شانه های خاک
نام کتاب : شانه های خاک نويسنده : محمد عزیزی حجم : 970 کيلو بايت دسته بندي : داستان فرمت : pdf صفحات : 134 رمز عبور : رمز عبور ندارد. منبع : Jetfa
داود با عجله یک لیوان چای را برداشت و یک قلپ از آن را سر کشید. چای هنوز داغ بود و زبان و دهان داود را سوزاند. اخم هایش توی هم رفت و گفت: "اوخ چقدر داغ بود ننه!" مادر که کنار سماور نشسته بود و به دیوار کاهگلی اتاق تکیه داده بود، تبسمی کرد و گفت: "چه خبرته مادر! چرا اینقدر عجله داری! یک کم صبر کن سرد بشه!"...
وبلاگ فوتبال نیوز