0

داستان گرگ های مرسی فالز ( لرزش )

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

داستان گرگ های مرسی فالز ( لرزش )

داستان لرزش
کتاب داستان گرگ های مرسی فالز ( لرزش )

نوشته مگی استیفویدر
ترجمه گروه Twilight
17 جلد کتاب با 67 فصل
حجم : 4.8 mb

 

او برای دقیق های طولانی به من خیره شد ، بی حرکت ، بدون اینکه پلک بزند . و بعد برای اولین بار در طی شش سال ، او چش مهایش را بست . این برخلاف هر غریز هی طبیع یای بود که یک گرگ باید م یداشت . یک عمر نگاه بدون چشم بر هم گذاشتن و حالا او، در اندوهی تقریباً انسانی خشک شده بود ، چشم های تابانش بسته بودند، سرش خم شده و دمش پایین تر آمده بود این غمنا کترین چیزی بود که تا بحال دیده بودم .
به آرامی، در حالی که به سختی تکان م یخوردم ، به سمت او رفتم ، فقط از این م یترسیدم که او بترسد و فرار کند ، از ل بهای قرمز یا دندا نهایی که پنهان کرده بودند هراسی نداشتم . گو شهایش تکانی خوردند ، متوجه حضور من شده بود ، اما حرکت نکرد . خم شدم گوشت را در برف کنارم انداختم . با صدای افتادنش تکانی خورد . به انداز های نزدیک بودم که م یتوانستم رایح هی وحشی پوشش او را ببویم و گرمای نفسش را حس کنم
 






به مرز ایالت رسید و ما راندیم و راندیم تا وقتی که آسمان بالای درخت ها و پرندگانی که بالای جاده در پرواز و اشکالی سیاهرنگ بودند صورتی شد. به حدی سرد بود که اتومبیل هایی که تازه وارد اتوبان می شدند بخارمرئی سفید در هوای یخ زده ایجاد می کردند. سم از یک دست برای رانندگی استفاده کرد و دست دیگر را برای
اینکه انگشتانش در انگشتان من قفل کند. این خیلی بهتر از در خانه ماندن و خوراک خوردن بود. زمانی که از مرز ایالت خارج شدیم، یا به بوی نگرانی سم عادت کرده بودم، یا اینکه او آرام شده بود، چرا که تنها رایحه در اتومبیل، عطر خوشبوی چوب و گرگ او بود.
«؟ حالا اصلاً کجا داریم می ریم » . و یک انگشتم را پشت دست سرد او کشیدم «... خوب » : گفتم یه شکلات فروشی » . سم به من نگاه کرد، نوری که از داشبورد می آمد لبخند مردد او را درخشان می ساخت «. معرکه توی دولوث هست این به طور باور نکردنی ای با نمک بود که او یک ساعت ما را به اینجا آورده بود تا فقط به یک شکلات فروشی برود. با توجه به اخبار هواشناسی به طور باور نکردنی احمقانه، اما با این وجود بطوری باور نکردنی «. تا حالا اونجا نرفتم » . جذاب اونا بی نظیر ترین سیب های کاراملی رو دارن. و از اون چیزای چسبناک، حتی نمی دونم چی » : سم قول داد «. هستن. احتمالاً یه میلیونی کالری دارن. و شکلات داغ- اوه، پسر. گریس، حرف نداره هیچ چیزی برای گفتن به ذهنم نمی رسید. به طرز ابلهانه ای با گریس گفتنش از خود بی خود شده بودم. آن طوری که لبهایش موقع گفتن آن شکل گرفته بودند... طنین صدای او مثل موسیقی در سرم ماند.

http://www.aryapdf.com/up/images/ou86g3g54yvao7yl7l0.gif

جمعه 1 بهمن 1389  1:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها