمامي تلاش خود را صرف اين امر نمود.
حکومت هاي استعماري تمدن بزرگ اندلس را که يکي از مراکز فرهنگ و تمدن اسلام بود و در اروپا همچون الماس مي درخشيد، با حربه بي حجاب کردن زنان به سقوط کشاندند.
دامنه اين اقدامات كمكم كشورهاي اسلامي را نيز فرا گرفت. نخستين كشور اسلامي كه به صورت رسمي به كشف حجاب بانوان روي آوردافغانستان بود. دومين كشور تركيه بود كه پس از سقوط دولت عثماني، در سال 1313 منع حجاب در آن رسميت يافت. در ايران نيز رضاخان، در هفدهم دي ماه 1314، به صورت رسمي كشف حجاب را به ترتيب زير اجرا كرد:
با روي كار آمدن رضاشاه كساني كه ترك سنت و اخذ فرهنگ غربي را مهمترين عامل پيشرفت ميدانستند در پست هاي كليدي كشور قرار گرفته و مسئوليت هاي حساسي را برعهده گرفتند.
در اولين مرحله سياست نوسازي فرهنگي پوشاك مردان مورد توجه قرار گرفت و با وضع قانون 1307ش جز طبقه روحانيان، كليه اتباع ذكور ايراني موظف شدند به لباس متحدالشكل درآمده و كلاه خارجي با نام كلاه پهلوي بر سر بگذارند.
با اجراي اين قانون به تدريج از تعداد افرادي كه مجاز به استفاده از لباس روحانيون بودند كاسته شد. سفر رضاشاه به تركيه در سال 1313ش اثر عميقي بر نگرش او نسبت به ميزان استفاده از پوشاك غربي و ديگر الگوهاي غربي گذاشت. رضاشاه در فاصله سالهاي 1313ش تا 1314ش به منظور آماده ساختن افكار عمومي جهت كشف حجاب اقدامات وسيع تبليغاتي صورت داد و به مرور حجاب در مدارس و جشن هاي فرهنگيان ممنوع گشت.
بالاخره در روز 17 دي ماه 1314ش در عمارت دانشسراي عالي تهران با حضور شاه و خانوادهاش جشني برپا شد تا ديپلم فارغالتحصيلان به آنها اعطا شود. در اين مراسم رؤساي مدارس و همسران صاحب منصبان عالي رتبه و همسر و دختران شاه بدون حجاب ظاهر شدند و عملا دستور رفع حجاب را صادر کردند و اين روز به نام روز "آزادي زن و كشف حجاب" نامگذاري شد. از سوي ديگر در يك اقدام خشن از سوي نيروي انتظامي در سراسر كشور حجاب زنان شامل چادر و چاقچور و روبنده از سر آنان به زور برداشتهشد.
پس از اين تاريخ (مطابق با 1935. م) تبعيت از لباس هاي مد روز پيگري مي شد.
اولين نوع لباس اروپايي زنان، لباس يک تکه بلند(ميدي) بدون برش در کمر مي باشد. همراه اين لباس ها مصرف انواع کلاه هاي لبه دار کوچک و بزرگ عموميت داشته و جزء قسمتي از پوشش جدا نشدني خانمهاي اين دوره محسوب مي شد.
در زمان سلطنت محمد رضا شاه از سال 1320 تا 1357 ه. ش، به دليل نفوذ بيشتر استعمار، ارتباطات با کشورهاي غربي و امريکايي سير تحول لباس و همگون شدن آن با البسه خارجي، همراه با کوتاه تر شدن دامن ها تا زير زانو، بيشتر شد.
از سال 1326 ه. ش (1947. م) قد دامنها مجددا بلند شده و حالت ميدي به خود مي گيرد.
سال 1331 اوج لباسهاي دکولته به شمار مي آيد، و پارچه ژرسه از اين سال مد شده و قد آستينها 4،3 مي شود و دامنهاي راسته، تنگ، تازير زانو با کت هاي چسبان و بلند، يقه انگليسي و آرشال رايج مي شود.
در سالهاي 1338 تا 1341، دامنهاي فون يا چهار ترک با لباسهاي يقه گرد ساده يا به صورت کشتي بسته و قد دامنها به روي زانو مي رسد.
سال 1343، کت و شلوار با پاچه هاي گشاد، سال 1344، لباسهاي بالاتنه کوتاه و قد 10 – 20 سانتي متري بالاي زانو، پارچه هاي چارخانه، راه راه و نيز استفاده از پوست و به همين ترتيب طي سالهاي آتي تا سال 57، انواع مدهاي سياه و سفيد، شنل، شال گردن، مد جيپسي ( با الهام از کولي ها)، دامن ترک ميدي و شيوع مجدد لباسها و دامن هاي کوتاه و بالاي زانو، شلوار کوتاه، لباس حاملگي براي غير حامله ها، شلوار جين، انواع دامن شلواري، دامنهاي تنگ با چکمه هاي کوتاه، يقه هاي عموما بسته بابرگردان لين، انواع تونيک و شلوار ادامه يافت.
پس از کشف حجاب تا انقلاب اسلامي
پس از شهريور ۱۳۲۰ كه جريان نوين اسلامي عمدتاً با صبغه روشنفكري در ايران پديد آمد، حجاب اسلامي نيز در ميان بانوان مسلمان امروزين و عمدتاً شهرنشين تهراني، مطرح شد و به مثابه يك هويت و تشخص ديني و اجتماعي و حتي سياسي در برابر دو جريان حاكم سنت گرا و غرب گرا، مطلوب شماري از زنان جوان و تحصيلكرده واقع گرديد. در واقع اين نوع حجاب، نوعي عكس العمل در برابر كشف حجاب عصر رضاشاه بود كه مي خواست در برابر الگوي زن مدرن آن روزگار مدل و الگوي مستقل و نو ارائه دهد.
در اين دوره زنان علاوه بر چادر از پوششي استفاده كردند که اندام را با لباس هاي مناسب و مطابق با سلايق افراد و موي سر نيز با روسري پوشيده مي شد.
در دهه چهل و پنجاه كه فعاليت هاي انقلابي و مبارزات چريكي مخفي پديد آمد، حجاب اسلامي به عنوان يك الگوي ايدئولوژيك و هويتي زن مسلمان انقلابي مورد توجه قرار گرفت. در سال هاي پيش از انقلاب، همزمان با گسترش موج اسلام گرايي در دانشگاه ها و در ميان جوانان پوشش نوين (مانتو و روسري) نيز، به رغم خواست رژيم پهلوي، رواج بيشتري يافت.
انقلاب اسلامي و پوشش زنان
دفاع از ارزشهاي اسلامي در برابر انواع تهاجم و تسلط فرهنگي غرب و افکار روشنفکر مابانه اي که روز به روز بيشتر منجر به کمرنگ شدن روحيه تدين در جامعه مي شد و با روحيه و تمدن کهن ايران زمين تناسب نداشت، با مبارزات وقفه ناپذير و مستمر روحانيت عظيم الشان به رهبري حضرت امام خميني(رضوان الله تعالي) که از همان ابتدا با هدايت ها، روشنفکريها و رهبري هاي خردمندانه خود، موجب حضور فعال و پرثمر زنان انقلابي ايران در تمامي صحنه ها گرديدند، زنان را به هويت واقعي و رسالت عظيم الشان خويش آگاه ساختند و با سخناني پرشور عنوان کردند که:
ما نمي توانيم و اسلام نمي خواهد که زن به عنوان يک شيء و يک عروسک در دست باشد، زنان گمان نکنند که اين مقام زن است که بايد بزک کرده بيرون بيايد، ما با ترقي زنان مخالف نيستيم، با فحشا مخالفيم، اسلام مي خواهد شخصيت زن را حفظ کند و از او انساني جدي و کارآمد بسازد، احترام و آزادي که اسلام به زن داده است، هيچ قانون مکتبي نداده است، زن بايد در مقدرات اساسي مملکت دخالت کند، زن مربي جامعه است.
در اوج انقلاب در سال ۱۳۵۷ _ ۱۳۵۶ جاذبه خاص انقلاب و بعد برجسته مذهبي آن، شمار بيشتري از بانوان جوان را به رعايت پوشش اسلامي متمايل كرد و در نهايت پوشش کامل در ايران به عنوان شكل مناسب حضور در جامعه مقبول افتاده بود و ناديده گرفتن آن، نقض معيار هاي ديني و اجتماعي تلقي ميشد.
گفتار سوم فلسفه و ضرورت پوشش و حجاب
همانگونه که گفته شد نياز طبيعي بشر در فرايند رشد و حضور اجتماعي او به گونه اي بود که از بدو آفرينش و پيش از تغييرات ناشي از تلاش استعمارگران، پوشش کامل براي انسانها و خصوصا براي زنان ايجاد کرده و اديان الهي نيز متناسب با مقتضيات زمان حجاب و پوشش را به شکل مناسب آن براي انسانها و خصوصا زنان معرفي کرده اند. زنان ايران زمين نيز همواره با آداب و رسوم فرهنگي خود با پوشش كامل زندگي كردهاند و همواره حفظ حجاب جزيي از فرهنگ آنان به شمار ميآمد. دين اسلام به عنوان آخرين و کاملترين دين الهي پوشش کامل را در چارچوبي متعادل و با در نظر گرفتن آزادي عمل براي زنان در تمام عرصه هاي زندگي، واجب شمرده است. حجاب و پوشش اسلامي، بانوان را از قرار گرفتن در معرض خطرات محفوظ مي دارد بنابراين پس از ورود اسلام به اين سرزمين، نوع پوشش و حد و مرزهاي آن مطابق با معيارهاي اسلامي تعيين و مهر تاييد بر حجاب بانوان با ادله و استدلال ديني نهاده شد.
آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش از منظر دين را ميتوان شامل مواردي از جمله توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دينى، تحکيم روابط خانوادگى و برقرارى صميميت کامل زوجين، استوارى اجتماعى و استيفاى نيروى کار و فعاليت، بالارفتن ارزش واقعي زن دانست. حجاب بر خلاف تصويري که دشمنان ايجاد نموده اند، براي زن شرايطي را فراهم مي آورد که بتواند استعدادهاي دروني و توانايي هاي خود را پرورش داده و به ظهور برساند و نقش مهم و ارزنده اي را در پيشبرد آرمان هاي جامعه خود ايفا نمايد، چنانچه گواه آن حضور چشمگير زنان در جوامع اسلامي، خصوصا جامعه ايران مي باشد.
خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامى مىفرمايد: «ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين .» برخى اين آيه را چنين معنا كردهاند: بدين وسيله شناخته مىشوند آزادند نه كنيز، پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمىشوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مساله بردگى از ميان رفته، اين حكم نيز منتفى مىشود، ولى بايد گفت: ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتى زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامنى را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرات هتك حيثيت او را در خود نمىيابند. بيمار دلانى كه در پى شكار مىگردند، فرد داراى حريم را شكارى مناسب نمىبينند. در روايات آمده است: «المراة ريحانه، زن همچون ريحانه يا شاخه گلى ظريف است .» بىترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمىماند.
قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاى دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مىكند: «كامثال اللؤلؤ المكنون .» افزون بر اين، گاه آنها را به جواهرات اصيلى چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششى ويژه قرار مىدهند تا همچون جواهرات بدلى به آسانى در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستى نپذيرد، بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايى همين تفسير را بر مىگزيند. استاد شهيد مطهرى در اين باره مىفرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهى زباندار است. گاهى وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبان بىزبانى مىگويد: دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقيب كن، گاهى بر عكس، با زبان بىزبانى مىگويد: دست تعرض از اين حريم كوتاه است .»
تاريخچه چادر به عنوان حجاب برتر
چنانچه پيش از اين گفته شد، نخستين اطلاع ما از وجود و حضور چادر در ايران پيش از اسلام متعلق به دوره هخامنشي است. در سال 1906 ميلادي پروفسور «رودنكو» باستان شناس روس در محدوده پازيريك (مغولستان جنوبي) قطعه فرشي به دست آورد كه قديمي ترين گونه قالي در جهان به شمار مي رود. ويژگي اين فرش دستباف ايراني نقوش دو رويه آن است که بر يك طرف چند بانو (احتمالاً شاهزادگان هخامنشي) به حالت ايستاده نقش شده، در حاليكه سراندازهايي بر سر دارند و بر طرف ديگر چند بانوي اسب سوار ديده مي شوند كه چادرهايي بر سر دارند كه بي شباهت به چادر زنان كنوني عشاير جنوب ايران نيست. كشف و پيدايش آثار متعدد مشابه در دوره هاي مختلف وجود حجاب در ايران باستان پيش از اسلام را روشن مي كند.
پوشش در هر جامعه اي منبعث از مجموعه رفتارها و منش رايج همان جامعه است كه اگر در جامعه الگوهايي براي پوشش مطرح شده و مقبوليت قومي پيدا كند، مي توان آن را فرهنگ و پوشش آن جامعه دانست. در ايران باستان، چادر قبل از حضور دين مبين اسلام بعنوان مقوله اي «ملي» مطرح بوده است و پس از اسلام نيز از آنجا که مباني فقهي و احكام اسلامي بر پايه فطرت و ارزش هاي والاي بشري بنا نهاده شده است با مهر تاييد زدن بر حجاب ايراني موجب تقويت و اعتلاي فرهنگ حجاب كه اكنون مترادف با پوشش اسلامي است، شده است.
چادر نيز تنها يكي از مصاديق بارز و نمونه حجاب مي باشد. متاسفانه ملاحظه مي شود كه جامعه غرب با مساوي جلوه دادن حجاب و چادر و با استناد به مواد ابلاغيه حقوق بشر، اصل فلسفه حجاب را زير سؤال مي برد. غرب به جهت تضعيف باورها و ارزشهاي ديني و ملي ما، حجاب را مانعي براي آزادي هاي زنان در امور اجتماعي و اقتصادي و.. . مي داند و با ناديده گرفتن عزت و كرامت بانوان و فطري بودن اصل حجاب به دنبال القاء نظريات خود مبني بر تبعيض آميز بودن اين حكم اسلامي_ايراني دارد تا از اين رهگذر در راستاي اقدامات تهاجم فرهنگي (بي هويت نمودن نسل جوان، تضعيف و تخريب باورهاي ديني و ملي، شكست انقلاب اسلامي ايران و.. . ) اندلسي ديگر را بوجود آورد.
مقام معظم رهبري در بيانات گهربار خود با اشاره به ايراني بودن حجاب مي فرمايند: «زنان ما چادر را انتخاب كرده اند... زنان ما مي خواهند حجاب خودشان را حفظ كنند. چادر را هم دوست دارند و چادر «لباس ملي» ماست. چادر بيش از آنكه يك حجاب اسلامي باشد، يك حجاب ايراني است! مال مردم ما و لباس ملي ماست. ( بيانات مقام معظم رهبري در ديدار پرستاران 20،7،73)