0

تمام دانشمندان فیزیک

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

کاوندیش

 

فیزیکدان و شیمیدان انگلیسی در شهر نیس فرانسه به دنیا آمد، زیرا مادرش که از بیماری رنج می برد به مناطق خوش آب و هوای آنجا آمده بود.

او در انگلستان به تحصیل پرداخت. کاوندیش تنها به پژوهش های علمی عشق می ورزید و مدت شصت سال در آزمایشگاه خود مشغول به کار و کوشش بود. نتیجه این مدت تلاش او بسیار ارجمند و گرانبهاست. او کسی است که مشخص کرد که از سوختن هیدروژن آب تولید می شود و آب ماده ای مرکب است.

مهمترین کار کاوندیش محاسبه جرم زمین است و نتیجه  قدردانی از او تاسیس آزمایشگاهی است که در لندن به احترام او نامگذاری شده است. از دیگر آثار علمی کاوندیش می توان به اندازه گیری وزن حجمی اتم ها اشاره کرد. او همچنین نشان داد که هیدروژن سبکترین گازها است. همچنین چگالی متوسط زمین را برابر 5/5 گرم بر سانتی متر مکعب به دست آورد.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:16 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

محمد عبدالسلام

 

در سال ۱۳۰۴ شمسی در شهر ساهیوال در نزدیکی لاهور (که در آن زمان متعلق به هند بود و بعدها جزء پاکستان شد) به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در همانجا به پایان برد. محمد ۱۴ سال بیشتر نداشت که در آزمون ورودی دانشگاه پنجاب لاهور شرکت کرد و بالاترین نمره ای را که تاکنون کسی در این آزمون کسب کرده بود، به دست آورد.

پس از اخذ کارشناسی ارشد از این دانشگاه، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و بدین ترتیب عازم دانشگاه کمبریج انگلستان شد. در کمبریج، عالی ترین نمرات را در ریاضیات و فیزیک کسب کرد. پس از گرفتن دکترا به پاکستان بازگشت و در فاصله سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ شمسی، ریاست بخش ریاضیات دانشگاه پنجاب را برعهده داشت. پس از آن برای تدریس در امپریال کالج لندن به انگلستان دعوت شد و برای همین مجدداً به انگلستان بازگشت و در آنجا استاد فیزیک نظری شد.

عبدالسلام با همکاری فیزیکدان دیگری به نام استیون واینبرگ توانست فرمول بندی واحدی را برای تبیین رفتار دو نیروی بنیادین جهان یعنی نیروی الکترومغناطیسی و هسته ای ضعیف ارائه کند. به واسطه ارائه همین نظریه که نظریه الکتروضعیف نام گرفت، جایزه نوبل ۱۹۷۹ فیزیک مشترکاً به عبدالسلام، واینبرگ و فیزیکدان دیگری به نام شلدون گلاشو اهدا شد.

نظریه الکتروضعیف، گامی در جهت رسیدن به نظریه ای واحد در فیزیک بود که سعی دارد رفتار تمامی نیروهای جهان را در قالب ریاضی واحدی تبیین کند. محمد عبدالسلام تنها فیزیکدان مسلمانی است که تاکنون جایزه نوبل فیزیک را دریافت کرده است.

کاوش در اسرار جهان، تنها دلمشغولی عبدالسلام نبود، چراکه او یک دغدغه خاطر دیگر هم داشت و آن، ریشه یابی عقب ماندگی علمی کشورهای جهان سوم و تلاش برای جبران این عقب ماندگی بود. با همین آرمان بود که عبدالسلام پس از مدت ها بحث و تکاپو در محافل بین المللی و گفت وگو با سیاستگذاران علمی در کشورهای شمال و جنوب، بالاخره موفق شد در سال ۱۳۴۳ شمسی، مرکز بین المللی فیزیک نظری (ICTP) را در تریست ایتالیا تاسیس کند. این مرکز در زیر چتر حمایتی یونسکو ولی عمدتاً با پشتیبانی مالی ایتالیا به وجود آمد.

سال هاست که دانش پژوهان و خصوصاً فیزیکدانان و ریاضی دانان کشورهای در حال توسعه به سهولت به این مرکز سفر می کنند و با پیشروترین چهره های علمی جهان در شاخه های مختلف علمی به بحث و تبادل نظر می پردازند. عبدالسلام تا پایان عمر، شخصاً مدیریت این مرکز را برعهده داشت.

باید گفت که حتی اگر عبدالسلام، برنده جایزه نوبل هم نبود، صرفاً به خاطر تاسیس ICTP و سی سال رهبری معنوی این مرکز، باز هم به چهره ای ماندگار تبدیل می شد. مرکز بین المللی فیزیک نظری در توسعه علم در بخشی از جهان که شاید به علت اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی، همواره نسبت به توسعه علوم پایه بی توجه بوده، تاثیر انکارناپذیری داشته است. عبدالسلام در سال ۱۳۶۲ شمسی، فرهنگستان علوم جهان سوم را بنیاد نهاد.

هدف این نهاد، شناسایی و ارج نهادن به دانش پیشگان کشورهای در حال توسعه و کمک به تقلیل مشکلات کاری آنها است. اعضای این فرهنگستان از میان دانش پیشگان برجسته کشورهای در حال توسعه در رشته های علوم پایه، پزشکی، کشاورزی و مهندسی انتخاب می شوند. عبدالسلام در سال ۱۳۶۷ شمسی نیز شبکه سازمان های علمی کشورهای جهان سوم را تاسیس کرد. اعضای این شبکه، وزارتخانه های علوم، سازمان ها و شوراهای علمی، فرهنگستان ها و موسسات تحقیقاتی بزرگ کشورهای جهان سوم اند.

هدف از این اقدام، گردهم آوردن سیاستگذاران عرصه دانش و فناوری در کشورهای جهان سوم بود، به این امید که با تعامل افکار بتوانند راه حل هایی مناسب برای توسعه بومی دانش و فناوری بیابند. از کشور ما نیز وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و نیز سازمان انرژی اتمی ایران عضو این شبکه هستند. محمد عبدالسلام در سال ۱۳۷۵ شمسی پس از یک عمر تلاش در راه توسعه علم بشر و توسعه علمی جهان سوم، دار فانی را ترک کرد.

برگرفته از : روزنامه شرق


چهارشنبه 29 دی 1389  5:16 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

کارل هایزنبرگ

 

هنگامی که ورنر کارل هایزنبرگ به دنیا آمد پدرش "آگوست هایزنبرگ" درحال ترفیع رتبه از درجه ی "معلمی زبان های قدیمی" در مدرسه، به منصب استادی دانشگاه "وورثبورگ" بود. مادر او "آنا وکلین"  نام داشت که پدرش "نیکولاس وکلین"مدیر باشگاه (مدرسه) ماکزیمیلیام در شهر مونیخ  بود و این در حالی بود که آگوست هایزنبرگ به عنوان معلم تحت تعلیم در آن مدرسه با آنا وکلین آشنا می شود آنها در سال 1899 ازدواج کردند. فرزند ارشد آنها "اروین" که برادر بزرگتر ورنر به حساب می آمد.
در مارچ 1900 به عنوان اولین فرزند خانواده هایزنبرگ به دنیا آمد و پس از 2 سال نیز صاحب این زندگینامه چشم به دنیا گشود.
 آگوست هایزنبرگ فردی جدی، متعصب و با جذبه بود. آگوست هایزنبرگ در حقیقت یک لوتریست (لوتریست به فردی می گویند که مروج عقاید و مکتب مارتین لوتر باشد) بود و همسر وی آنا نیز برای اینکه در زندگی مشترکشان هماهنگی مذهبی بیشتری ایجاد کند به این مکتب روی آورده بود. البته آنها عقاید مذهبی زیادی نداشتند و بیشتر به خاطر هماهنگی شان با اجتماع موجود خود را مذهبی جلوه می دادند و این در حالی بود که مردم جامعه به شدت به دین مسیحیت اعتقاد وگرایش داشتند و از این رو مذهبی جلوه کردن  برای آنها امری لازم و اجتناب ناپذیر تلقی می شد. البته آنها این سستی در عقاید دینی شان را همیشه در خفا نگاه داشتند و از بروز دادن آنها درمقابل فرزندانشان اجتناب می ورزیدند وتلاش کردند تا هرچه بیشتر آنها را با اخلاقیات و تعالیم دینی آشنا کنند.
سالها سپری شد و در سال 1906 درست چند روز پس ازتولد 5 سالگی "ورنر" وی به عنوان دانش آموز مقطع ابتدایی وارد مدرسه ی
 "وورث بورگ" شد و به مدت 3 سال در آنجا مشغول تحصیل بود تا اینکه درسال 1909 پدر وی به منصب استادی در رشته ی یونان شناسی دانشگاه مونیخ ترفیع رتبه یافت واین موضوع آنان را برآن داشت تا چند ماه بعد در ژوئن 1910 به شهر مونیخ عزیمت کنند، چندی بعد دردسامبر همان سال ورنر وارد مدرسه ی الیزابتنشول  شهر مونیخ  شد و به مدت یک سال درآنجا مشغول تحصیل بود واین قبل از آن بود که وارد مدرسه ی ماکزیمیلیام که اتفاقاً پدر بزرگش مدیریت آن را برعهده داشت شود . سپس درسال 1914 جنگ جهانی اول آغازشد و مدرسه ی ماکزیمیلیام توسط گروهکهای نظامی اشغال شد و محل برگزاری کلاس های درس به ساختمان های دیگری در سطح شهر منتقل شد و همین امر باعث شد تا ورنر از زیر بار مدرسه رفتن شانه خالی کند و خود به طور مستقل به تعلیم خود بپردازد که البته این امر بسیار موثر واقع شد و وی توانست به پیشرفتهای چشمگیری در علوم مختلف نائل آید که دراین میان فیزیک ، ریاضیات و مذهب در راس فعالیتهای وی قرار داشتند و درمدرسه هم در تمامی دروس عالیترین به حساب می آمد. در حقیقت توانایی های وی در ریاضیات به جایی رسید که در سال 1917 به تدریس یکی از دوستان نزدیکش که دانشجوی رشته ی حساب بود پرداخت.با تمام اینها در این مدت او به یک سازمان نظامی مخفی تعلق داشت که در همان مدرسه ی ماکزیمیلیام فعالیت می کردند و هدفشان آماده کردن مردان وپسران جوان برای اهداف نظامی بود.
هایزنبرگ همچنین وارد همکاری با یک سازمان غیر دولتی شد که کارش
 به خدمت گرفتن پسرهای جوان برای کار در مزرعه در فصلهای بهار و تابستان بود و این امر وی را بر آن داشت تا برای اولین بار در سال1918 مجبور به ترک محل زندگی اش شود و برای کاردر مزرعه به شمال "باواریا"  نقل مکان کند ، این دوره برای هایزنبرگ دوره ی بسیار سخت ودشواری به حساب می آمد زیرا باید ساعاتی طولانی در مزرعه کار می کرد و این وضعیت درکنار عامل کمبود غذا و وسایل رفاهی شرایط اسفناکتری را برای وی فراهم آورده  بود. با تمام اینها او اوقات فراغت خود را درآنجا صرف بازی شطرنج می کرد که البته در این زمینه نیز به پیشرفتهای بسیار چشمگیری نائل شد و همچنین گاهی اوقات نیز به مطالعه ی کتابهای ریاضیاتی که همراه خود آورده بود می پرداخت.در حقیقت دراین زمان بود که وی به تئوری اعداد و مطالعه کارهای کرونکر در ریاضیات علاقمند شد و درصدد اثبات آخرین تئوری فرما  بر آمد .
پس از پایان جنگ درسال 1918 وضعیت درآلمان بسیار متشنج  شد و در این بین
 گروهکهای سیاسی مختلفی در صدد بر آمدند تا قدرت را بدست گیرند. هایزنبرگ نیز به هدف سرکوب کردن نیروهای کمونیستی باواریایی به گروهای نظامی سرکوب کننده پیوست، اما با وجود اینکه این موضوع یک کار بسیار سخت وجدی برای همه تلقی می شد، مردم با آن مثل یک بازی برخورد کردند. وی چندی بعد دراین مورد نوشت:
"من درآن زمان یک پسر17 ساله بودم و این مسئله درنگاه من مانند ماجرای بازی دزد و پلیس بود".هایزنبرگ چندی بعد به ماکزیمیلیام بازگشت و پس از اقدام به فعالیتهای علمی جنبشی تازه را شکل داد و پس از چندی به جنبش جوانان باواریایی راه یافت . سپس در سال 1920 درآزمونی بنام آبیتور
  شرکت کرد و به عنوان یکی از دو دانش آموز پذیرفته شده از مدرسه ی ماکزیمیلیام در این آزمون،افتخاری دیگر را برای مدرسه ی ماکزیمیلیام رقم زد و به رقابت سراسری باواریا اعزام شد تا بتواند با پذیرفته شدن درآن مجوز اّخذ بورسیه تحصیلی را دریافت نماید،  بورسیه برای 11 برنده موجود بود و اتفاقاَ در آن رقابت هایزنبرگ به عنوان نفر یازدهم پذیرفته شد. نتایج وی درآزمون در شاخه ی ریاضی و فیزیک خیره کننده  بود ولی مقاله وی با عنوان "تراژدی یک هنر عارفانه" چندان چنگی به دل نمی زد.به هر حال او در این رقابت پیروز شد ولی شرایط بورسیه تحصیلی، مبنی بر اقامت رایگان برای ادامه تحصیل درجایی دیگر را نپذیرفت وترجیح داد تا در کنار پدر ومادر خود زندگی کند.
در بازه ی زمانی بین آزمون آبیتور تا ورود به دانشگاه مونیخ ، یک شب هایزنبرگ و دوستان جوانش تصمیم گرفتند تا برای گردش به پیاده روی
  وتفریح درمناطق اطراف شهر بپردازند که از قضا آن شب به یک قلعه ی متروکه رفتند که در زمان جنگ از آن به عنوان بیمارستان نظامیان استفاده می شد و این موضوع باعث شد که هایزنبرگ بر اثر تماس با چنین محیطی به بیماری بسیار سختی بنام "تیفوئید"  مبتلا شود و از آن رنج شدیدی را تحمل کند . ولی چندی بعد درست هنگام شروع درس های دانشگاهی اش در مونیخ  با وجود تمام مشکلات تغذیه ای که داشت بهبودیافت.
در طول تابستان 1920 هایزنبرگ راه نیمه تمام خود را در پیش گرفت و تصمیم گرفت تحصیلات و مطالعات خود را در رشته ی ریاضیات محض دردانشگاه ادامه دهد.
 او همچنین به مطالعه ی مقالات "ویل" و "بچمن" پرداخت و توانست اطلاعات بسیار مفیدی در مورد نظریه اعداد  کسب کند . و بعدها این را به عنوان موضوع پایان نامه خود در مقطع دکترا انتخاب کرد، وی سپس نزد "فردیناند وون لیندمان"  رفت و از او خواست تا بر تحقیق پایان نامه اش نظارت داشته باشد.پس از به پایان رساندن مصاحبه ای موفقیت آمیز با لیندمان، هایزنبرگ به عنوان یکی ازبزرگترین تئوری پردازهای دنیا مطرح شد.اما متاسفانه مصاحبه و بحث های بین هایزنبرگ و لیندمان دیگر ادامه پیدا نکرد. شاید بتوان گفت به این دلیل که لیندمان تا دو سال به خاطر بازنشستگی از اینگونه فعالیت ها کناره گیری کرده بود و فقط گاهی اوقات دورادور با هایزنبرگ در تماس بود و آن هم به دلیل این بود که "لیندمان" با "آگوست هایزنبرگ" همکارو دوست صمیمی بودند. در پی این ماجرا هایزنبرگ تصمیم گرفت تا ادامه ی مشاوره و مصابحه اش را با شخصی بنام "زومرفلد" به انجام برساند و او کسی بود که با خوشحالی هر چه تمام تر هایزنبرگ را به شاگردی خود پذیرفته بود.پس از آن در سال 1920وی به همراه یکی از همکلاسی هایش بنام "پاولی" فعالیت های خود را در زمینه فیزیک نظری تحت نظر زومرفلد آغاز کردند، در ابتدا هایزنبرگ خیلی محتاطانه عمل می کرد و بیشتر سعی می کرد تا واحدهای مربوط به دروس ریاضیات را بردارد که اگر احتمالاَ نتوانست در مطالعه فیزیک نظری به موفقیت دست یابد حداقل، حرفه اصلی اش را که ریاضیات بود از دست نداده باشد.از آن پس او به خاطر تغییر گرایش در رشته تحصیلی اش یعنی از نظریه اعداد به هندسه ، از برداشتن واحدهایی که توسط آقای لیندمان ارائه می شد اجتناب می کرد، اما درعوض خیلی زود اطمینان به نفس قوی وی باعث شد تا به فیزیک نظری علاقه شدید پیدا کند و همین امر باعث شد تا تمام واحدهای فیزیکی اش و همچنین چند واحد آزمایشگاه فیزیک که گذراندن آنها اجباری به حساب می آمد را تحت نظر استاد زومرفلد بگذراند. چندی بعد وی به فیزیک نسبیت علاقمند شد و تصمیم گرفت تا فعالیت- های گسترده ای را در این زمینه آغاز کند ولی پاولی دوست و همشاگردی نزدیک وی که خود نیز در حال کار کردن بر روی نسبیت وجنبه های آن بود به او پیشنهاد داد که موضوع دیگری را برای فعالیت انتخاب کند و از این رو فیزیک اتمی را به وی پیشنهاد کرد که در آن زمان هنوز برای فیزیکدان ها ناشناخته بود وحساسیت آن نیز به این دلیل بود که آزمایش های فیزیکی با تئوری های مربوط به فیزیک اتمی در توافق نبودند، بنابراین موضوعی مناسب برای تحقیق و فعالیت به نظر می آمد و بدین ترتیب از همان جا بود که افسانه ی هایزنبرگ و فیزیک کوانتوم آغاز شد.در جایی دیگر وی در مورد دوران آغازین حضورش در دانشگاه چنین می نویسد:
"دو سال اول تحصیل من در دانشگاه مونیخ در دو دنیای کاملاَ متفاوت و متضاد سپری شد.یکی اینکه در آن زمان باید در کنار دوستان جوانم که پر
 از افکار و روحیات سرگرمی طلبانه بودند وقت صرف می کردم و ازطرفی دیگر به نظر می رسید که تمام وجود و افکارم در دنیایی موهومی بنام دنیای فیزیک نظری غرق شده بود و از طرفی هر دو دنیا برای من پراز فعالیت های متعدد بود، از این رو گاهی اوقات من در شرایط بسیار آشفته ای قرار می گرفتم زیرا برای من بسیار سخت بود تا بتوانم در یک زمان خود را با هر دوی این شرایط وفق بدهم"در ژوئن1922 وی به همراه "نیلز بوهر" درشهرگوتینگن سخنرانی ای را ارائه کردند و پس از بازگشت به مونیخ ، در حالی  استاد زومرفلد را ملاقات کرد که وی برای یک جلسه باید به امریکا سفر می کرد و از این رو وی مسئله ای در مورد هیدرودینامیک که تا آن زمان جوابش را نمی دانست را پیش پای هایزنبرگ گذاشت تا در طول این مدت که دور ا زاو بسر می برد، وی را با این مسئله مشغول ساخته باشد.
هایزنبرگ پس از فعالیت روی این مسئله در ابتدا اساس کار آن را برروی
turbulence گذاشت و این موضوع را نیز در کنفرانسی که در شهر "اینزبراک"  تشکیل شد مطرح نمود و این قبل از آن بود که وی مجدداً برای مشورت با افرادی چون "بورن" "فرانک" و "هیلبرت" به گوتینگن سفر کند.
در آنجا (گوتینگن) او در حالی که استاد راهنمای خود را در دست نداشت به همراه بورن بر تئوری اتمی کار کردند و با کمک وی مقاله ای در مورد
 عنصر هلیم و ساختار آن تهیه و تنظیم کردند که آن را به عنوان پایان نامه اش در دوره تحصیلی دکترا در دانشگاه مونیخ حاضر کرد که اساس آن نیز بر پایه turbulence در شاره ها بنا نهاده شده بود. پس از اخذ مدرک دکترا، هایزنبرگ به کشور فنلاند سفر کرد، سپس دراُکتبر 1923 او به عنوان دستیار بورن مجدداً به شهر گوتینگن بازگشت،در مارس 1924 او نیلز بوهر را برای بار دوم این بار در موسسه "فیزیک و تئوری دانشگاه کپنهاگ" ملاقات کرد .
واینجا دقیقاً همان مکانی بود که او برای اولین بار "آلبرت آینشتاین" راملاقات کرد، پس از بازگشت به گوتینگن  هایزنبرگ سخنرانی بسیار قابلی در آنجا ارائه داد و همین امر باعث شد تا وی به عنوان یک استاد دانشگاه در کشور آلمان تأیید صلاحیت شود و برای اولین بار کار خود رادر این سمت آغاز کند. وی بعدها نوشت:
"من از زومرفلد خوشبینی را یاد گرفتم و از بوهر فیزیک را"

 از سپتامبر 1924 تا ماه مه 1925 وی با در دست داشتن بودجه ای مناسب از "راکفلر"، همراه با نیلز بوهر مشغول یک کار تحقیقاتی دردانشگاه کپنهاگ شدند، سپس در تابستان 1925 او دوباره به گوتینگن بازگشت و در آن هنگام بود که او مکانیک ماتریسی را ابداع کرد که یک اصل در مکانیک کوانتوم به حساب می آمد. البته لازم به ذکر می باشد که او هرگز مفهوم مکانیک ماتریسی را به عنوان یک عنصر جبری محض ارائه نداد بلکه تمام تلاشش بر این بود که این مفاهیم را بر پایه دامنه احتمالات کوانتومی متمرکز کند، این دامنه ها در حقیقت ابداع کننده ی مبحثی بنام "جبرنامتعامد"  بودند و پس از چندی "ماکس بورن" و "پاسکال جردن" در گوتینگن "جبر نامتعامد" را به عنوان "جبر ماتریسی" معرفی کردند.
مدتی پس از آن هایزنبرگ توانست مکانیک ماتریسی را در ابعادی گوناگون
 به گسترش وسیع تری برساند و آن را در سه ورق کاغذ ارائه کند که در نتیجه ی آن بورن و جردن آن را درسال 1926 پس از چاپ به عرصه ظهور بین المللی رساندند و همین امر سبب شد تا در ماه مه سال 1926 به همراه نیلز بوهر در شهر کپنهاگ به اجرای یک کنفرانس در خصوص توضیح این تئوری مهم فیزیک بپردازد.
در پس این قضایا هایزنبرگ به دلیل عظمتی که به خاطر این تئوری ازخود نشان داد به منصب استادی دانشگاه "لیپزینگ"
  ترفیع یافت وپس از چندی در فوریه 1928 اولین جلسه سخنرانی خود را در آنجا برگزارکرد .وی این سمت را تا سال 1941 حفظ نمود و سپس به سمت ریاست موسسه "کیزر ویلهلم"  دربرلین منصوب شد.
در سال 1932 نیز وی به خاطر ابداع مکانیک کوانتوم وکاربرد آن که منجر به کشف حالت های "آلوتروپیک" هیدروژن شد، موفق شد تا جایزه نوبل
 فیزیک را دریافت کند. "پلیجل"  درمعرفی هایزنبرگ می گوید:
هایزنبرگ برای بررسی این مسئله در مورد تئوری اش، رفتار الکترونها ،مولکول ها و اتم ها را از بازترین زاویه و با بررسی بسیار دقیق رفتار آنها
 مورد مطالعه قرار داد، و بر طبق اصول وی، کمیت های دقیق فیزیکی فقط در صورت داشتن مشاهدات بسیار دقیق حاصل می شوند و وظیفه ما مشاهده گرها این است که این قوانین را بیابیم و آنها را با هم پیوند دهیم تا به نتایج اصولی برسیم. اما قبل از هر چیز مهمترین کمیت-هایی که در این مبحث (مکانیک کوانتوم) باید مورد بررسی قرار گیرد ،فرکانس امواجی هستند که نشان دهنده طیف های مولکولی واتمی هستند ، هایزنبرگ پس از مشاهده این رفتارها در اتم و مولکول درپی یک مکانیزم توجیه پذیر در این باره گشت و در پی این موضوع وی مبادرت به استفاده ازقوانین ریاضیاتی ورزید واین امر منجر به استخراج چند قانون سمبلیک محاسباتی از سوی هایزنبرگ شد.
این موضوع یک اصل مشخص بود که حرکات خاص درون اتمی کاملاً مستقل از اثر کنش و واکنشی است که آنها بر روی یکدیگر دارند و این همان خلأیی است که در مکانیک کلاسیک وجود داشت و آن به دلیل یک اختلاف خاص بر سر حرکت "موازی الخط" و"دورانی" بود.
لازم به ذکر است که برای توضیح وتشریح کردن رفتارطیف،این فرض که الکترون ها و ذرات مثبت درون هسته دارای حرکت "خود-دورانی"هستند امری ضروری به حساب می آمد و در نتیجه همین اختلافات درحرکت مولکول ها و اتم ها بود که باعث به وجود آمدن دستگاها و جنبه های
 مختلف در مکانیک کوانتوم هایزنبرگ شد.در حقیقت فاکتور اساسی که هایزنبرگ به دنیای فیزیک معرفی کرد و به عرصه ظهور رساند تماماً با استفاده از عواملی همچون دستگاه مختصات جابجایی-سرعت الکترون بود، جایی که ثابت پلانک به عنوان یک عامل تعیین کننده به محاسبات مکانیک کوانتوم رخنه می کند.
هدف اصلی مکانیک کوانتوم هایزنبرگ در اصل مطالعه چگونگی رفتاراتم ها و مولکول ها در امواج الکترومغناطیسی و طیف ها بود که تحقیقات و آزمایش های انجام شده در این زمینه نیز مؤید صحت تئوری وی می باشند. به بیانی دیگر می توان گفت که تئوری مکانیک کوانتوم هایزنبرگ این امکان را فراهم می آورد که بتوانیم چگونگی رفتار اتم ها و مولکول ها را درطیف های الکترومغناطیسی بررسی و توجیه کنیم.همچنین قابل ذکر است که هایزنبرگ هنگامی که تئوری اش را درحالتی بررسی کرد که "هر مولکول شامل دو اتم مشابه می شد" به این نتیجه رسید که مولکول هیدروژن دردو فرم کاملاً متفاوت یافت می شود و این هنگامی نمایان می شود که دو نوع مولکول مختلف هیدروژن تحت شرایطی مساوی مورد آزمایش قرار می گیرند. البته این موضوع نیز بعدها از لحاظ آزمایشی به نتیجه رسید و اثبات شد.
هایزنبرگ همچنین سرشناس ترین فرد در "اصل عدم قطعیت"
  که درسال 1927 ارائه شد می باشد که بیان می کند:
اندازه حرکت (تکانه) و مکان یک ذره ضرورتاً دارای خطایی می باشد که این مقدارحد اقل برابر با ثابت کوانتومی
h می باشد . این خطاها عموماً قابل چشم پوشی هستند اما هنگامی که صحبت از ذرات با اندازه های بسیار کوچک اتمی ومولکولی به میان می آید، این خطاها وضعیتی قابلیت  بررسی به خود می گیرند، این بیانیه در سال 1927 توسط هایزنبرگ در کنفرانسی بنام "سولوی"  که در شهر بروکسل برگزار شد مطرح شد.
وی بعدها در سال 1969 نوشت:
برای من و آن افرادی از ما که بر روی گسترش تئوری اتمی کار کردند،دوره ی 5 ساله ی بعد از کنفرانس سولوی در بروکسل در سال1927،سالهای بسیار زیبایی بودند که، حتی گاهی اوقات ما از آنها به عنوان سالهای طلایی فیزیک اتمی یاد می کردیم، موانع سرسختی که تمام حواس ما
 را متمرکز خود کرده بودند با تلاش های مداوم از سر مسیر ما کنار رفتند و دروازه بسیار با شکوهی به سوی دنیایی جدید باز شد و آن چیزی نبود جز دستاورد عظیم ما که مکانیک کوانتوم نام داشت.
هایزنبرگ سپس درسال 1928 اقدام به چاپ وانتشار کتاب "اصول فیزیکی نظریه کوانتوم"
  نمود.در 1929 او برای ادای سخنرانی در این مورد به کشورهای ایالات متحده ، ژاپن و هند نیز سفر کرد، در سال های دهه ی1930 نیز او به همراه پاولی دوست همیشه نزدیکش اش اقدام به بررسی تئوری ای با عنوان "فضای کوانتیده"  نمودند و آن را با استفاده از روابط و محاسبات ریاضی در بوته ی تحقیقات وآزمایش های فراوانی گذاشتند البته هدف اصلی هایزنبرگ از کار کردن بر روی این موضوع در حقیقت کشف رابطه ای بود تا با آن بتواند رفتار طبیعت را توجیح کند درسال 1932 هایزنبرگ مقاله ای نوشت که به تشریح شکل مدرن و امروزی تر اتم مربوط بود. او همچنین اجزای مختلف هسته را از دیدگاه بررسی انرژی درونی و ثبات آنها مورد تحقیق و تفحص قرار داد. و این در حقیقت راهی نو برای افرادی بود که می خواستند کاربرد مکانیک کوانتومی را در فیزیک اتمی بکار بندند.
در سال 1935 حزب نازی ها قانونی را تصویب کرد مبنی بر اینکه اساتید بالای 65 سال باید بازنشست شوند. زومرفلد نیز که در آن زمان 66 ساله بود ، در پی این موضوع درخواست کرد که هایزنبرگ پس از او مسئولیت شغلش را بر عهده گیرد و این موضوعی بود که به شکلی خیلی
 جدی ذهن هایزنبرگ را به خود معطوف کرده بود. درپی این جریان زومرفلد مجدداً درخواستی را ارائه داد تا براساس آن منصبش پس از بازنشستگی به هایزنبرگ برسد ، واین روند به همین منوال ادامه داشت تا اینکه مجدداً حزب نازی ها تصمیم گرفت تا تدبیری جدید یا شاید بهتر است بگوییم دخالتی جدید در زمینه علوم به وجود آورند و آن نیزعبارت بود از جانشین کردن ریاضیات و فیزیک ژرمن (آلمانی) به جای ریاضیات وفیزیک یهودی که البته شاید هم فقط نوعی تغییر نام در این زمینه به حساب می آمد. البته از آنجایی که فیزیک کوانتوم و نسبیت در دسته "علوم نشأت گرفته از یهودیت" شناخته شده بودند، برای هایزنبرگ  بسیار سخت بود تا به این درخواست تن در دهد بنابراین تصمیم گرفت تا از تصمیم خود مبنی بر اینکه عهده دار منصب زومرفلد انصراف دهد. البته لازم به ذکر می باشد که هایزنبرگ به هیچ عنوان یک یهودی نبود ولی مطبوعات وی راتحت بمبارانی از انتقادها قرار داده بودند و او را فردی دارای سبک و سیاق یهودی می خواندند.در پی جنگ جهانی دوم نیز هایزنبرگ اقدام به همکاری درپروژه "اورانورین"  که یک پروژه برای ساخت سلاح های اتمی بود کرد وی در آنجا با "اوتو هان" که یکی از کاشفین شکافت هسته بود وارد همکاری برای گسترش طرح رآکتور هسته ای شد، اما دراین زمینه به پیشرفت چندان چشمگیری دست نیافتند، دلیل آن نیز هرگز آشکار نشد عده ای بر این عقیده اند که آنها دسترسی محدودی به منابع مورد نیاز داشتند و عده ای دیگر نیز اعتقاد دارند که آنها هرگز راغب نبودند تا بدین وسیله سلاح مرگبار اتمی را در دست نازی ها قرار دهند.
پس از جنگ جهانی دوم هایزنبرگ توسط یک سازمان جاسوسی بنام "آلسوس"
  که در هنگام جنگ وظیفه ثبت پیشرفت های اتمی کشور آلمان را بر عهده داشت ، دستگیر شد و سپس به همراه چندی دیگر از دانشمندان آلمانی به زندانی در کشور انگلستان انتقال یافتند.البته در سال 1946 وی آزاد شد و مجدداً به آلمان برگشت تا درآنجا به سمت مدیریت موسسه ی تحقیقاتی "ماکس پلانک" در شهر گوتینگن منصوب شود، موسسه ای که عمده فعالیتش در زمینه فیزیک و اختر فیزیک بود.
وی همچنین علاقه بسیار زیادی به فلسفه داشت و فیزیک و فلسفه را دو علم مکمل می دانست، دراین زمینه نیز دو کتاب با نام های"فیزیک و فلسفه" در سال 1962 و"فیزیک وماوراء" درسال 1971 از خود به یادگار گذاشت.
هایزنبرگ علاوه بر جایزه نوبل موفق به کسب افتخارات بسیاری شد از
 جمله آنها او به عنوان "عضو جامعه ی سلطنتی شهر لندن"  که درآن زمان افتخار بسیار بزرگی در کشور انگلستان به حساب می آمد دست یافت و همچنین به عنوان عضو آکادمی(هیئت علمی دانشگاه)  بسیاری از شهرهای کشورهای اروپایی درآمد. ولی در بین این همه شاید گرانبهاترین پاداش به وی "جایزه کوپرنیک"  به حساب آید.

تهیه و تنظیم: JJ.O'connor and EF.Robertson

ترجمه: بابک نامداری


چهارشنبه 29 دی 1389  5:16 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

سید محمود حسابی

 

محقق و فیزیکدان بزرگ معاصر، بنیان گذار فیزیک نوین ایران در سال 1281 در تهران متولد شد. به علت واگذاری سفارت ایران در بغداد به پدربزرگش در سن چهار سالگی به همراه خانواده برای دو سال به بغداد رفتند. سپس یک سال در دمشق و بعد از آن در بیروت اقامت گزیدند. او در 7 سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت، درمدرسه فرانسوی به طور شبانه روزی آغاز نمود و تحصیلات ابتدایی را در همان مدرسه به پایان رساند. آغاز دوره متوسطه که مقارن با شروع جنگ جهانی اول بود مدرسه فرانسویان در بیروت تعطیل شد و از آن پس نزد مادر خود ادبیات فارسی و از یک معلم خصوصی درسهای دیگر را فرا‎‎گرفت. او، قرآن و دیوان حافظ را از بر داشت و به بوستان و گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، منشآت قائم مقام آشنا بود.

پس از دو سال، برای ادامه تحصیل، به کالج آمریکایی بیروت رفت و سپس در سن7 1 سالگی، موفق به اخذ لیسانس ادبیات گردید. در 19 سالگی لیسانس بیولوژی گرفته، سپس موفق به اخذ مدرک مهندسی راه و ساختمان شده و با نقشه‏کشی و راهسازی، به امرار معاش خانواده کمک می‏کرد. ضمنا" در رشته‏های پزشکی، ریاضیات و نجوم تحصیلات آکادمیک داشت.

 در سال 1921 به تعیین نقشه راههای لبنان پرداخت. در سال 1923 در اداره راه سوریه مشغول به کار شد. به خاطر قدردانی از زحمات وی، شرکت راه سازی فرانسوی که در آن مشغول به کار بود، او را برای ادامه تحصیل، به کشور فرانسه اعزام کرد و در سال 1924 به دانشکده برق پاریس وارد شد و در سال 1925 در رشته برق فارغ التحصیل گردید. هم زمان با تحصیل در رشته معدن، در راه آهن برقی دولت فرانسه کار می ‏کرد، او مهندسی معدن را نیز در مدرسه عالی معدن پاریس دریافت کرد و در معادن آهن شمال فرانسه مشغول خدمت شد. سپس تحقیقات خود را در دانشگاه سوربن، در رشته فیزیک دنبال کرد و در سال 1927 در سن 25 سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را با رساله حساسیت سلولهای فتوالکتریک با درجه عالی دریافت کرد.

او به زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی و عربی تسلط داشت و همچنین به زبانهای سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اوستایی، ترکی و ایتالیایی آشنایی داشت. او با موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی کلاسیک غربی به خوبی آشنا بود و در نواختن پیانو و ویولن تبحر داشت.

او در سال 1927 به ایران بازگشت و در ابتدا در وزارت فواید عامه مشغول به کار شد. در سال 1928 مدرسه مهندسی وزارت راه را تأسیس نمود و تدریس در آنجا را عهدهدار شد. او به نقشه برداری و رسم اولین نقشه مدرن راه ساحلی سراسری میان بنادر خلیج فارس پرداخت و دارالمعلمین عالی را تأسیس نمود و به تدریس در آنجا پرداخت. اولین رادیو در کشور را ساخت. در سال 1929 دانشسرای عالی را تأسیس نمود و به تدریس در آنجا پرداخت. در سال 1931 اولین ایستگاه هواشناسی در ایران را راه اندازی نمود و در همان سال به نصب و راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران پرداخت. در سال1932 ساعت ایران را تعیین نمود.

 بیمارستان خصوصی (گوهرشاد به نام مادرش) را در سال 1933 تأسیس نمود و به واژهگزینی علمی پرداخت. در سال 1934 به تأسیس دانشگاه تهران و تأسیس دانشکده فنی پرداخت و ریاست و تدریس در آنجا را عهدهدار بود. در سال 1942  دانشکده علوم را تأسیس کرد و ریاست آن دانشکده را عهدهدار بود و تدریس درگروه فیزیک آن دانشکده را تا آخرین روزهای حیات بر عهده داشت.

در سال 1951 مرکز عدسی سازی- دیدگانی- اپتیک کاربردی دردانشکده علوم دانشگاه تهران را تأسیس نمود. سپس موسسه  ژئو فیزیک دانشگاه تهران را بنیاد نهاد و اولین مرکز اتمی ایران را تأسیس نمود. او مأموریت خلع ید از شرکت نفت انگلیس در دولت دکتر مصدق را داشت و اولین رییس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بود.

او وزیر فرهنگ در دولت دکترمصدق در سال 1951 بود و مدارس عشایری را پایهگذاری کرد و موسس اولین مدرسه عشایری ایران بود. ژئوفیزیک دانشگاه تهران را در همان سال بنا نهاد. او با طرح قرار داد ننگین کنسرسیوم و کاپیتولاسیون درمجلس مخالفت نمود.

در سال 1954 قانون استاندارد را تدوین نمود و مؤسسه استاندارد ایران را تأسیس نمود. در سال 1956 اولین رصدخانه نوین در ایران و اولین مرکز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز را تأسیس نمود. در سال 1959 مرکز مخابرات اسدآباد همدان را پایهگذاری نمود. او استاد ممتاز دانشگاه تهران از سال 1971 بود.

او مرکز تحقیقات و راکتور اتمی دانشگاه تهران را پایه گذاری نمود و سازمان انرژی اتمی را تأسیس نمود و عضو هیئت دائمی کمیته بین المللی هستهای را از سال 1951 تا سال 1970 بود. انجمن موسیقی ایران را در سال 1970 تاسیس نمود، مؤسس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان ایران تا آخرین روزهای فعالیت بود. کمیته پژوهشی فضای ایران را تشکیل داد و ریاست آن را در سال 1981 عهدهدار بود. وی همچنین عضو دائمی کمیته بین المللی فضا بود.

تئوری« بی نهایت بودن ذرات» او درمیان دانشمندان و فیزیکدانان جهان شناخته شده است. نشان «کوماندور دولالژیون دونور» بزرگترین نشان علمی کشور فرانسه به او اهدا گردیده است. او تنها شاگرد ایرانی پرفسور اینشتین بوده است و درطول زندگی به تحقیق و مطالعه علمی درکنار دانشمندان طراز اول جهان نظیر پرفسور انیشتین، شرودینگر، بورن، فرمی، دیراک، بوهر... پرداخته است و با ادبایی چون آندره ژید، برتراند راسل تبادل نظر کرده است.

او به عنوان مرد اول علمی جهان در سال 1990 برگزیده شد و درکنگره 60 سال فیزیک ایران در سال 1987 به عنوان پدر فیزیک ایران ملقب گردید. پرفسور دکتر سید محمود حسابی در سال 1992 مطابق با 12 شهریور 1371 هجری شمسی در بیمارستان دانشگاه ژنو بدرود حیات گفتند. مقبره او بنا به خواسته خودش در زادگاه خانوادگی ایشان در شهردانشگاهی تفرش قراردارد. از وی تالیفات فرهنگی و علمی فروان برجای مانده است.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:16 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

آندره سیلیسیوس

 

در سال 1701 در سوئیس متولد شد. پدرش در سال 1730 عنوان پرفسور را، در زمینه ستارهشناسی از دانشگاه UPP Sala دریافت کرد. اینجا همان مکانی بود که او اولین رصدخانه سوئیس را در سال 1741 تاسیس کرد. یکی از مهمترین سوالاتی که در آن زمان مطرح بود، فرم و شکل ماه بود. نیوتن گفته که ماه به طور کامل کروی نمیباشد، بلکه در قطبهایش بیشتر صاف و مسطح میباشد.

اندازه گیریهای نقشهکش در فرانسه پیشنهاد کرده بود که در دو قطب زمین، کشیدگی وجود دارد. او در سال 1735، سفری به اکوادر در آمریکای جنوبی داشت و سفری دیگر به شمال سوئد. سیلیسیوس تنها ستاره شناس حرفهای در آن سفرها بود. اینگونه به نظر میرسید که اندازهگیریهایشان، صاف بودن دو قطب ماه را نشان میدهند.

سیلیسیوس تنها یک ستاره شناس نبود، او فیزیکدان نیز بود. او و دستیارش، کشف کردند که سپیدهدم بر عقربه قطبنما تاثیر دارد. اگرچه، آنچه که موجب شهرت وی شد مقیاس دما میباشد، چیزی که او آن را بر نقطه جوش و انجامد آب پایه‏ریزی کرده بود. مقیاس سیلیسیوس اندازه دما را از صفر درجه (دمایی که آب به یخ تبدیل میشود) تا 100 درجه (که در آن آب به جوش میآید) که در آن هر 100 قسمت مساوی و ثابت میباشند، به خوبی نمایش میدهد.

این مقیاس، به عنوان استاندارد مورد قبول واقع شده که در اکثر کارهای علمی از آن استفاده میشود. آندره سیلیسیوس در سال 1744 و در سن 42 سالگی درگذشت. او بسیاری پروژه تحقیقاتی دیگر را آغاز کرده بود که تنها تعداد کمی از آنها به انتها رسید.



چهارشنبه 29 دی 1389  5:16 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

ژان باپتیست ژوزف فوریه

 

(متولد ۲۱ مارس ۱۷۶۸ در آوکسر؛ درگذشتهٔ ۱۶ مه ۱۸۳۰ در پاریس)، ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی.

فوریه به عنوان فرزند یک خیاط به دنیا آمد و در مدرسه نظامیِ زادگاه‌اش شروع به تحصیل کرد. او در ۱۸ سالگیش در همین دانشگاه به عنوان پروفسور صدا زده شد و با به وقوع پیوستن انقلاب فرانسه از آن حمایت کرد ولی بعد از آن، چیزی نمانده بود که او نیز قربانی حکومت ترور در فرانسه شود. فوریه سال ۱۷۹۵ به پاریس رفت و از سال ۱۷۹۷ به عنوان جانشین لاگرانژ در مدرسه پلی‌تکنیک پاریس به تدریس مشغول شد.

فوریه اواخر قرن هجدهم، ناپلئون بوناپارت را به سوی مصر همراهی می‌کرد که در آنجا در بنیاد مصرشناسی مشغول بود. پس از بازگشت فوریه از مصر، او به عنوان فرماندار ایزر صدا شد و در سال ۱۸۰۸ حتی به لقب بارون دست یافت. سال ۱۸۱۵ نیز او از طرف ناپلئون به عنوان فرماندار رون  صدا زده شد. از همین سال او در پاریس زندگی می‌کرد و تا پایان عمرش منشی کل فرهنگستان پژوهش‌ها در فرانسه بود.

از طرف دیگر فوریه خود را نیز در فیزیک با انتقال گرما و مواد جامد مشغول می‌کرد و قانون فوریه در این میان نیز از او به جای مانده است.

فوریه یکی از ۷۲ نفری است که نام او بر روی برج ایفل تا ابد جاویدان مانده است.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

انریکو فرمی

 

«دریانورد ایتالیایی وارد سواحل دنیای جدید شد و با برخورد دوستانة اهالی آن سرزمین روبرو گردید. اما این دنیا از آنچه او فکر می کرد کوچکتر بود.»

این پیام به هیچ وجه ارتباطی به مهاجران کلمبیایی که در سال 1492 وارد خاک آمریکا شدند ندارد، بلکه قسمتی از مکالمة تلفنی بین آرتور کمپتون رئیس تحقیقات اتمی دانشگاه شیکاگو و جیمز کونانت سرپرست کمیسیون تحقیقات دفاع ملی می باشد. کمپتون، به این وسیله به کونانت اطلاع داد که نخستین واکنش زنجیری هسته ای بوقوع پیوسته است. این پیام در سال 1942 به همه جا مخابره شد. «دنیای کوچک» مربوط به مقدار اورانیوم لازم و «رفتار دوستانة اهالی» به معنی واکنش قابل کنترل و «دریانورد ایتالیایی» همان دانشمند معروف انریکو فرمی بود.

انریکو فرمی در 29 سپتامبر سال 1901 در شهر رم پایتخت ایتالیا دیده به جهان گشود. پدرش با اینکه تحصیلات کمی داشت بر اثر پشتکار و فعالیت به ریاست راه آهن رسید. مادرش آموزگار بود. مواظبت از سه کودک که تنها سه سال با هم اختلاف سن داشتند برای سلامتی مادر ضرر داشت و کاری خسته کننده بود. از این رو، انریکو را که از همه جوانتر بود به ییلاق فرستادند تا مدت سه سال دور از پدر و مادر زندگی کند. انریکو کم کم بزرگ شد تا توانست برادرش را که از او بزرگتر بود بشناسد. آنها دوستان خوبی برای هم بودند و بیشتر اوقات را به ساخت مدل موتور الکتریکی یا هواپیما می گذراندند. متأسفانه موقعی که انریکو بیش از 14 سال نداشت برادرش درگذشت. ضربة این حادثه تأثیر انگیز به حدی بود که مادرش هرگز نمی توانست مرگ او را فراموش کند و از غم فرزند از دست رفته اش دایم می گریست و رنج می برد. انریکو، پسرک کمرو و گوشه گیر، تحمل این اندوه و تنهایی را نداشت تا اینکه دوست هم کلاسی برادرش انریکو پریسکو  به او تألم بخشید. آنها که هر دو انریکو نام داشتند با هم دوست شدند و در راه تحقیقات گام نهادند.

فرمی در سالهای 1918 به پیزا رفت و وارد کالج شد. در آنجا مقاله ای دربارة سیمهای ارتعاشی نوشت که سبب ادامة مطالعات او گردید؛ و در سال 1922 بخاطر آزمایشهایی که با پرتوهای ایکس انجام داد به اخذ درجة دکترا در فیزیک نایل آمد. فرمی مطالعاتش را در دانشگاه گوتینگن آلمان زیر نظر ماکس برن فیزیکدان معروف دنبال کرد. این تحقیقات با کمک مالی از سوی وزارت فرهنگ ایتالیا صورت می گرفت. در سال 1926، انریکو فرمی که بیش از 25 سال نداشت به استادی دانشگاه انتخاب شد.

وقتی که یک ذرة  باردار از هوا عبور می کند جرقه هایی تولید می شود که می توان آنها را روی دستگاه عکاسی ثبت کرد. اما هنگامی که یک نوترون حرکت می کند هرگز نمی توان مسیر ان را دنبال کرد. دانشمندان عقیده داشتند که نوترون هنگامی آزاد می شود که با هستة یک اتم برخورد کند. تصادم، مسیر هسته را تغییر می دهد. مانند این است که دو گلوله در یک محیط نیمه هوا با هم تصادم کنند، یکی از گلوله ها مثل نوترون است و نامریی و دیگری هسته است و مرئی. بنابراین تغییر در مسیر گلولة مرئی نشانة وجود گلولة نامریی است.

انریکو فرمی عقیده داشت که نوترونها می توانند به درون هستة اتم نفوذ کنند، اما الکترون قادر به انجام چنین عملی نیست چون وزن آن سبک است و نمی تواند سریع حرکت کند. پروتون هم با اینکه وزنش سنگین است بوسیلة هسته دفع می شود زیرا هر دو دارای بار الکتریکی مثبت اند. از سوی دیگر، نوترون به بزرگی پروتون است اما چون بار الکتریکی ندارد هرگز دفع نمی شود. فرمی از این خاصیت استفاده کرد و در سال 1934 اورانیوم را توسط نوترون بمباران کرد. هستة اتم اورانیوم، نوترون را بخود گرفت. به این ترتیب تغییری در هستة اتم دیده شد. اورانیوم دیگر آن اورانیوم سابق نبود، عنصری بود به نام نپتونیوم. تفاوت این دو عنصر در این است که اورانیوم 92 پروتون دارد در حالی که نپتونیوم دارای 93 پروتون است. پروتون اضافی بر اثر این است که هسته پس از برخورد با نوترون یک الکترون از دست داده است. دانشمندان اتمی سراسر جهان سرگرم مطالعه بودند که بدانند چه اتفاقی در موقع بمباران اتم رخ می دهد. دانشمندان دیگر از ایدة فرمی پیروی کردند و پس از بمباران اورانیوم با نوترون موفق به شکافتن هستة اتم شدند. با شکافتن هستة اتم بعضی از عناصر، عنصر اولیه نابود می شود ولی در عوض مقدار بسیار زیادی انرژی آزاد می گردد . بعبارت دیگر، ماده تبدیل به انرژی می شود و این همان چیزی است که اینشتین پیشگویی کرده بود.

لایز ماتینر و اتوفریش که با نیلزبور در دانمارک کار می کردند پس از پژوهشهای زیاد به اهمیت نظامی شکافت اتمی پی بردند. نیلزبور، به آمریکا سفر کرد و با اینشتین ملاقات کرد. بتدریج دانشمندان آمریکایی وعدة زیادی از دانشمندان خارجی که در آمریکا به کار تحقیق مشغول بودند، اهمیت نظامی این مسأله را درک کردند. پرفسور اینشتین بلافاصله این موضوع را به اطلاع دولت آمریکا رساند. انریکو فرمی که در کلمبیا کار می کرد عملاً ثابت کرد که هسته اتم قابل شکافتن است و از اینجا بود که پروژة بمب اتمی ما نهاتان به مورد اجرا گذارده شد.

کار فرمی در پروژة مانهاتان این بود که دربارة واکنشهای زنجیری مطالعه کند و امکانات آن را در نظر بگیرد. واکنش زنجیری مانند وقتی است که کاغذ شروع به سوختن می کند. پس از مشتعل شدن سر کاغذ، آتش به تمام قسمتهای آن سرایت می کند و تمام آن را می سوزاند.

فرمی با همسر آینده اش که دانشجوی دانشگاه بود و در رشتة علوم تحصیل می کرد ملاقات کرد. آن دو توسط شخص دیگری که با هر دو آنها دوست بود به هم معرفی شدند. طلب همسری و عرض عشق از سوی انریکو خیلی سریع بود و او در سال 1928 با لورا کاپون ازدواج کرد. تا این زمان انریکو تعداد 30 مقاله دربارة مولکولها، تابش و حرکت گازها به چاپ رسانده بود و عضو آکادمی سلطنتی شده بود. با رسیدن به این افتخار، لباس اونیفورم به تن کرد. قیافه اش در این لباس با شلوار نوار نقره ای، ژاکت و خرقة برودری دوزی کلاه پر دار و شمشیر جالب می نمود. در آکادمی مقام و شخصیت علمی شایسته ای داشت و درآمد سالیانه اش قابل توجه بود. خانوادة فرمی چند سفر به دنیای متمدن کردند. در سال 1931، انریکو در دانشگاه میشیگان سخنرانی کرد و در 1934 در کشورهای برزیل و آرژانتین سخنرانیهایی ایراد کرد.

در سال 1938، هیتلر و موسولینی، با نازیهای قهوه ای پوش و فاشیستها سیاهپوش بازو در بازوی هم در خیابانهای رم رژه رفتند. فاشیسم ایتالیا، در این موقع تعهد نامة ننگینی را امضاء کرد و بدنبال آن تظاهرات زیادی در رم به پا شد؛ تظاهرات بر ضد دین یهود : «یهود باید بمیرد. یهود متعلق به نژاد ایتالیایی نیست. مرگ بر یهودیها.» انریکو فرمی همیشه نسبت به فاشیستها  بی اعتنا بود، اما اکنون ترس عجیبی وجودش را پر کرده بود. زنش لورا کاپون یهودی بود.

در دسامبر 1938، انریکو فرمی برای دریافت جایزة نوبل در فیزیک به اتفاق همسر و دو فرزندش و پرستار آنها به سوئد سفر کردند. اما دیگر به ایتالیا بازنگشتند و از همان راه به نیویورک رفتند و در آنجا انریکو در دانشگاه کلمبیا مشغول به کار شد. جایزة نوبل سوای مزایایی که داشت در حقیقت گذرنامة آزادی او و خانواده اش بود. این جایزه، بخاطر شناخت عناصر جدید رادیواکتیو و همچنین کشف واکنش  هسته ای بوسیله نوترون به فرمی اعطا شد.

نیلز بور، در تئوری اتمی خود گفت که پروتونها در هستة اتم واقع اند، و الکترونها بدور هسته در گردشند. اما جیمز کدویک، پس از یک سلسله آزمایش و تحقیق به این نتیجه رسید که در هستة اتم علاوه بر پروتون ذرة دیگری بنام نوترون وجود دارد که از نظر الکتریکی خنثی است. نوترون ذرة سنگینی است که هم وزن پروتون است اما 2000 بار از الکترون سنگینتر است، و بر خلاف الکترون که بار منفی دارد یا پروتون که بار الکتریکی آن مثبت است، نوترون باری ندارد.

نکتة جالب اینجاست که ذرات باردار را می توان بوسیلة آهنربا یا میدانهای الکتریکی به آسانی کنترل کرد اما نوترون را به این طریق نمی توان کنترل یا منحرف کرد.

واکنش زنجیری که با شکافتن اتم بوجود می آید به این ترتیب است که اول دسته ای از نوترونها اتم اورانیوم را می شکافند و انرژی آزاد می شود. اما عمل در اینجا پایان نمی پذیرد. این نوترونها به نوبة خود اتمها دیگری را می شکافند و نوترونهای بیشتری بوجود می آید. این واکنش همین طوری زنجیروار ادامه می یابد تا اینکه تمام اتمهای اورانیوم شکافته شوند. انرژیی که در این عمل تولید می شود بسیار عظیم و با انفجار مهیبی همراه است.

اکنون این پرسش پیش می آید که چگونه می توان یک واکنش زنجیری تولید کرد. فرمی در پاسخ این مساله گفت که اگر اورانیوم با مقداری گرافیت مخلوط شود، گرافیت سرعت نوترونها را کم می کند و بجای اینکه نوترونها از اتم اورانیوم عبور کنند با آن تصادم می کنند. تجربه ثابت کرد که نوترونی که سرعت آن کم است فرصت کافی برای اینکه به هسته برخورد کند ندارد و در نزدیکی هسته توسط یک نوع نیروی جاذبه بسوی هسته کشیده می شود اما نوترونی که سرعت آن زیاد است بندرت با هسته تصادم می کند و اغلب از کنار آن می گذرد.

فرمی، با کمک سایر دانشمندان موفق به ساختن پیل اتمی شد. این پیل از گرافیت و قطعات اورانیوم و اکسید اورانیوم تشکیل شده بود و در ساختمان آن تقریباً  6 تن به کار رفته بود. علاوه بر این، ورقه هایی از فلز کادمیوم نیز در پیل گذارده شده بود. کادمیوم دارای این خاصیت است که جلو نوترونها را می گیرد، از سرعتشان می کاهد از ادامة واکنش زنجیری بطور سریع جلوگیری می کند. این پیل نخستین بار در دوم دسامبر 1942 به کار افتاد. در این موقع بود که آرتور کمپتون به جیمز کونانت در مکالمة تلفنی گفت : «دریانورد ایتالیایی به دنیای جدید رسید.»

انریکوفرمی در نوامبر 1954 جایزه ای برابر 25000 دلار از سوی کمیسیون انرژی اتمی آمریکا دریافت کرد. این جایزه بخاطر همکاری و خدمات ارزنده اش در راه پیشرفت پروژة بمب اتمی بود. دوازده روز بعد از این مراسم انریکوفرمی بر اثر ابتلا به سرطان در شیکاگو درگذشت. این بیماری کشنده ممکن است روزی بدست دانشمندان و با کمک دانش انرژی اتمی از میان برداشته شود، دانشی که انریکوفرمی از پیشگامان آن بود.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

توماس یانگ

 

که بعدا به «یانگ اعجوبه» معروف شد، در 13 ژوئن سال 1773 میلادی در سامرست انگلیس متولد و در 10 مه سال 1829 در لندن درگذشت.

او در 2 سالگی خواندن می دانست و در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضی پرداخت و در 9 سالگی شروع به یادگیری زبان های فرانسوی، ایتالیایی، عبری، عربی و فارسی کرد، به طوری که در 14 سالگی این زبان ها را می دانست.

یانگ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته پزشکی گذرانید و در سال 1799 دکترای پزشکی خود را گرفت و در انستیتوی سلطنتی لندن مشغول به کار شد. او مطالعات خود را بر روی ساختمان چشم و ماهیت نور متمرکز کرد و اولین تئوری خود را درباره تطابق در بینایی مطرح کرد. بر طبق این تئوری برای آن که تصویر اجسامی که در فواصل متفاوت قرار دارند بر روی شبکیه تشکیل گردد شعاع انحنای عدسی چشم تغییر می کند.

کار عمده یانگ آزمایش هایی است که بر روی نور انجام داده است او در سال 1803 به آزمایشی دست زد که نتیجه آن تایید فرضیه موجی «هویگنس» درباره ماهیت نور بود. آزمایش یانگ مربوط به نوری است که از دو شکاف باریک می گذرد و نوارهای تاریک و روشن را به وجود می آورد.

قبول این مطلب که چگونه جمع دو نور، تاریکی را به وجود می آورد به سادگی ممکن نبود ولیکن نتیجه آزمایش یانگ صحت فرضیه موجی بودن نور و پدیده تداخل امواج نور را تایید کرد. یانگ با اندازه گیری فاصله نوارهای تاریک و روشن و نیز فاصله شکاف هایی که نور از آن ها می گذشت طول موج نورهای مرئی را اندازه گرفت.

پدیده انکسار مضاعف نیز مورد توجه یانگ قرار گرفت. در این پدیده هرگاه نور به بعضی از بلورها برخورد کند به دو پرتوی شکسته تجزیه می شود. یانگ از روی این پدیده به عرضی بودن امواج نور پی برد.

از کارهای دیگر یانگ مطالعه بر نیروی کشش سطحی مایعات و نیز نیروی کشش در جامدات است و به دلیل کارهای علمی او در این مورد «ضریب کشسانی» موسوم به «مدول یانگ» را به نام او انتخاب کرده اند.

یانگ در عمر پر برکت خود علاوه بر تحقیق در علوم تجربی در خط هیروگلیف هم صاحب نظر شد و از این رو مورد توجه پژوهشگران تاریخ و تمدن نیز قرار گرفت.



چهارشنبه 29 دی 1389  5:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

جیمز چادویک

 

در سال ۱۹۳۵ در Maccles Field به دنیا آمد و در دانشگاه منچستر به تحصیل پرداخت. در ۱۹۹۱ فارغ التحصیل شد و به عنوان دانشجوی فوق لیسانس زیر نظر ارنست رادرفورد  به کارش ادامه داد. در ۱۹۱۳ به منظور کار زیر نظر هانس گایگر ،مخترع شمارشگر گایگر، رهسپار لیپزیک شد. در آنجا کار وی این بود که طیف اشعه بتای صادر شده به وسیله اجسام رادیواکتیو مختلف را که اساساً متفاوت به نظر می رسیدند، مطالعه کند. این تفاوت به این خاطر بود که طیف آنها توزیع پیوسته ای از انرژی های حرکتی را نشان می داد که تقریباً از صفر تا مقادیر نسبتاً زیاد را در برمی گرفت. هنوز چیزی از آغاز فعالیت وی نزد گایگر نگذشته بود که خود را چنان یک بیگانه و دشمن یافت. کار او در پاییز همان سال ۱۹۱۴ کامل و برای انتشار آماده بود که ناگهان جنگ جهانی اول در گرفت و او به عنوان دشمن توقیف و در تمام مدت جنگ به اردوگاه های اسرای جنگی اعزام شد. او در این مدت سرما و گرسنگی را تحمل کرد. با این حال با کمک های والتر نرنست اجازه یافت تا پژوهش های مقدماتی خود را دنبال کند.
وی در بازگشت به انگلستان در
۱۹۱۹ از سوی رادرفورد برای همکاری با دانشگاه کمبریج فراخوانده شد و از ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۵ به عنوان دستیار مدیر پژوهش های آزمایشگاه کاوندیش به خدمت پرداخت.
در این فاصله بود که چادویک بزرگ ترین اکتشاف خود یعنی کشف نوترون ها را در
۱۹۳۲ به ثمر رسانید. تا پیش از این کشف، فیزیکدانان تنها انتظار وجود دو نوع ذره بنیادی پروتون (P) با بار الکتریکی مثبت و الکترون (e) با بار الکتریکی منفی را داشتند. و بر همه روشن بود که این دو ذره نمی توانند در تبیین تمامی پدیده های اتمی مشاهده شده کفایت کنند. برای مثال هسته اتم کربن که وزن اتمی آن ۱۲ است باید ۱۲ پروتون داشته باشد اما چون بار هسته کربن فقط ۶ است باید ۶ بار الکتریکی منفی نیز داشته باشد و فرض بر این بود که بارهای منفی به وسیله ۱۶ الکترون فراهم می شود که به ۱۲ پروتون پیوسته اند تا یک هسته اتم کربن را تشکیل دهند. با تمامی اینها فرض وجود الکترون ها در هسته به لحاظ نظریه کوانتوم به مشکلات بزرگی منتهی می شد. رادرفورد در ۱۹۲۰ راه حل مشابهی را مبنی بر وجود پروتون های بدون بار مطرح ساخت. با این فرضیه اصلاً لزومی نداشت که الکترون ها درون هسته اتم وجود داشته باشند و ترکیب هسته کربن مثلاً می توانست چنین نوشته شود: ۶ نوترون + ۶ پروتون = ۱۲ C. از این رو در ۱۹۲۵ برنامه مفصلی در آزمایشگاه کاوندیش به راه افتاد که موضوع آن بیرون کشیدن نوترون ها از هسته بعضی از عناصر سبک و در نتیجه اثبات وجود آنها بود. اما چون نتایج آزمایش منفی بود، برنامه متوقف شد و اثبات وجود نوترون ها چند سالی به تاخیر افتاد. در پی همین آزمایشات چادویک در طول دهه ۱۹۲۰ کوشید تا با بمباران هسته اتم آلومینیوم توسط ذرات آلفا (هسته هلیم)، نوترون ها را کشف کند. گزارش بسیار نوید بخشی که در ۱۹۳۰ به اطلاع رسید حکایت از آن داشت که بمباران هسته اتم بریلیم با ذرات آلفا منجر به تولید پرتوهای بسیار نافذی می شود. در ۱۹۳۲ بود که ایرن و فردریک ژولیت کوری دریافتند که عناصر سبکی مانند بریلیم هنگامی که با ذرات آلفای سریع حاصل از پلوتونیوم بمباران شوند، تابش بسیار با نفوذی گسیل می دارند. این تابش با میدان مغناطیسی منحرف نمی شود اما وقتی از موم پارافینی می گذرد سبب بیرون اندازی پروتون هایی می شود که سرعت بسیار زیادی دارند. اما کوری ها نتوانستند توضیح رضایت بخشی برای توان نفوذ و انرژی زیاد تابش مذکور فراهم آورند. آنها حدس می زدند که چنین پرتوهایی احتمالاً از پرتوهای گاما، پرتوهای الکترومغناطیسی با طول موج بسیار کوتاه، تشکیل می شوند. چادویک نشان داد که پرتوهای گاما، پروتون ها را گسیل نمی دارند بلکه این نتیجه تنها در صورتی قابل تبیین است که ذرات گسیل شده جرم تقریباً مشابهی با پروتون ها اما بدون بار الکتریکی داشته باشند.
این ذرات همان نوترون ها بودند. بدین ترتیب چادویک به خاطر این اکتشاف برنده جایزه نوبل فیزیک سال
۱۹۳۵ شد. در سال ۱۹۳۶ بین چادویک که آرزوی ساخت یک سیکلوترون را در آزمایشگاه کاوندیش در سر می پروراند و رادرفورد که به شدت با تمامی پروژه هایی از این دست مخالف بود، اختلاف نظرهایی درگرفت و بدین ترتیب بود که چادویک تصمیم گرفت که کرسی استادی فیزیک دانشگاه لیورپول را که به وی پیشنهاد شده بود، بپذیرد. و در آنجا بود که وی نخستین سیکلوترون بریتانیا را ساخت. و هنگام شروع جنگ جهانی دوم برای حمایت از ادعای اوتوفریش  و رادولف پیرلز مبنی به امکان ساخت بمب اتمی آماده بود. در نتیجه طی جنگ بیشتر وقت خود را به عنوان رئیس هیأت بریتانیا برای پروژه منهتن در آمریکا گذرانید. او به خاطر انجام این خدمات در ۱۹۴۵ مفتخر به دریافت لقب سر شد و در ۱۹۵۸ به کمبریج بازگشت و به عنوان استاد کالج گوتویل تا هنگام بازنشستگی در ۱۹۵۸ به کار خود ادامه داد.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

کریستین هویگنس

 

در 14 آوریل سال 1629 میلادی در لاهه هلند متولد و در سال 1695 میلادی و در لاهه در گذشت.
سیزده سال پیش از تولد نیوتن «کریستین هویگنس» فیزیکدان بزرگ در هلند به دنیا آمد. او در خانواده هنر و سیاست پرورش یافته بود. به سوی علوم تجربی و ریاضی روی کرد و در سن 22 سالگی مقالاتی در ریاضیات و نجوم نوشت که مورد توجه رنه دکارت فیلسوف فرانسوی قرار گرفت.
هویگنس در 34 سالگی به عضویت انجمن سلطنتی انگلیس انتخاب شد و در زمان توقفش در لندن با نیوتن فیزیکدان بزرگ آشنا شد و با او بر روی مسائل علمی به بحث و تبادل نظر پرداخت. جالب است که این دو دانشمند وضع کننده دو نظریه متفاوت مربوط به ماهیت نور هستند.
هویگنس با استفاده از کشف گالیله درباره آونگ توانست قوانین آونگ ساده را کشف کند و در سال 1657 ساعت آونگی را اختراع کرد. او در همین زمینه کتابی با عنوان (درباره نوسان ساعتها) نوشت و در سال 1656 تلسکوپی ساخت و با آن به کشف سحابی جبار و مشاهده بزرگترین قمر زحل به نام تیتان موفق شد. هویگنس برای تعیین فاصله ثوابت تا زمین با استفاده از اندازه گیری شدت درخشندگی و میزان روشنایی آنها راهی پیشنهاد کرد ولیکن چون ابزار اندازه گیری دقیق نداشت در این راه به نتایج درستی نرسید.
بیشتر شهرت هویگنس مربوط به نظریه ای است که درباره ماهیت نور بیان کرده است. او ماهیت موجی را برای نور پذیرفت و لیکن چون فرضیه ذره ای نیوتن بهتر می توانست پدیده های بازتابش و شکست و سیر مستقیم نور را توضیح دهد. از این رو این نظریه برای مدتها مسکوت ماند تا آنکه آزمایش معروف یانگ و سپس تئوری ماکسول درباره امواج الکترومانیتیک جان تازه ای به نظریه هویگنس داد.
هویگنس پس از مدتی فعالیت علمی از انگلیس به فرانسه رفت ولی در آن جا نیز به دلیل فشارهای مذهبی که نسبت به پروتستانها اعمال می شد نتوانست برای مدت زیادی دوام آورد و سرانجام رهسپار وطن خود هلند شد و در حالی که بر روی قضیه «فورس ویو» (نیروی زنده) مطالعه می کرد دار
فانی را وداع گفت.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

بلز پاسکال

 

ریاضیدان، فیلسوف و فیزیکدان فرانسوی 19 ژوئن 1623 در کلرمون پاریس واقع در مرکز فرانسه به دنیا آمد. او را پاک‌ترین موجود در آن روزگار نام نهادند. پدرش اتین پاسکال ریاست اداره مالیات کلرمون را به عهده داشت. بلز در خانواده‌ای خشک و قانون‌مند پا به جهان گذاشت. او دو خواهر بزرگ‌تر به نام‌های ژیلبرت و ژاکلین داشت. مادرش آنتوانت بگون زیر بار زندگی خشنی که پدر بوجود آورده بود کمر خم کرد و در حالی که بلز 3 سال بیشتر نداشت چشم از جهان فرو بست و فرزندانش را تنها گذاشت. پدر بعد از مرگ همسرش سختگیری بیشتری به فرزندانش می‌‌کرد. او می‌‌خواست آنان را تحت تعالیم خشک کلیسای آن دوران بزرگ کند و پرورش دهد.

بلز از همان کودکی علاقه بسیار خود را به ریاضیات نشان داد اما با مخالفت‌های پدر مواجه شد. پدر سعی می‌‌کرد او را به جای خواندن کتاب‌های علمی به مطالعه کتب ادبی تشویق کند. پدر حتی دست‌ زدن به کتاب‌های ریاضی را در خانه منع کرد. او معتقد بود که ریاضی ذهن کودکش را خسته می‌‌کند. پدر پاسکال بازنشست شد او تصمیم گرفت اوقات بیشتری را برای تربیت فرزندانش در نظر بگیرد. او بیش از پیش نسبت به پرورش فرزندانش حساس شده بود. بچه‌ها نیز باید تحت اوامر پدر می‌‌بودند. پدر در سال 1631 وقتی بلز 8 ساله بود راهی پاریس شد تا در تحقیقات ادبی و مذهبی امکانات بیشتری داشته باشد. او تعلیم پسرش را به عهده گرفت. در ابتدا همه کتاب‌های آموزش ریاضی را در خانه جمع‌آوری کرد. او عقیده داشت نباید انرژی خدادادی پسرش برای فعالیت‌های دیگر از بین برود اما بلز علاقه شدیدی به آموختن ریاضی داشت. او از طریق یکی از دوستانش کتاب‌های اقلیدسی را دریافت می‌‌کرد و پنهانی به مطالعه می‌‌پرداخت.

در سن 12 سالگی بلز در هندسه بسیار جدی شد و به تحقیق درباره قضیه‌های اقلیدس پرداخت. او بدون این که معلمی داشته باشد توانست بسیاری از قضیه‌های هندسه اقلیدسی را نزد خود اثبات کند. در 16 سالگی قضیه‌ای از هندسه تصویری را کشف کرد که بعدها (قضیه پاسکال) نام گرفت. او در همان سال کتاب (مقاطع مخروطی) را نوشت. پدرش وقتی به این موضوع پی ‌برد در ابتدا عصبانی شد اما به عظمت فکری پسرش پی ‌برد و از تصمیم سابقش منصرف شد و او را آزاد گذاشت تا به تحصیل ریاضیات بپردازد. این نابغه کوچک با نوشتن کتابش به شهرت رسید و نظر پدر را نسبت به ریاضیات تغییر داد. در واقع پاسکال معلم خودش بود. پدر دریافت که نمی‌‌تواند جلوی پسر باهوشش را بیش از این بگیرد. پاسکال جوان شروع به مشارکت با گروهی از ریاضیدانان و عالمان در مورد دایره مرسن در یک جلسه هفتگی کرد. زمانی که کتاب این نابغه نوجوان به دست دکارت رسید، قبول نمی‌‌کرد که پسری 16 ساله آن هم بدون تعلیم و تربیت زیر نظر مربیان و معلمان ریاضی، آن را نوشته باشد اما پس از مطمئن شدن،‌ نبوغ و استعداد وی را تحسین کرد.

پاسکال از کتب موجود همچون کتب مربوط به دکارت و اقلیدس مطالب زیادی یاد می‌‌گرفت اما همه مطالب را به خوبی نمی‌‌توانست بفهمد زیرا لغات و شکل‌های مشکلی داشت. پاسکال از معدود کسانی بود که از کارش لذت می‌‌برد. او درهمان دوران مقاله‌ای در مورد هندسه در جلسه‌ای میان بزرگان ریاضی ارائه داد که مورد توجه همگان قرار گرفت. علاوه بر فعالیت درهندسه و ریاضیات، او در فیزیک نیز به تحقیق می‌پرداخت. درسال 1640 شگفت‌آورترین اختراع زمان خود یعنی ماشین حساب را اختراع کرد و تعجب و حیرت همگان را برانگیخت. این اختراع سبب شهرت روزافزون او شد. پاسکال در زمینه فیزیک به کشفیات فراوانی دست یافت که از جمله آنها می‌توان به (اصل پاسکال) درباره انتقال فشار در سیالات اشاره کرد. او کارهای مهمی در هیدروستاتیک که به همین سبب واحد فشار پاسکال نامیده می‌شود انجام داد.
بلزپاسکال بسیار باهوش و خلاق بود. در حالیکه همه در حال درک قضیه هندسه تحلیلی دکارت بودند، او در سال 1639 مقاله‌ای در زمینه مقاطع مخروطی نوشت و آن را انتشار داد.اصل پاسکال یکی از مهمترین ایده ‌هایش بود. اصل پاسکال در مورد انتقال فشار مایعات چنین می‌گوید: فشاری که بر یک قسمت از مایع محصور وارد می‌شود بدون کاهش بر همه نقاط آن وارد می‌شود. کاربرد اصل پاسکال در ترمز اتومبیل و بالا بر هیدرولیکی است یکی از مزایای بالابر هیدرولیکی این است که می‌توان در آن نیروی کوچک به نیروی بزرگ تبدیل شود.
قضیه شش ضلعی پاسکال نیز انقلابی در هندسه برپا کرد. او اظهار داشت که سه نقطه‌ای که از تقاطع اضلاع روبروی یک شش ضلعی محاط شده و در یک مقطع مخروطی به دست می‌آیند، بر یک خط راست واقع می‌شود. خط راستی که بر هر کدام از سه نقطه تقاطع اضلاع روبرو قرار گیرد (خط پاسکال) نامیده می‌شود. خواهرش ژیلبرت زندگی‌نامه او را نوشت. او در مورد زندگی برادرش نوشت که مقالات و نظریات پاسکال جوان بهترین ایده‌ های ریاضی است که از زمان ارشمیدس تا به حال نوشته شده است. پاسکال از بی‌خوابی مزمن رنج می‌برد.

او تحت تاثیر خواهرش ژاکلین قرار گرفت و جذب صومعه شد و خودش را وقف کلیسا کرد. در واقع بی‌ بهره شدن جهان دانش از وجود این نابغه همین عقاید پوچ و متعصبانه خواهرش بود که بر او تاثیر گذاشت. لذا در سن 25 سالگی فعالیت‌های علمی خود را رها کرد و به دیر ژان سنیست‌ها رو آورد و برای توبه و استفاده از طلسم کمربند میخ‌دار می‌بست و بر تخت سرد و آجری می‌خوابید. زیرا خواهرش معتقد بود که دانش یک شهوت روانی است شبیه شهوت جسمی و باید برای پاک کردن ذهن از دانش جسم خود را عذاب دهد تا بخشش خداوند شامل حال انسان شود. در همان حال بود که پاسکال برای شوهر خواهرش نوشت: گمان نمی‌کنم ناچار باشیم اندیشه‌ها و حکم ‌هایی را که از گذشته به ما رسیده است بپذیریم مگر آنکه استدلالی منطقی و بی‌تردید داشته باشند و به نظر من نهایت ضعف و نادانی است که به حقیقت‌های روشن و مسلم گردن ننهیم و به اندیشه‌های کهنه خود باور داشته باشیم. در حقیقت پاسکال به عقاید کورکورانه کلیسای آن دوران اعتقاد نداشت و تنها تحت تاثیر خواهرش قرار گرفته بود.

در کلیسا در سال 1668به درد دندان مبتلا شد و برای نجات از درد به ریاضیات پناه برد و در 8 روز کتابی درباره انتگرال و دیگر کشفهای خودش در زمینه محاسبه دیفرانسیل نوشت. او 4 سال آخر عمر خود کار مفیدی در زمینه ریاضیات و فیزیک انجام نداد و تنها خود را شکنجه داد. همچنین او دست به کارهای مذهبی زد و 18 نامه با موضوع (اگر خدا نبود) را خطاب به انسان‌های بی‌اعتقاد به خدا نوشت.پاسکال زندگی پر ثمر و مشکلی داشت. او در یک حادثه در سال 1654 که اسب‌ها کالسکه‌اش را می‌کشیدند از بالای پل به داخل رودخانه افتاد و آسیب دید هر چند او نجات یافت اما به شدت تحت تاثیر این حادثه قرار گرفت و مریض احوال شد. او در سن 39 سالگی از بیماری که در مغزش ایجاد شده بود، در پاریس چشم از جهان فرو بست. پاسکال نه تنها یک ریاضیدان و فیزیکدان و مخترع بود بلکه یک فیلسوف و نویسنده مذهبی نیز به شمار می‌رفت و چندین کتاب از جمله کتاب (اندیشه‌ها) را در زمینه مذهب مسیح نوشت و از خود بجا گذاشت.

بلز پاسکال بر این عقیده بود که برای فهمیدن چیزی باید از آن چیز فاصله گرفت تا آن را مورد داوری قرار داد. اما برای شناخت قلبی همان چیز باید آن را بتوان احساس کرد. این احساس آگاهی فرد نسبت به آن مسئله است. او می‌گفت شما در دنیای بسیار پر سر و صدا زندگی می‌کنید و این سر و صداهای غیر طبیعی که به دست بشر به وجود آمده به حس ‌های شما حمله‌ور می‌شود و سکوت را از شما دور می‌کند. انسان به گونه‌ای تربیت شده که همیشه از سکوت در فرار است. در نظر بسیاری از اشخاص تنها بودن نوعی کابوس است و تمام گرفتاریها و بدبختی‌های انسان از آنجا ناشی می‌شود که او نمی‌تواند در سکوت تک و تنها در اتاقی بنشیند و حرف نزند.

 


چهارشنبه 29 دی 1389  5:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

ماکس بورن

 

(۱۸۸۲-۱۹۷۰) فیزیک دان و ریاضی‌دان یهودی‌تبار آلمانی بود و در سال ۱۹۵۴ جایزه نوبل فیزیک را از آن خود کرد. او یکی از ۱۱ نفری بود که بیانیه راسل-اینشتین را امضا کردند.

ماکس بورن تحصیلات خود را در دانشگاه ‌های برسلاو و هایدلبرگ و زوریخ انجام داد. در مدت تحصیل با دانشمندان و ریاضی‌دانانی مانند کلاین و دیوید هیلبرت و هرمان مینکوفسکی و اتو رونگه و شوارتزشیلد و ویگت آشنا شد.

در ۱۹۰۹ مدرس دانشگاه گوتینگن شد و در ۱۹۱۲ به دانشگاه شیکاگو رفت. در ۱۹۱۹ مدتی در ارتش آلمان خدمت کرد و سپس استاد دانشگاه فرانکفورت شد. در همین دوره تعبیر خود از تابع چگالی احتمال در معادله شرودینگر را ارائه کرد که همین بعدها باعث شد او جایزه نوبل را ببرد.

در ۱۹۳۳ او برای فرار از آزار یهودیان به دانشگاه کمبریج رفت و استاد شد. در ۱۹۳۹ به تابعیت بریتانیا درآمد و به عضویت انجمن پادشاهی لندن پذیرفته شد.

آلبرت اینشتین از دوستان بورن بود و جمله معروف خود درباره مکانیک کوانتم «خدا با جهان تاس بازی نمی‌کند» را در ۱۹۲۶ در نامه‌ای به بورن نوشت.



چهارشنبه 29 دی 1389  5:43 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

آلکسی کلود کلرو

 

، ریاضی‏دان فرانسوی در 29 ژانویه سال 1713 در شهر پاریس به دنیا آمد. پدرش معلم ریاضیات بود. وی از کودکی دارای هوش و استعداد فراوان بود به طوری که در ده سالگی کتاب آنالیز عناصر بی‌نهایت کوچک را مطالعه کرد و در سیزده سالگی رسالات و مباحثی درباره ریاضی نگاشت.

در سال 1729 آکادمی علوم پاریس مقاله استادانه‌ای راجع به «منحنیات دو انحنائی» انتشار داد که باعث تعجب بسیار ریاضیدانان گردید و چون مقاله بدون امضاء بود ریاضی‌دانان فکر کردند نویسنده، دانشمندی پیر و گوشه‌گیری است، ولی وقتی معلوم شد نویسنده یک پسر شانزده ساله به اسم آلکسی کلرو است، بسیار متعجب‌ گشتند. تالیف این رساله، آغاز ترقی علمی او بود که باعث شد، وی در 18 سالگی به عضویت آکادمی علوم فرانسه انتخاب شود. کلرو از آن پس به طور جدی به کارهای علمی روی آورد و تحقیقات مثمر ثمری را به نتیجه رساند.

در قرن هجدهم، آلکسی کلرو و لئونهارت اویلر برجسته ترین ریاضی‌دانانی بودند که هندسه سه‌ بعدی را گسترش دادند. بخصوص کلرو معلوم ساخت که یک رویه را می‌توان با معادله‌ای بر حسب سه مختصش نشان داد و برای توصیف خمی در فضا، دو تا از این گونه معادله‌ها لازم است. او ایده‌هایش را در کتاب «تحقیق درباره خم‌های با خمیدگی مضاعف» در 1731 مطرح کرد، وی در این کتاب معادلات چندین رویه درجه دوم از قبیل کره، استوانه، هذلولی وار و بیضی‌وار را آورد. توجه او در نهایت معطوف به شکل زمین بود که فکر می کرد نوعی بیضی وار باشد. وی راهی برای تعیین و تثبیت شکل زمین از راه آزمایش به دست آورد که نیروی گرانش یا جاذبه زمین را در نقاط مختلف با اندازه‏گیری زمانِ نوسان آونگ اندازه‏گیری کرد. کلرو هم‏چنین در باب حرکات ماه نیز تحقیقات جالبی به عمل آورد.

وی تاثیرات کشش جاذبه سیاره زهره بر زمین را نیز حساب کرد و آن را با نیروی جاذبه و کشش ماه مقایسه نمود. آن‏گاه از تلفیق این نظر با نتایج تحقیقاتی یکی از دانشمندان هم عصر خود، نخستین رقم نسبتاً صحیح را برای جرم سیاره زهره و ماه را به دست آورد. پیروزی بزرگی که نصیب کلرو شد، محاسبه تاثیر جاذبه سیاره مشتری و زحل بر ستارگان دنباله‏دار بود و پس از محاسبات طولانی، چنین نتیجه گرفت که هر دو سیاره عظیم زحل و مشتری، باعث کندی حرکت ستارگان دنباله‏دار می‏شوند.

کلرو دانشمندی بود که لذت‌های مجالس و محافل معاشرت را نیز مانند علوم دوست می‌داشت و کوشش داشت این دو را با هم نزدیک سازد. آلکسی کلود کلرو سرانجام در 4 ژوئن 1765 در 52 سالگی درگذشت.


چهارشنبه 29 دی 1389  5:43 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

ایرن ژولیو کوری

 

(۱۸۹۷۱۹۵۶ میلادی) فیزیک‌دان و شیمی‌دان فرانسوی به خاطر کشف رادیواکتیویتهٔ مصنوعی در سال ۱۹۲۵ جایزه نوبل شیمی را دریافت کرد.

ایرن کوری در پاریس به دنیا آمد و در همان شهر هم دیده از جهان فروبست. مادرش ماری کوری و پدرش پیئر کوری هر دو فیزیک‌دان برجسته‌ای بودند. ایرن در ۴ اکتبر ۱۹۲۶ با فردریک ژولیو که در انستیتو رادیوم زیر نظر ماری کوری کار می‌کرد ازدواج کرد. فردریک پسر هانری ژولیو از انقلابیون کمون پاریس بود.

در سال ۱۹۳۴ ایرن و فردریک توسط پرتو آلفا آلومینیوم را بمباران کردند و نشان دادند با این عمل هستهٔ آلومینیوم با انتشار یک نوترون به هستهٔ فسفر تبدیل می‌شود ولی فسفر به دست آمده رادیوکتیو بود و به انتشار پوزیترون ادامه می‌داد. آن‌ها در واقع رادیواکتیویته مصنوعی را کشف کرده بودند.

در سال ۱۹۳۵ زوج ژولیو-کوری به خاطر کشف رادیوکتیویته مصنوعی جایزه نوبل شیمی را دریافت کردند.

با قدرت گرفتن هیتلر در آلمان و فاشیست‌ها در ایتالیا جناح چپ در فرانسه قوی‌تر شد و در انتخابات ۱۹۳۶ با پیروزی جبههٔ خلق، لئون بلوم رئیس جمهور شد و از ایرن ژولیو کوری دعوت کرد پست وزارت آموزش و پرورش را بپذیرد و این نخستین باری بود که زنی به کابینهٔ فرانسه راه پیدا می‌کرد.

در سال ۱۹۴۶ زوج ژولیو-کوری برنامهٔ تشکیل مرکز انرژی اتمی را ارئه نمودند و دو سال بعد نخستین پیل اتمی فرانسه را به راه انداختند. اما در سال ۱۹۵۰ به دلیل آنچه تمایلات کمونیستی قلمداد شد، از این مرکز اخراج شدند و در ۱۹۵۴ که عضویت ایرن در انجمن شیمی‌دانان آمریکا پیشنهاد شد به دلیل همین تمایلات با آن مخالفت شد.

ایرن ژولیو کوری در ۱۷ مارس ۱۹۵۶ بر اثر سرطان خون که به دلیل مجاورت با پرتوهای رادیواکتیو به آن مبتلا شده بود درگذشت.

برگرفته از : ویکیپدیا



چهارشنبه 29 دی 1389  5:43 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک

محمود بن مسعود بن مصلح به قطب الدین شیرازی

 

دانشمند، طبیب، فیزیک‏دان، ریاضیدان و منجم ایرانی یکی از بزرگترین دانشمند ایرانی، و فیلسوفان صوفی منش بود. وی در ماه صفر 634 ه.ق در خاندانی دانشمند متولد شد.

پدرش ضیاءالدین مسعود پزشک و مدرس طب در بیمارستان مظفرى شیراز و در همان حال از بزرگان فرقه سهروردیه بود. قطب‏الدین محمود علم طب را نزد پدر و عموى خود فراگرفت. خرقه‏ى تصوف را در ده سالگى از دست پدر خود پوشید و از نجیب‏الدین على بن بزغش شیرازى نیز خرقه گرفت. در چهارده سالگى پدرش فوت کرد و او به جاى پدر به عنوان چشم پزشک در بیمارستان شروع به کار نمود.

در این وقت شوق تحصیل بیشتر پیدا می کند و بدین منظور در خدمت عم خود کمال الدین ابو الخیر مصلح کازرونی قانون را تحصیل می کند و سپس نزد شمس الدین محمد کیشی و بعد در خدمت شرف الدین زکی بوشکانی کتاب قانون را تجزیه و تحلیل می نماید. چون این کتاب  مشکل بوده شروح مربوطه را هم مطالعه می کند و سرانجام خویشتن را نیازمند مکتب خواجه نصیرالدین طوسی می یابد، به مراغه می رود و در محضر آن استاد مشکلات کتاب قانون را حل می کند. بعد راه خراسان را در پیش می گیرد و از آنجا به عراق عجم می رود و سر از بغداد در می آورد و از بغداد نیز به روم عزیمت می کند و از تمام حکما و اطبای مشهور درباره مشکلات قانون استفاده می نماید و سرانجام به مصر می رسد و در سال (681) سه کتاب درباره شرح قانون می بیند و دراین وقت که اشکالی در کتاب ابو علی سینا برایش باقی نمی ماند به شرح آن می پردازد و کتابی با ارزش تألیف می کند.

قطب‏الدین شیرازى از دانشمندان جامع و بزرگ و در علوم معقول و منقول سرآمد فضلای عصر خود بود و در طول مدت حیات خود بیش از بیست اثر به فارسی و عربی از خود باقی گذاشت. او علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، نجوم، فلسفه، علوم ادبی، دین شناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبده‌ بازی به چیرگی شگفت‌انگیزی دست یافت.

از آثار علامه قطب‏الدین شیرازى کتاب دره التاج است که پس از شفا مهم‌ترین تألیف جامعی است که در علوم فلسفی (علم اعلی یا الهیات، علم اوسط یا ریاضیات و علم اسفل یا طبیعیاّت و نیز علم منطق) تألیف شده است و رویهم رفته دوازده رشته از علم و از آن جمله موسیقی را در بر می‌گیرد. اهمیت کتاب آنست که مهم‌ترین تألیف فلسفی به زبان فارسی محسوب می‌شود.

در قیاس با شفاء، در کتاب قطب الدین بخش ریاضیات و بخش حکمت عملی وسیع‌تر است. در اثر جامع قطب الدین شیرازی دو نکته جالب نظر است :

1) نخست کوششی است که وی برای تلفیق نظریات مشائیون و اشراقیون دارد و این همان تلاشی است که بعدها و به شکل پیگیرتر و جالب‌تری از طرف صدرالدین شیرازی دنبال می شود. در سراسر مباحث فلسفی کتاب دیده می‌شود که قطب الدین شیرازی هم به ابن سینا و هم به سهروردی که به ترتیب پیشوایان «مشاء» و «اشراق» شمرده می‌شدند نظر داشته است.

2) برخورد قطب الدین شیرازی به مسایل فلسفی، ریاضی و طبیعی برخورد یک مدون و گردآورنده‌ی خشک و خالی و بی‌ابتکار نیست. ابداً.  وی هم در مسائل صرفاً فلسفی (مانند نحوه‌ی تقسیم علوم) و هم در مسائل ریاضی و هم در مسائل پزشکی مردی صاحب‌نظر و دارای تجارب شخصی وسیع بوده است و این خبرگی او در اثر بزرگش منعکس شده است. در نحوه‌ی تقسیم علوم که از آن یاد کردیم قطب الدین مایل بود آنچنان تقسیمی بدهد که در آن کلیه‌ی علوم عصر از فلسفی (یا حکمی) و دینی جای بگیرد. به همین جهت او تقسیمی غیر از تقسیم ابن سینا  به دست می‌دهد و تقسیم علوم را از همان آغاز به حکمی و غیرحکمی می‌کند و بدینسان دین و فلسفه را دو رشته از دانش می‌شمرد. از همینجا تلفیق قطب الدین از فلسفه و دین آشکار می‌شود و این سنت نیز که بی‌شک بنیادگزارش او نیست و استادش خواجه نصیر و پیش از او متکلم فیلسوف فخر رازی را نیز پوینده‌ی همین شیوه می یابیم، بعدها از طرف فلاسفه‌ی خلف او مانند دوّانی، دشتکی، میرداماد، صدرا و غیره دنبال می‌شود.

به همین جهت قطب الدین در «دره التاج» همه‌ی مباحث را با استناد به آیات قرآنی و احادیث و احکام مذهبی سخت درمی‌آمیزد و بدینسان می‌بینیم که شعار فلاسفه‌ی قرون وسطائی اروپا که می‌گفتند «فلسفه خادم دین است» در کشور ما نیز اجراء شده است. علت آنست که در آن ایام دین ایدئولوژی مسلط بود و اشکال دیگر ایدئولوژیک چاره‌ای نداشتند جز اطاعت از آن، دمساز کردن خود با آن.

در «اختیارات مظفری» که از دیگر آثار قطب الدین است درباره‌ی ریاضیات چنین آمده است :

«شریف‌ترین نوعی از انواع علم ریاضی است که جزوی است اجزاء حکمت نظری. علمی است که نفس انسانی را از اقتنای آن شرف اطلاع به هیئت آسمان و زمین و عدد و افلاک و مقادیر و حرکات، و کمیّت ابعاد و اجرام و کیفیّت اوضاع بسایط اجرام که اجزای این عالمند، علی الاطلاق، حاصل می‌شود».

این تعریف قطب الدین از ریاضی، از جانب کسی که خود منجم و همراه خواجه نصیر از بانیان زیج مراغه است، جالب است زیرا در واقع دایره‌ی دید او از اشتمال دانش ریاضی نه تنها به مقادیر و کمیت‌ها بلکه به حرکت، جرم و اجسام آسمانی و زمینی وسیع است.

در همین کتاب قطب الدین می‌کوشید برخی دشواری‌های معروف ریاضی را حل کند، به برخی از مسائل و مباحث متداول به عقیده‌ی خود پاسخ دهد و چنانکه مرسوم بود بین پیشینیان خویش حکمیت کند. مثلاً در این بحث که «اعدل بقاع» کدام است نظریات مختلف بود. برخی (مانند ابن سینا) خط استوا را «اعدل بقاع» می‌دانند. فخر رازی اقلیم چهارم از هفت اقلیم زمین را (که عرض‌های مدارات جنوبی آن 5 -'37 -o33 است) اعدل می‌دانست. قطب الدین جانب فخر رازی را می‌گیرد.

علامه قطب‌الدین شیرازی در علم موسیقی و فیزیک نیز از سرآمدان زمان خود بوده است. اگرچه قطب‌الدین را نمی‌توان شاگرد صفی‌الدین ارموی نظریه پرداز موسیقی قرن هفتم دانست اما او را باید بدون شک اولین شارح کتب صفی‌الدین ارموی قلمداد کرد. قطب‌الدین بخش مفصلی از کتاب دائره‌المعارف چند جلدی خود به نام درة التاج را به موسیقی اختصاص داده و در آنجا به تشریح نظریات صفی‌الدین ارموی مخصوصاً مطالبی که در رساله الشرفیه بیان شده پرداخته است.

عده‏اى از رجال علم و دانش در محضر او شاگردى کرده‏اند. از جمله شاگردان وى: قطب‏الدین رازى، کمال‏الدین فارسى و نظام‏الدین اعرج بودند. که معروفترین آنها کمال الدین فارسی بود. کمال الدین کتاب تنقیح المناظر را به نام او تالیف کرده و در مقدمه آن کتاب با کمال احترام و تجلیل از استاد خود قطب الدین نام برده است.

او مدتی در شهرهای سیواس و ملطیه به شغل قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلادون الفی اعزام شد.

مذهب علامه شافعی بوده و لباس صوفیه می پوشید و هنگام تصنیف کتاب روزها روزه می گرفت. قطب‏الدین در اواخر عمر در تبریز سکنى گزید و در همان جا درگذشت و در مقبره‏ى چرنداب تبریز در کنار قاضى بیضاوى دفن شد.

آثار :

درة التاج لغرة‌الدباج (یکی از مهمترین آثار علامه قطب‌الدین می باشد که دانشنامه‌ایست فلسفی به معنای «علم‌العلوم». کتاب درةالتاج (۷۰۵-۶۹۳) پس از شفای ابن سینا مهمترین کتاب جامعی است که در فلسفه تألیف شده است و به طور کلّی دوازده رشته از علوم و از آن جمله موسیقی را در برمی‌گیرد.

نهایه الادراک فى درایه الافلاک (به عربی، در زمینه ی نجوم و هیئت، دارای ۴ مقاله: مقدّمات، هیئت اجرام، زمین و مقادیر اجرام. همچنین دارای مطالب جدیدی در باره ی مکانیک، زمین شناسی، هوا شناسی و نور و مباحثی در باره ی نظرات کیهانی ابن هیثم و ابوبکر محمّد بن احمد خرقی)

تحفة الشاهیه(به عربی، در نجوم و هیئت)

ترجمه فارسی کتاب اصول اقلیدس از خواجه نصیر در هندسه

اختیارات مظفری (به فارسی، در نجوم و هیئت)

رسالة فی حرکة الدرجه فی النسبه بین المستوی و المنحنی (منسوب به علّامه، در هیئت و ریاضی)

شرح کتاب حکمة‌الأشراق از شهاب‌الدین سهروردی (از این روست که او را فیلسوف اشراقی دانسته‌اند)

تحفة السعدیه (شرحی بر کتاب قانون در طب از ابن سینا)

شرح کتاب مفتاح العلوم از سکاکی (مفاتح المفتاح)

شرح کتاب مختصر الأصول از ابن حاجب (در فقه)

رساله در تحقیق عالم مثال (در باره ی عالم مثال، معاد جسمانی و کیفیت آخرت)

رساله ی فعلت فلاتلم (در هیئت)

شرح کتاب روضه‌الناظر از خواجه نصیر طوسی

اجوبه‌المسائل (در طرح چند پرسش و ابهام فلسفی)

علّامه قطب‌الدین رسالات و تألیفات دیگری نیز دارد که در منسوب کردن برخی از این آثار به علامه در نظر مورخان جای شبهه و ابهام است و از آن میان می توان به رسالات زیر اشاره نمود :

حاشیه بر کتاب الکشاف عن الحقایق التنزیل از زمخشری

فتح المنان فی تفسیر القرآن

خریدة العجایب

رساله فی بیان الحاجه الی الطب و آداب الاطباء و وصایائهم

شرح کتاب نجات ابن سینا

شرح اشارات ابن سینا

مشکلات التفاسیر یا مشکلات القرآن

مشکل الاعراب

شرح الاسرار از شهاب‌الدین سهروردی*التبصره فی الهیئه

منابع :

اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

دانشنامه ویکیپدیا

بنیاد ایران شناسی

وبلاگ احسان طبری


چهارشنبه 29 دی 1389  5:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها