0

103 خصلت مومن کامل ایمان (1)

 
amiralimilad
amiralimilad
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 45
محل سکونت : اصفهان

103 خصلت مومن کامل ایمان (1)

به فرموده ی پیامبر اکرم مومن کامل الایمان باید دارای 103 خصلت باشد که در زیر به تعدادی از آنها اشاره میشود در صورت درخواست خوانندگان بقیه ی این خصایل در شماه های بعدی ارسال خواهد شد
. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ايمان مؤمن كامل نمي‌شود جز آن كه صد و سه خصلت در او باشد؛ روى أنّ رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم قال: "لا يكمل المؤمن إيمانه حتّي يحتوى علي مأة وثلاث خصالٍ: فعلٍ وعملٍ ونيّةٍ وباطنٍ وظاهرٍ". آن‌گاه علي (عليه‌السلام) پرسيد اين صد و سه خصلت چيست؟ پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را اين‌گونه شماره كرد:
يا على! مِنْ صفات المؤمن أن يكون: جوّال الفكر؛ از صفات مؤمن اين است كه جَوَلان فكري داشته باشد.
جوهرىّ الذكر؛ پيوسته به ياد خداست.
تذكّر: گر چه در برخي نسخه‌ها به جاي اين جمله، "جهورىّ الذكر" آمده، ليكن به نظر مي‌رسد مناسب با فكر جوّال، ذكر جوهري است. يعني نام خدا بر لب، بايد مسبوق به ياد خدا در قلب و مصبوغ به حضور خدا در سرّ باشد؛ زيرا بدون آن سبق و اين صبغه، ذكر الهي، همچون عَرَضْ زوال پذير است، نه همچون جوهرْ پايدار.
اما اگر "جهورىّ الذكر" صحيح باشد معنايش اين است كه: مؤمن ذكر و ياد خدارا اعلان مي‌كند يا بدين معناست كه: مؤمن، بلند آوازه است، چنان كه در وصف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: "ورفعنا لك ذكرك"(1).
كثيراً علمه؛ علم او زياد باشد.
عظيماً حلمه؛ حلمش فراوان است.
جميل المنازعة؛ در نزاع و دعوا زيبا برخورد مي‌كند.
كريم المراجعة؛ در مراجعه‌ي‌ به ديگران يا رجوع ديگران به او با كرامت و بزرگوار است.
أوسع الناس صدراً؛ سينه‌اي فراخ و گسترده در مواجهه‌ي‌ با مشكلات دارد و از شرح صدر برخوردار است. از اين رو در برابر مشكلات بزرگ از پا در نمي‌آيد.
و أذلّهم نفساً؛ نفس ذليلي دارد و فروتن است؛ گر چه فرومايه نيست.
ضحكه تبسّماً؛ خنده‌اش در حدّ تبسّم است [اهل قهقهه نيست؛ زيرا قهقهه، دل را مي‌ميراند و از شيطان است]. چنان كه فرموده‌اند: اكثر خنده‌هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبسّم بود؛ "جلّ ضحكه التبسّم"(2).
و اجتماعه تعلّماً؛ اجتماعش براي تعلّم و يادگيري است [تا به غيبت، تهمت، كلام بي‌فايده و... آلوده نگردد و عمرش هدر نرود].
مذكّر الغافل؛ يادآوري كننده و تذكّر دهنده‌ي‌ به غافل است[، تا از ياد خدا باز نماند].
معلّم الجاهل؛ جاهل را تعليم مي‌دهد.
لا يؤذى من يؤذيه؛ به كسي كه او را اذيت كرده، آزار نمي‌رساند [،بلكه از وي اغماض مي‌كند].

را اعلان مي‌كند يا بدين معناست كه: مؤمن، بلند آوازه است، چنان كه در وصف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: "ورفعنا لك ذكرك"(1).
كثيراً علمه؛ علم او زياد باشد.
عظيماً حلمه؛ حلمش فراوان است.
جميل المنازعة؛ در نزاع و دعوا زيبا برخورد مي‌كند.
كريم المراجعة؛ در مراجعه‌ي‌ به ديگران يا رجوع ديگران به او با كرامت و بزرگوار است.
أوسع الناس صدراً؛ سينه‌اي فراخ و گسترده در مواجهه‌ي‌ با مشكلات دارد و از شرح صدر برخوردار است. از اين رو در برابر مشكلات بزرگ از پا در نمي‌آيد.
و أذلّهم نفساً؛ نفس ذليلي دارد و فروتن است؛ گر چه فرومايه نيست.
ضحكه تبسّماً؛ خنده‌اش در حدّ تبسّم است [اهل قهقهه نيست؛ زيرا قهقهه، دل را مي‌ميراند و از شيطان است]. چنان كه فرموده‌اند: اكثر خنده‌هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبسّم بود؛ "جلّ ضحكه التبسّم"(2).
و اجتماعه تعلّماً؛ اجتماعش براي تعلّم و يادگيري است [تا به غيبت، تهمت، كلام بي‌فايده و... آلوده نگردد و عمرش هدر نرود].
مذكّر الغافل؛ يادآوري كننده و تذكّر دهنده‌ي‌ به غافل است[، تا از ياد خدا باز نماند].
معلّم الجاهل؛ جاهل را تعليم مي‌دهد.
لا يؤذى من يؤذيه؛ به كسي كه او را اذيت كرده، آزار نمي‌رساند [،بلكه از وي اغماض مي‌كندولا يخوض فيما لا يعنيه؛ در چيزي كه مهم و مقصود نيست و مشكلي را حل نمي‌كند، فرو نمي‌رود[؛ زيرا كارهاي انسان بايد حاجتي از حوايج دنيا يا آخرت او را برآورده كند].
ولا يشمت بمصيبة؛ در غم كسي شاد نمي‌شود.
گر بمُرد عدو، جاي شادماني نيست كه زندگاني ما نيـز جاوداني نيست(1)
ولا يذكر أحداً بغيبة؛ با غيبت از كسي ياد نمي‌كند.
بريئاً من المحرمات؛ از محرمات مبرّا و پاك است.
واقفاً عند الشبهات؛ در برخورد با امور شبهه ناك توقّف مي‌كند[؛ زيرا اين‌گونه امور، قرق‌گاه محرّمات الهي است كه اگر انسان، رعايت اين حريم را نكند از خطر ابتلاي به حرام و ورود به اين منطقه‌ي‌ ممنوعه، مصون نيست]. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوذر فرمود:
پرواپيشگان از ارتكاب برخي از اموري كه اجتناب از آن لازم نيست، پروا دارند تا مرتكب امور شبهه ناك نشوند؛ يا أباذر! إنّ المتّقين يتّقون الله عزّ وجلّ من الشىء الّذى لا يتّقي منه خوفاً من الدخول فى الشبهة(2).
كثيرالعطاء؛ عطايش فراوان است.
قليل الأذي؛ اذيتش به ديگران قليل و نادر است [، آن مقدار كم نيز از روي سهو، غفلت، فراموشي يا ناخواسته از او سر مي‌زند].
عوناً للغريب؛ ياور و ياري رسان غريبان است.
و أباً لليتيم؛ براي يتيم‌ها پدر است [و دست لطف و محبّت برسر آنان مي‌كشد،

خواه يتيم علمي باشند يا يتيم‌عرفي؛ يتيم علمي را مي‌آموزد و يتيم عرفي را مي‌نوازد].
بشره فى وجهه؛ خوشحالي او در چهره‌اش نمايان است، تا از نعمت پروردگارش ياد كند: "و أمّا بنعمة ربّك فحدّث"(1).

خدایا از بت جوانی به تو پناه میآورم
یک شنبه 3 آبان 1388  5:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها