0

خاطرات يك سرهنگ عراقي از شلمچه

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات يك سرهنگ عراقي از شلمچه

89/10/29 - 09:03
شماره:8910281322
نسخه چاپي ارسال به دوستان
ويژه نامه «شب هاي قدر كربلاي 5 »
خاطرات يك سرهنگ عراقي از شلمچه

خبرگزاري فارس: سرهنگ عراقي ثامر عبدالله در باره شلمچه نوشته است: شلمچه، سرزمين گسترده‌اي است كه لا به لاي سنگرها قرار دارد. در اين منطقه، سيستم‌هاي دفاعي بي‌نظيري ساخته شده است. اين مواضع، در يك منطقه بياباني به مساحت ده تا سيزده كيلومتر مربع ساخته شده است

به گزارش سرويس حماسه و مقاومت خبرگزاري فارس ، آن چه خواهيد خواند خاطرات سرهنگ عراقي ثامر عبدالله از عمليات كربلاي 5 است كه پس از سقوط صدام منتشر شده است:

شلمچه، سرزمين گسترده‌اي است كه لا به لاي سنگرها قرار دارد. در اين منطقه، سيستم‌هاي دفاعي بي‌نظيري ساخته شده است. اين مواضع، در يك منطقه بياباني به مساحت ده تا سيزده كيلومتر مربع ساخته شده است؛ به اين صورت كه آن را مين گذاري كرده، سپس آب بستند و بعد، سنگرهاي خالي كوچكي كنار آب ساخته شد كه در اين سنگرها، مواضعي هم جهت انتقال نيرو و مواد غذايي ديده‌بان‌ها نيز در اين‌جا فعال بودند و سلاح‌هاي سنگين نيز آماده آتش مستقر شد.
اين تصويري كلي از جغرافيايي شلمچه است؛ منطقه‌اي كه لشكر يازدهم به فرماندهي آل رباط در آن عمليات موفقي انجام داده بود.
در تاريخ 17/1/1987 تيپ ما به منطقه رسيد. اين منطقه با تهديدي جدي روبه رو بود. به فرمانده گردان- عزت القره غولي - گفتم: فكر مي‌كني چه اتفاقي مي‌افتد؟
گفت: «با نشان‌هاي شجاعت از ما تقدير خواهند كرد!»
گفتم: «اما من فكر مي‌كنم در اين نبرد كشته مي‌شويم»
گفت: نه من از آينده خودم با خبرم و مي‌دانم كه زندگي‌ام طولاني است.
تيپ ما براي آماده سازي گروهان‌هاي خود در منطقه الچباسي، در نزديكي شلمچه مستقر شد.
در شب 9/1/1987 تمام واحدها در اين منطقه گرد آمدند؛ طوري كه منطقه دچار كمبود مواد غذايي شد؛ چون يك سوم ارتش عراق در اين جا گرد آمده بودند.
ساعت شش و نيم همان شب بلدوزرها از منطقه عقب نشيني كردند. علت عقب نشيني آنها را يكي از راننده‌ها سؤال كردم. جواب داد: امشب درگيري سختي در پيش است.
ساعت هفت و نيم همان شب، توپخانه ايراني بسيار دقيق آغاز به كار كرد؛ به طوري كه توانست پنج نفربر عراقي در منطقه الچباسي را با يك گلوله به آتش بكشد. اين نفر برها متعلق به تيپ 418 بود. در اين گلوله باران، ستوان حامد البياتي مسئول تجهيزات تيپ - كشته شد.
ساعت هشت و ربع، قايق‌هاي ايراني به سمت درياچه شلمچه حركت كردند؛ اما غواصان ايراني موفق نشدند به سنگر‌هاي ما راه يابند. از طرفي، در منطقه كوت سوادي، شكافي ايجاد شده بود كه ايراني‌ها از آن جا پيشروي كردند. در اين درگيري‌، گردان اول و دوم تيپ 429 منهدم شدند.
در آغاز درگيري ما به دستور رسيد كه به منطقه استقرار تيپ 429برويم. فرمانده تيپ، عطاء الله ايوب خلف در مرخصي بود و فرماندهي به عهده سرهنگ دوم ستاد رمزي الربيعي گذاشته شده بود.
فرمانده تيپ با فرمانده لشكر - آل رباط - تماس گرفت. فرمانده لشكر گفت: فورا از منطقه حركت كن. يك دقيقه هم تاخير نكن.
ما حركت كرديم؛ در حالي كه فرمانده گردان خود را براي كسب درجه جديد آماده كرده بود. من به دنبال پناهنگاهي بودم تا به آن پناه ببرم.
نفربرها، ما را به سوي خط مقدم پيش مي‌بردند. پس از اين كه به منطقه درياچه ماهي رسيديم، واحدهاي تيپ‌ 429، تيپ 418 و تيپ 705 به طرف ديگر درياچه عقب نشيني كرده بودند.
تا ساعت دوازده، به همراه ديگر تيپ‌ها كه از درياچه عقب نشيني كرده بودند، در قسمت عقب درياچه مانديم.
ساعت يك نيمه شب، ايراني‌ها با استفاده از شكاف كوت سوادي پيشروي كردند. هدف آن‌ها، محاصره نيروهاي جلوتر از ما بود. درگيري بسيار شديدي رودي داد. تمام تيپ براي نبردگرد آمد بودند و همگي مي‌جنگيدند.
در اين هنگام، فرمانده گردان به فرماندهان گروهان، گفت: به سوي گروهان‌ها خود برويد.
فرماندهان نمي‌دانستند گروهان خود را تشخيص بدهند.
فرمانده گردان مانند ديوانه‌ها به سوي آتش حركت مي‌كرد. گويي به دنبال چيزي مي‌گشت، به من گفت: گردان من كجاست؟
گفت: فربان، واحدها به يكديگر آميخته‌اند.
به حرف من اهميتي نداد و به سوي آتش حركت كرد تا اين كه گلوله‌‌اي به شكم وي اصابت كرد و به اين ترتيب او به جاي نشان شجاعت، نشان مرگ دريافت كرد.
پس از كشته شدن او، فرمانده تيپ به من گفت: تو بايد مسئوليت گردان را به عهده بگيريد.
صبح روز 10/1/1987 درگيري از سرگرفته شد. همراه تيپ 705 به ايراني‌ها حمله كرديم؛ اما كاري از پيش نبرديم؛ چون ايراني‌ها در اين نبرد از گردان زرهي استفاده كردند.
در روز 12/1/1987 درگيري بسيار گسترده‌اي در منطقه شلمچه روي داد؛ تا آن جان كه مجبور به جنگ تن به تن شديم . در اين درگيري، فرمانده تيپ، سرهنگ ستاد احمد الرميثي - و فرمانده گردان يكم - سرهنگ دوم سلمان الربيعي - كشته شدند. فرمانده گردان سوم هم اسير شد.
روز 14/1/1987 پس از درگيري‌هاي خونين، ايراني‌ها، به منطقه تل محمد در نزديكي پل الخوره در بصره رسيدند.
در روز 15/1/1987، نيروي اسلامي، پايگاه‌ لشكر يازده را منفجر كردند. در اين عمليات، مهندسان نظامي در پايگاه لشكر بمب كار گذاشتند. و توانستند آن را منهدم كنند.
انفجار اين پايگاه‌ها در كار لشكر يازده خلل ايجاد كرد؛ چون اين پايگاه‌ها حاوي اسناد مهمي بود.
من از راه درياچه، به منطقه تنومه فرار كردم و بعد به پل خالد رفتم و از مرگ نجات يافتم.

ويژه نامه « شب هاي قدر كربلاي 5 » در خبرگزاري فارس(22)

 
 
چهارشنبه 29 دی 1389  1:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها