0

بیا یه کم بخندیم

 
hoseinfdy
hoseinfdy
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 342
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های قرآنی

پرسش ناراحت کننده


مردی قطعه زمینی در مجاورت زمین شخص دیگری داشت و هر سال،بخشی از زمین را ضمیمه ی زمین خود می ساخت. روزی صاحب زمین اولی به دومی گفت: علت نقصان و کاستی زمین چیست؟

دومی: مگر نشنیده ای که خدا می گوید:

او لم یروا انا نأتی الارض نقصها من اطرافها...:آیا ندیدید که ما پیوسته به سوی زمین می آییم و از اطراف (وجوانب)آن کم می کنیم!؟

اولی گفت:پس علت افزونی زمین تو چیست؟


دومی:{...ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء...}؛این فضل خداوند است،به هر کس(و شایسته ببیند)می دهد.


اولی:آخر چرا زمین تو هر سال بیشتر می شود و زمین من کم؟


دومی:{یا ایها الذین آمنوا لا تسالوا عن اشیاء إن تبد لکم تسؤکم...}؛ای کسانی که ایمان آورده اید !


از چیزهایی نپرسیدکه اگر برای شما آشکار گردد،شما را ناراحت می کند.

 

*************

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

{{ یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد }}

{{ One tree can start a forest }}



 

دوشنبه 4 بهمن 1389  11:55 AM
تشکرات از این پست
hoseinfdy
hoseinfdy
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 342
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های قرآنی

لا ، لی ، لو

 
مردی به نزد عالمی نحوی رفت تا حال برادر وی را جویا شود و از ترس اینکه مبادا

 
در سوال خویش مرتکب غلط اعرابی شود،گفت:

 
اخاک،اخیک،اخوک،ها هنا؟ برادرت کجاست؟

 
نحوی نز در پاسخ گفت:

 
لا،لی،لو، ما هو حضر! نیست او حضور ندارد!

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

{{ یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد }}

{{ One tree can start a forest }}



 

دوشنبه 4 بهمن 1389  11:57 AM
تشکرات از این پست
hoseinfdy
hoseinfdy
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 342
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های قرآنی

قاف، قوف،قیف

 
دو نفر با یک دیگر رفیق بودند؛ یکی از آن دو ، فضل و کمالش بیشتر بود

 
و دیگری بهره چندانی از کمال نداشت.

 
از بس که رفیف بی کمال بالای منبر سخنان غلط می گفت،روزی رفیق با کمال گفت:

 
هر وقت بالای منبر سخن بی قاعده و غلط گفتی ، من سرفه می کنم تا سخنت را اصلاح کنی.

 
تا اینکه روزی رفیق بی کمال بر بالای منبر رفت تا سوره قاف را تفسیرکند؛لذا گفت: "قاف"

 
از قضا رفیقش بی اختیار سرفه کرد . رفیق منبریش به خیال آنکه آیه را غلط تلفظ نموده ،گفت:"قوف".

 
این بار رفیقش عمدا سرفه کرد تا اشتباهش را به او بفهماند .

 
رفیق منبری گفت:"قیف".

 
دوستش بار دیگر سرفه کرد.

 
رفیق منبری گفت:سرفه و مرگ ،خلاصه یا "قاف" یا "قوف" یا "قیف"


 

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

{{ یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد }}

{{ One tree can start a forest }}



 

دوشنبه 4 بهمن 1389  11:57 AM
تشکرات از این پست
hoseinfdy
hoseinfdy
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 342
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های قرآنی

نزول آیه به ضرب چماق


سه نفر مسجدی ساختند.
یکی محمد نام داشت و دیگری ابراهیم و سومی،موسی
 

 

 

 

پس از آن، امام جماعتی را برای مسجدشان معین کردند.

 

شبی امام جماعت در نماز مغرب سوره اعلی را خواند تا به این آیه رسید:



صحف ابراهیم و موسی}؛ در کتب ابراهیم و موسی.


 

 



 

آنکه محمد نام داشت، اسم خود را نشنید و با خود گفت:حتما رفقای من پولی به امام داده اند،


 

که نامشان را در نماز می برد. به ناچار کیسه پولی را برای امام جماعت آورد و التماس دعا
خواست،

 

امام مقصودش را ندانست دفعه آخر بر در مسجد ایستاد، وقتی محل خلوت شد،چماقی بر فرق امام جماعت زد،سر امام شکست؛

 

امام پرسید: چرا چنین می کنی؟


 گفت: من مبلغی خرج کردم و مسجد ساختم و مبلغی هم به تو دادم؛


 ولی تو تنها اسم رفقای مرا می بری و نامی از من به میان نمی آوری.

 

 امام گفت:

ناراحت نباش، این دفعه اسم تو را هم می برم.

 

امام چون بار دیگر به مسجد آمد و مشغول نماز شد،این آیه را چنین خواند:

{صحف محمد و ابراهیم و موسی}

مامومین گفتند:

 

آیه چنین نیست

 

گفت:راست می گویید؛لکن این آیه دیشب بر ضرب چماق نازل شده است،

قصه را نقل کرد ودیگر امامت نکرد.

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

{{ یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد }}

{{ One tree can start a forest }}



 

دوشنبه 4 بهمن 1389  11:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها