0

تمام دانشمندان روانشناسی

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

آلبرت الیس

 

 

در سال 1913 میلادی متولد شد. در سال 1934 میلادی، درجه لیسانس خود را از سیتی کالج نیویورک گرفت و در سال 1943، درجه فوق لیسانس و در سال 1947 مدرک دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. به علت علاقه به روانکاوی به مدت سه سال آموزش های لازم را فرا گرفت و سپس به عنوان روانشناس بالینی در یک موسسه بهداشت روانی در نیوجرسی مشغول به کار شد.

با اینکه الیس بین سالهای 1947 تا 1953 به روانکاوی مشغول بود ولی بتدریج از آن ناراضی شد. وی حدس می کرد علی رغم بهتر شدن حال بعضی از مراجعان معمولا نشانه ها برطرف و کنترل آنان روی زندگی شان بیشتر نمی شود. الیس که از 16 سالگی به فلسفه علاقه داشت برای تغییر دادن دیدگاه های فلسفی انسان ها و مبارزه با رفتارهای خود مخرب انسان ها به فلسفه بازگشت.

در سال 1956 در مجمع سالانه انجمن روانشناسی آمریکا نخستین مقاله اش را در باب درمان عقلانی که بعدا رفتار درمانی عقلانی هیجانی شد ارایه داد. مدتی بعد وی از کاربرد اصطلاح درمان عقلانی پشیمان شد چون بسیاری از روانشناسان به اشتباه تصور می کردند منظور الیس درمان بدون هیجان است. ولی منظور الیس این نبود. به همین دلیل مجبور بود منظورش را توضیح دهد. اگر چه الیس استادیار سه دانشگاه بود ولی انرژی خود را عمدتا صرف انجام رفتاردرمانی عقلانی هیجانی گروهی و انفرادی و آموزش درمانگران در موسسه درمان عقلانی هیجانی نیویوک می کرد. در این موسسه که در سال 1959 تاسیس شد کارگاه های مختلفی برگزار می شود.

او در سازمان های حرفه ای و انتشار کتاب و مقاله نیز خیلی فعال بوده است. وی در بسیاری از شعبه های انجمن روانشناسی امریکا و سازمان های تعلیم امور جنسی و درمان حرفه ای عضویت دارد و جوایزی نیز از این سازمان ها دریافت کرده است. وی نه تنها دستیار سردبیر و مشاور سردبیر ده ها مجله حرفه ای است بلکه بیش از 700 مقاله و 50 کتاب که موارد اخیر آنها درباره رفتاردرمانی عقلانی هیجانی است نوشته است. کتابی که خیلی اهمیت دارد عقل و هیجان در روان درمانی(1962) می باشد که نظریه و روش اجرای رفتاردرمانی عقلانی هیجانی را شرح می دهد. در کتاب «روان درمانی انسانگرا : رویکرد عقلانی هیجانی» نیز جنبه انسان گرای رفتار درمانی عقلانی هیجانی را نشان می دهد. وی چند کتاب مهم نیز برای مردم منتشر کرده است که مهمترین آنها زندگی عاقلانه است. الیس این کتاب را همراه با رابرت هارپر نوشته و در آن به مردم نشان می دهد چطور می توانند مفاهیم مطرح در رفتار درمانی عقلانی هیجانی را در زندگی خویش به کار برند.

الیس هم اکنون در نود سالگی نیز بسیار فعال است و هفت روز هفته از ساعت 9 صبح تا 11 شب کار می کند. او در جلسات نیم ساعتی مراجعان زیادی را می بیند و هر هفته بیش از 70 جلسه درمان انفرادی را برگزار می کند. در عین حال رهبری شش گروه درمانی را بر عهده دارد و بر کار درمانگرها نظارت و تدریس می کند. در ضمن چند مقاله و چند فصل و چند کتاب نیز می نویسد. الیس بر انتشار اطلاعات مربوط به رفتار درمانی عقلانی هیجانی در موسسه درمانی عقلانی هیجانی نیز نظارت دارد.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:06 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

ایوان پاولوف

 

در سال 1849 در شهر قدیمی ریازان در روسیه به دنیا آمد. پدرش کشیش فقیری بود که عاشق کتاب بود و زیاد مطالعه می کرد. ایوان آموختن خواندن و نوشتن را در پنج سالگی آغاز کرد، ولی تا سن سیزده سالگی وارد مدرسه نشد. در خلال سالهایی که پاولوف جوان دوره دانشجویی را می گذراند، یعنی اواسط قرن نوزدهم در روسیه دگرگونیهای زیادی در شرف انجام و رژیم تزاری متزلزل شده بود و روشنفکران آن زمان از لحاظ سیاسی در جامعه هیجانی ایجاد کرده بودند. جامعه علمی نیز طبعا از این هیجان بی نصیب نمانده بود و آثاری چون بازتابهای مغز نوشته سچنوف تکانی در جامعه علمی ایجاد کرده بود. روش مادگرایانه سچنوف تاثیر عمیقی بر پاولوف جوان باقی گذاشت و وی را به راهی که به تجربه و آزمایش عینی به جای درون نگری و مفروضات ذهنی ختم می شد سوق داد.

پس از دریافت مدرک پزشکی از آکادمی پزشکی نظامی در 1879 وی همه وقت خود را وقف تحقیقات کرد. در سالهای 1884 تا 1886 با یک کمک هزینه تحصیلی که از کشور آلمان دریافت کرد مدتی در لایپزیک و هایدلبرگ و برسلائو به مطالعه پرداخت. در کلنیک سن پترزبورگ که پاولوف کوشید تا نظریه پزشکی را با عمل بالینی تلفیق کند موفق به کشف اعصاب ترشحی پانکراس در 1888 شد و سپس به پژوهش درباره فرایندهای گوارشی پرداخت. پژوهشی که سرانجام در 1904 جایزه نوبل را نصیب وی کرد.

در 1890 پاولوف به سمت داروشناسی در آکادمی پزشکی نظامی در سن پترزبورگ برگزیده شد و یکسال بعد استاد فیزیولوژی آن دانشگاه شد، سمتی که تا سال 1924 آن را حفظ کرد.

در سال 1907 وی به عضویت آکادمی علوم روسیه پذیرفته شد و مدتی بعد به ریاست انیستوی فیزیولوژی رسید و تا زمان مرگ خود در سال1936 در این سمت باقی ماند. اگر چه پژوهش های پاولوف از اهمیت روانشناختی زیادی برخوردار بود اما او همواره مدعی بود که این پژوهش ها مطالعه فرایندهای فیزیولوژی مغزند نه مطالعات روانشناختی.

از سوی دیگر در آمریکا و در آغاز قرن بیستم پاولوف در بین روانشناسان آمریکایی کاملا شناخته شده و مشهور بود. کتاب «گفتارهایی درباره بازتابهای شرطی بیست» و «پنج سال مطالعه عینی بر روی فعالیتهای عالی عصبی حیوانات» در 1928 به وسیله هورسلی گانت پزشک آمریکایی ترجمه شد. به مدت 35 سال کارهای پاولوف و همکاران وی حمایت و تایید فراوانی برای روانشناسی عینی به طور اعم و برای رشد فیزیولوژی در روسیه به طور اخص به همراه داشت. روی هم رفته پاولوف به عنوان یک دانشمند مخلص که در کاربرد روشهای عینی و آزمایش، مهارتی تام داشت در دهه 1960 پیش از دورانی که در قید حیات بود به عنوان ایجاد کننده یک پایه علوم طبیعی برای روانشناسی مورد احترام و تجلیل قرار گرفت. و از آثار معروف وی نیز می توان به کار غده های گوارشی و مجموعه سخنرانی ها اشاره کرد.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:06 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

زیگموند فروید

 

پزشک و روا نشناس معروف اطریشی در سال 1856 در فرای بورگ اطریش به دنیا آمد. در سال 1881 به اخذ دکترای پزشکی نایل آمد و ضمن انجام کارهای پزشکی در بیمارستانها و مطب خصوصی خود به تحقیقات در عصب شناسی پرداخت. فروید بیشتر عمر خود را در وین گذراند. کار پزشکی خود را با فعالیت در زمینه عصب شناسی آغاز کرد ولی به زودی فعالیت خود را به طور کامل روی آسیب شناسی روانی و شخصیت متمرکز کرد. در سالهای اولیه فعالیت خود وی با ژوزف بروئر در زمینه کاربرد روشهای هیپنوتیزمی روی معالجه هیستری کار کرد. در این رهگذر وی دنباله رو کارهای پیر ژانه بود، سپس مدتی به مطالعه هیپنوتیزم در مکتب ژان مارتین شارکو در پاریس پرداخت. به نظر می رسد که شارکو اولین کسی است که عقیده اهمیت تمایلات جنسی را در شخصیت ا نسان به ذهن فروید آورد. فروید به توسعه و تکمیل روش تداعی آزاد ادامه داد و شروع کرد به استفاده از روش تعبیرخواب در معالجه بیماریهای روانی. یکی از مهمترین کتابهای او در سالهای اولیه با نام تعبیر خواب در سال1900 منتشر گردید. فروید فرزند ارشد خانواده بود. آملیا و جیکوب فروید به جز وی شش فرزند دیگر هم داشتند. پدر فروید از ازدواج قبلی خویش دو پسر داشت و هنگام تولد زیگموند 42 سال داشت. وقتی فروید چهار ساله بود پدرش که تاجر پشم بود برای یافتن فرصت های تجاری بهتر خانواده خود را به وین برد. فروید در آپارتمان شلوغ خودش در وین از این امتیاز برخوردار بود که اتاق خواب و مطالعه مخصوص خودش داشته باشد. مادر جوانش آرزوهای بلند پروازانه ای برای پسرش داشت و همواره یار و مشوق او در درس و مطالعه بود. فروید تبحر خاصی در یادگیری زبان داشت. وی در 8 سالگی شکسپیر می خواند و در دبستان غالبا شاگرد اول بود. در زمستان 1873 تحصیلاتش را در رشته پزشکی در دانشگاه وین شروع کرد و 8 سال بعد مدرک پزشکی خود را گرفت. در آن زمان معمولا مدرک پزشکی را ظرف پنج سال می گرفتند. دلیل تاخیر وی این بود که شش سال تحت نظر فیزیولوژیست مشهوری به نام ارنست بروک درس خواند و یک سال نیز در ارتش اتریش خدمت کرد. فروید وقتی زیر نظر بروک بود با جوزف بروئر آشنا شد که وی را با پیچیدگی های بیماری هیستری آشنا کرد.

فروید با مارتا برنایس ازدواج کرد و حاصل 53 سال زندگی مشترکش با وی شش فرزند بود. که کوچکترین آنها آنا از روانکاوان مشهور کودک شد و کمک زیادی به توسعه و تحول روانکاوی کرد. فروید ابتدا برای کمک به بیماران مبتلا به روان رنجوری از هیپنوتیزم و روش تخلیه هیجانی بروئر استفاده می کرد. فروید کتابهایی را نیز نوشته است که یکی از آنها آسیب شناسی روانی زندگی روزمره (1901)،سه مقاله در باب میل جنسی (1905) و جوک ها و رابطه اش با ناهشیار(1905) را منتشرکرد. رویدادی که فروید و روانکاوی را به امریکا شناساند دعوت جی استانلی هال از فروید در سال 1909 برای سخنرانی در دانشگاه کلارک در ورسستر ماساچوست بود. این دعوت باعث شد کتابهای فروید با عناوین سخنرانی های مقدماتی در باب روانکاوی (1917) وایگو واید(1923) که معرف رویکردش در مورد شخصیت بود خوانندگان بیشتری پیدا کند. فروید کتابهایی نیز در مورد نقش مهم روابط اطفال با والدین نوشت.

و سرانجام در سال 1939 پس از آنکه بر اثر فشار نازیهای آلمان به انگلستان مهاجرت کرده بود در لندن در گذشت.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:06 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

ب.ف.اسکینر

 

در یکی از شهرکهای پنسیلوانیا دیده به جهان گشود. در سال 1931 دکترای خود را در رشته روانشناسی هاروارد دریافت کرد.وی یکی از پرکاربرد ترین پژوهشگران و روانشناسان امریکایی است که آثار پژوهشی فراوانی در زمینه روانشناسی به ویژه یادگیری انتشار کرده است.مهمترین آنها عبارتند از: والدن دو(1948) علم و رفتار آدمی(1953) رفتار کلامی(1957) تکنولوژی آموزش(1968) فراسوی آزادی وتشخیص(1971).

اسکینر را می توان معروفترین و موثرترین نماینده مکتب رفتارگرایی در نیمه دوم قرن بیستم دانست.آنچه تحت عنوان شرطی شدن فعال در نظریه وی از آن یاد می شود،در حقیقت عینی ترین شکل تاکید روی رفتار مشهود و ملموس را نشان می دهد.اگر چه اسکینر علاقه عمیقی که به ادبیات وزبان دارد آثاری شیرین وجالب نظیر والدن دو دارد. ولی کار مهم او کارهای تجربی وتحلیلی اوست که روی مسایل رفتاری انجام داده است.ابتدا در هاروارد و بعدا در دانشگاه مینه سوتا سیستمی رفتاری را پایه گذاری کرد که تمام نظریات وکاهای بعدی او بر آنها متکی است.دو اصل کلی و مهم سیستم اسکینر عبارتند از: برنامه های تقویت وشکل دادن.

وی که در کتاب والدن دو روش تعلیم و تربیتی ویادگیری جدیدی را پیشنهاد می کند که به نظر او بمراتب از روش آموزش معمولی بهتر است.در این روش معلمان مجبور نیستند وقت خود را صرف کنند تا رسمها و عادتهای فرهنگی و عقلانی را که کودک در محیط خانه یاد گرفته به آداب و رسمهای محیط دبستان تبدیل کنند.در این روش یادگیری کلاس درس وجود ندارد،زیرا هر کس می داند که آمادگی وتوانایهای کودکان مختلف به یک نسبت رشد نمی کند.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:06 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

آلفرد آدلر

 

 

از روانشناسان بنام اتریشی بود. آدلر معمولاً به عنوان نخستین پیشگام گروه روانشناسی اجتماعی در روانکاوی تلقی می‌شود، زیرا در 1911 از فروید جدا شد. او نظریه‌ای را تدوین کرد که «علایق اجتماعی» در آن نقش عمده‌ای را ایفا می‌کند و او تنها روانشناسی است که یک گروه چهار نفری تشکیل داد که به نام او نامیده می‌شود.

آدلر در یک خانواده ثروتمند که در حومه وین، اتریش، زندگی می‌کردند به دنیا آمد. کودکی او با بیماری، حسادت برادر بزرگتر و طرد شدن از سوی مادرش مشخص شده بود. او خود را شخصی زشت و کوچک اندام تلقی می‌کرد. آدلر نسبت به پدرش بیش از مادرش احساس نزدیکی می‌کرد و شاید مانند یونگ، بعدها به این دلیل با مفهوم عقده ادیپ مخالفت کرد که در تجارب دوره کودکی‌اش انعکاسی نداشت. آدلر در کودکی با جدیت تمام کار می‌کرد تا نزد همسالانش محبوبیت به دست آورد و به تدریج که بزرگتر شد، به احساس عزت نفس و پذیرش از سوی دیگران دست یافت که در میان افراد خانواده‌اش سراغ نداشت.

آدلر در ابتدا دانش‌آموز ضعیفی بود، به اندازه‌ای ضعیف که معلمی به پدرش گفت که این پسر برای هیچ شغلی جز شاگرد کفاشی مناسب نیست. اما آدلر با پشتکار و فداکاری خود را از پایین‌ترین سطح کلاس بالا کشید. هم از نظر اجتماعی و هم از نظر تحصیلی سخت تلاش کرد تا بر عقب‌ماندگی‌ها و حقارت‌هایش غلبه کند و بدین‌ترتیب برای نظریه آینده‌اش دایر بر اینکه شخص باید نقاط ضعفش را جبران کند نمونه‌ای شد. توصیف احساس‌های حقارت، که بعدها بخش اصلی نظام او را تشکیل داد، بازتاب مستقیم تجارب اولیه خود اوست، دینی که آدلر آزادانه به آن اعتراف کرد.

آدلر در چهار سالگی، هنگامی که از دست و پنجه نرم کردن با ذات‌الریه‌ای که او را تا دم مرگ برده بود بهبودی حاصل کرد، تصمیم گرفت پزشک شود. درجه دکتری پزشکی خود را در 1895 از دانشگاه وین دریافت کرد. پس از گرفتن تخصص چشم‌پزشکی و سپس اشتغال در پزشکی عمومی، به روانپزشکی روی آورد. در 1902 شرکت در نشست‌های بحث گروهی هفتگی فروید را به عنوان یکی از چهار عضو مجاز آغاز کرد. گرچه از نزدیک با فروید کار می‌کرد، رابطه شخصی با یکدیگر نداشتند. یکبار فروید گفته بود که آدلر حوصله‌اش را سر می‌برد.

آدلر در چند سال بعد نظریه‌ای درباره شخصیت تدوین کرد که از بسیاری جهات با نظریه فروید تفاوت داشت و تأکید فروید بر عوامل جنسی را آشکارا مورد انتقاد قرار داد. در 1910 فروید ریاست انجمن روانکاوی وین را به نام او کرده بود تا اختلافات فزاینده بین آن دو از میان برداشته شود، اما در 1911، انشعاب اجتناب ‌ناپذیر کامل شد. این انشعاب تلخ بود. بعدها آدلر فروید را کلاهبردار توصیف کرد و روانکاوی او را «کثیف» خواند (روزن، 1975، ص. 210). فروید از آدلر به عنوان «نابهنجار» و «دیوانه شهرت» یاد می‌کرد (گی، 1988، ص. 223).

آدلر در جنگ جهانی اول به عنوان پزشک در ارتش خدمت کرد و پس از آن کلینیک‌های راهنمای کودکان را در مدارس وین سازماندهی کرد. در سال‌های دهه 1920 نظام روانشناسی اجتماعی وی که خود آن را روانشناسی فردی می‌نامید پیروان زیادی پیدا کرد. در 1926 آدلر نخستین بازدید از چندین بازدید خود از آمریکا را انجام داد و هشت سال بعد به استادی روانشناسی بالینی در دانشکده پزشکی لانگ‌آیلند نیویورک منصوب شد. وی درحالی که برای ایراد سخنرانی پر حرارت در سفر بود، در آبردین، اسکاتلند درگذشت.

فروید در پاسخ به نامه دوستی که مرگ آدلر به شدت متأثرش کرده بود نوشت، «من معنای دلسوزی شما برای آدلر را نمی‌فهمم. برای یک پسر یهودی که از حومه وین خارج می‌شود مرگ در آبردین به خودی خود یک موقعیت بی‌سابقه و دلیلی است بر اینکه تا چه اندازه پیش رفته است. دنیا در برابر مخالفتش با روانکاوی پاداش خوبی به او داد».



پنج شنبه 30 دی 1389  1:06 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

اریک فروم

 

در 23 مارس سال 1900 در یک خانواده بنیادگرای یهودی در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. پدرش بازرگان وپدربزرگش یک خاخام یهودی (روحانی یهودی) بود. خود او نیز در دوران کودکی طلبه مخلص تورات بود. موعظه های این کتاب بر تفکرات دوران جوانی او تاثیر عمیقی گذاشت. همانند فروید او نیز در دوران جوانی آثار تلخ عضویت در گروه اقلیت را تجربه کرد. با اینکه بعد ها پیوند سازمان یافته او با مذهب قطع شد، تاثیر تجربه های مذهبی اولیه در آثار او کاملا مشهود است.

از دیگر عواملی که در زندگی فروم تاثیر داشت یکی دو رویداد تلخ در دوران نوجوانی او بودند. در دوازده سالگی او زن جوانی که دوست نزدیک پدرش بود به فاصله چند روز پس از مرگ پدرش دست به خودکشی زد. فروم که پنهانی به آن زن علاقه شدیدی پیدا کرده بود از این حادثه دچار شوک شدید و روحی شد. مدتها از خاطره آن رنج می کشید. رویداد دوم در چهارده سالگی او روی داد در این زمان او شاهد جوشش تعصبی هستریک و همگانی در ملت آلمان در جریان جنگ جهانی اول بود.مردم جامعه در زیر شلاق تبلیغات از نفرت آکنده می شدند و به هیجانی که منجر به تفکرات و اعمال دیوانه وار می شد کشیده می شدند. به خاطر همین تجربه های ناخوشایند بود که نیاز به درک علل رفتارهای غیر معقول در او ایجاد شد. تصور او این بود که جامعه بیمار مردم بیمار می پروراند و همین تصور محور اصلی کارهای او در آینده را تشکیل داد.

در 1922 دکترای خود را از دانشگاه هایدلبرگ دریافت کرد و در 1934 به خاطر فشار نازیها بر یهودیان، فروم به امریکا مهاجرت کرد و در دانشگاههای کلمبیا وییل به تدریس پرداخت و بخش آموزش روانکاوی را در دانشکده پزشکی دانشگاه ملی مکزیکو دایر کرد و سرانجام در 1980 در سویس در گذشت.

وی از معدود روانشناسانی است که بیشتر کتابهایش به فارسی ترجمه شده است. کتابهای معروف و پرفروش او نظیر گریزاز آزادی، جامعه سالم، انسان برای خویشتن، زبان از یاد رفته، هنر عشق ورزیدن، کالبد شناسی، ویران سازی انسان، در ایران و سایر کشورهای جهان طرفداران زیادی داشته است.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:06 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

آنا فروید

 

دختر کوچک زیگموند فروید در سال 1895 در شهر وین چشم به دنیا گشود و درسال 1982 در لندن وفات یافت. فروید نام او را مثل سایر فرزندانش به خاطر استمرار خاطره خویشاوندان و دوستان برگزید. فروید درباره انتخاب نام فرزندان خود گفته بود : من به این نکته پای بند بودم که انتخاب نام فرزندا نم تابع مد روز نباشد بلکه یادآور خاطره عزیزانی باشد که آنها را از دست داده ایم. با دادن نام آنها به کودکان گویی دوباره به زندگی بازگشته اند. آیا برای ما تنها جاویدان شدن داشتن فرزندان نیست؟

آنا فروید زندگی خود را وقف روان تحلیل گری کودکان کرد. او روان تحلیل گری را در وین آموخت.تحلیل آموزشی وی همواره به صورتی اسرار آمیز باقی ماند. احتمال دارد که قسمتی از این تحلیل را از پدرش زیگموند فروید به عده گرفته باشد. آنا فروید روان تحلیل گری کودکان را بنیان نهاد. وی در کنفرانس های آموزشی وین شرکت کرد و از سال 1937 اداره یک کودکستان تجربی مخصوص کودکان فقیر را در وین به عهده گرفت.

پس از مهاجرت به انگلستان در سال1940 به تاسیس پرورشگاههای هامستد پرداخت. یعنی نهادی برای کودکان یتیم یا کودکانی که از والدینشان جدا شده بودند. مشکلات اواخر زندگی فروید غالبا بر دوش دختر وی آنا سنگینی کردند و او این بار سنگین را در مدت پانزده سال پایانی زندگی پدرش به گونه ای تحسین آمیز به دوش کشید. آنا در سال 1932 به دلیل بیماری پدرش خطابه او را که باید در خانه گوته به مناسبت اعطای جایزه گوته از طرف شهر فرانکفورت به فروید ایراد می گردید قرائت کرد.

برای مثال آنا فروید نشان داد که کودکان به تدریج از خود محوری یعنی بی توجهی به کودکان دیگر فاصله می گیرند و نسبت به همکلاسی های خود نگرش و موضع دیگری محوری اتخاذ می کنند و با آنها مثل انسانهای واقعی رابطه برقرار می کنند.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:07 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

الکساندر رومانوویچ لوریا

 

، بنیان‌گذار علم نوروسایکولوژی (روانشناسی عصبی) است. روان شناس روسی در۱۶ ژوئن، ۱۹۰۲ در شهر کازان روسیه شهرکی دانشگاهی در شرق مسکو متولد شد، او در سن ۱۶ سالگی به دانشگاه کازان راه یافت و در سن ۱۹ سالگی مدرکش را از همین دانشگاه دریافت نمود، در دوران دانشجویی بر روی کارکرد دوره زندگی روانی کار کرد. تحقیقات اولیه ی او بر روی مشاهدات نظریات زیگموند فروید درباره ی وضعیت غیر عادی فکر و فعالیت های خسته کننده ی ذهن بود. مطالعات او سال هاست که ارزش و اعتبار خود را حفظ کرده و هنوز در تحقیقات محققان دنیا مورد استفاده قرار می گیرد.

در سال ۱۹۲۳ مطالعات سودمندش بر روی پیش بینی زمان واکنش و فرایند های فکری با توجه به بافت شغلی افراد و زمینه های محیطی موقعیت روان شناسی را در مسکو تغییر داد. لوریا خود را پیرو اندیشه‌های کارل مارکس می‌دانست. در سال ۱۹۳۰ همراه با آغاز به کار استالین در روسیه لوریا خودش را از جامعه ی علمی کنار کشید و به مدرسه ی پزشکی وارد شد، جایی که زمینه ساز ارتقاء تخصصش در زمینه ی زبان پریشی بود.

با شروع جنگ جهانی دوم و جنگ اتحاد جماهیر شوروی و ظهور بیماری های روانی و عصبی مختلف در میان مردم که به شکل های مختلف بروز می کرد، اهمیت کارهای لوریا برای درمان آسیب های مغزی بیشتر نمود پیدا کرد.

در سال ۱۹۴۰ برخی خط ‌شناسان به یادگیری روان‌شناسی پرداختند. اتحاد خط ‌شناسان و روان ‌شناسان از نظر پژوهشی مفید بود و کاربردهای کلینیکی خط‌ شناسی توسعه یافت. در همین سال، الکساندر لوریا، روان‌شناس روس، استفاده از دستخط برای تعیین محل آسیب ‌های مغزی را مورد مطالعه قرار داد. در سال ۱۹۵۰ دوباره به مطالعات عصب شناسی خود بازگشت و مطالعات گذشته اش را پی گیری نمود و تا پایان عمر به بررسی های خود در زمینه ی نوروسایکولوژی ادامه داد و در سال ۱۹۷۷ بر اثر عارضه ی قلبی درگذشت.

از او آثاری در مورد فلسفه علم، پروسهٔ آموختن و فراموش کردن، کندذهنی، و تشریح این‌که چگونه آسیب به قسمت‌های معینی از مغز، بر رفتار خاصی از انسان تأثیر می‌گذارد، به جا مانده است. لوریا اعتقاد به یک روش کیفیتی خاص برای تشخیص داشت و اصولاٌ مخالف یک روش استاندارد و خاص در تمامی موارد بود. او اعتقاد داشت که کارایی نوروپسیکولوژی به هیج عنوان با روش های کمی قابل اندازه گیری نیست.

LNNB مخفف  نوعی مقیاس تست استاندارد است که برای پژوهش و ارزیابی در مورد اشخاص ناتوان از نظر نوروپسیکولوژی مورد استفاده قرار می گیرد. این تست بر پایه فعالیت های لوریا که فعالیت های مفید و سازنده ای را در مورد کارایی مغز چه در سطح تئوری و چه در سطح درمانی انجام داد بنا شده است. بنابراین، اگرچه نام او بر این روش گذاشته شده است اما سهم او از این روش تنها در بخش تئوری بوده است. به علاوه، LNNB تاحدی بر پایه تحقیقات نوروپسیکولوژی لوریا و روشهای اندازه گیری ایجاد شده توسط کریستینسن در سال ۱۹۷۵ بوجود آمده است. این تست شامل مواردی است که لوریا در مصاحبات درمانی خود انجام می داد که برخی از آنها در LNNB نیز مورد استفاده قرار گرفته است.

ترجمه : یاسین (آمنه) دقیقی



پنج شنبه 30 دی 1389  1:08 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

فیلیپ پینل

 

وی در 20 آوریل سال 1745 بدنیا آمد. هنگامی که به طبقه بندی بیماریها می پرداخت، به امراض روحی علاقه مند شد. سابقا در اغلب آیین ها ، چنین می پنداشتند که دیوانگان افرادی هستند که اجنه و شیاطین و ارواح در آنها حلول کرده اند و همه نوعی احترام برای آنها قائل بودند، ولی درمانی صورت نمی گرفت.

بیمارستانهایی هم که بعدا برای دیوانگان به وجود آمد بی شباهت به زندانهای اعمال شاقه نبود. حتی اشخاص به اصطلاح عاقل ، غالبا رفتن به آنجا و سر به سر گذاشتن با آنها و تماشای حرکات عجیب و غریب آنان را نوعی تفریح و سرگرمی می دانستند.

پینل در کتاب خود موسوم به بیماریهای روانی چنین متذکر شد که دیوانگی هم نوعی بیماری است، منتهی بیماری از نوع روان نه جسم ، و باید آنها مداوا شوند. و همیشه همان توجهی را که نسبت به مداوای مبتلایان به امراض جسمی به عمل می آورد، نسبت به آنان نیز معمول می داشت.

به علاوه وی نخستین کسی بود که گزارشهای مربوط به بیماران روانی را ثبت می کرد. گرچه در آن عصر روش وی مورد قبول قرار نگرفت، لیکن نیم قرن بعد جای خود را در علم پزشکی باز کرد. فروید با کارهای خود نظریه های مربوط به بیماران روانی را تا حد زیادی بسط داد.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:08 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

آبراهام مازلو

 

بنیانگذار و رهبر معنوی جنبش روانشناسی انسانگراست. او قویاً نظریات شخصیت ‌شناسی فروید را به طور کامل نقد کرد.

آبراهام مازلو در سال ۱۹۰۸ در نیویورک به دنیا آمد. دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت. مازلو معتقد بود که هر شخصی با نیازهای غریزی به دنیا می‌آید که به رشد، پیشرفت و شکوفایی می‌رسد. مازلو معتقد بود برای شکوفایی نیازهای انسانی باید یک سلسله مراتب طی شود :

۱) دسته اول نیازهای فیزیولوژیکی (غذا و آب)،

۲) دسته دوم نیازهای ایمنی،

۳) دسته سوم تعلق‌پذیری و عشق،

۴) دسته چهارم احترام،

۵)دسته پنجم نیاز به خودشکوفایی.

مازلو معتقد است اول نیازهای دسته‌های پایین باید برآورده شود و بعد نیازهای سطح بالاتر تا اجازه شکوفا شدن نیازهای انسانی فراهم شود. تصور مازلو از ماهیت انسان، خوشبینانه است. او بر اراده آزاد و مستقل هر شخص تاکید می‌کند و از شیوه‌های فرافکن در تحلیل روانی افراد بهره می‌برد. مازلو عقده حقارت را در خود از میان برد و مکانیزم عمل جبران را به جای آن قرار داد تا بتواند به راحتی و تفکر روشن با مشکلات مقابله کند. وی در سال ۱۹۷۰ از طرفداران خود خداحافظی کرد و به تاریخ روانشناسی پیوست.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:08 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

فرانسیس گالتون

 

گالتون با کارهای خود درباره مسائل مربوط به وراثت ذهنی و تفاوت ‌های فردی در ظرفیت یا توان انسانی، روح تکامل را به نحو مؤثر در روانشناسی دمید. پیش از تلاش‌های گالتون، پدیده تفاوت ‌های فردی به عنوان موضوعی مناسب برای مطالعه در روانشناسی مورد توجه قرار نگرفته بود. در این زمینه تنها تلاش‌های پراکنده‌ای، به ویژه توسط وبر، فخنر و هلمهولتز صورت گرفته بود. این افراد در نتایج آزمایشی خود تفاوت ‌های فردی را گزارش کرده بودند ولی به نحو نظام ‌یافته به بررسی آن نپرداخته بودند. وونت و تیچنر تفاوت‌های فردی را بخشی از روانشناسی به حساب نمی‌آوردند.
گالتون از هوشی فوق‌العاده (هوش بهرش 200 تخمین زده شده است) و اندوخته‌ای از اندیشه‌های بدیع برخوردار بود. معدودی از زمینه‌هایی که او مورد بررسی قرار داد عبارت‌اند از:
اثر انگشت (که نیروی پلیس از آن برای مقاصد شناسایی استفاده کرد)، مد، توزیع جغرافیایی زیبایی، وزنه ‌برداری و کارآیی عبادت. او همچنین صورت اولیه‌ای از چاپگر دور تایپ، وسیله‌ای برای باز کردن قفل‌‌ها و پیرامون بین را که به او امکان می‌داد به هنگام تماشای رژه از بالای سر جمعیت اوضاع را ببیند، ابداع کرد.
گالتون در سال 1822 نزدیک بیرمنگام انگلیس متولد شد و کوچکترین فرزند از نه فرزند خانواده بود. پدرش بانکدار موفقی بود که خانواده ثروتمند و دارای مقام برجسته اجتماعی او اشخاص مهم در همه زمینه‌‌ها عمده نفوذ ـ دولت، کلیسا و ارتش ـ را شامل می‌شد.
گالتون در 16 سالگی، با اصرار پدرش، تحصیل پزشکی را در بیمارستان عمومی بیرمنگام شروع کرد. او به عنوان کارآموز برای پزشکان کار می‌کرد؛ قرص‌‌ها را توزیع می‌کرد، کتاب‌های پزشکی را مطالعه می‌کرد، شکسته ‌بندی می‌کرد، انگشتان را قطع می‌کرد، دندان می‌کشید، به کودکان واکسن می‌زد، با خواندن آثار کلاسیک خود را سرگرم می‌ساخت. اما، روی هم رفته تجربه خوشایندی نبود و تنها فشار مداوم پدرش او را در آنجا نگه می‌داشت.
یک حادثه در اثنای این کارآموزی پزشکی کنجکاوی ذهنی گالتون را نشان می‌دهد. گالتون می‌خواست تأثیر داروهای گوناگون در داروخانه را یاد بگیرد، لذا شروع کرد به خوردن دوز اندکی از هر دارو و یادداشت کردن واکنش خود، این کار را به شیوه‌ای نظام یافته با داروهایی شروع کرد که زیر حرف «
A» قرار داشتند.
این ماجراجویی علمی به حرف «
C» یعنی خوردن روغن کرچک هندی، اسهال آور قوی، پایان یافت. گالتون پس از یکسال خدمت در بیمارستان، تحصیلات پزشکی خود را در کینگز کالج لندن ادامه داد. یکسال بعد نقشه‌اش عوض شد و در ترینیتی کالج دانشگاه کمبریج ثبت ‌نام کرد و در آنجا با مجسمه نیم‌تنه‌ای از اسحاق نیوتن در مقابل بخاری دیواریش علاقه خود را به ریاضیات دنبال کرد.
اگرچه آشفتگی‌های ذهنی شدید در کار او وقفه ایجاد کردند، سرانجام توانست درجه دکترای خود را بگیرد. دوباره به تحصیل پزشکی، که حالا به نحو شدید از آن متنفر بود، برگشت، تا اینکه مرگ پدر او را از این حرفه خلاص کرد.
مسافرت و کاوشگری توجه گالتون را به خود معطوف داشت. در سرتاسر آفریقا سفر کرد و گزارش سفرهای خود را منتشر ساخت، از انجمن سلطنتی جغرافیا مدال گرفت. در سال‌های 1850 بنا به گفته خود، به خاطر ازدواج و ضعف سلامتی، مسافرت را متوقف ساخت، اما علاقه‌مندی به کاوش را حفظ کرد و یک کتاب راهنما با نام هنر مسافرت نوشت. هیأت‌های اعزامی برای سایر کاوشگران سازمان می‌داد و درباره زندگی در اردو برای سربازانی که به منظور وظایف در آن سوی دریاها آموزش می‌دیدند سخنرانی می‌کرد.
بیقراری، این بار گالتون را به سوی هواشناسی و طراحی ابزارهایی برای ثبت اطلاعات مربوط به هوا هدایت کرد. او یافته‌های خود را در کتابی خلاصه کرد که اولین تلاش برای جدول‌ بندی الگوهای آب و هوایی در مقیاس بزرگ محسوب می‌شود.
وقتی که عموزاده‌اش چارلز داروین کتاب درباره منشاء انواع را منتشر ساخت، گالتون بلافاصله توجه خود را به این نظریه جدید معطوف ساخت. در ابتدا جنبه زیست ‌شناختی تکامل او را به خود جذب کرد و او تأثیرات انتقال خون بین خرگوش‌‌ها را مورد پژوهش قرار داد تا مشخص سازد که آیا خصوصیات اکتسابی می‌توانند به ارث برسند یا نه.
اگرچه جنبه ژنتیکی نظریه تکامل مدت زیادی او را به خود علاقه‌مند نساخت، کاربردهای اجتماعی آن کار بعدی گالتون را هدایت کرد و نفوذ او را بر روانشناسی جدید رقم زد.
اولین کتاب مهم گالتون در روانشناسی نبوغ ارثی بود که در 1869 منتشر شد. (وقتی که داروین این کتاب را خواند به گالتون نوشت که هرگز در تمام عمرش چیزی جالب‌تر یا اصیل‌تر از آن را نخوانده بود).
گالتون در این کتاب سعی داشت نشان دهد که عظمت یا نبوغ فردی در خانواده‌‌ها به حدی رخ می‌دهد که نمی‌توان آن را صرفاً با تأثیرهای محیطی تبیین کرد. تز (اندیشه) او به اختصار این بود که مردان شایسته پسران شایسته دارند. (در آن زمان دختران، برای کسب شایستگی شانس اندکی داشتند مگر از طریق ازدواج با فردی مهم).
بیشتر مطالعات شرح‌حالی که گالتون در این کتاب گزارش کرده پژوهش‌هایی درباره اسلاف دانشمندان و فیزیکدانان با نفوذ بوده‌اند. داده ‌های او نشان می‌دادند که هر فرد مشهوری نه فقط نبوغ کلی بلکه شکل خاصی از نبوغ را به ارث می‌برد. برای مثال، یک دانشمند بزرگ در خانواده‌ای متولد شده بود که از نظر علمی مقام والایی داشت.
هدف نهایی گالتون این بود که تولد افراد شایسته‌تر یا مناسب‌تر را تشویق و تولد افراد نامناسب را منع کند. برای کمک به رسیدن به این هدف، علم به نژادی را بنیان گذاشت. این علم با عواملی سر و کار دارد که ممکن است ویژگی‌های ارثی نژاد انسان را بهبود بخشند. استدلال او این بود که همانند حیوان‌های اهلی انسان‌‌ها را نیز می‌توان با انتخاب مصنوعی اصلاح کرد. اگر افراد با استعداد قابل ملاحظه انتخاب شوند و نسل بعد از نسل به جفت‌گیری بپردازند نژاد بسیار سرآمدی عاید خواهد شد.
او پیشنهاد کرد که برای انتخاب زنان و مردان استثنایی جهت تولید مثل انتخابی آزمون‌های هوش تهیه و تدوین شود و توصیه کرد به کسانی که نمره بالا می‌آورند برای ازدواج و بچه‌دار شدن مشوق‌های مالی داده شود. (خود گالتون فرزندی نداشت؛ برادرانش هم نداشتند. به ظاهر مشکل ژنتیکی بود).
گالتون در تلاش برای تأیید نظریه به نژادی خود مسائل مربوط به اندازه‌گیری آمار را دنبال کرد. در کتاب نبوغ ارثی، با دسته ‌بندی مردان شایسته در نمونه خود به طبقاتی بر طبق فراوانی سطح توانایی آنان در جامعه آماری، مفاهیم آماری را در مسائل وراثتی به کار بست. داده ‌های او نشان دادند که مردان شایسته در مقایسه با مردان متوسط از احتمال بیشتری برای داشتن پسران شایسته برخوردارند.
نمونه او 977 مرد مشهور را شامل می‌شد که نسبت شایستگی آنان یک بر 4000 بود. براساس تصادف، انتظار می‌رفت که این گروه فقط یک خویشاوند برجسته داشته باشد؛ درعوض 332 مورد از آن وجود داشت. احتمال شایستگی در بعضی خانواده‌‌ها به اندازه کافی بالا نبود که گالتون بتواند تأثیر محیط برتر، فرصت‌های آموزشی بهتر، یا مزایای اجتماعی تأمین شده برای فرزندان خانواده‌های شایسته‌ای را که او مطالعه کرد جدی تلقی کند. او استدلال می‌کرد که شایستگی ـ یا فقدان آن ـ تابعی از وراثت است نه فرصت.
گالتون کتاب ‌های مردان انگلیسی اهل علم (1874)، وراثت طبیعی (1889) و بیش از 30 مقاله درباره مسائل وراثت نوشت. در سال 1901 مجله بایومتریکا را شروع کرد، در سال 1904 آزمایشگاه به نژادی را در یونیورسیتی کالج لندن تأسیس کرد و سازمانی را برای ترغیب اندیشه اصلاح ‌نژادی بنیان گذاشت.
پژوهش گالتون درباره تصویرسازی ذهنی اولین کاربرد وسیع پرسشنامه روانشناختی را مشخص می‌سازد. از آزمودنی‌ها خواسته می‌شد صحنه‌ای را، مانند میز صبحانه ‌شان در همان روز، به خاطر بیاورند و سعی کنند تصویرهایی از آن را فرا بخوانند. به آنان گفته می‌شد مشخص سازند که آیا این تصویرها محو هستند یا واضح، روشن هستند یا تیره، رنگی هستند یا بدون رنگ و الی آخر. گالتون از اینکه اولین گروه آزمودنی او، که علم آشنا بودند اصلاً تصاویر واضحی را گزارش نکردند، شگفت‌زده شد! حتی بعضی از آنان مطمئن نبودند که گالتون درباره چه چیزی صحبت می‌کرد.
گالتون با استفاده از نمونه بزرگتری از جمعیت، گزارش‌هایی از تصاویر واضح و متمایزتری که مملو از رنگ و جزئیات بودند، به دست آورد. او یافت که تصاویر ذهنی زنان و کودکان عینی‌تر و با جزئیات بیشتری بودند. او مشخص کرد که تصویرسازی ذهنی، همانند بسیاری خصوصیات دیگر، به صورت بهنجار در جمعیت پراکنده است.
کار گالتون در مورد تصویرسازی ذهنی، مانند بسیاری از پژوهش‌های او، ریشه در تلاش او برای نشان دادن شباهت‌های ارثی داشت. او یافت که احتمال وجود تصاویر ذهنی مشابه بین خواهر و برادر بیشتر از افرادی است که با هم خویشاوند نیستند.



پنج شنبه 30 دی 1389  1:08 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی

اریکسون

 

در شهر فرانکفورت آلمان در خانواده ای دانمارکی به دنیا آمد. او نخست تحصیلات هنری خود را در فلورانس ایتالیا دنبال کرد و می خواست استاد هنر شود. سپس در وین که آموزش کودکان چند خانواده امریکایی را به عهده گرفته بود به دیدار فروید و چند تحلیلگر دیگر نایل آمد. از آن پس به مطالعه روان تحلیل گری در موسسه روان تحلیل گری وین پرداخت و در 1933 از این موسسه فارغ التحصیل شد. هنگامی که هیتلر در آلمان به قدرت رسید اریکسون به امریکا مهاجرت کرد و در 1939 شهروند امریکایی شد. او در امریکا در چندین مرکز راهنمایی و پرورشی و دانشگاههای مختلف فعالیت کرد و در عین حال به پژوهش های شخصی خود ادامه داد. اریکسون هنگامی که به استادی دانشگاه هاروارد منصوب شد به انسان شناسی وقوم شناسی روی آورد و به مطالعه قبایل بومی سیو وهورن پرداخت. چندی بعد در برکلی تحول کودکان را با تکیه بر این اصل که کودکان در حین بازی کردن با عروسک هایشان افکار واحساسات ناهشیار خویش را آشکار می سازند مورد مطالعه قرار داد. شهرت اریکسون به دلیل نوشته های عمقی درباره تحول کودک، تحول مفهوم بحران های هویت وتغییر و توسعه نظریه روانی-جنسی فروید است.

از آثار مهم اریکسون باید به کتب زیر اشاره کرد : کودکی وجامعه (1950)، لوتر نوجوان (1958)، بینش ومسولیت (1964)، هویت : نوجوان وبحران (1968)، حقیقت گاندی(1969).



پنج شنبه 30 دی 1389  1:08 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها