0

تمام دانشمندان علوم پزشکی

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

تمام دانشمندان علوم پزشکی

با سلام

در این تاپیک به معرفی دانشمندان علوم پزشکی خواهیم پرداخت

امید است مورد توجه دوستان راسخونی قرار گیرد


چهارشنبه 29 دی 1389  11:18 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

هرمان بور هاوه

 

 

شیمیدان و پزشک هلندی که در 31 دسامبر 1668 در لیدن به دنیا آمد. بیش از 5 سال نداشت که مادرش فوت کرد و پدرش که کشیش بود مایل بود پسر نیز در رشته الهیات مشغول به تحصیل شود. پدر شخصاً تربیت کودک را بر عهده گرفت و مراقب آموزش عقلانی و اخلاقی او بود. او تا 3 سال در دبیرستانی در لیدن تحصیل کرد و سپس به دانشگاهی در لیدن فرستاده شد و در آنجا وی درجه دکترای فلسفه خود را دریافت کرد. به علت خطابه‌ای که در مورد مفهوم (خیر اعظم) اپیکور ایراد کرد از طرف مسئولان دانشگاه به وی مدال طلا داده شد. او در سال 1693 از دانشگاه هاردروایک درجه دکترای طب را دریافت کرد. او در جلساتی که آنتون نوک ترتیب می‌داد و در آن جلسات کالبد شکافی انجام می‌شد شرکت می‌کرد. وی از جمله دانشمندانی است که شهر لیدن را به صورت یک کانون پزشکی در اروپا درآورد. هرمان در شهر لیدن به تدریس ریاضیات پرداخت و به پزشکی نیز ادامه داد و از این طریق امرار معاش می‌کرد. او در تدریس و یاد دادن پزشکی روش مختص به خود داشت، او شاگردان خود را به بالین بیماران می‌برد در همان جا تدریس می‌کرد.
در حقیقت باید او را بانی تعلیمات بالینی دانست. تالار درس هرمان از دانشجویان کشورهای مختلف پر می‌شد و دانشجویان زیادی از تمام نقاط دنیا به نزدش آمده و از محضر درسش استفاده می‌کر دند .سطر کبیر از جمله کسانی بود که روزی در کلاسش حضور یافت. او در سال 1708 کتابی در زمینه زیست‌ شناسی نوشت و آن را چاپ کرد. هنگامی که لومور استاد شیمی در گذشت، وی جانشین او شد و به تدریس پرداخت و در سال 1724 کتابی در زمینه شیمی منتشر کرد. او با کوشش و سعی فراوان و پشتکار روزی 5 ـ 4 ساعت تدریس می‌کرد تا اینکه به علت بیماری روماتیسم مجبور شد به مدت 5 ماه بستری شود، بعد از بهبود وی مجدداً به تدریس پرداخت. از جمله کارهایی که او در زمینه علم انجام داد عبارتند از اینکه وی اولین کسی بود که غدد عرق را تشریح کرد و درباره آن توضیح داد. همچنین بیان کرد که بیماری آبله بوسیله تماس شیوع پیدا می‌کند و علتهای دیگر در شیوع آن تاثیر چندانی ندارد. او کسی است که روشهای دقیق کمی را وارد شیمی کرد و می‌توان او را بنیان‌گذار شیمی فیزیک دانست.

وی در نزد مردم از احترام زیادی برخوردار بود، شهرت او تا انجا بود که او را بقراط هلند می‌نامیدند. سرانجام به علت نارسائی قلبی خانه‌نشین شد و در 23 دسامبر 1738 در لیدن فوت کرد.


چهارشنبه 29 دی 1389  11:45 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

آدریاس وسالیوس

 

 

درست پیش از نیمه شب روز 31 دسامبر سال 1514 به دنیا آمد. جد پدری و پدر بزرگ او هر دو پزشک بودند. پدر وی داروسازی مورد احترام امپراطور ماکسی میلیان اول از خانواده هابسبورگ بود. با تشویق پدر برای دنبال کردن حرفه فامیلی ابتدا به دانشگاه لوواین در نزدیکی بروکسل در بلژیک رفت و سپس در رشته پزشکی در دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت.

استادان دانشگاه از کتابهای قدیمی مانند آثار جالینوس کالبد شناس یونانی برای تدریس استفاده می کردند، در صورتی که دستیارهای آنها به تشریح سر هم بندی شده ای می پرداختند وسالیوس ادعا می کرد که از قصابی در فروشگاه گوشت چیزهای بیشتری می تواند یاد بگیرد. در سال 1536 به لوواین که امکان مطالعه روی اسکلت انسان را داشت برگشت. در بیرون شهر به جسد مرد سارقی برخورد کرد که او را از استخوانها جدا کرده بودند. وسالیوس اسکلت را قطعه قطعه را با دقت مورد مطالعه قرار داد به طوری که با چشم بسته هم می توانست آنها را تشخیص دهد. وسالیوس در 5 دسامبر سال 1537 مدرک پزشکی خود را از دانشگاه گرفت و همانطور که تعهد کرده بود تدریس کالبد شناسی را با استفاده از تشریح انجام می داد. سخنرانیهای وسالیوس بی اندازه مقبولیت عام یافت دانشحویان سالن سخنرانی را برای مشاهده تشریحهای ماهرانه وی کاملا پر می کردند. وسالیوس برای نشان دادن جزئیات کار برای حضار زیاد یا در زمانی که جسدی برای تشریح در دسترس نبود بافتها و اعضای بدن را روی کاغذ نقاشی و آنها را در کلاس آویزان می کرد، برخی از این نقاشیها بدون اجازه وی چاپ و منتشر شد. موفقیت این راهنما وی را تشویق کرد تا کتاب «ساختار بدن انسان» را منتشر کند. این اثر بزرگ در هفت جلد در سال 1543 با شرح جزئیات و سیصد تصویر منتشر شد. وسالیوس جان استیون وان کالکار را که جوانی دانشجو در رشته نقاشی بود برگزید تا طرحهای وی را اصلاح کند تا بیننده بتواند نکته های مهم و ضروری را با سرعت درک کند این نقاشیها بدن انسان را در وضعیتهای طبیعی نشان می داد. در این کتاب وی کشفهای خود را به طور مشروح ذکر کرده و بیش از دویست مورد خطایی را که در کتابهای جالینوس یافته بود تصحیح کرده است. او نشان داد که جالینوس نظرات کالبد شناسی خود را بر مبنای تشریح جانوران پی ریزی کرده است. کتاب وسالیوس مخالفتهای شدیدی را برانگیخت. ژاک سیلویوس استاد کالبد شناسی پاریس به سبب بدگویی از جالینوس به او حمله کرد زمانی که وسالیوس کتاب ساختار بدن انسان را چاپ کرد، 28 ساله بود. او یک سال پس از دفاع از کتاب خود از تدریس و پژوهشهای کالبد شناسی بازنشسته شد. از آن زمان به بعد به عنوان پزشک دردربار هابسبورگ، ابتدا به چالز پنجم پسر ماکسی میلیان اول و سپس به سپر چالز فیلیپ دوم در مادرید خدمت کرد.
وسالیوس در 50 سالگی به اورشلیم سفر کرد که دلیل آن نامشخص است. زیارت وی ممکن است به قصد پاسخ به انتقادات خاموشی باشد که وی را به بی دینی متهم می کرد. در بازگشت به طرز غم انگیزی به علت غرق کشتی حامل او در نزدیکی جزیره یونانی زاسینتوس درگذشت.



چهارشنبه 29 دی 1389  11:45 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

جالینوس

 

پزشک یونانی در زمانی زندگی می کرد که اروپا تحت تسلط امپراطوری روم بود. در آن زمان نگاه رومی ها به پزشکی بیشتر تاکید بر بهداشت همگانی بود، آنها قنات هایی برا ی انتقال آب سالم، فاضلاب هایی برای خارج کردن فضولات و گرمابه های عمومی برای بهداشت شخصی افراد ساخته بودند. با وجود همه این موفقیتها محدودیتهایی نیز در نگرش آنها وجود داشت، آنها به درمان بیماریهای فردی توجهی نداشتند و کالبد شناسی را نیز به حساب نمی آوردند. جالینوس به شناختن نقاط ضعف طب در رومی ها کمک کرد.

جالینوس پس از تحصیل پزشکی در پرغامس آسیای صغیر و کورینت در یونان به اسکندریه در مصر رفت. کتابخانه و موزه بزرگ آنجا دارای دو اسکلت کامل انسان بود . جالینوس اعتقاد داشت که همانگونه که معمار از روی نقشه کار می کند پزشک هم نیاز دارد که بدن انسان را کاملا بشناسد. چون قانون رومی ها تشریح جسد انسان را ممنوع کرده بود. جالینوس به تشریح بدن یک خوک، بز و میمون دست زد. او جزئیات زیادی یاد گرفت ولی تمام جزئیاتی که در جانوران یافته بود برای بدن انسان صدق نمی کرد. مثلا شبکه رگهای خونی که در زیر مغز جانوران مشترک است در انسان وجود ندارد.

جالینوس هنگامی که در سال 157 میلادی به پرغامس برگشت تا به عنوان پزشک مدرسه گلادیاتورها خدمت کند، اطلاعات فراوانی در مورد کالبد شناسی انسان کسب کرد. جالینوس جنگجویان زخمی را درمان می کرد و از این راه مستقیما" کلبدشناسی انسان را فرا گرفت.

جالینوس در سال 162 میلادی به روم برگشت و فواید دانستنیهای خود را در معرض دید همگان قرار داد. آدموس که پزشکی ناشناخته بود و از فلج مختصر در دست راست خود رنج می برد، پس از آنکه پزشکان محلی از درمان او نا امید شدند از جالینوس پزشک جدید شهر درخواست معالجه کرد. جالینوس از آدموس در مورد آسیب دیدگیهای تازه پرسش کرد و مشخص شد که آدموس از ارابه پرت شده و گردنش مجروح شده است. جالینوس می دانست که اعصاب انگشتان به ستون مهره ها ارتباط دارد و به جای انگشتان باید روی اعصاب گردن او کار کرد. با این معالجه بیمار کاملا بهبود یافت به دنبال این موفقیت مارکوس اورلیوس امپراطور روم جالینوس را به سمت پزشک دربار برگزید.

جالینوس در دوره زندگی خود تعداد بسیار زیادی کتاب و مقاله پزشکی نوشت که بیش از صد عنوان از آنها شناخته شده است. کتابهای وی مجموعه ای از واقعیت ها، نظرات و نیز خطا های آشکار است. او نشان داد که رگها وسیله انتقال خون هستند نه هوا، ولی این کشف مهم را که قلب تلمبه خون است از دست داد.

به دلیل یکتاپرستی آموزه های جالینوس در بین اولیای امور مذهبی قرون وسطی از حمایت برخوردار شد. اعتقاد جالینوس این بود که بیماری نتیجه ناهماهنگی چهار مایع حیاتی بدن یا اخلاط چهارگانه است که قرنها پذیرفته شده بود. بر اساس این اعتقاد فکر می کردند که پزشکان می توانند با خون گیری یا حجامت از بیمار سبب ایجاد تعادل در اخلاط چهارگانه و در نتیجه سبب سلامتی بیمار شوند این اعتقاد تا اوایل قرن هجدهم که اولیای امور پزشکی برخی از خطاهای اساسی نظریه های جالینوس را نشان دادند پذیرفته شده بود.



چهارشنبه 29 دی 1389  11:45 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

دیوکلس

 

در نیمه‌ی دوم قرن چهارم قبل از میلاد، در شهر «کارسیتوس» واقع در جزیره‌ «ئوبوئه آ» کودکی تولد یافت که بعدها یکی از پزشکان نامی یونان شد. پدرش «آراکیداموس» نام داشت. او به سبک و سیاق دوران خود به مسافرت در یونان پرداخت. دیوکلس به تشریح علاقه داشت و از پیشگامان تشریح نظری بود. دیوکلس کتابی به نام «ریزوتومیکرون» در مورد تشریح گیاهان نوشت و به نام گیاهان و مکانهای رویش آنها و نحوه‌ی جمع آوری و خواص شان اشاره نمود و در مجموعه‌ی سوم خود در باب گیاهان؛ نباتات سمی را وصف کرد.

دیوکلس کتابی در زمینه‌ی «بهداشت» نیز تدوین کرده است. عقیده‌ی او این بود که رعایت بهداشت باید به هدف نهایی افراد سالم تبدیل گردد. عناوین شانزده عدد از آثارش تا روزگار ما جاودانه مانده، ولی متاسفانه هیچکدام بصورت کامل و دست نخورده دوام نیاورده اند.

در نزد یونانیان زیبایی ظاهر و باطن جهت نیل به مرحله‌ی‌ انسان کامل لازم بود و یگانه راه آن را حفظ بهداشت می‌دانستند. اولین برنامه رعایت بهداشت تن و روان را دیوکلس برای انسان طراحی کرد. گرچه به نظر می رسد که برنامه او خاص طبقه اعیان و ثروتمندان یونانی آن زمان بوده و ربطی به ما ندارد، ولی با مختصر تغییراتی می تواند تا ابد بهترین روش حفظ تندرستی برای بشر باقی بماند.

برنامه خاص بهداشتی که دیوکلس برای گذراندن یک روز کامل، طراحی کرده به قرار زیر است :

باید صبح قبل از طلوع آفتاب از خواب برخاست و دست و رو و مو را شست و دندانها را پاکیزه کرد و لثه را با گرد پونه مالش داد و تمام بدن را از گردن تا قوزک پا روغن مالی کرد. آنگاه قبل از شروع کار روزانه، اندکی در هوای آزاد گردش کرد. پیش از ظهر برای تمرینات ورزشی حتما باید سری به ورزشگاه زد و پس از انجام آنها به استحمام و مالش بدن پرداخت. صبحانه که چند ساعت بعد از برخاستن از خواب صرف می شود، باید غذایی ساده و سالم شامل نان و آشی رقیق و نیز برخی سبزیهای ساده از قبیل کاهو و خیار و یا چیزهای دیگر باشد که به اقتضای فصل بدست می آیند. پیش از خوردن غذا، تشنگی باید با آب گوارا رفع شود و پس از غذا می توان قدری شراب سفید که با آب مخلوط و با عسل شیرین شده باشد، آشامید. طبق معمول همه مناطق جنوبی، بعد از صبحانه (گرچه اولین غذای روز است، ولی نزدیک ظهر و مانند ناهار ما صرف می شود)، بخصوص در روزهای گرم، باید در محلی خنک و سایه دار و آرام اندکی خوابید. بعد از خواب باید به قسمت دوم کار روزانه پرداخت و در تعقیب آن بار دیگر باید به ورزشگاه سری زد. مهمترین غذای روزانه که از میوه و سبزی و نان و گوشت یا ماهی تشکیل می شود باید هنگام شب و در تابستان هنگام غروب صرف شود. متعاقب غذا باید به گردش پرداخت و بعد از آن زود خوابید.

توجه کنید که این توصیه ها چهار صد سال قبل از میلاد گفته شده و چنانچه به دست آوردهای نوین پزشکی نظری افکنیم، خواهیم دید که تایید خیلی از این گفته ها بدنبال تحقیقات و مطالعات وسیعی بدست آمده اند. و بعید می دانم که اگر این توصیه ها در یک کتاب آسمانی مربوط به روزگار قدیم ذکر می شد، امروزه از آن به عنوان معجزه یاد نمی کردند.

دیوکلس به وحدت جسم و روان معتقد بود و به بهداشت جسمی (نظافت، تغذیه، پرورش اندام) و تفرج روحی توجه می‌کرد. دیوکلس، کتابی نیز به نام پدرش، آراکیداموس تألیف کرد. مردم آتن او را گرامی داشتند و لقب «بقراط ثانی» را به او دادند.

منابع :

کتاب «مشاهیر پزشکی» نوشته هنری زیگریست

هفته نامه پزشکی امروز



چهارشنبه 29 دی 1389  11:45 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

اسماعیل جرجانی

 

 

در سال ۱۰۴۲ میلادی در جرجان در شمال شرقی ایران نزدیک دریای خزر (امروزه گرگان) متولد شد. در قرن۴ جرجان شهر مهمی بود که با حمله مغلول ها بسیار خسارت دید و شهر به کلی ویران شد شهر جدید یعنی گرگان امروزه در کنار این شهر ویران شده بنا شده است. جرجانی مراحل مقدماتی تحصیلات خود را نزد عبدالرحمان بن علی بن ابی صادق شاگرد ابن سینا و از افراد با نفوذ سلسله خوارزمی در شهر نیشابور گذراند.

طبیب زبردست گرگانی، در سال ۵۰۴ هجری رهسپار خوارزم و دربار قطب‌الدین‌محمد سرسلسله خوارزمشاهیان که دربارش مجمع فضلا و دانشمندان بود شد. وی در خوارزم مسئولیت بیمارستان بزرگ آن دیار را پذیرفت.

حکیم سید‌اسماعیل جرجانی در اولین سال حضورش در خوارزم تدوین کتاب عظیم خود «ذخیره خوارزمشاهی» را که مرتبط با علم پزشکی بود به پایان برد. نکته جالب اینجاست که در آن عصر که زبان عربی در ایران بزرگ رایج بود حکیم جرجانی آثارش را به زبان پارسی نگاشته است.

ذخیره خوارزمشاهی (گنجینه خوارزم شاه ۱۱۱۲م) قدیمی ترین دایرة المعارف پزشکی در زبان فارسی است که به دلیل اهمیتی که پیدا کرد به سه زبان اردو، عبری و ترکی هم ترجمه شده است. علت نامگذاری این کتاب به نام  «ذخیره خوارزمشاهی»، محل زندگی او یعنی خوارزم بود. انجلس، کشیک فرانسوی می گوید : کتاب ذخیره خوارزمشاهی تا زمان صفویه یعنی بعد ۶۰۰ سال از تالیف آن رایج ترین کتاب پزشکی بود.

جرجانی خود در باب تفصیل کتاب در مقدمهٔ اثر می گوید :

«و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آنکه قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آنچه طبیب را اندر آن باب بباید دانست از علم و عمل به تمامی یاد کرده آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست.[...] و این کتاب چنان جمع کرده آمده است که طبیب را اندر هیچ باب به هیچ کتاب دیگر حاجت نباشد و به سبب بازگشتن به کتابهای بسیار، خاطر پراکنده نشود.»

ذخیره خوارزمشاهی از ۱۰ جلد با مقدمه ای طولانی تشکیل شده است که یکی از اولین آنها به طور وسیع ساختار بدن انسان را شرح داده است که شامل تمام  اطلاعات آناتومی تا آن زمان بوده است. کتاب ذخیره خوارزمشاهی از نظر فصل بندی بسیار شبیه به کتاب قانون ابن سینا است ولی جرجانی برخی از جزئیات ارائه شده توسط جالینوس و ابن سینا را مورد انتقاد قرار داده است. برای نمونه در آناتومی عصب بینایی بر خلاف ابن سینا، نظریه جالینوس را قبول دارد. در جلد پنجم، جرجانی به طور موشکافانه سه ترکیب مایع بدن یعنی مایع داخل عروقی، مایع بینابنی و سه ترکیبی که سازنده مواد داخل بافتی هستند را شرح می دهد. جلد های ذخیره خوارزمشاهی به شرح زیر است :

جلد اول : آناتومی و فیزیولوژی

جلد دوم : پاتوفیزیولوژی عمومی

جلد سوم : بهداشت و تغذیه

جلد چهارم : تشخیص افتراقی بیماری ها

جلد پنجم : تب و طبقه بندی آن

جلد ششم : درمان

جلد هفتم : بیماری های عفونی

جلد هشتم : زیبا شناسی

جلد نهم : سم شناسی

جلد دهم : فارماکولوژی

با توجه به اینکه پزشکان قدیمی ایرانی جهان را متشکل از چهار ماده آتش، آب، خاک و هوا می دانستند و در کتاب های خود به آنها اشاره می کردند، کتاب ذخیره خوارزمشاهی هم از این قانون مستثنی نبود. با توجه به این قانون، ۹ حالت را برای انسان تعریف کرده بودند. ۴ تا ساده و۴ تا ترکیبی (دموی ، صفرایی ، مالیخولیایی ، بلغمی) و یک حالت هم نرمال و ایده ال بود. این خو و عادت ها متفاوت با سن و حتی با آب و هوا و چهار فصل سال و چهار جهت جغرافیای بود.

جرجانی چندین جلد از کتاب خود را به بیماری های پزشکی اختصاص داده بود. در جلد هفتم، جرجانی به طور ظریف عفونت های پوستی را معرفی می کند و بر اساس نوع زخم آنها را دسته بندی می کند. او همچنین برای سلامتی پوست فصل جداگانه ای را در نظر می گیرد. در بحث فوق العاده و شگفت انگیز تومورها، ضایعات را به دو دسته نرم و سخت به نام های ساغیروس و سرطان دسته بندی می کند. او معتقد بود که سرطان در زنان بیشتر است و تشخیص آن در مراحل اولیه سخت است و زمانی می توانیم آن را تشخیص دهیم که دیگر نمی توانیم آن را درمان کنیم. او در ادامه می افزاید که اگر سرطان دور از اندام های حیاتی باشد باید آن را به طور کامل و با ریشه هایش قطع کرد و او در ادامه توضیح می دهد که چگونه سینه زنی را که مبتلا به سرطان سینه بود به این صورت درمان کرده است.

جرجانی علاوه بر ذخیره خوارزمشاهی دارای آثار دیگری در زمینه علم پزشکی همچون خفی‌علایی، طب الملوکی، الاغراض‌الطبیه، ذوبدات الطب نیز می باشد که بسیاری از آنان راهگشای طبیبان آن عصر و نیز مشخص‌کننده روش پزشکان گذشته برای طبیبان فعلی می‌باشد. از این روست که بسیاری جرجانی را در ترازوی زمان یکی از بزرگترین پزشکان آن عصر دنیا نامیده‌اند.

یکی از آثار جرجانی که در بالا نام برده شد خفی علایی است، این اولین کتاب راهنمایی در مورد پزشکی است. این کتاب طوری بود که همیشه سربازان و جنگجویان خوارزمی آن را در چکمه های خود نگه داری می کردند. دو کتاب الاغراض الطبیه و خفیه (یا خوفیه) العلاج دو کتابی هستند که جرجانی به طور خلاصه از ذخیره خوارزمشاهی خلاصه نویسی کرده بود تا دانشجویان پزشکی از آن به عنوان کتاب راهنما استفاده کنند. کتاب ذوبدات الطب توسط جرجانی نگارش شده است که تاریخ نگارش آن معلوم نیست و این کتاب در موضوع پزشکی و آناتومی است.

جرجانی تمام شرایط جغرافیایی، آب هوایی و بیماری های رایج محل زندگی خود را  با جزئیات تمام ذکر کرده است. همچنین ذکر شده است که او اولین کسی بود که رابطه  گواتر و اگزوفتالمی را کشف کرد.

مسلم‌ است‌ که‌ جرجانی‌ تحت‌ تاثیر عمیق‌ دین‌ و عرفان‌ اسلامی‌ بود. شخصیت‌ دینی‌ و معرفتی‌ سید در سراسر مباحث‌ مربوط‌ به‌ علم‌ اعمال‌ بدن‌ آدمی‌ ( فیزیولوژی ‌)‌ منعکس‌ است‌. تاثیر ایمان‌ عمیق‌ به‌ اراده‌ و مشیت‌ الهی‌ هم‌ در حد اعلای‌ آن‌ در آثار جرجانی‌ مشهود می‌باشد. اشارات‌ مکرر جرجانی‌ به‌ عنایت‌ ایزدی‌ و ستایش‌ حق‌ تعالی‌ در سراسر کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.

شخصیت‌ جرجانی‌ از ورای‌ آثارش‌ مشهود است‌. مردی‌ دقیق‌، در حد وسواس‌، خوشخو، خوش‌ برخورد، موشکاف‌ و اهل‌ میانه‌ روی‌ و عارف‌ بود. بیهقی‌ او را «مردی‌ جدی‌، یار و همراه‌ و سخاوتمند» وصف‌ کرده‌ است‌. در واقع‌ مردی‌ بود که‌ در جامعه‌ و با جامعه‌ خود می‌زیست‌ و به‌ هیچ‌ روی‌ محصور در مطالعات‌ و تالیفات‌ خود نبود. ابن‌ابی‌اصیبعه‌ او را «پزشکی‌ بزرگ‌ که‌ دارای‌ شایستگی‌ بسیار و علم‌ فراوان‌ بود» معرفی‌ کرده‌ است‌. او پزشک‌ دربار بود و در این‌ مقام‌، افزون‌ بر درمان‌ معمولی‌ رایج‌ در آن‌ عصر، رایزن‌ دربار در رشته‌های‌ مختلف‌ نیز بود و به‌ هرگونه‌ پرسش‌ سلطان‌ درباره‌ علوم‌ ط‌بیعی‌ پاسخ‌ می‌گفت‌. او همچنین‌ پزشک‌ نظامی‌ نیز بود و این‌ از فصلهایی‌ از کتابش‌ که‌ به‌ زخمهای‌ سوارکاران‌ و آسیبهای‌ پوست‌ و زخمهای‌ ناشی‌ از جنگ‌ اختصاص‌ داده‌ است‌، معلوم‌ می‌شود. نکته‌ جالب‌ این‌ است‌ که‌ تنها موردی‌ که‌ در اغراض‌ الط‌بیه‌ به‌ چشم‌ پزشکی‌ اشاره‌ دارد، مربوط‌ به‌ زخم‌ پیکان‌ در چشم‌ است‌. او همچنین‌ پزشک‌ مردم‌ بود و به‌ احوال‌ و شرایط‌ زندگی‌ مردم‌ توجه‌ داشت‌ و به‌ شیوه‌ های‌ نادرست‌ غذایی‌ آنان‌ خرده‌ می‌گرفت‌ و توصیه ‌هایی‌ می‌کرد. جرجانی‌ مردی‌ متدین‌ و یکی‌ از حلقه‌های‌ زنجیر نقل‌ احادیث‌ و عارفی‌ دل سوخته‌ بود. قرائن‌ و دلایل‌ قوی‌ بر تشیع‌ سید وجود دارد و حشر و نشر وی‌ با بزرگان علمای‌ اسلام‌ اعم‌ از سنی‌ و شیعه‌ نشانه‌ سعه‌ صدر و جامع‌نگری‌ اوست‌ که‌ هر کجا کسی‌ را می‌یافت‌ که‌ می‌توانست‌ از او بهره‌ علمی‌ و معرفتی‌ ببرد درنگ‌ نمی‌کرد و بیشترین‌ استفاده‌ معرفتی‌ را از شیخ‌ ابوالقاسم‌ عبدالکریم‌ قشیری‌ می‌نمود. قشیری‌ و شیخ‌ ابوسعید ابوالخیر از پیشگامان‌ عرفان‌ بودند که‌ در خراسان‌ و ماوراالنهر بساط‌ ارشاد گسترده‌ بودند و هرکسی‌ با هر مذهبی‌ که‌ شوقی‌ در دل‌ و شوری‌ در سر داشت‌ از محضر آنها استفاده‌ می‌کرد.

کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ از زمان‌ تالیف‌ به‌ بعد همواره‌ جزو ارکان‌ کتب‌ طبی‌ شمرده‌ می‌شده‌ است‌ و بنا به‌ قولی،‌ هر که‌ می‌خواست‌ در پزشکی‌ ماهر شود می‌بایست‌ یکی‌ از کتابهای‌ سته‌ عشر جالینوس‌، حاوی‌ محمد بن‌ زکریای‌ رازی‌، قانون‌ ابن‌ سینا، کتاب‌ المائه‌ ابوسهل‌ مسیحی‌ و ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ سید اسمعیل‌ جرجانی‌ را به‌ دقت‌ مطالعه‌ کرده‌ باشد.

جرجانی بعدها به مرو پایتخت سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی رفت و در همان جا فوت کرد. پزشک گرگانی که ۹۷ سال عمر کرد بیشتر از دید مشاهدات آزمایشگاهی به تشخیص بیماریها پرداخته و از این رو علاوه بر ذکر نام او به عنوان پدر علوم آزمایشگاهی، سالروز تولد او ۳۰ فروردین را در ایران روز علوم آزمایشگاهی نام نهاده‌اند.

همچنین دانشگاه علوم پزشکی تهران جایزه معتبر پزشک برگزیده خود را به نام حکیم جرجانی نامگذاری کرده است.

برگرفته از : سایت پزشکان بدون مرز



چهارشنبه 29 دی 1389  11:46 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

ابوسهل مسیحی

 

عیسی بن یحیی مسیحی جرجانی، معروف به «ابوسهل مسیحی»، پزشک، فیلسوف، ریاضیدان و ستاره شناس بزرگ ایرانی نیمه دوم سده چهارم هجری است. تاریخ دقیق تولد وی دانسته نیست. وی در جرجان (گرگان) به دنیا آمد. سا لهای نخست زندگی خود را در بغداد گذراند و همان جا مشغول فراگیری دانش های زمان شد. پس از آن، به خراسان رفت و در آنجا شهرت بسیار یافت. از زندگی ابوسهل، به جز آنچه در چهار مقاله نظامی عروضی، تتمه صوان الحکمه اثر بیهقی، تاریخ مختصر الدول از ابن عربی و عیون الانبا از ابن ابی اصیبعه ذکر شده، اطلاع دیگری در دست نداریم. بنابر گفته علی بن زید بیهقی، ابوسهل، اگر چه مسیحی بود، به کلیسا نمی رفت و در خانه خود به عبادت می پرداخت.

ابوسهل مدتی در مازندران، نزد اسپهبد مرزبان بن شروین، زیست و کتابی را برای او نگاشت. سپس، به گرگانج رفت و به دربار ابوعلی مأمون بن محمد خوارزمشاه راه یافت و به مقامی بلند رسید. بنابر نوشته نظامی عروضی، ابوسهل به اتفاق ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، ابن خمار و ابو نصر عراقی در دربار اوبالعباس مأمون خوارزمشاه مجمعی داشتند تا آنکه سلطان محمود غزنوی، خواجه حسین بن علی میکال را نزد مأمون فرستاد و این دانشمندان را طلب کرد. مأمون نیز این موضوع را به اطلاع آنان رسانید و گفت که چون توان سرپیچی از دستور سلطان محمود را ندارد، هر که رفتن به دربار او را نمی خواهد از گرگانج بگریزد. بنابراین، عده ای عزیمت به غزنین را پذیرفتند، ولی ابوسهل و ابن سینا فرار از خوارزم را به رفتن به دربار محمود غزنوی ترجیح دادند. آنان از راه بیابان خوارزم (صحرای قره قوم) روانه خراسان شدند. ابن سینا، بر پایه احکام نجومی، پیش بینی کرد که راه را گم خواهند کرد و ابوسهل نیز بر همین اساس، گفت که از این سفر جان به سلامت نخواهند برد. سرانجام، در ادامه راه توفان گریبانگیرشان شد و ابوسهل از تشنگی جان سپرد و ابن سینا با دشواری فراوان خود را به باورد (ابیورد) رساند و سرانجام به جرجان رفت. این داستان را برخی از نویسندگان، از جمله نظامی عروضی، نیز یادآور شده اند، اما ابن ابی اصیبعه نظر دیگری دارد؛ او در عیون الانبا، هنگام برشمردن آثار ابن سینا، از رساله ای به نام فی زاویه یاد می کند و می گوید که ابن سینا آن را در گرگان برای ابوسهل نوشته است؛ پس، ابوسهل با ابن سینا به گرگان رفته بوده است. در مورد تاریخ فوت ابوسهل مسیحی اطلاع دقیقی در منابع نیامده است؛ اما بنا بر شواهدی او باید پس از 400 ق و احتمالاً در 401 ق در گذشته باشد و بی گمان او در زمان مرگ بیش از چهل سال داشته است.

ابوسهل مسیحی طبیبی آگاه و متبحر بود. قطب الدین شیرازی (متوفی 710 ق)، در شرح کلیات قانون، ابوسهل را در طب برتر از ابوعلی سینا دانسته و گفته است: «مسیحی در طب، اعلم از بوعلی بود». بسیاری از تاریخ نگاران نیز، از جمله ابن ابی اصیبعه و ابن عبری، ابوسهل را در پزشکی استاد ابوعلی سینا دانسته اند. البته ابن سینا در شرح حالی که خود نگاشته از استاد پزشکی خود اسمی نبرده است و پزشکی را دانشی آسان ذکر کرده و گفته که آن را در زمانی کوتاه فرا گرفته است. ابوسهل از پیروان جالینوس بود، اما درباره منشأ زندگی و نیروهای بدن و مرکز حس، که از مباحث مهم پزشکی قدیم است، برخلاف جالینوس و پیروانش، که مغز را مهم ترین عضو بدن و مرکز حس می دانسته اند، به پیروی از ارسطو و ابن سینا، قلب را مرکز نیروی زندگانی و گرمای غریزی و روح حیوانی شمرده است. وی همچنین درباره ساختمان قلب و شاهرگ های متصل به آن نیز دیدگاه ویژه ای داشته است.

به رغم اهمیتی که آثار ابوسهل در میان پزشکان جهان اسلام داشته است، نام و نوشته های وی نزد اروپاییان تقریباً ناشناخته ماند و کتابهای پزشکی وی به زبان لاتین ترجمه نشد. مترجمان اروپایی بیشتر به ترجمة کتابهایی می پرداختند که در آن همانند کتاب قانون (به ویژه کتاب سوم آن) به بخش درمانی پزشکی اهمیت بیشتری داده شده بود، در حالی که ابوسهل با گرایش به تفصیل در مسائل درمانی موافق نبود. به گفتة وی، در بیشتر کتابهایی که دربارة پزشکی نوشته شده است، بخش درمانی بسیار بیشتر و بخش علمی و نظری (مبانی عمومی، اصول پیشگیری و ) بسیار اندک است. وی دانش پزشکی را به صورتی که در آن روزگار عرضه می شده، در مجموع به ترتیب و تسهیل و تلخیص،‌ در بخش نظری به تکمیل و تصحیح و در بخش درمانی به اختصار و توضیح نیازمند می شمرده است. همچنین وی در دو اثر مهم خود، المائ‍ـة و الطب الکلی توجه چندانی به شناسایی و بیان نشانه های بیماری نداشته است.

ابوسهل در فلسفه نیز جایگاهی ویژه داشت. فخرالدین رازی وی را در زمرة بزرگ ترین فیلسوفان دنیای اسلام آورده است. ابوسهل از جمله کسانی است که احکام نجوم را ـ که در حکمت قدیم از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است و بسیاری در رد یا قبول آن رساله هایی نوشته بوده اند ـ بی اساس و عاری از برهان شمرده اند. فخرالدین رازی رساله ای در رد احکام نجوم به وی نسبت داده است.

از ابوسهل کتابی در ریاضیات و ستاره شناسی به دست ما نرسیده است، اما با توجه به سخنان ابن سینا و نامه هایی که ابوسهل برای بیرونی نوشته، می توان دریافت که ابوسهل بر این دانش ها نیز آگاهی گسترده داشته است. ابن سینا در پیش گفتار رسال‍ـة فی الزاوی‍ـة نوشته است؛ میان من و شیخ (ابوسهل) پژوهش مبادی هندسه (یا کتاب مبادی هندسة ابوسهل)، دربارة زاویه سخنی رفت. اکنون آن سخنانم را در رساله ای گرد آورده و از او خواهانم که آن را نقد و ارزیابی کند. با توجه به این سخنان می توان پنداشت که ابوسهل در ریاضیات برتر از ابن سینا و احتمالاً استاد وی بوده است. افزون بر این، ابوسهل 12 کتاب در ریاضیات، ستاره شناسی و برای بیرونی نوشته است. بر همین پایه برخی از معاصران،‌ ابوسهل را استاد بیرونی شمرده اند،‌ اما بیرونی با آنکه چند بار در آثار خود از ابوسهل نام برده و به مکاتبات خود با او اشاره کرده، اما از او به عنوان استاد خود یاد نکرده است.

آثار:

1. اصناف العلوم الحکمی‍ـة؛ در این کتاب شاخه های گوناگون دانش ها را برشمرده است .

2. رسال‍ـة الادوی‍ـة

3. ارکان العالم

4. اصول علم النبض

5. اظهار حکم‍ـة الله تعالی فی خلق الانسان؛ از مشهورترین نوشته های ابوسهل است. وی در پیش گفتار گوید که در این کتاب روش پیشینیان را در نظم مطالب کنار گذاشته و ترتیبی نو برگزیده است و برخی از گفته های آنان را که به موضوع مربوط نبوده، حذف کرده و افزون بر آنچه جالینوس و دیگر پیشینیان دربارة منافع اعضای بدن گفته اند، مطالب فراوان و سودمندی را نیز که خود بدانها دست یافته، آورده است. ابن ابی اصیبعه این کتاب را از جهت سبک نگارش، درستی و دقت مطالب بسیار ستوده است. ابوسهل در مورد هر عضو نخست به بیان ساختمان آن پرداخته و سپس فواید، شکل، جایگاه آن عضو در بدن و عملکرد آن را بیان کرده است. بخشهای نخست کتاب دربارة قلب و دستگاه تنفس و بخش پایانی دربارة رحم است. با توجه به اینکه ابوسهل در بیان مطالب مربوط به کالبدشناسی راه پیشینیان را رفته است، چنین می نماید که وی همچون دیگر پزشکان شرق جهان اسلام و تحت تأثیر آنان به کالبد شکافی نپرداخته است.

6. تحقیق امر الوباء و الاحتراز عنه و اصلاحه اذا وقع، یا به اختصار فی الوباء

7. تحقیق سوءالمزاج ما هو و کم اصنافه

8. تلخیص السماء و العالم؛ که خلاصة کتاب السماء والعالم ارسطو است.

9. الطب الکلّی؛ که از معروف ترین آثار ابوسهل و از نظر حجم پس از المائ‍ـة قرار دارد. این کتاب شامل دو مقاله است: مقالة نخست 39 باب دارد و ابوسهل در آن از مبانی عمومی پزشکی همچون فیزیولوژی، بهداشت، خواب و بیدرای، تغذیه و غیر آن سخن گفته است. مقالة دوم 41 باب دارد و حجم کتاب را شامل می شود. ابوسهل در این مقاله، ابتدا بیماریهای مربوط به اعضای بدن را به ترتیب از بالا به پایین نام برده و سپس نام برخی از بیماریهای عمومی بدن، امراض پوست، استخوان مو و عوارض ناشی از گزش جانوران را ذکر کرده است و سپس در هر بخش به معرفی داروهای ویژة این بیماریها پرداخته و نحوة ساخت آنها را نیز بیان کرده است. از سخنان ابوسهل در مقدمة این کتاب چنین برمی آید که وی مسائل مربوط به شناخت نشانه های بیماری را که کمتر به آن پرداخته است، بیرون از مبحث کتاب خود می شمرده است.

10. فوائد فی الشعر یا فوائد من قول عیسی بن یحیی المسیحی فی الشعر

11. المائ‍ـة؛ یا «صد باب» یا «دیوان طب» که مشهورترین و بزرگ ترین نوشتة ابوسهل است. این کتاب در واقع یک دائرة المعارف طبی (کُنّاش) است و ترتیب فصول آن شباهت بسیاری به ترتیب فصول الطب الکلّی دارد. مؤلف به هر بخش از بخشهای صد گانة این اثر عنوان «کتاب» داده است. ابوسهل دربارة سبک نگارش وجه تسمیة این کتاب می گوید: من هر بخش را به گونة کتاب جداگانه ای نوشتم تا استفاده از هر یک از این بخشها به شکل مستقل امکان داشته باشد. در این اثر برخلاف الطب الکلّی، مسائل عمومی پزشکی بیشتر حجم آن را در برمی گیرد و دربارة مسائل مربوط به علاجات از برگ 199 تا آخر( 283) بحث شده است. ترتیب بخش درمانی این کتاب نیز مانند مقالة دوم الطب الکلّی است؛ با این تفاوت که در المائ‍ـة، مباحث درمان برخی از بیماریهای عمومی پیش از بخش درمان دردهای مربوط به عضو مشخص آمده است. ابوسهل در المائ‍ـة نیز به ذکر آثار و نحوة ترکیب داروها پرداخته و به بخش شناسایی و شرح نشانه های بیماری بسیار کم توجه کرده است.

12. رسال‍ـة فی ماهی‍ـة الجدری و تدبیره؛ دربارة آبله و درمان آن .

13. مبادئ الموجودات الطبیعی‍ـة

14. نوادر الحکماء

منابع:

جلد اول «تقویم تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلام و ایران»

جلد پنجم دایرة المعارف بزرگ اسلامی



چهارشنبه 29 دی 1389  11:46 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

ادوارد ژنر

 

پزشک انگلیسی فردی است که واکسیناسیون را به عنوان یک اقدام پیشگیرانه در برابر بیماری دهشتناک آبله ابداع کرد و بین مردم تعمیم داد.

امروزه که بیماری آبله عملاً از روی زمین زدوده شده است علاقه‌ای نداریم بدانیم که ضایعات و تلفات این بیماری در قرون پیشین تا چه اندازه‌ای وحشتناک بوده است. آبله آنچنان مسری بود که حداقل ده تا بیست درصد از مبتلایان به آن جان باختند. ده تا پانزده درصد از کسانی که جان به در بردند داغ آبله چهره و صورتشان را برای همیشه از شکل انداخته بود. بیماری آبله تنها به اروپا محدود نمی شد بلکه در سراسر آمریکای شمالی، چین، هند و بسیاری دیگر از نواحی جهان به شدّت شیوع پیدا کرد و در همه جا بیشترین قربانیان این بیماری کودکان بودند.

برای یافتن وسیله مطمئنی به منظور جلوگیری از اشاعه آبله تلاش‌های فراوانی صورت گرفته بود. این نکنه مسلم بود که اگر فردی از بیماری آبله جان به در ببرد در برابر آن مصونیت پیدا کرده و برای بار دوم مبتلا نمی‌شود. در شرق دستیابی به این واقعیت باعث شد که مایه‌ی آبله را از فردی که به طور خفیف به آن مبتلا بودند می‌گرفتند و به اشخاص سالم تلفیح می‌کردند و با این امید که شخص تلفیح شونده نیز فقط به شکلی خفیف مبتلا شده و پس از بهبودی دیگر در برابر آن مصون بماند.

این کار در اوایل قرن هجدهم نیز در انگلستان توسط «لیدی ماری و ورتلی مونتاگ» معمول شده و سالها قبل از ژنر متداول گردیده بود. ژنر خود نیز در هشت سالگی به همین طریق مایه کوبی شد و به هر حال این اقدام هوشمندانه برای جلوگیری از بیماری، در بعضی مواقع عواقب دهشتناکی نیز داشت. تعدادی از کسانی که با این روش مورد تلفیح قرار می‌گرفتند نه تنها به شکل خفیف مبتلا نمی‌شدند بلکه حمله شدید بیماری داغ آبله را در چهره و سیمای آنان نقش می‌کرد. در واقع تقریباً دو درصد از موارد تلفیح به حمله مهلک آبله منجر می‌شد. به این ترتیب لزوم یافتن روش پیشگیری کاراتری ضرورت پیدا کرد.

ژنر در سال 1749 در شهر «برکلی» انگلستان متولد شد. در دوازده سالگی نزد یک جراح شاگردی کرد ولی بعداً به تحصیل آناتومی پرداخت و در بیمارستانی مشغول کار شد. در سال 1792 دکترای پزشکی خود را از دانشکاه «سنت آندرو» دریافت کرد. ژنر در اواسط دوران چهل سالگی پزشک و جراح شناخته‌شده‌ای در ناحیه «کلوچستر شایر» بود.

ژنر با این باور کشاورزان و کارگران لبنیات ناحیه خود آشنا بود که معتقد بودند چنانچه شخص به بیماری آبله گاوی مبتلا شود دیگر هرگز به بیماری آبله مبتلا نخواهد شد (بیماری آبله گاوی یک بیماری مربوط به احتشام است که می‌تواند به انسان نیز سرایت کند. این بیماری خود به خود برای انسان خطرناک نیست گرچه نشانه‌های آن به نوعی کاملاً مشابه با بروز خفیف آبله است.)‌ ژنر دریافت چنانچه این باور کشاورزان صحیح باشد. تلفیح افراد با ماده آبله گاوی می‌توانند روش مطمئنی برای مصونیت در برابر بیماری آبله باشد. او در باب این موضوع دقیقاً به تحقیق و بررسی پرداخت و تا سال 1796 دیگر به صحت این نظریه متقاعد شد و تصمیم گرفت آن را آزمایش کند.

در ماه مه 1796 ژنر مایه آبله گاوی را از جوش روی دست یک کارگر لبنیات که به آن بیماری مبتلا بود گرفت و به پسر بچه به بیماری آبله گاوی مبتلا شد ولی به زودی بهبود یافت. چند هفته بعد ژنر مایه آبله را به پسر بچه تلفیح کرد و همانطور که امیدوار بود هیچ گونه نشانه‌ای از آبله در کودک ظاهر نشد.

پس از انجام بررسی‌ها و تحقیقات بیشتر، ژنر نتایج کار خود را در کتابی تحت عنوان «تحقیقات در باب علل و اثرات واکسن آبله گاوین» بیان کرد و آن را شخصاً در سال 1798 منتشر نمود. انتشار آن کتاب باعث شد تا انجام واکسیناسیون به سرعت مورد قبول و پذیرش همگانی قرار گیرد و متعاقب آن ژنر پنج مقاله علمی نیز درباره واکسیناسیون نوشت. او در آن سال‌ها عمده اوقات خود را به انتشار اطلاعات مربوط به روش خود و تلاش برای قبولاندن آن اختصاص داد.

انجام واکسیناسیون سریعاً در تمام انگلستان گسترش یافت و به زودی برای افراد نیروی زمینی دریایی اجباری شد و بالأخره در سراسر جهان نیز مورد پذیرش و عمل قرار گرفت.

ژنر روش خود را به طور رایگان در اختیار مردم گذاشت و تلاش نکرد از این راه ثروت ‌اندوزی کند، امّا در سال 1802 پارلمان انگلستان به منظور قدردانی مبلغ ده هزار پوند به او پرداخت کرد و چند سال بعد نیز بیست هزار پوند دیگر به او داده شد. ژنر معروفیت جهانی یافت و افتخارات و ناشه‌های فراوانی به او اعطا گردید و ژنر متأهل بود و سه فرزند داشت. او پس از هفتاد و سه سال عمر اوایل سال 1823 در خانه خود در برکلی درگذشت.

همانطور که ملاحظه شد ژنر خود پایه گذار این نظریه نبود که ابتلا به آبله‌ی گاوی می‌ تواند باعث مصونیت در برابر بیماری آبله باشد. او این مطلب را از دیگران شنیده بود. حتی قبل از اینکه ژنر اقدام به انجام واکسیناسیون کند چند نفر داوطلبانه با مایه‌ی آبله گاوی واکسینه شده بودند. با تمام این احوال گرچه ژنر دانشمندی آنچنان برجسته نبود ولی تنها معدودی از افراد کاری این چنین سودمند برای بشریت انجام داده‌اند. تحقیقات، آزمایشات و نوشته‌ها و یک باور عوامانه را که هیچ‌گاه از سوی محافل پزشکی جدّی گرفته نمی‌شود به یک کار متداول علمی تبدیل کرد که جان میلیون ها انسان را نجات داده است. گرچه روش ژنر فقط برای پیشگیری از یک بیماری می‌توانست کاربرد داشته باشد ولی آن بیماری شایع و مهلک بود. ژنر به راستی سزاوار تمام تحسین‌ها و افتخاراتی می‌باشد که نسل زمان خودش و همه نسل‌های بعدی تقدیم او کردند.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی

انتشارات روزنه



چهارشنبه 29 دی 1389  11:46 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

ویلیام توماس گرین مورتون

 

 

شاید اغلب خوانندگان این کتاب با نام «ویلیام توماس گرین مورتون» آشنا نباشند، اما او خیلی بیشتر از بسیاری شخصیت‌های مشهور و شناخته شده بر زندگی انسان تأثیر گذاشته است، زیرا مورتون کسی است که به‌کارگیری بیهوشی را در هنگام انجام اعمال جراحی ابداع کرد. در سراسر تاریخ اختراعات انگشت‌شماری که نتیجه تلاش‌های انحصاری یک فرد به تنهایی بوده است احتمالاً ارزش بالایی چون داروهای بیهوشی و بی‌حسّی را داشته باشد و باز هم معدودی از آنها چنین تغییر فاحشی را در وضعیت افراد بشری ایجاد کرده‌اند. حتی تصور انجام عمل جراحی در آن روزها که بیمار مجبور بود در طول عمل به هوش باشد و با تمام وجود صدای کشیده شدن ارّه‌ی جراح را بر روی استخوان‌های خود حسّ کند هم اکنون نیز وحشتناک و چندش‌آور است. پایان بخشیدن به چنین درد و رنجی بدون تردید بزرگترین ارمغانی است که یک فرد توانسته به همنوعانش اهدا کند.

مورتون به سال 1819 در شهر چارلتون ماساچو به دنیا آمد. او در کالج بالتیمور تحصیل دندانپزشکی و جراحی دهان پرداخت و از سال 1842 کار در این رشته را آغاز کرد. در سالهای 1842 و 1843 با «هوراس ولز» دندانپزشک بسیار برجسته و قدیمی که اونیز به بی‌حّسی و بیهوشی علاقمند بود همکاری داشت، ولی ظاهراً این همکاری و شراکت سودآور نبود و در سال 1843 به آن خاتمه داده شد.

یک سال بعد «ولز» کار با نیترو اکسید (گاز خنده) را به عنوان داروی بیهوشی تجربه کرد. گرچه این کار در هارنفورد با موفقیت همراه بود ولی متأسفانه تلاش وی برای نشان دادن کارائی آن در بوستون با شکست مواجه شد.

مورتون در زمینه کاری خود متخصص کارآمدی در تهیه و گذاشتن دندان مصنوعی شد. امّا برای انجام صحیح این کار لازم بود ابتدا ریشه‌های دندان‌های اصلی کشیده شود. زمانی که هنوز استفاده از داروی بیهوشی رایج نشده بود، کشیدن دندان کاری بس دردناک برای بیمار بود. به این ترتیب ضرورت پیدا کردن راهها و وسایلی برای انجام بیهوشی و بی‌حسی هر روز بیشتر احساس می‌شد. مورتون که دریافته بود گاز نیترواکسید نمی‌تواند تأثیر چندانی بر کار او داشته باشد در جستجوی ماده قوی‌تر و مؤثرتری برآمد.

  پزشکی تحصیل کرده و دانشمند به نام «چارلز جکسون» که با مورتون آشنایی داشت به او پیشنهاد کرد که اتر را امتحان کند. خاصیت بیهوش‌کنندگی اتر را حدود سیصد سال قبل «پاراکلسوس» طبیب و کیمیاگر مشهور سویسی کشف کرده بود و یکی دو گزارش مشابه نیز در این باب در نیمه اول قرن نوزدهم منتشر شده بود. اما نه جکسون و نه هیچ‌یک از افراد دیگری که در مورد اتر مقالاتی نوشته بودند این ماده شیمیایی را در اعمال جراحی به کار نبرده بودند.

  در نظر مورتون اتر یک انتخاب امیدبخش جلوه کرد. او ابتدا آن را در حیوانات از جمله سگ خانگی خود و سپس در شخص خویش آزمایش کرد. سرانجام در تاریخ 30 سپتامبر 1846 یک فرصت استثنایی برای آزمایش اتر در مورد یک بیمار پیش آمد. مردی به نام ابن فراست که از دندان درد شدیدی رنج می‌برد به مطب مورتون مراجعه کرد و اظهار داشت که حاضر است هر چیزی را که درد کشیدن دندان را از بین ببرد تحمل کند. مورتون با استفاده از اتر او را بیهوش کرد و دندان دردناک او را کشید. فراست پس از به هوش آمدن گفت هیچ دردی احساس نکرده است. مورتون نتیجه‌ای بهتر از این نمی‌توانست انتظار داشته باشد. او با این کار شهرت و موفقیت و آینده‌ای درخشان در برابر خود می دید.

 گرچه برخی از متخصصین شاهد انجام این روش بودند و نتیجه‌ی آن نیز روز بعد در روزنامه‌های بوستون به چاپ رسید ولی توجه چندانی را جلب نکرد. ظاهراً یک کار نمایشی باید انجام می‌شد. مورتون از دکتر «جان وارن» سر جراح بیمارستان ماساچوست در بوستون درخواست کرد به او فرصت داده شود تا در برابر دیدگان گروهی از پزشگان آن بیمارستان روش خود را برای جلوگیری از احساس درد هنگام انجام عمل جراحی اجرا نماید. دکتر وارن با این درخواست موافقت کرد و برنامه‌ای برای این کار ترتیب داده شد. روز 16 اکتبر 1846 در حالی که جمع زیادی از پزشکان و دانشجویان پزشکی شاهد و ناظر بودند مورتون با استفاده از اِتر بیماری به نام «ژیلبرت آبوت» را بیهوش کرد و دکتر وارن با انجام عمل جراحی غده‌ای را از گردن او خارج ساخت. داروی بیهوشی تأثیر و کارایی خود را به خوبی ثابت مرد و این نمایش یک موفقیت تمام عیار بود. این عمل که به شکلی گسترده در تمام روزنامه‌ها انعکاس یافت اولین گام در خلال چند سال بعد عمومیت پیدا کرد.

چند روز پس از انجام این عمل مورتون و جکسون درخواست ثبت اختراع خود را تسلیم کردند. اگرچه ماه بعد با این درخواست موافقت شد و حق انحصاری امتیاز مربوطه به آن اعطا گردید ولی این نتوانست مانع از بروز یک سلسله دعاوی مربوط به حق تقدم اختراع گردد. این دعاوی مورتون که او بیشترین سهم را در ابداع داروی بیهوشی دارد مورد اعتراض و مجادله چند نفری به ویژه شخص جکسون قرار گرفت. علاوه بر آن انتظار و امید مورتون از اینکه در نتیجه‌ی اختراع خود به ثروت دست یابد برآورده نشد. اغلب پزشکان که از آن پس اِتر را برای بیهوشی به کار بردند از پرداخت حق امتیاز به مورتون سر باز زدند. هزینه‌های دادخواهی و درگیری‌های مورتون برای حفظ تقدم اختراعش به زودی خیلی بیشتر از مختصر پولی شد که از برخی منابع برای آن دریافت می‌کرد. او سرخورده و تهیدست در حالی که کمتر از 49 سال داشت به سال 1898 در شهر نیویورک درگذشت.

 سودمندی و فایده بی حسّی و بیهوشی در دندانپزشکی و اعمال جراحی کاملاً آشکار و بدیهی است. البته در برآرود و تعیین میزان اهمیت مورتون مشکل اصلی این است که اعتبار مربوط به ابداع و به کارگیری بیهوشی را چگونه باید بین او و سایر افراد اختلافی که در این کار سهیم بودند تقسیم کرد. شخصیت‌های اصلی علاوه بر مورتون عبارت بودند از «هوراس ولز» «چارلز جکسون» و «کرافورد لانگ» طبیب اهل جورجیا. امّا با بررسی واقعیات بر من مشخص گردید که سهم و نقش مورتون در این کار خیلی بیشتر از این افراد بود و بر همین اساس چنین رده‌ای را در این فهرست برای او در نظر گرفته‌ام.

درست است که «هوراس ونز» دو سال قبل از اینکه مورتون به استفاده موفقیت‌آمیز از اتِر دست یازد در مطب دندانپزشکی خود داروی بیهوشی را به کار می‌برد. امّا داروی بیهوشی مورد استفاده ولز، نیترواکسید، نتوانست در جراحی‌ها تغییری بنیادین به وجود آورد. علیرغم وجود برخی کیفیات مطلوب در نیتواکسید قدرت بیهوشی کنندگی به آن به اندازه‌ای نیست که بتوان آن را در جراحی‌های طولانی به کار برد. (البته امروزه این دارو درصورتی که با برخی داروهای دیگر ترکیب شود کاربرد مفیدی هم در جراحی و هم در دندانپزشکی دارد.) اما از آن طرف اتر یک ماده شیمیایی با تأثیری خیره‌کننده و چند جاذبه است که استفاده از آن انقلابی در جراحی به وجود آورد. امروز دارو و یا ترکیبات دارویی دیگری با کیفیت و خاصیت بیشتر از اتر در دسترس می‌باشد ولی باید توجه داشت که اتر تا حدود یک قرن پس از ابداع آن به عنوان تنها داروی منحصر به فرد بیهوشی به کار برده شد. اتر علیرغم وجود برخی جنبه‌های منفی، قابلیت اشتعال و ایجاد تهوع پس از برطرف شدن اثر آن ، شاید هنوز نیز مؤثرترین داروی بیهوشی باشد که تا کنون کشف شده است. جابجایی و به کارگیری آن آسان است و از همه مهمتر اینکه در عین داشتن شدت تأثیر داروئی مطمئن و قابل اعتماد است.

کرافورد لانگ (1878-1815) طبیب جورجیانی اِتر را در سال 1842 یعنی چهار سال قبل از اینکه مورتون کار خود را در معرض دید همگان قرار دهد، در اعمال جراحی به کار می‌برد امّا او و نتایج کارش را تا سال 1849، یعنی مدتها پس از آنکه مورتون کار خود را نشان داده و مفید بودن اِتر در جراحی برای دنیای پزشکی کاملاً شناخته شده بود، موتون مورد استفاده تمام جهان قرار گرفت.

چارلز جکسون کسی بود که استفاده از اِتر را به مورتون پیشنهاد کرد و رهنمودهای مفیدی برای چگونگی به کار بردن اِتر برای عمل جراحی استفاده نکرد. قبل از انجام نمایش موفقیت آمیز مورتون، جکسون هیچ گونه تلاشی به عمل نیاوردند تا جهان پزشکی را از آنچه که خود درباره اِتر می‌دانست مطلع سازد. این مورتون بود، نه جکسون، که با انجام یک همایش همگانی شهرت و معروفیت خود را به مخاطره افکند. اگر به فرض مژیلبرت آبوت هنگام جراحی از دنیا می‌ رفت بسیار بعید مینمود که جکسون هیچ گونه مسئولیتی را در آن کار به عهده بگیرد.

در فهرست این کتاب به ویلیام مورتون چه   جایگاهی می‌توان داد؟ مقایسه بین مورتون و لیستر بسیار مناسب به نظر می‌رسد. این هر دو از شخصیت‌های معروف دنیای پزشکی بودند. در عین اینکه نوآوری و درک و فهم این هر دو تن کاملاً بدیهی و آشکار است امّا در واقع هیچ یک از آنان اولین‌هایی نبودندن که چنین تکنیک و روشی را که البته در نتیجه‌ی تلاش و پشتکار آنها عمومیت پیدا کرد، به کار بردند و هر یک از آنها در اعتبار ابداعات خود باید با دیگران سهیم باشند. من مورتون را کمی بالاتر از لیستر جای دادم زیرا اصولاً بر این باورم که در طول زمان ابداع روش بیهوشی در جراحی پیشرفت مهمتری از داروی ضدعفونی بوده است. به علاوه از برخی جنبه‌ها آنتی بیوتیک‌های جدید می‌تواند جایگزین مناسبی برای کمبود اقدامات ضدعفونی‌کننده در خلال عمل‌های جراحی باشد. جراحی‌های حسّاس و یا طولانی بدون انجام بیهوشی عملی و شدنی نبود و حتی در مورد جراحی‌های ساده و کوچکی هم به قدری تعلّل می‌شد که دیگر انجام آن فایده‌ای در بر نداشت.

نمایش همگانی از یک وسیله عملی بیهوشی که مورتون در آن صبحگاه اکتبر 1846 ارائه داد یکی از مهمترین نقاط مشخصه‌ تاریخ بشری می‌باشد. شاید هیچ چیز بهتر و گویاتر از آنچه که روی سنگ یادبود او حک شده است دستاورد او را بیان نکند:

ویلیام تی. جی. مورتون

مخترع و کاشف روش بیهوشی تنفسی

کسی که درد جراحی را از بین برد و محو کرد

قبل از او جراحی همواره رنج و عذابی دردناک بود

ولی از دوران او به بعد درد تحت کنترل علم درآمد

 

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی

انتشارات روزنه



چهارشنبه 29 دی 1389  11:46 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

ابن‌ماسویه

 

یوحنا پسر ماسویه در جندی‌شاپور به دنیا آمد و نزد پدرش که داروساز بیمارستان جندی‌شاپور بود و سپس نزد جبرائیل‌بن‌بُختیشوع، پزشکی آموخت. ابن‌ماسویه در یادگیری پزشکی پیشرفت چشمگیری داشت و جبرائیل او را به ریاست شاگردانش برگزید. چندی نگذشت که هم‌پایه‌ی استاد خود شد و جایگاه ویژه‌ای در بارگاه خلیفه‌های عباسی پیدا کرد. می‌گویند از میمون برای کالبدشناسی نگه‌داری می‌کرد و همواره در پی نوآوری در کار خود بود.

بیش از 50 کتاب و رساله به ابن‌ماسویه منسوب است که بیش‌تر آن‌ها در پزشکی و برخی در علوم طبیعی است. کتاب دَغلُ‌العین (تباهی‌چشم) کهن‌ترین درس‌نامه‌ی چشم‌پزشکی، کتاب التشریح، نخستین کتاب کالبدشناسی دوره‌ی اسلامی و کتاب النوادرالطبّیه (اندرزنامه‌ی پزشکی) از شناخته ‌شده‌ترین آثار اوست. رساله‌هایی درباره‌ی کانی‌شناسی، جانورشناسی، جنین‌شناسی، داروشناسی، زهرشناسی، تغذیه، مواد خوش‌بو، دسته‌بندی و درمان تب‌ها و شناخت بیماری‌های گوناگون (به‌ویژه بیماری‌های روانی) از وی به یادگار مانده است. هم‌چنین، رساله‌ای به نام مِحنهُ الاَطباء (آزمون پزشکان) نوشته بود که به دست ما نرسیده است.

آثار ابن‌ماسویه از مهم‌ترین منابع رازی در نگارش کتاب الحاوی بوده است. رازی در این کتاب نزدیک به هزار بار به آثار گوناگون ابن‌ماسویه استناد می‌کند، حال آن‌که به هیچ یک از پزشکان دوره‌ی اسلامی تا این اندازه استناد نکرده است. ابن‌ماسویه افزون بر نوشتن رساله‌های گوناگون، در ترجمه‌ی آثار پزشکان یونانی به عربی و سُریانی نیز نقش داشت. یکی از شاگردانش به نام حُنین‌بن‌اسحاق، برجسته‌ترین مترجم دوره‌ی اسلامی به شمار می‌آید که بیش از 10 کتاب از جالینوس را به سفارش استادش به عربی و سُریانی ترجمه کرد.

از گفته‌های اوست که : «پزشک باید همیشه بیمار را به بازگشت تندرستی‌اش امیدوار سازد، هر چند خودش بداند امید بهبودی نیست، زیرا وضعیت جسم به روحیه‌ی انسان بستگی دارد.» از کتاب نوادرالطبّیه (این کتاب به زبان فرانسه ترجمه شده است.)

در صفحه‌ی عنوان یک نسخه‌ی خطی اروپایی که از سده‌ی پانزدهم میلادی به قلم جیوهان کادموستو به جای مانده، تصاویر و نام های پدران پزشکی و داروشناسی به این ترتیب آمده است : آسکلپیادس، بقراط، ابن‌سینا، رازی، ارسطو، جالینوس، ماسر، آلبرت بزرگ، دیوسکوریدس، ابن‌ماسویه و ابن‌سراپیون.

برگرفته از : جزیره دانش



چهارشنبه 29 دی 1389  11:46 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

رابرت کخ

 

با وجود کشف آنتی‌بیوتیک ‌های جدید و آموزش روش‌های پیشگیری، باز هم سالانه در حدود ۸ میلیون نفر به بیماری سل مبتلا شده و دو میلیون نفر در اثر آن جان خود را از دست می‌دهند. این در حالی است که بیش از ۱۲۵ سال از کشف باسیل سل یا باسیل کخ به وسیله پزشک معروف آلمانی، رابرت کخ می‌گذرد. دکتر رابرت کخ زمانی عامل سل را کشف کرد که این میکروب موجب مرگ حداقل یک نفر از هفت نفر فرد بالغ می‌شد.

وی در سال 1843 در هانوور متولد شد او در خانواده‌ای که اولاد زیادی داشتند چشم به جهان گشود و وی یکی از سیزده فرزند خانواده بود. تحصیلات خود را درگوتینگن به پایان رسانید و در 1866 از دانشگاه گوتینگن درجه دکترای خود را دریافت کرد. او که یکی از بزرگترین میکروب ‌شناسان جهان است، در ابتدا  نبوغی در وی دیده نمی‌شد و به نظر نمی رسید که بتواند روزی همراه با پاستور علم جدید باکتری ‌شناسی را بر پایه و اساس محکم بنا نهد.

او میکروب‌ های بسیار مهم دیگری را نیز کشف کرده است که باسیل آنتراکس (عامل بیماری سیاه زخم) و نیز میکروب ویبریوکلرا (عامل بیماری‌ وبا) از جمله مهم‌ترین این کشفیات هستند. اهمیت اقدامات دکتر کخ به ویژه در زمینه سل به حدی بوده که موجب شد تا وی جایزه نوبل ۱۹۰۵ را به خود اختصاص دهد. علاوه بر این، تکنیک‌های رنگ‌آمیزی‌ دکتر کخ که هنوز هم در رنگ‌آمیزی بسیاری از میکروب‌ها به کار می‌روند، او را به عنوان یکی از بنیان‌گذاران علم باکتری‌شناسی نوین مطرح کرده‌اند.

بررسی‌ها نشان داده‌اند که سل اصلی‌ترین بیماری عفونی کشنده خانم‌ ها در سنین باروری است. از طرف دیگر، این بیماری امروزه یکی از علل اصلی مرگ در افراد مبتلا به ایدز را تشکیل می‌دهد.

خود باسیل سل به طور معمول به سادگی و از طریق ترشحات تنفسی از فرد آلوده مبتلا به سل‌ریوی به فرد سالم منتقل می‌شود. در واقع فرد‌ آلوده قادر است تا حتی در حین خنده یا صحبت کردن معمولی هم موجب انتقال بیماری شود. میکروب سل که هوا را خیلی دوست دارد، پس از ورود به دستگاه تنفسی فرد سالم وارد قسمت‌های تحتانی یا میانی ریه می‌شود. این دو قسمت از ریه به دلیل دارا بودن بیشترین میزان جریان هوا بیشتر از سایر نواحی ریه مطلوب باسیل سل هستند. در ادامه سیستم دفاعی فرد سالم که ورود میکروب به بدن را تشخیص داده به میکروب حمله کرده و با ترشح موادی سعی در نابود کردن آن می‌کند اما مشکل اینجاست که میکروب سل ساختمان خاصی دارد که مانع نابودی کامل آن به وسیله سیستم دفاعی بدن می‌شود. این مساله باعث می‌شود تا میکروب سل در حالی که سلول‌های سیستم دفاعی بدن احاطه‌اش کرده‌اند، به صورت نهفته باقی بماند و در سال‌های آینده و در صورت بروز ضعف سیستم ایمنی از خواب بیدار شود.

در سال ۱۸۸۳ در حالی که کخ هنوز مشغول ادامه کارهایش درباره سل بود، به عنوان رهبر کمیسیون آلمانی وبا برای بررسی شیوع وبا به مصر فرستاده شد.

او توا نست میکروب وبا را در آنجا کشف کند و کشت ‌های خالص آن را با خود به آلمان بیاورد. او همچنین در سفر به هند نیز در مورد شیوع وبا در آن کشور به تحقیق پرداخت.

کخ بر اساس دانش زیست ‌شناسی میکروب وبا و نحوه انتقال آن اصولی را برای کنترل همه‌گیری ‌های وبا تدوین کرد، که در سال ۱۸۹۳ در درسدن آلمان به‌وسیله دولت‌های قدرتمند آن‌زمان اروپا مورد پذیرش قرار گرفت و مبنایی برای روش‌های مهار وبا شد که هنوز نیز کاربرد دارد.

کار او در زمینه وبا جایزه‌ای ۱۰۰ هزار مارکی را هم برای او به ارمغان آورد، همچنین تاثیر مهمی در طرح‌ها برای حفظ بهداشت منابع آب داشت.

نکته مهم در این میان، نقش اساسی دکتر کخ در کشف عامل بیماری سل و انجام تحقیقات زیاد در این ‌باره است. خدمات پرشمار وی به نوع بشر باعث شده‌اند تا حتی یکی از کوه ‌های ماه را به نام او نام‌گذاری کنند.

جالب اینجاست که هیچ‌کدام از میکروب‌هایی که او با آنها سروکار داشت، نتوانستند موجب مرگ دکتر کخ بشوند بلکه وی در خرداد ماه سال ۱۹۱۰ و در حالی که ۶۶ ساله بود، در اثر حمله قلبی درگذشت.



چهارشنبه 29 دی 1389  11:46 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

ابوعلی سینا

 

جرج سارتن می گوید : تمدن اسلامی نتیجه پیوند جوانه نیرومند غرب بر روی درخت تناور تمدن ایرانی بود و راز نیرومندی عجیب و تحول ملکات و فضایل آن در همین مطلب نهفته است.
بی شک ابوعلی سینا ثمره ای ارزنده از این درخت تناور و جلوه ای بارز از نقش ایرانیان در اعتلای تمدن اسلامی است . وی نه تنها اعتباری برای تمدن ایرانی و اسلامی ، بلکه چهره ای تابناک در تاریخ تمدن جهان به شمار می رود . به دلیل احاطه ابن سینا بر دانشهای مختلف و تاثیر وی در متفکران و دانشمندان پس از خود - که حیطه آن به جز قلمرو اسلام ،‌ اروپا را نیز در بر گرفته بود - ‌از او در غرب به عنوان نامدارترین دانشمند اسلامی یاد می شود .
اینک در میان دانشمندان اسلامی ، کسانی که ممکن است در اروپا با ابن سینا رقابت کنند ، می توان از الکندی و ‌محمدبن زکریای رازی نام برد . اما الکندی تنها حکیم و زکریای رازی پزشک بوده است و هیچ یک مانند ابن سینا در زمینه های مختلف صاحب نام نبوده اند .
شیخ الرئیس ، ابوعلی سینا ، حسین بن عبدالله حسن بن علی بن سینا ، ‌معروف به ابن سینا در سال 370 هجری قمری در دهی به نام خورمیثن در نزدیکی بخارا چشم به جهان گشود . شرکت در جلسات بحث اسماعیلیان از دوران کودکی ، به واسطه پدر
که از پیروان آنها بود بوعلی را خیلی زود با مباحث و دانش های مختلف زمان خود آشنا ساخت . استعداد وی در فراگیری علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصیه یکی از استادان وی ، ‌بوعلی را به جز تعلیم و دانش اندوزی به کار دیگری مشغول نکند . و چنین شد که وی به دلیل نبوغ خود در ابتدای جوانی در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت یافت . تا آنجا که پادشاه بخارا ، نوح بن منصور ( حکومت از 366 تا 387 هجری قمری ) به علت بیماری ، وی را به نزد خود خواند و ابن سینا از این راه به کتابخانه عظیم دربار سامانی دست یافت . وی در شرح حالی که خود نگاشته است درباره منابع آن کتابخانه خود می گوید : هر چه از آنها را که بدان نیاز داشتم خواستم و کتاب هایی یافتم که نام آنها به بسیاری از مردم نرسیده بود و من هم پیش از آن ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم . پس این کتاب ها را خواندم و از آنها سود برداشتم و اندازه هر مردی را در دانش دریافتم و چون به سن هجده سالگی رسیدم ، از همه این دانش ها فارغ آمدم .
به این ترتیب وی در علوم مختلف از جمله حکمت ،‌ منطق و‌ ریاضیات
که خود شامل عدد ،‌ هندسه ،‌ نجوم و موسیقی است تسلط یافت .
وی با وجود پرداختن به کار سیاست در دربار منصور ، پادشاه سامانی و دستیابی مقام وزارت ابوطاهر شمس الدوله دیلمی و نیز درگیر شدن با مشکلات ناشی از کشمکش امرا
که سفرهای متعدد و حبس چند ماهه وی توسط تاج الملک ، حاکم همدان ، را به دنبال داشت بیش از صدها جلد کتاب و تعداد بسیاری رساله نگاشته که هر یک با توجه به زمان و احوال او به رشته تحریر در آمده است . وقتی در دربار امیر بود و آسایش کافی داشت و دسترسی اش به کتب میسر بود ،‌ به نوشتن کتاب قانون در پزشکی ، یا دائره المعارف بزرگ فلسفی خود کتاب شفا مشغول می شد . اما در هنگام سفر فقط یادداشت ها و رساله های کوچک می نگاشت . در زندان به نظم اشعار می پرداخت و یا تاملات دینی را با اسلوبی که خالی از جمال نباشد مقید می نمود .
از میان تالیفات ابن سینا ،‌ شفا در فلسفه و قانون در پزشکی شهرتی جهانی یافته است . کتاب شفا در هجده جلد در بخش های علوم و فلسفه ، یعنی منطق ، ریاضی ، طبیعیات و الاهیات نوشته شده است . منطق شفا امروز نیز همچنان به عنوان یکی از معتبرترین کتب منطق اسلامی مطرح است و طبیعیات و الاهیات آن هنوز مورد توجه علاقمندان است . کتاب قانون نیز
که تا قرن ها از مهمترین کتب پزشکی به شمار می رفت شامل مطالبی درباره قوانین کلی طب ، داروهای ترکیبی و غیر ترکیبی و امراض مختلف می باشد . این کتاب در قرن دوازدهم میلادی همراه با آغاز نهضت ترجمه به زبانهای لاتین ترجمه شد و تا امروز به زبان های انگلیسی ، فرنسه و آلمانی نیز برگردانده شده است . قانون که مجموعه مدونی از کل دانش طبی باستانی و اسلامی است به عنوان متن درسی پزشکی در دانشگاه های اروپایی مورد استفاده قرار می گرفت و تا سال 1650 میلادی در کنار آثار جالینوس و موندینو در دانشگاه های لوون و مون پلیه تدریس می شد .
ابن سینا در زمینه های مختلف علمی نیز اقداماتی ارزنده به عمل آورده است . او اقلیدس را ترجمه کرد . رصدهای نجومی را به عمل درآورد و اسبابی نظیر ورنیه کنونی ابداع نمود . در زمینه حرکت ، نیرو ، فضای بی هوا ( خلا ) ، نور ، حرارت و چگالی تحقیقات ابتکاری داشت . رساله وی درباره کانی ها یا مواد معدنی تا قرن سیزدهم در اروپا مهمترین مرجع علم زمین شناسی بود .
درباره این رساله فیگینه در کتاب دانشمندان قرون وسطی چنین آورده است : ابن سینا رساله ای دارد که اسم لاتین آن چنین است :
De Conglutineation Lagibum . در این رساله فصلی است به نام اصل کوه ها که بسیار جالب توجه است . در آنجا ابن سینا می گوید : ممکن است کوه ها به دو علت به وجود آمده باشند . یکی برآمدن قشر زمین . چنان که در زمین لرزه های سخت واقع می شود و دیگر جریان آب که برای یافتن مجرا ، سبب حفر دره ها و در عین حال سبب برجستگی زمین می شود . زیرا بعضی از زمین ها نرم هستند و بعضی سخت . آب و باد قسمتی را می برند و قسمتی را باقی می گذارند . این است علت برخی از برجستگی های زمین .
ابن سینا به واسطه عقل منطقی و نظام یافته اش
که حتی در طب نیز تلاش داشت مداوا را تا سرحد امکان تابع قواعد ریاضی سازد تسلط بر فلسفه را کمال برای یک دانشمند می دانست . وی برای آگاهی از اندیشه های ارسطو و درک دقیق آن ،‌ آن گونه که خود در شرح احوالش نوشته است ، 40 بار کتاب مابعدالطبیعه را خواند و در نهایت با استفاده از شرحی که ابونصر فارابی درباره آن کتاب نوشته بود ، به معانی آن راه یافت . بوعلی در دوران عمر خود از لحاظ عقاید فلسفی دو دوره مهم را طی کرد . اول دوره ای که پیرو فلسفه مشاء و شارح عقاید و معارف ارسطو بود و دوم دوره ای که از آن عقاید عدول کرد و به قول خودش طرفدار حکت مشرقین و پیرو مکتب اشراق شد .
وی به پشتوانه تلاش یک صد ساله ای که پیش از او از سوی کسانی همچون الکندی و فارابی برای شکل گیری فلسفه اسلامی صورت گرفته بود ، موفق شد نظام فلسفی منسجمی را ارائه دهد . با توجه به این که پیش از او مقدمات این کار فراهم شده بود ، کار و وظیفه ابن سینا این بود که مشکلات و پیچیدگی ها را کشف و حل کند و آنها را به نحوی مظبوط و موجز شرح نماید . فروع جزئی را به تصول شامل ارتباط دهد و اطراف آن را به هم بیاورد .
او با ارائه نظر خود در مورد نحوه ارتباط و نسبت بین مفاهیم کلی مثل انسان ،‌ فضیلت و جزئیات حقیقی به یکی از پرسشهای علمای قرون وسطی
که مدت های طولانی ذهن آنها را به خود مشغول کرده بود - پاسخ داد . تاثیر آرای فلسفی ابن سینا ، ‌همچون آموزه های طبی او ، ‌به جز در قلمرو اسلامی ، ‌در اروپا نیز امری قطعی است . آلبرتوس ماگنوس ،‌ دانشمند آلمانی فرقه دومینیکی (1200 تا 1280 میلادی ) ‌نخستین کسی بود که در غرب تفسیر و شرح جامعی بر فلسفه ارسطو نوشت . به همین دلیل اغلب او را پایه گذار اصلی ارسطوگرایی مسیحی می دانند . وی که جهان مسیحیت را با سنت ارسطویی الفت داد ،‌ در شناخت آثار ارسطو سخت به ابن سینا متکی بود .
همچنین فلسفه ما بعد الطبیعه ابن سینا ، ‌خلاصه مطالبی است که متفکران لاتینی دو قرن بعد از او بدان رسیدند و توانستند مذاهب مختلف فلسفی را در فلسفه مدرسی هماهنگ کنند .
ابوعلی سینا در سال 428 هجری قمری ، زمانی که تنها 58 سال داشت ،‌ در حالی رخت از جهان بربست که با ادای دین خود به دانش بشری ، نامی به صلابت تمدن ایرانی از خود به جای گذاشت .



چهارشنبه 29 دی 1389  11:47 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

جرارد هنریک آرموئر هانسن

 

 

» پزشکی نروژی بود که نام خود را در تاریخ پزشکی با شناسایی باکتری مولد بیماری جذام به ثبت رسانید. هانسن ۲۹ جولای ۱۸۴۱ در شهر برگمن متولد شد. در سال ۱۸۶۶ در رشته‌ی پزشکی از «دانشگاه سلطنتی فردریک»، که امروزه با نام «دانشگاه اسلو» شناخته می‌شود، فارغ التحصیل شد. سپس دوره‌ی انترنی خود را در بیمارستان ملی اسلو به انجام رساند و مدت کوتاهی در بیمارستان «لاتن»  به عنوان پزشک فعالیت کرد.

هانسن در سال ۱۸۶۸ به شهر زادگاهش، که مرکز تحقیقات جذام نروژ در آن واقع بود بازگشت و به همراه «دنیل کورنیوس دنییلسن»، که از متخصصان برجسته‌ی اپیدمیولوژی زمان وی بود، بر روی بیماری جذام به مطالعه و تحقیق پرداخت. در این زمان بیماری جذام در نروژ به عنوان یک مشکل اجتماعی مطرح بود و حدود ۳۰۰۰ نفر در نروژ به آن مبتلا بودند که در۸۰۰ آسایشگاه پذیرش می‌شدند.

دنییلسن در این زمان با تلاش‌های خود، برنامه‌ای برای کنترل بیماری و مراقبت از بیماران مبتلا، تنظیم کرد و برگمن را پایگاه تحقیقاتی جذام اروپا ساخت. با وجود پیشرو بودن دنییلس از نظر بالینی و آسیب‌شناختی جذام، آنچه که وی را در مسیر تحقیقاتش متوقف کرده بود این عقیده بود که بیماری جذام دارای ریشه‌ی وراثتی است. برخی پزشکان نیز عقیده داشتند که بیماری ناشی از استنشاق برخی بخارات مسموم است.

هانسن و دنییلسن در ۱۸۷۰-۷۱ برای بررسی وضعیت بیماران مبتلا به جذام، شروع به سفر کردند. در طی این سفرها هانسن بر اساس مطالعات اپیدمولوژیک نتیجه گرفت که این بیماری باید دارای مسبب قابل سرایت ویژه‌ باشد نه یک منشا وراثتی. وی متقاعد شد که باکتری عامل انتقال بیماری از یک فرد به فرد دیگر است. این تفکر جسورانه زمانی شکل گرفته بود که درک درستی از مفهوم بیماری مسری وجود نداشت و هنوز کسی نشان نداده بود که باکتری می‌تواند سبب ایجاد بیماری در انسان شود.

در سال ۱۸۷۱ هانسن با توصیف تغییرات ایجاد شده در گره‌های لنفاوی بیماران و برجستگی ‌های پوستی آنها به بیان نظریه‌ی خود پرداخت. سپس با دریافت کمک هزینه، هانسن توانست به آلمان سفر کند تا آموزش لازم برای مطالعات آسیب‌شناختی بافتی را فرا بگیرد. بعد از بازگشت، هانسن با کمک آموخته‌های خود به نمونه‌گیری از بافت بیماران و آماده سازی و رنگ آمیزی آنها برای مشاهده با میکروسکوپ نوری پرداخت.

سرانجام، مطالعات میکروسکوپی و پاتولوژیک منجر شد تا هانسن در سال ۱۸۷۳ در سن ۳۲ سالگی اجسام میله‌ای شکلی- مایکوباکتریوم لپرا- که گاهی اوقات به آن باسیل هانسن نیز می‌گویند، را در برآمدگی‌های بیماران جزامی کشف کند. اگرچه عدم حمایت اطرافیان وی و به سخره گرفتن نتیجه‌ی مطالعاتش سبب شد که هانسن با تردید در مورد کشف خود سخن گوید و آنچه را که مشاهده کرده بود نه به عنوان باکتری عامل بیماری بلکه چیزی شبیه باکتری معرفی کند. مطالعات هانسن زمینه ‌ساز کشف عامل سیاه زخم، توسط «رابرت کخ»، ۳ سال بعد از کشف مایکوباکتریوم لپرا شد.

اولین همسر هانسن که دختر همکار وی دنییلسن بود خیلی زود در اثر ابتلا به سل، همانند سه خواهر دیگرش، جان خود را از دست داد. هانسن نیز خود از سال ۱۸۶۰ از بیماری باکتریایی مقاربتی سفلیس، که مولد آن (Treponema pallidum) است، رنج می‌برد اما مرگ وی در اثر بیماری قلبی رخ داد.

هانسن با وجود بیماری‌های لاعلاج دیگری که پیشرویش بود و خود و نزدیکترین اطرافیانش درگیر آن بودند، به تحقیق بر روی جذام پرداخت چرا که اثرات اجتماعی آن به مراتب وخیم‌تر بوده و افراد مبتلا طوری دچار تغییر ظاهری می‌گشتند که از جامعه طرد می‌شدند. این باکتری مخاط، پوست، استخوان‌ها، اعصاب محیطی، چشم، احشا و اندام‌های تولید مثلی را درگیر می‌کند و از علائم آن ضایعات پوستی، از دست دادن حس دست و پا و سوراخ شدن مخاط می‌باشد و می‌تواند سبب فلج شدگی، عقیمی و معلولیت حسی-عصبی گردد.

در شهر برگمن نروژ موزه‌ای به نام هانسن دایر است که به موزه‌ی جذام نیز شهرت دارد و در لیست «یادگارهای جهان» یونسکو وارد شده است.



چهارشنبه 29 دی 1389  11:47 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

بقراط

 

 

که به عنوان پدر علم طب جدید شناخته شده است نخستین کسی بود که پزشکی را از خرافات جدا کرد. وی که در جزیره یونانی توس به دنیا آمد پسر یک طبیب بود . بقراط اعتقاد معاصرین خود را که بر اساس آن بیماری توسط خدایان انتقام جو به وجود می آید رد کرد و به جای آن اعلام کرد که هر بیماری یک علت طبیعی دارد. او گفت که اگر علت را بیابید می توانید آن را درمان کنید. بقراط می گفت با مشاهده نشانه های یک بیماری و در نظر گرفتن شدت آن پزشک می تواند چشم انداز این بیماری را برای یک بیمار خاص با مقایسه آن با مراحل طبیعی همان بیماری پیش بینی کند. بقراط بر اساس چنین اندیشه های منطقی یک مدرسه طب را بنیان نهاد.
عقیده پزشکی دیگری که بقراط قبول داشت آن بود که روش درمان یک بیمار ممکن است برای بیمار دیگر موثر نباشد وی اعلام کرد که آنچه برای یکی غذاست ممکن است برای دیگری زهر باشد. بقراط همچنین دیگر پزشکان را تشویق می کرد که از درمانهای ساده مانند یک رژیم غذایی سالم استراحت زیاد و محیط تمیز استفاده کنند. او می گفت زمانی که پژشکان نمی توانند بیماری را درمان کنند طبیعت اغلب این کار را می کند. در بیماران رو به مرگ نباید از روشهای ساده درمان استفاده کرد و پیشنهاد کرد که بیماریهای بحرانی معالجه های بحرانی هم می خواهد.
از دیگر توصیه های بقراط چیزی که امروزه رفتار خوب بالینی نامیده می شود با این گزاره ها که بیماری زمانی سخت تر است که ذهن مضطرب باشد و بعضی بیماران زمانی که از رفتار خوب پزشک رضایت داشته باشند بهبودی خود را باز می یابند. وی معتقد بود که پزشکان باید خادم بیماران خود باشند و معیارهای سلوک شرافتمندانه را رعایت کنند. در زمان وی گاهی پزشکان برای از بین بردن بعضی از بیماران خود تطمیع می شدند و امکان داشت که یک حاکم به پزشکی دستور دهد که برای کشتن دشمن خود از سم استفاده کند. بقراط گفت: پزشک در مورد بیمار مسئول است.
بقراط تعهد نامه ای را که امروزه هم دانشجویان پزشکی موقع اخذ درجه دکتری اظهار می کنند تهیه کرده است. سوگند است. در بخشی از این سوگند نامه امده است که من عمیقا تعهد می کنم که خود را وقف خدمت به انسانیت بنمایم من حرفه خود را با وجدان و شرافت انجام خواهم داد و سلامتی بیماران نخستین وظیفه من خواهد بود.
اگر چه بقراط سهم بسیاری در هنر شفای بیماران داشته ولی اطلاعات کمی از زندگی شخصی او در دست است. تاریخ نویسان بر این باورند که او به مصر رفته و در آنجا پزشکی را آموخته است سپس در بسیاری از جاها از جمله آتم تحصیل کرده و سر انجام به زادگاه خود برگشته است. یک مجسمه بدون پوشش در جزیره توس موجود است که ظاهرا مربوط به بقراط بوده و او را مردی کوتاه قد با ریشهای مجعد نشان می دهد.
سخنان بقراط تا کنون نیز باقی مانده است زیرا دانشجویان او نکته هایی از درسهایش را جمع آوری کرده و با انتشار کتابهایی آنها را شرح داده اند. بیش از پنجاه کتاب با نام بقراط وجود دارد و نوشته هایش برای توجیه آنکه او را پدر علم طب بنامیم کافی است.



چهارشنبه 29 دی 1389  11:47 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان علوم پزشکی

آلکساندر فلمینگ

 

 

کاشف پنی‌سیلین در سال 1881 در «لاچفیلد» اسکاتلند زاده شد. وی از مدرسه‌ی پزشکی بیمارستان «سنت‌مری» لندن فارغ‌التحصیل شد و پس از پایان تحصیلات به تحقیق و بررسی در زمینه‌ی ایمنی‌شناسی و مصونیت‌ها پرداخت. سپس به عنوان پزشک نظامی در جنگ جهانی اول زخم‌های عفونی را مورد مطالعه قرار داد و متوجه شد که اغلب مواد ضد عفونی کننده خیلی بیش از آنکه میکروب‌ها را از پای درآورند سلول‌های بدن را از بین می‌برند. به این ترتیب فلمینگ به ضرورت وجود ماده‌ای که بتواند بدون آسیب زدن به سلول‌‌های سالم باکتری را از بین ببرد، پی برد.

پس از جنگ فلمینگ به بیمارستان سنت مری بازگشت و به کار تحقیق خود مشغول شد. در سال 1922 ماده‌ای را کشف کرد که آن را «لیسوزیم» نامید. لیسوزیم، آنزیمی است که در بدن انسان تولید می‌شود و در ترکیبات مخاط و اشک وجود دارد، به سلول‌های بدن آسیب نمی‌رساند. این ماده اگرچه برخی از میکرب‌‌ها را از بین می‌برد ولی در برابر میکرب‌های خاصّی که به انسان آسیب می‌رساند بی اثر است. این کشف با وجود جالب بودن از اهمیت چندانی برخوردار نبود.

در سال 1928 فلمینگ کشف بزرگ خود را به انجام رساند. یکی از ظروف حاوی کشت باکتری «استافیلوکوک» در معرض هوا قرار گرفت که در نتیجه برخی قسمت‌های آن از کپک پوشیده شده. فلمینگ متوجه شد در آن قسمت‌هایی که در نتیجه برخی قسمت‌هایی که کپک نفوذ کرده است باکتری به کلّی از بین رفته‌اند. او به این نتیجه رسید ماده‌ای که کپک تولید می‌کند پادزهر باکتری استافیلوکوک است. وی توانست نشان دهد که ماده مزبور از رشد بسیاری از انواع باکتری مضر برای انسان جلوگیری می‌کند. این ماده که فلمینگ آن را به خاطر عامل تولیدکننده‌ی آن (پنی سیلیوم نوتانیوم) پنی سیلین نامید. برای انسان و حیوان زیان‌آور نبود. حاصل کار فلمینگ در سال 1929 منتشر شد. ولی توجه چندانی را جلب نکرد. فلمینگ دریافته بود که پنی‌سیلین استفاده‌های پزشکی بسیار مهمی می‌تواند داشته ‌باشد. امّا به هرحال او نتوانست تکنیکی را برای تصفیه و پالایش پنی‌سیلین ارائه کند و این داروی اعجاب انگیز تا ده سال بعد بدون استفاده باقی ماند.

سرانجام در اواخر دهه 1930 دو محقق انگلیسی «هوارد والتر فلوری» و «ارنست بوریس چاین» به مقاله فلمینگ برخوردند. آنها تجربه فلمینگ را تکرار کرده و ماده حاصله را روی حیوانات آزمایشگاهی تجربه کردند در سال 1941 پنی‌سیلین روی نمونه‌هایی از بیماران به کار برده شد. این آزمایش‌ها نشان داد که داروی جدید به شکلی حیرت‌انگیز مؤثر و کارا می‌باشد.

با ترغیب دولت‌های آمریکا و انگلیس شرکتهای داروسازی وارد فعالیت در این زمینه شده و سریعاً روش‌هایی را برای تولید مقادیر زیاد پنی‌سیلین ابداع کردند. در آغاز پنی‌سیلین انحصاراً برای استفاده مصدومان جنگی نگهداری می‌شد ولی تا سال 1944 برای معالجه غیرنظامی‌ها در انگلیس و آمریکا در دسترس همگان قرار گرفت. با پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 استفاده از پنی‌سیلین در سراسر جهان معلمول شد.

کشف پنی‌سیلین انگیزه‌ای برای جستجو و تحقیق برای یافتن سایر آنتی‌بیوتیک‌ها شد و آن تحقیقات منجر به کشف بسیاری از «داروهای معجزه‌گر» دیگر گردید. با وجود این پنی‌سیلین همچنان به عنوان پر مصرف‌ترین آنتی‌بیوتیک باقی ماند.

یکی از دلایل ادامه تفوّق پنی‌سیلین آن است که این دارو علیه طیف وسیعی از موجودات ذره ‌بینی آسیب رسان مؤثر است. از این دارو در درمان سفلیس،سوزاک، تب سرخ، دیفتری و همچنین برخی اشکال آرتریت، بُرُنشیت، مننژیت، مسمومیت خون، می‌شود. یکی دیگر از امتیازات پنی‌سیلین استعمال بی‌ضرر مقادیر زیاد آن است. یک دُز 50000 واحدی پنی‌سیلین برای درمان برخی عفونت‌ها مؤثر است. امّا تزریق یکصد میلیون واحد پنی‌سیلین در روز بدون هیچ گونه مخاطره و عوارض جنبی تجویز می‌شود. البته برخی افراد نسبت به پنی‌سیلین حساسیت داردند، ولی این دارو برای بیشتر مردم سلامتی و توانایی را به ارمغان می‌آورد.

از آنجا که پنی‌سیلین تاکنون جان میلیون ها نفر را نجات داده و مطمئناً در آینده جان افراد بیشتری را نجات خواهد داد تنها معدود افرادی اهمیت کشف پنی‌سیلین را زیر سوال برده‌اند. البته جایگاه واقعی و دقیق فلمینگ در این فهرست بستگی به این امر دارد که برای «فلوری» و چاین» چه اعتباری قائل شویم. من بر این باورم که تمام اعتبار این کار از آنِ فلمینگ است که کشف اصلی حاصل تحقیقات اوست. بدون او احتمالاً   باید سال‌های زیادی می‌گذشت تا پنی‌سیلین کشف شود. همین که او نتایج کار خود را منتشر کرد دیگر از این که زود تکنیک و روش لازم برای تولید و پالایش پنی‌سیلین نیز ابداع می‌شود.

فلمینگ از ازدواج سعادتمند خود صاحب یک فرزند شد. در سال 1945 جایزه نوبل در پزشکی به طور مشترک به او و فلوری و چاین داده شد. فلمینگ در سال 1955 درگذشت.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی

انتشارات روزنه



چهارشنبه 29 دی 1389  11:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها