0

ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

 
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

الف

  • أباد الله خضراءهم
  • ابدء بِنَفسک
    • ترجمه: «از خود آغاز کن!»
    • مترادف: «اول خویش سپس درویش.»
  • ابذل لصدیقک دمک ومالک
    • ترجمه: «خونت و اموالت را برای دوستت بده»
  • إبرة فی کومة قش
    • ترجمه: «سوزن در کوهی از کاه»
  • أبرد من الثلج
    • ترجمه: «سردتر از یخ»
  • أبصر من الوطواط
  • أبصر من زرقاء الیمامة
    • ترجمه: «دوربین‌تر از زرقاء.»
    • تمثیل: «ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد// از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود.» قطران تبریزی
    • شرح: «زرقاء نام زنی از عرب است که از مسافتی بعید می‌دیده‌است.» امثال و حکم - دهخدا
  • أبصر من غراب
    • ترجمه: «دوربین‌تر از کلاغ.»
  • أبطأ من سلحفاة
    • ترجمه: «کندتر از لاکپشت»
  • أبعد من الثریا
    • ترجمه: «دورتر از ثریا»
  • اَبقض‌الاَشیا عندی‌الطلاق
    • مترادف: «تو برای وصل کردن آمدی// نی برای فصل کردن آمدی» جلال‌الدین محمد بلخی
    • مشابه: «بود سوزن به‌از تیغ برنده// که این دوزنده آمد آن درنده»
  • أبکى من یتیم
    • ترجمه: «گریان تر از یتیم»
  • أبلغ من قس بن ساعدة
  • أبیع من إخوة یوسف
  • أتب من أبی لهب
  • أتبع من الظل
  • اتق شَر مِن اَحسنت اِلیه
    • ترجمه: «از زیان و آسیب آن‌که بدو نیکویی کرده‌ای پرهیز کن.» امثال و حکم - دهخدا
    • تمثیل: «گفت حق است این ولی ای سیبویه// اتق شر من احسنت الیه» جلال‌الدین محمد بلخی
    • مشابه: «سزای نیکی بدی است.»
    • مشابه: «با هرکه دوستی خود اظهار می‌کنم// خوابیده‌دشمنی است که بیدار می‌کنم»
  • اتقوا فِراسَة‌المؤمِن
    • ترجمه: «بپرهیزید از تیزمغزی مؤمنان» امثال و حکم - دهخدا
    • تمثل: «تو اگر مؤمنی فراست کو// ور شدی مؤتمن حراست کو// فال مؤمن فراست نظر است// وین زتقویم و زیج ما بدر است// مؤمن از رنگ چهره برخواند// هرچه دانا زدفترش داند// دل مؤمن بسان آینه است// همه نقشی در آن معاینه است» اوحدی
  • اتقوا مِن غَضَب الحَلیم
    • ترجمه: «از خشم بردباران پرهیز کنید.»
    • مترادف: «از آن مترس که های و هو دارد// از آن بترس که سر بتو دارد»
    • تمثیل: «بگاه صلح سبک‌روح‌تر زحلم شجاع// به‌روز حرب گرانمایه‌تر زخشم حلیم» رونی
  • اتقو مِن مَواضِع التهم
    • ترجمه: «از بهتان‌گاه‌ها اجتناب ورزید» امثال و حکم - دهخدا
    • مترادف: «جایی منشین که چون نهی پای// تهمت‌زده خیزی از چنان جای// صوفی که رود به‌مجلس می// وقتی بچکد پیاله بر وی// چون شهره شود عروس معصوم// پاکی و پلیدیش چه‌معلوم» امیر خسرو
    • مترادف: «چو من خلوت‌نشین باشم تو مخمور// زتهمت، رأی مردم که شود دور» نظامی
  • اتَّکَلْنا منه على خُصٍّ
  • الاتحاد قوة
  • اترک الشر یترکک
  • اتسع الخرق على الراقع
  • اتق الأحمق أن تصحبه إنما الأحمق کالثوب الخلق کلما رقعت منه جانبا صفقته الریح وهنا فانخرق
  • أثبت من الوشم
  • أثقل من جبل
  • أجبن من نعامة
  • اجتنب مصاحبة الکذاب فإن اضطررت إلیه فلا تُصَدِّقْهُ
  • اجع کَلبَک یتعبک
    • ترجمه: «سگ خویش گرسنه دار تا از دنبال تو آید» امثال و حکم - دهخدا
    • مشابه: «اسب فربه شود، شود سرکش» سنائی
    • تمثل: «آلت اِشکار جز سگ را مدان// کمترک انداز سگ را استخوان// زان‌که سگ چون سیر شد سرکش شود// کی سوی صید و شکاری خوش رود» جلال‌الدین محمد بلخی
  • اجلس حیث یُؤْخَذُ بیدک وَتُبَرُّ ولا تجلس حیث یؤخذ برجلک وتُجَرُّ
  • أجهل الناس من کان على السلطان مدلا وللإخوان مذلا
  • أجود من حاتم
  • احذر الأحمق واحذر وُدَّهُ (إنما الأحمق کالثوب الْخَلَق)
  • احذر عدوک مرة وصدیقک ألف مرة فإن انقلب الصدیق فهو أعلم بالمضرة
  • احذر مباسطة‌الملوک
    • ترجمه: «از بساط پادشاهان دوری کن»
    • مترادف: «از صحبت پادشه بپرهیز// چون پنبهٔ نرم زآتش تیز» نظامی
  • أحذر من غراب
    • ترجمه: «ترسنده‌تر از کلاغ» امثال و حکم - دهخدا
    • تمثل: «بودم حذور همچو غرابی برای آنک// همچون غراب جای گرفتم در این خراب» مسعود سعد سلمان
  • احذروا من لا یرجى خیره ولا یؤمن شره
  • أحر من الجمر
  • إحراق طیبا
  • أحرس من کلب
  • أحرص من نملة
  • أحزن من الخنساء على صخر
  • اَحسَن‌الشعر، یا اعذب‌الشعر اکذبه
    • ترجمه: «شعر هرچه به‌دروغ نزدیک‌تر زیباتر»
    • تمثل: «در شعر مپیچ و در فن او// چون اکذب اوست احسن او» نظامی
  • أَحْسِنْ إلی الناس تستعبد قلوبهم
  • اُحْسِن اٍلی مِن اساء
    • ترجمه: «با آن‌که بدی کرده نکویی میکن» امثال و حکم - دهخدا
    • مشابه: «بَدان‌را نیک دارید ای عزیزان// که خوبان خود عزیز و نیک‌روزند» سعدی
    • تمثل: «بدی را بدی سهل باشد جزا// اگر مردی احسن الی من اسا» سعدی
  • أحضر الناس جوابا من لم یغضب
  • احفر بئرا وَطُمَّ بئرا ولا تُعَطِّلْ أجیرا
  • احفظ قرشک الأبیض لیومک الأسود
  • أحکم من لقمان
  • أحمد البلاغة الصمت حین لا یَحْسُنُ الکلام
  • احمق من هبنقه
    • ترجمه: «احمق‌تر از هبنقه»
    • شرح: هبنقه از حمقای مشهور عرب است که وقتی گردن‌بندی به‌خود آویخت. پرسیدند: این تورا به‌چه‌کار است؟ گفت: تا با دیگران عوض نشوم.»
  • أحن من الأم على أولادها
  • آخ الأْکْفاءَ وداه الأعداءأخوک من صَدَقک لا من صدّقک
  • أخاک أخاک إن مَنْ لا أخا له کَساعٍ إلى الهیجا بغیر سلاح
  • اختر أهون الشرین
  • اختلط حابلهم بنابلهم
  • آخر الحیاة الموت
  • آخر العنقود
  • اخطب لابنتک ولا تخطب لابنک
  • أَخْفَقَ حالب التیس
  • أخوک من صدقک النصیحة
    • ترجمه: «برادر تو آن‌کس باشد که تورا پند دهد»
    • مترادف: «برادر تو آن‌کس باشد که عیب تو از تو نپوشد» امثال و حکم - دهخدا
  • أخون من ذئب
  • ادب‌النفس خیر من ادب‌الدرس
  • ترجمه: «ادبی که در نهاد مرد باشد نیکوتر از ادبی است که از راه درس‌خواندن کسب شود
    • مشابه: «بربسته دگر باشد و بررسته دگر»
    • تمثل: «ملک بربسته چنان باشد ضعیف// ملک بررسته چنان باشد شریف» جلال‌الدین محمد بلخی
    • معنی: فطری و طبیعی از مصنوعی بهتر است.
  • ادخلوالبیوت من ابوابها
    • ترجمه: «از در خانه‌ها وارد منازل شوید»
    • مشابه: «کار را از راه درست انجام دهید»
    • تمثل: «گر همی جویید دُر بی‌بها// ادخلوالابیات من ابوابها» جلال‌الدین محمد بلخی
    • معنی: هرکاری را باید از راه و طریق مخصوص به‌خود آغاز نمود.
  • أَدّى قدراً مستعیرها
  • أدنى من حبل الورید
  • إذا أتاک أحد الخصمین وقد فُقِئَتْ عینه فلا تقض له حتى یأتیک خصمه .فلعله قد فُقِئَتْ عیناه
  • إذا أردت أن تطاع فأمر بما یستطاع
  • إذا الشعب یوما أراد الحیاة فلا بد أن یستجیب القدر
  • إذا المرء لم یدنس من اللؤم عرضه فکل رداء یرتدیه جمیل
  • إذا أنت أکرمت الکریم ملکته وإن أنت أکرمت اللئیم تمردا
  • إذا أنت لم تشرب مرارا على القذى ظمئت وأی الناس تصفو مشاربه
  • إذا بلغ الرأی المشورة فاستعن بحزم ناصح أو نصیحة حازم
  • إذا تخاصم اللصان ظهر المسروق
  • إذا تفرقت الغنم قادتها العنز الجرباء
  • إذا تکلمت بالکلمة ملکتک وإذا لم تتکلم بها ملکتها
  • إذا تم العقل نقص الکلام
  • إذا تمنیت فاستکثر
  • إذا تولى عقداً أحکمه
  • إذا جاء الحین حارت العین
  • إذا حان القضاء ضاق الفضاء
  • إذا حضر الماء بطل التیمم
  • إذا دببت على المنسأة من هرم فقد تباعد عنک اللهو والغزل
  • إذا ذکرت الذئب فأعد له العصا
  • إذا ذکرت الذئب فخذ الحذر
  • إذاذل مولى فهو ذلیل
  • إذا رأیت نیوب اللیث بارزة فلا تظنن أن اللیث یبتسم
  • إذازل العالِمُ زل بزلته العالَمٌ
    • ترجمه: «پای‌لغز دانشمندان پای‌لغز جهان است» امثال و حکم - دهخدا
    • مشابه: «هرچه بگندد نمکش می زنند// وای به‌وقتی که بگندد نمک»
  • إذا ساء فعل المرء ساءت ظنونه
    • ترجمه: «تبه‌کاران بدگمان باشند» امثال و حکم - دهخدا
  • إذا سأل ألحف وإن سئل سوّف
  • إذا سلمت من الأسد فلا تطمع فی صیده
  • إذا سمعت الرجل یقول فیک من الخیر ما لیس فیک فلا تأمن أن یقول فیک من الشر ما لیس فیک
  • إذا صدأ الرأی أصقلته المشورة
  • إذا صُنْتَ المودة کان باطنها أحسن من ظاهرها
  • إذا ضربت فأوجع فإن الملامة واحدة
  • إذا ظلمت من دونک فلا تأمن عقاب من فوقک
  • إذا عُرِفَ السبب بطل العجب
  • إذا غامَرْتَ فی شرف مروم فلا تقنع بما دون النجوم
  • إذا فرغ الفؤاد ذهب الرقاد
  • إذا قصرت یدک عن المکافأة فلیصل لسانک بالشکر
  • إذا قل ماء الوجه قل حیاؤه (ولا خیر فی وجه إذا قل ماؤه)
  • إذا کان الصبر مُرًّا فعاقبته حلوة
  • إذا کان الکلام من فضة فالسکوت من ذهب
  • إذا کنت تدری فتلک مصیبة وإن کنت لا تدری فالمصیبة أعظم
  • إذا کنت ذا رأی فکن ذا عزیمة
  • إذا کنتَ ذا رأىٍ فکن ذا مشورة فإن فساد الرأی أن تترددا
  • إذا کنت سنداناً فاصبر وإذا کنت مطرقة فأوجع
  • إذا کنت فی کل الأمور معاتبا صدیقک لم تلق الذی لا تعاتبه
  • إذا لم یکن إلا الأَسِنَّةُ مرکبا فلا رأی للمضطر إلا رکوبها
  • إذا لم ینفعک البازی فانتف ریشه
  • إذا نُصِرَ الرأی بطل الهوى
  • إذا هَبَّتْ ریاحک فاغتنمها
  • اذالم تستحی فأفعل ما تشاء
  • أذل البخل أعناق الرجال
  • أراق ماء وجهه
  • أرخص من التمر فی البصرة
  • أرسل حکیما ولا توصه
    • مترادف: «حکیم را به‌وصیت‌کردن حاجت نیست» قرة‌العین
  • أرفع من السماء
  • أرق من النسیم
  • أرى کل إنسان یرى عیب غیره ویعمى عن العیب الذی هو فیه
  • أریق من ماء شبابه
  • ازرع کل یوم تأکل
  • أزهى من طاووس
  • أساء سمعا فأساء إجابة
  • أسبق من الأجل
  • أسبق من الأفکار
  • استر عورة أخیک لما یعلمه فیک
  • استقبال الموت خیر من استدباره
  • استندت إلى خصٍ مائلٍ
  • استنوق الجمل
  • أسد علیَّ وفی الحروب نعامة
  • أسرع من البرق
  • أسرع من الریح
  • أسرع من الطرف
  • أسرع من سهم
  • أسقط فی یده
  • أسمع جعجعة ولا أرى طحنا
  • الإشارات تُغْنی اللبیب عن العبارات
  • أشأم من البسوس
  • أشأم من طویس
    • ترجمه: «بدشگون‌تر از طویس»
    • تمثل: «بلی شوم‌تر از طویسی که فعلت// همی رخنه در حکم فرقان نماید» ادیب پیشاوری
    • شرح: «طویس نام مخنثی از عرب است که به‌شومی و نافرخندگی مشهور بوده‌ و او خود می‌گفته‌است، ای مردمان مدینه تا من زنده باشم خروج دجال و دابه را چشم دارید و چون بمیرم دل آسوده کنید... ساعتی که مادر مرا بزاد پیامبر خدای از جهان بشد و گاهی که از شیر بازگرفت ابی‌بکر فرمان یافت. و بدان روز که به‌ حد مردان رسیدم عمر را بکشتند. و در شب کدخدایی من عثمان به ‌قتل رسید.» امثال و حکم - دهخدا
  • اشتدی یا أزمة تنفرجی
  • أشجع من دیک
  • أشجى من حمامة
  • أشد الجهاد مجاهدة الغیظ
  • أشد الفاقة عدم العقل
  • اشکر من أَنْعَمَ علیک وأَنْعِمْ على من شکرک
  • أشم من نعامة
  • أشهر من النار على الْعَلَمِ
  • اصبر تنل
  • اصبر قلیلا فبعد العسر تیسیر وکل أمر له وقت وتدبیر
  • اصبر لکل مُصِیبةٍ وتجلًّدِ واعلم بأن الدهر غیر مُخَلَّدِ
  • أصبر من حمار
  • أصحاب العقول فی نعیم
  • أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم
  • أصفى من الدمعة
  • إصلاح الموجود خیر من انتظار المفقود
  • أصنع من دود القز
  • اضحک یضحک العالم معک وابک تبک وحدک
  • اِضْرِبْ ما دام الحدید حامیاً
  • أضعت شاة جعلت الذئب حارسها أما علمت بأن الذئب حراس
  • أضیع من قمر الشتاء
  • أضیق‌الأمر أدناه الی‌الفرج
    • ترجمه: «هرچند کار تنگ‌تر به‌‌گشایش نزدیک‌تر»
    • مترادف: «تا پریشان نشود کار به‌سامان نشود»
    • مشابه: «کی شود بستان و کشت و برگ و بر// تا نگردد نظم آن زیر و زبر» جلال‌الدین محمد بلخی
    • مشابه: «نروید هیچ تخمی تا نگندد// نه‌کاری برگشاید تا نبندد» نظامی
  • أضیق من ثقب الإبرة
  • اطلب تظفر
  • اطلب من العلوم علماً ینفعک ینفی الأذى والعیب ثم یرفعک
  • اطلبوا العلم من المهد إلى‌اللحد
    • مترادف فارسی: «زگهواره تا گور دانش بجوی»
  • اطلبوا العلم ولو بالصین
    • ترجمه: «دانش را اگرچند در چین باشد بجویید»
    • اقتباس: «در پی علم دین بباید رفت// اگرت تا به ‌چین بباید رفت» اوحدی
    • تمثیل: «هست آن پر در نگارستان چین// اطلبوا العلم ولو بالصین ببین» عطار نیشابوری
  • أطمع من أشعب
  • أطهر الناس أعراقاً أحسنهم أخلاقاً
  • أطوع له من یمینه
  • أطول من لیل الشتاء
  • أطول من یوم الفراق
  • أظلم من أفعى
  • أظلم من اللیل
  • أعدّوا لکلب السوء کلبا یعادله
  • أعدل الشهود التجارب
  • أعدل من المیزان
  • أعرف الناس بالله أرضاهم بما قسم الله له
  • اعرف صاحبک واترکه
  • أعز مکان فی الدنا سرج سابح وخیر جلیس فی الزمان کتاب
  • أعز من الولد ولد الولد
  • أعزب دهر ولا أرمل شهر
  • أعط الخبز لخبازه ولو أکل نصفه
  • أعط القوس باریها
    • ترجمه: «کمان را به‌کمانگر ده»
    • مشابه: «نان را بده نانوا یک نان هم بالاش»
  • اعطنی عمر وارمینی بالبحر
  • اعف عما أغضبک لما أرضاک
  • أَعقَلُ الناس أَعْذَرُهُمْ للناس
  • اعقلها وتوکل
    • ترجمه: «به‌هوش باش و توکل کن»
    • اقتباس: «گفت پیغمبر به‌آواز بلند// با توکل زانوی اشتر ببند» جلال‌الدین محمد بلخی
  • أعلمه الرمایة کل یوم// فلما أستد ساعِدُهُ رمانی
    • مشابه: «کس نیاموخت علم تیر از من// که مرا عاقبت نشانه نکرد» سعدی
  • أعلى الممالک ما یبنى على الأسل
  • اعمل الطیب وارمه البحر
  • الأعور فی وسط العمیان ملک
  • أغدر من ذئب
  • أغزل من امرئ القیس
  • أغشم من السیل
  • أغن من ولیته عن السرقة
  • أغنى الأغنیاء من لم یکن للبخل أسیراً
  • أغیرة وجبنًا
  • آفة الحدیث الکذب
  • آفة الرأی الهوى
  • آفة العِلْم النسیان
  • الإفراط فی التواضع یجلب المذلة
  • أفرغ من فؤاد أم موسى
  • أفسد من السوس
  • أفْضَلُ الجهاد کلمة عدل عند سلطان جائر
  • أفضل الجود العطاء قبل الموعد
  • أفضل الجود أن تبذل من غیر مسألة*
  • الأفعال أبلغ من الأقوال
  • أقبح التیه تیه بلا فضل
  • أقبح من السحر
  • أقبح من الغول
  • أقبح من خنزیر
  • أقبح من زوال النعمة
  • أقبح من قرد
  • أقبح من قول بلا فعل
  • أقبح من منّ على نیل
  • الاقتصاد فی النفقة نصف المعیشة
  • اقتلوا الموذی قبل ان یوذی
    • ترجمه: «جانوران موذی را پیش از این‌که آسیب رسانند نابود سازید.»
  • أقرب من اللسان للأسنان
  • الأقربون أولى بالمعروف
  • أقسى من الحجر
  • أقسى من صخرة
  • أقل الناس سروراً الحسود
  • أقلل طعامک تجد منامک
  • أقلل عتابک فالبقاء قلیل والدهر یعدل تارة ویمیل
  • أکبر منک بیوم یعرف عنک بسنة
  • أکتم من الأرض
  • اکذب النفس إذا حدثتها
  • أکذب من سراب
  • أکذب من مسیلمة
  • إکرام المیت دفنه
  • أکرم نفسک عن کل دنیء
  • أکل علیه الدهر وشرب
  • آکل من النار
  • آکل من حوت
  • أکل وحمد خیر من أکل وصمت
  • أکلوا خیری وعصوا أمری
  • ألا کل ما هو آت قریب وللأرض من کل حی نصیب
  • آلف من کلب
  • ألقاب مملکة فی غیر موضعها کالهر یحکی انتفاخا صولة الأسد
  • ألقمه الحجر
  • إلى حتفی مَشَتْ قدمی
  • الأم مدرسة إذا أعددتها أعددت شعباً طیب الأعراق
  • الإمارة حلوة الرضاع مُرَّةُ الفطام
  • إمام فعال خیر من إمام قَوَّالٍ
  • الأمانی حلم فی یقظة والمنایا یقظة من حلم
  • الأمانی رءوس مال المفالیس
  • الأمر یعرض دونه الأمر
  • أمرّ من العلقم
  • أملک الناس لنفسه من کتم سره
  • آمن من حمام مکة
  • أمنع من أنف الأسد
  • إن أخاک من واساک
  • إن الأیادی قروض
  • إن البعوضة تُدْمی مُقْلةَ الأسد
  • إن البغاث بأرضنا یستنسر
  • إن الجبان حتْفُه من فوقه
  • إن الجواد قد یعثر

  • ترجمه: «اسب اصیل نیز گاهی بلغزد.»
  • مترادف فارسی: «اسب خوش‌رو نیز گاهی خورد سکندری.»
  • إن الحیاة عقیدة وجهاد
    • ترجمه: «زندگی یعنی عقیده و کوشش در راه آن.»
  • إن الذلیل من دل فی سلطانه
  • إن السماء تُرْجَى حین تحتجب
  • إن الشباب والفراغ والْجِدَة// مفسدة للمرء أی مفسدة «ابوالعتاهیه»
    • ترجمه: «جوانی و بیکاری و توانگری باعث انحراف و مایه تباهی است.»
  • إن الشفیق بسوء ظن مولع
  • إن العیون التی فی طرفها حور قتلننا ثم لم یحیین قتلانا یَصرَعْنَ ذا اللب حتى لا
  • إن الغریق بکل حبل یعلق
  • إن الغصون إذا قومتها اعتدلت
  • إن الغنى والعز فی القناعة والذل فی الحرص وفی الوضاعة
  • إن القذى یؤذی العیون قلیله ولربما جرح البعوض الفیلا
  • إن الله جَوَّادٌ یحب کل جَوَّادٍ
  • إن الله یحب معالی الأمور ویبغض سفاسفها
  • إن الله یمهل ولا یهمل
  • إن المعارف فی أهل النهى ذمم
  • إن المقْدِرة تُذْهِبَ الحفیظة
  • إن جهد المقل غیر قلیل
  • إن زاد الشیء عن حده ینقلب لضده
  • إن غدا لناظره قریب
  • إن غلا اللحم فالصبر رخیص
  • إن کبر ابنک آخیه
  • إن کنت ریحا فقد لاقیت إعصارا
  • إن کنت کذوباً فکن ذکوراً
  • إن لم یکن وفاق ففراق
  • إن مع الیوم غدا یا مسعدة
  • إن مفاتیح الأمور العزائم
  • إن من البیان لسحرا
  • إن وراء الأَکَمةِ ما وراءها
  • أنا الغریق فما خوفی من البلل
  • أنا لها ولکل عظیمة
  • أنت على رد ما لم تقل أقدر منک على رد ما قلت
  • انتظر حتى یشیب الغراب
  • أنجز حر ما وعد
  • الإنسان بالتفکیر والله بالتدبیر
  • أنفک منک ولو کان أجدع
  • إنک تضرب فی حدید بارد
  • إنما سُمِّیتَ هانئاً لتهنأ
  • إنه لأشبه به من التمرة بالتمرة
  • إنه نسیج وحده
  • أول الحزم المشورة
    • ترجمه: «پایه دوراندیشی بر مشورت است.»
    • مشابه: «اوفتد بر گردن او کاندیشهٔ تنها کند»
    • مشابه: «اول استشاره پس استخاره»
  • أول الشجرة بذرة
  • أول الغضب جنون وآخره ندم

  • مترادف فارسی: «خشم، اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی
  • أول القصیدة کفر
  • أول ما شطح نطح
  • أولى الناس بالعفو أقدرهم على العقوبة
    • ترجمه: «آن‌کس که به‌کیفر و بادافراه تواناتر باشد گذشت و بخشایش از او پسندیده‌تر و سزاوارتر است» امثال و حکم - دهخدا
  • أوهن من بیت العنکبوت
  • أیأس من غریق
  • إیاک عنی واسمعی یا جارة
    • مترادف فارسی: «در به‌تو می‌گویم، دیوار تو بشنو»
    • مترادف فارسی: «دختر به‌تو می‌گویم، عروس تو گوش‌کن»
  • إیاک وأن یضرب لسانک عنقک
  • إیاک وصاحب السوء فإنه یحسن منظره ویقبح أثره
  • إیاک وما یعتذر منه
  • الأیام دول
  • أیقظ من ذئب
  •  

پنج شنبه 30 دی 1389  4:17 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ب

  • بئس الشعار الحسد
  • الباب الذی یأتیک بالریح سده واسترح
  • باب النجار مخَلَّع
  • باع کرمه واشترى معصرة
  • بالأرض ولدتک أمک
  • بالتأنی تُدْرَکُ الفُرَصُ
  • بالرفاء والبنین
  • البخیل عظیم الرواق صغیر الأخلاق
  • البخیل غناه فقر ومطبخه قفر
  • البخیل لا تَبُلُّ إحدى یدیه الأخرى
  • بدن فاجر وقلب کافر
  • بذات فمه یفتضح الکذوب
  • بِشْرُ الکریم فی وجهه یلوح
  • الْبِشْرَ دال على الکرم
  • البِشْر یعقد القلوب على المحبة
  • البصر بالزَّبُونِ تجارة
  • البطن لا تلد عدواً
  • البطنة تزیل الفطنة
  • بُعد السما من الأرض
  • بُعدُالدٌار کَبُعدِالنَسَب
  • ترجمه: «دوری خانه مانند دوری نسب است.»
  • البعد جفاء
  • بعض الحلم ذل
  • بعض العفو ضعف
  • البعید عن العین بعید عن القلب
  • بغاث الطیر أکثرها فراخاً
  • بقدر الرأی تعتبر الرجال وبالآمال ینتظر المآل
  • بلغ السکین العظم
  • بلغ السیل الزُّبَى
  • بنفسی فَخَرْتُ لا بجدودی
  • البیاض نصف الحسن
  • بیت الظالم خراب
  • بیت المحسن عمار
  • بین وعده وإنجازه فترة نبی
  • بینهم داء الضرائر
پنج شنبه 30 دی 1389  4:17 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ت

  • تأبى الدراهم إلا کشف أرؤسها إن الغنی طویل الذیل میاس
  • تأبی الرماح إذا اجتمعن تکسرا وإذا افترقن تکسرت أفرادا
  • تاج المروءة التواضع
  • التأنی من الرحمن والعجلة من الشیطان
  • ترجمه: «آهستگی از خدا و شتاب از اهریمن است.»
  • مترادف فارسی: «شتاب است دیو و فرشته درنگ (خوی کبک صلح و خوی باز جنگ...)» ادیب پیشاوری
  • مترادف فارسی: «شتاب و بدی کار اهریمن است// پشیمانی و رنج جان و تن است» فردوسی
  • التَّحَسُّنُ خیر من الْحُسْنِ
  • التجارب لیست لها نهایة والمرء منها فی زیادة
  • التجربة العلم الکبیر
    • ترجمه: «تجربه بزرگترین دانش است.»
  • تجری الریاح بما لا تشتهی السفن
  • تجوع الحرة ولا تأکل بثدییها
  • التدبیر نصف المعیشة
  • التدبیر یثمر الیسیر والتبذیر یبدد الکثیر
  • ترک الذنب أیسر من الاعتذار
  • ترکتهم فی حیص بیص
  • ترکه غنیمة والظفر به هزیمة
  • تزاوروا ولا تتجاوروا
  • التسلُّطُ على الممالیک دناءة
  • تطلب أثراً بعد عین
  • تعاشروا کالإخوان وتحاسبوا کالغرباء
  • تعاشروا کالإخوان وتعاملوا کالأغراب
    • ترجمه: «با هم مثل برادر باشید ولی مثل غریبه کار کنید.»
  • تعدو الذئاب على من لا کلاب له وتتقی صولة المستنفر الحامی
  • تفرقوا أیدی سبأ
  • تقاربوا بالمودة ولا تتکلوا على القرابة
  • تقطع أعناق الرجال المطامع
  • تکاثرت الظباء على خراش فما یدری خراش ما یصید
  • التکبر على المتکبر تواضع
  • تکلم فقد کلم الله موسى
  • تمام الصدق الإخبار بما تحمله العقول
  • تمخض الجبل فولد فأرا
  • تناس مساوئ الإخوان یدم لک وُدُّهُمْ
  • التواضع من مصائد الشرف
  • توبة الجانی واعتذاره
پنج شنبه 30 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ث

  • الثروة تأتی کالسلحفاة وتذهب کالغزال
  • ثمرةُ‌العجبِ‌المقتُ
    • مترادف فارسی: «ثمره خودپسندی مغضوب عامه شدن است.»
  • ثوُلوُلُ جَسَدِه لایُنزَع
    • ترجمه: «خال میخکی (گوک) بدنش کنده نمی‌شود.»
    • مترادف فارسی: «اصلاح‌پذیر نیست
    • مترادف فارسی: «درخت کج را نمی‌توان راست کرد
پنج شنبه 30 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ج

  • جاء لک الموت یا تارک الصلاة
  • جاءوا عن بکرة أبیهم
  • الجار أولى بالشُّفْعَةِ
  • الجار قبل الدار
  • ترجمه: «همسایه قبل از خانه.»
  • مترادف فارسی: «همسایه را بپرس، خانه را بخر.»
  • مترادف فارسی: «تا ندانی که کیست همسایه// به‌عمارت تلف مکن مایه// مردمی آزموده باید و راد// که بنزدیکشان نهی بنیاد» اوحدی
  • تمثیل: «پس تو هم الجار ثم‌ الدار گوی// گر دلی داری برو دلدلر جوی» جلال‌الدین محمد بلخی
  • جزاء سنمار
  • توضیح: «نام مهندس و معمار رومی که به‌امر نعمان قصر خورنق را در نزدیکی کوفه برای بهرام گور ساخت. پس از اتمام بنای کاخ، او را به‌فرمان نعمان از بالای همان قصر سرنگون و هلاک کردند تا نظیرش را برای دیگری نسازد. جزای سنمار در زبان عربی مثل است.»
  • جزاء مُجیرِ أُمِّ عامِرٍ
  • الجزاء من جنس العمل
  • الجزع عند المصیبة مصیبة
  • جلیس المرء مثله
  • جمعت أمرین ضاع الحزم بینهما تیه الملوک وأفعال الممالیک
  • الجنة بدون ناس لا تُداس
  • الجنة تحت أقدام الأمهات
    • مترادف فارسی: «بهشت زیر پای مادران است
  • جنت على نفسها براقش
  • جَندَلَتانِ اصطَکٌتا
    • ترجمه: «دوسنگ به‌هم خورند.»
    • معنی: «کنایه از دونفر هم‌شأن و هم‌زور است که به‌هم درآویزند و یا با هم ضدیت کنند
  • الجهل شر الأصحاب
  • الجهل موت الأحیاء
  • جواهر الأخلاق تصفها المعاشرة
  • الجود بالنفس أقصى غایة الجود
  • الجودة من الموجودة
  • الجوع کافر
    • مترادف فارسی: «آدم گرسنه ایمان ندارد
  • جولة الباطل ساعة وجولة الحق إلى قیام الساعة
پنج شنبه 30 دی 1389  4:20 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ح

  • الحاجة تفتق الحیلة
  • حاسد النعمة لا یرضیه إلا زوالها
  • الحاسد یرى زوال نعمتک نعمة علیه
  • حافٍ یسخر بناعل
  • الحب أعمى
  • مترادف فارسی: «عشق کور است
  • حب الوطن من الإیمان
    • ترجمه: «میهن‌پرستی از ایمان است.»
  • حبر على ورق
    • ترجمه: «جوهر روی کاغذ.»
    • مترادف فارسی: «دلیل مستند
  • توضیح: «برای بیان اعتبار و وضوح چیزی گویند، مانند: نقش سیاه روی کاغذ سفید.»
  • حبل الکذب قصیر
  • ترجمه: «ریسمان دروغگو کوتاه است.»
  • مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانه‌اش
  • حج والناس راجعون
  • حراک به وهن أضعف خلق الله إنسانا
  • حرامی بلا بَیِّنةٍ شریف
  • الحرب سجال
  • الحرکة برکة
    • مترادف فارسی: «برکت در حرکت است
  • حسبک من الشر سماعه
  • حسبه صیدا فکان قیدا
  • الحسد ثِقْلٌ لا یضعه حامله
  • الحسد داء لا یبرأ منه
  • الحسد والنفاق والکذب أثافی الذل
  • حُسْنُ الخلق خیر قرین
  • حُسْنُ الخلق یذیب الخطایا کما تذیب الشمس الجلید
  • حُسْنُ الخلق یوجب المودة
  • الحسود لا یَسُودُ
    • مترادف فارسی: «حسود هرگز نیاسود.»
  • الحصاة من الجبل
  • حظ فی السحاب وعقل فی التراب
  • حفظ السر أمانة
  • الحق أبْلَجُ والباطل لجلج
  • الحق دولة والباطل جولة
  • الحق ظل ظلیل
  • حق من کتب بمسک أن یختم بعنبر
  • الحق یعلو ولا یعلى علیه
  • الحِلْم أجَلُّ من العقل
  • الحُمْقُ داء ولا دواء له
  • ترجمه: «حماقت را دارویی نیست.»
  • حنانیک بعض الشر أهون من بعض
  • حوالینا لا علینا
  • الحی أبقى من المیت
  • حیلة العاجز دموعه
پنج شنبه 30 دی 1389  4:21 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

خ

  • خادم سیدین یکذب على أحدهما
  • الخاذل أخو القاتل
  • خاطر من استغنى برأیه
  • خالف تُعْرَفْ
  • خالف هواک ترشد
  • خُذْهُ بالموت حتى یرضى بالحُمَّى
  • خذو الحکمة من أفواه البسطاء
  • خرج من المولد بلا حُمّص
  • خلا لک الجو فبیضی واصفری
  • خلقت مُبَرَّأً من کل عیب کأنک قد خُلقْتَ کما تشاء
  • خیر الإخوان أقدمهم
  • خیر الأشیاء جدیدها
    • ترجمه: «بهترین چیزها جدیدترین‌هاست.»
    • مشابه: «نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار.»
  • خیر الأصدقاء من ترک المزاح
  • ترجمه: «بهترین دوست کسی است که شوخی را ترک کند.»
  • خیر الأعمال ما کان دیمة
  • خیر الخلال حفظ اللسان
  • خیر الکلام ما قل ودل و لاتمل
  • مترادف فارسی: «سخن هرچه کوته بود خوش‌تر است (بگویم گرت هوش اندر سر است...)» ادیب پیشاوری
  • خیر المال ما وَجَّهْتَهُ وِجْهتَه
  • خیر المحادث والجلیس کتاب تخلو به إن ملّک الأصحاب
  • خیر الناس للناس خیرهم لنفسه
  • خیر الناس من فرح للناس بالخیر
  • خیر صِلاتِ الکریم أَعْوَدُها
  • الخیر على قدوم الواردین
  • خیر مالک ما نفعک
  • الخَیْرُ یُخَیِّر والشر یغَیّر
  • الخیل أعرف بفارسها
پنج شنبه 30 دی 1389  4:21 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

د

  • دخان الأقارب یُعمِی
  • الدراهم مراهم
  • دع الأیام تفعل ما تشاء وطب نفسا بما حکم القضاء
  • الدم لا یصیر ماء
  • الدنیا سجن المؤمن وجنة الکافر
  • ترجمه: «جهان، زندان مردم با ایمان و بهشت کافران است.»
  • تمثیل: «کافران چون جنس سجین آمدند// سجن دنیا را خوش‌آیین آمدند» جلال‌الدین محمد بلخی
  • الدهر یومان حلو ومر
  • دواء الدهر الصبر علیه
  • الدین النصیحة
پنج شنبه 30 دی 1389  4:21 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ذ

  • ذکر الفتى عمره الثانی
  • ذل من لا سیف له
  • ذُلَّ من یغیظ الذلیل بعیش
  • ذنبه على جنبه
  • الذی لا یعرف الصقر یشویه
  • الذی لا یعرفک یجهلک
پنج شنبه 30 دی 1389  4:22 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ر

  • راحت السکرة وجاءت الفکرة
  • الرأی قبل شجاعة الشجعان
  • رأیت الناس قد مالوا إلى من عنده مال
  • رب بعید أنفع من قریب
  • رب ثوب یستغیث من صاحبه
  • رب رمیة من غیر رام
  • رب زارع لنفسه حاصد سواه
  • رب سکوت أبلغ من کلام
  • رب عذر أقبح من ذنب
  • رب قول أشد من صول
  • رب کلام یثیر الحروب
  • رب کلمة قالت لصاحبها دعنی
  • رُبَّ دهر بکیت منه فلما صرت فی غیره بکیت علیه
  • رُبَّ ملوم لا ذنب له
  • رُبَّ نعل شر من الحفا
  • ربک رب قلوب
  • ربما أراد الأحمق نفعک فضرک
  • الرجال بالأموال
  • رجع بخفی حنین
  • ترجمه: «بازگشت با کفش حنین.»
  • مشابه: «دست از پا درازتر برگشتن
  • منشأ: «یکی از مردمان بادیه در بلده حیره به‌دکان حنین نام کفشگری رفته جفتی موزه (کفش) بگزید و پس از تشویش و مماکسه (چانه زدن) فراوان بنهاد و برفت. کفشگر کین او در دل گرفت و موزه‌ها را برداشت و به‌صحرا شد و یکتای آن در رهگذر اعرابی افکند و لنگهٔ دیگر نیز در جایی دورتر، هم در معبر او بینداخت و خود در مَکمَنی (کمین‌گاه) بنشست. اعرابی چون بر تای نخستیـن گذر کرد از شباهت آن به‌موزه دکان «حنین» در شگفتی مانده و گفت افسوس طاق است وگرنه برگرفتمی. و پس از طی مسافتی تای دیگر را دیده، برگرفت و راحله(شتر) آن‌جا بگذاشت و به‌طلب لنگهٔ اولین شتافت و چون از راحله دور شد «حنین» از کمین‌گاه در آمد و راحله او با زاد ببرد. وقتی مرد بازگشت راحله را ندید و ناچار با همان جفت موزه به‌قبیله باز آمد. امثال و حکم - دهخدا، جلد دوم، ص. ۸۶۴
  • رجعت ریمة لعادتها القدیمة
  • الرجوع إلى الحق خیر من التمادی فی الباطل
  • رِزْقُه فی رجلیه
  • الرمد أهون من العمى
  • رمیة من غیر رام
  • ریح صیف وطارق طیف
پنج شنبه 30 دی 1389  4:22 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ز

  • زرع آباؤنا فأکلنا ونزرع لیأکل أبناؤنا
  • زرعوا فأکلنا ونزرع فیأکلون
  • زعم الفرزدق أن سیقتل مربعاً أبشر بطول سلامة یا مربع
  • زمَّارُ الحی لا یُطْرِبُ
  • زیادة القول تحکی النقص فی العمل ومنطق المرء قد یهدیه للزلل
پنج شنبه 30 دی 1389  4:22 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

س

  • سائل البخیل محروم وماله مکتوم
  • سارت به الرُّکْبانُ
  • سافر تجد عوضا عما تفارقه
  • ساقی القوم آخرهم شراباً
  • الساکت عن الحق شیطان أخرس
  • سبق السیف العذل
  • ستبدی لک الأیام ما کنت جاهلا
  • سحابة صیف تذروها الریاح
  • سر النجاح على الدوام هو أن تسیر إلى الأمام
  • سرک أسیرک
  • السَّرْج المُذهَّب لا یجعلُ الحمار حصاناً
  • السعادة صحة جیدة وذاکرة سیئة
  • سفیر السوء یفسد ذات البین
  • سکت دهرا ونطق کفرا
  • السکوت علامة الرضا
  • ترجمه: «سکوت علامت رضا است.»
  • مترادف فارسی: «خاموشی، هم‌داستانی است
  • مترادف فارسی: «خاموشی نشان رضا است
  • السلاح ثم الکفاح
  • سلامة الإنسان فی حلاوة اللسان
  • السلطان من بَعُدَ عن السلطان
  • السماء لا تمطر ذهباً ولا فضة
    • ترجمه: «از آسمان طلا و نقره نمی‌بارد.»
  • سماعک بالْمُعَیْدِیِّ خیر من أن تراه
  • سمک فی ماء
  • سمن على عسل
  • سید القوم خادمهم
  • السیف أصدق أنباء من الکتب
  • سیف السلطان طویل
  • السیف أهول ما یُرى مسلولا
  • السیف یقطع بحده المرء یسعى بجده
پنج شنبه 30 دی 1389  4:23 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ش

  • شاور فی أمرک الذین یخشون الله
  • شاور لبیباً ولا تعصه
  • الشبعان یفُتُّ للجائع فتا بطیئا
  • شدة الألفة تزیل الکلفة
  • شدة وتزول
  • شر البلاد بلاد لا صدیق فیه
  • شر البلیة ما یضحک
  • شر الحدیث الکذب
  • شر السمک یکدر الماء
  • شر الناس من لا یبالی أن یراه الناس مسیئا
  • الشر فی الناس لا یفنى وإن قُبِرُوا
  • الشر قلیله کثیر
  • الشر للشر خُلِقَ
  • الشرط نور
  • الشریر لا یظن بالناس خیراً
  • الشریف إذا تَقَوَّى تواضع والوضیع إذا تَقَوَّى تکبر
  • الشُّبْهَةُ أخت الحرام
  • شعیرنا ولا قمح غیرنا
  • شفیت نفسی ولکن جدعت أنفی
  • شق عصا الطاعة
  • شکرت جمیل صنعکم بدمعی ودمع العین مقیاس الشعور
  • الشکوى سلاح الضعفاء
  • الشکوى لغیر الله مذلة
  • الشماتة بالمنکوب لؤم
  • شَمِّرْ وائتزر والبس جلد النمر
  • شنشنة أعرفها من أخزم
  • الشیب قبل العیب
پنج شنبه 30 دی 1389  4:23 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ص

  • صاحب إذا صاحبت کل ماجد سهل المحیا طلق مُسَاعِدِ
  • صاحب الحق عینه قویة
  • صاحب القرش صیاد
  • الصباح رباح
  • الصبر صبران: صبر على ما تکره وصبر على ما تحب
  • الصبر عند الصدمة الأولى
  • الصبر مفتاح الفرج
  • مترادف فارسی: «صبر کلید کارها است
  • تمثیل: «صبر کن، کالصبر مفتاح الفرج (ما نمی‌گفتیم کم نال از فرج...)» جلال‌الدین محمد بلخی
  • صبرک عن محارم الله أیسر من صبرک على عذاب الله
  • صبری على نفسی ولا صبر الناس علیّ
  • صحبة السوء مفسدة للأخلاق
  • صدرک أوسع لسرک
  • الصدق دلیل التقوى
  • الصدق یحسن بالفتى والکذب یحسب من عیوبه
  • صدور الأحرار قبور الأسرار
  • الصدیق إما أن ینفع وإما أن یشفع
  • الصدیق وقت الضیق
  • صدیقک حین تستغنى کثیر وما لک عند فقرک من صدیق
  • الصِّیتُ ولا الغنى
  • صلاح أمرک بالأخلاق مرجعه فَقَوِّم النفس بالأخلاق تستقم
  • صلى وصام لأمر کان یأمله حتى قضاه فما صلى ولا صاما
  • صواب الجاهل کزلة العاقل
پنج شنبه 30 دی 1389  4:24 PM
تشکرات از این پست
kasra58
kasra58
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 1055
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:ضرب المثل‌های عربی و متراف آن به‌فارسی

ض

  • الضامن غارم
  • الضحک بلا سبب من قلة الأدب
  • ضرب أخماسا بأسداس
  • الضرب فی المیت حرام
  • ضَرْبَة مُعَلِّمٍ
  • ضربنی وبکى وسبقنی واشتکى
  • الضرورات تبیح المحظورات
پنج شنبه 30 دی 1389  4:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها