0

شانه های خاک

 
hasan119
hasan119
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 3549
محل سکونت : تهران

شانه های خاک

نام کتاب : شانه های خاک
نويسنده : محمد عزیزی
حجم : 970 کيلو بايت
دسته بندي : داستان

فرمت : pdf
صفحات : 134
رمز عبور : رمز عبور ندارد.
منبع : Jetfa

 توضيحات : 

داود با عجله یک لیوان چای را برداشت و یک قلپ از آن را سر کشید. چای هنوز داغ بود و زبان و دهان داود را سوزاند. اخم هایش توی هم رفت و گفت: "اوخ چقدر داغ بود ننه!" مادر که کنار سماور نشسته بود و به دیوار کاهگلی اتاق تکیه داده بود، تبسمی کرد و گفت: "چه خبرته مادر! چرا اینقدر عجله داری! یک کم صبر کن سرد بشه!"...



جمعه 1 بهمن 1389  12:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها