قیام میرزا کوچک خان جنگلی در استان دلاور پرور گیلان از جمله مهم ترین نهضت هایی است که با اندیشه اسلامی و ضداستعماری شکل گرفت.
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، در سال 1259 شمسی در رشت به دنیا آمد. وی سالهای نخست عمر را به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد. زمانی که مشروطه به بیراهه می رفت و کشور در تب و تاب مشکلات داخلی از یکسو و نفوذ و دخالت خارجی از سوی دیگر میسوخت، این جوان گمنام از دیار گیلان درعرصه سیاسی و اجتماعی کشور نمایان شد و با اقدامات و فعالیت هایش برای همیشه نام خویش را جاودان کرد.
میرزا کوچکخان در زادگاهش گیلان در زمره مشروطهخواهان درآمد و بههمین دلیل از تحصیل دست کشید و همراه با سایر آزادیخواهان به جرگه مبارزهخواهان علیه استبداد و استعمار پیوست.
همزمان با سالگرد شهادت این آزاد مرد گیلانی گفت و گویی با یدالله آزرمی، استاد گیلانی دانشگاه شهید بهشتی تهران و مسوول مطالعات فرهنگی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی کردیم. وی معتقد است حماسه میرزا کوچک بیش از آنکه محدود و مصروف به جنگل های البرز شمالی باشد، جنبشی مردمی و برخاسته از شور و شعور و غیرت و شجاعت جلگه نشینان نه جنگل نشینان گیلانی بود. متن گفت و گو را در زیر می خوانید:
به نظر شما با نگاه امروزی می توان عنوان "نهضت جنگل" را برای تبیین عظمت حماسه میرزا به کار برد؟
خیر، من اعتقاد دارم، حماسه میرزا بیش از آنکه محدود و مصروف به جنگل های البرز شمالی باشد، جنبش مردمی و برخاسته از شور و شعور و غیرت و شجاعت جلگه نشینان نه جنگل نشینان گیلانی بود. البته جنگل مأمن و پناهگاه مبارزان و مجاهدان میرزا بود. بین جنبش او و حماسه حسینی شباهت های زیادی می توان یافت. اولاً او یک روحانی و رهبر دینی بود. در لشکر او پیر و جوان، کشاورز و کارگر، پزشک و معلم، بازاری و تاجر، روحانی و عالم، سرباز جنگجو و حتی اغراق نیست بگویم نیروهای غیر بومی هم (داخلی و خارجی) حضور داشتند. او سرانجام سرش را داد اما تسلیم زر و زور نشد.
میرزا را می توان یک مصلح بزرگ هم دانست زیرا آرمان های بزرگی را دنبال می کرد و قصد تحقق آن را در جامعه و وطن خود داشت. او از جریانهای جهانی و جنبش های مردمی روزگار خود مطلع بود. در عین حال یک چریک و مبارز جنگی و دارای استراتژی دفاعی بود. معروف است که او از هفت دولت متخاصم اسلحه و اسیر گرفته بود. همین روح جنگجویی و حماسی و نگرش های جهانی را مقایسه کنید با اینکه وقتی سر دو راهی قرار میگرفت، به شیوه سنتی استخاره می کرد. توکل و دعا و زاری به درگاه خدا می کرد. او به راستی مجاهدی تمام و کامل بود. این همه دوست و دشمن او یک لغزش از او ندید و یک نقطه ضعف از او نتوانست رو کند. چرا بگوییم نهضت جنگل بلکه بهتر است بگوییم یک نهضت حسینی. اما در قالب و قطعی دیگر.
وجود عواملی چپ گرا و متمایل به شرق را در شورای انقلاب جنگل چگونه توجیه می کنید؟
منکر وجود عواملی غیر بومی در نهضت میرزا نیستم. میرزا راه را باز گذاشته بود. با اعتمادی که به خود داشت، خیلی از اینها را با خود و آرمان های اسلامی نهضت همراه کرد. نگاه کنید آخرین یاور او یک مبارز بلشویک و آلمانی الاصل (گاوک) بود که شیفته اخلاق و مرام میرزا شد. اگر بعضی وقت ها هم کسانی به شورای انقلاب وارد می شدند، برای کمک به میرزا از نظر اسلحه و مهمات و تدارک بود یا اینکه مثلاً مجبور نباشد در دو جبهه همزمان بنجنگد. خود میرزا در نامه ای نوشته وجود نمایندگان soviet (شورایی ) روسیه، به دلیل آن است که انگلیسی ها را که دشمن مشترک بودند از ایران بیرون کشیم و دست خائنان و ظالمان را از ایران کوتاه کنیم. در همین نامه به اقدامات آنها و خیانت های آنان در گیلان و باکو اعتراض می کند و میگوید: "گمان کردید من مایلم با شما کار کنم؟ قطع بدانید که کارکردن ما با شما غیر ممکن است. زیرا عقاید شما و عملیات شما از هر زهر کشنده ای کشنده تر است." بر همین اساس میرزا می گوید: "دیگر محال است به شماها اعتماد و اطمینان کنیم".
در عین حال فراموش نکنیم که میرزا اسلحه های زیادی را از دولت روسیه گرفت و انبار کرد تا در دفاع ملی از عرض و ناموس مردم از آنها بهره گیرد. به همین منوال میرزا از عوامل ایرانی چپ گرا هم تبری جست و راهش را از آنان جدا کرد. امثال احسان اللهخان و خالو قربان و ...در زمان ضعف نهضت و به اتکای عوامل داخلی و خارجی تحرکاتی خائنانه داشتند اما ساحت میرزا و نهضت از آنان جدا است. آنان به میرزا و یارانش پس از کودتا در جنگل حمله و یورش بردند تا او را نابود کنند. این عوامل نفاق در جنگل موجب نفوذ دولت وقت در عرصه تسلط بر شمال و جنگل می شود.
نامه میرزا به مریوانی (یکی از زعمای چپ و از حامیان کودتا) را بخوانید. در آن جاست که می توان وسعت دید و ظرفیت فکری بالای میرزا را به خوبی درک کرد. او می گوید "15 سال است که در ایران زحمت کشیده ایم. با هجوم سربازان نیکلا و قشون انگلیس و قوای دولت ایران مقاومت ها نموده، مصاف ها کرده ایم و مصایب بی شماری را تحمل کرده ایم تا کسب حریت کنیم. تمام استظهار ما این بود که آزادگان دنیا به ما کمک خواهند کرد به این جهت ورود شما را به ایران پذیرفتیم. نجات خود را از چنگال انگلیس و مستبدین ایران (حکومت وقت) به مساعدت شما تصور کردیم. مع الاسف تصوراتمان به عکس نتیجه داد". در جایی دیگر می گوید "به هر وسیله که باشد به تمام احرار و سیاست های دنیا حالی می کنیم که وعده های شما همه اش پوچ و دروغ است".
اعتقاد دارم بین آگاهی و بصیرت میرزا و یارانش و کسانی که از او پیروی می کردند و گیلانی های آن موقع، شکاف بزرگ و پر نشدنی وجود داشت.
چه مصداق هایی برای اسلامیت نهضت جنگل وجود دارد و آیا در مرام نهضت فقط رفع و دفع استبداد و تجاوز بیگانگان بود؟
مصداق های زیادی هست. میرزا در جواب فرمانده قزاق تهران می گوید "مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم بازنخواهد داشت. وجدانم به من امر می کند در آزادی مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبی است کوشش کنم". او ادامه می دهد "در قانون اسلام مدون است که کفار وقتی به ممالک اسلامی مسلط شوند مسلمین باید به مدافعه برخیزند".
او در برابر دولت وثوق الدوله و پیام تسلیم او که میرزا اگر اسلحه اش را در زمین بگذارد فرمانروایی گیلان را به او می دهد، می گوید: "تسلیم شدن به حکومتی که انگلیس رییس دولتش را انتخاب می کند با غیرت و جوانمردی ما جور نمی آید."
میرزا با سازمان اتحاد اسلامی ارتباط داشت و با آنان مشورت می کرد. اگر ایمان اسلامی میرزا نبود چگونه او وارد میدان و جنگل شد در حالی که فقط چند قبضه سلاح قدیمی (کمتر از انگشتان دست)، چند قطار فشنگ، چند داس و تبر و لباس پشمی ضخیم، چموش (کفش محلی) و چند نفر یاور داشت. یاوران او هم زارع و پیشه ور بودند. کسانی که سابقه خوبی داشتند و سوگند وفاداری خورده و خدا را برای پیمان شاهد گرفتند یاور او می شدند. او دائماً آیه توکل "و من یتوکل علی الله فهو حسبه (سوره طلاق آیه 3)" را قرائت می کرد. با شهادت یارانش آیه "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله" را می خواند. اینها یعنی آرمان، یعنی اسلام، یعنی جهاد و میرزا مجاهد فی سبیل الله به معنی واقعی است.
چرا میرزا در اواخر نهضت یارانش را از دست داد؟
آگاهی و بصیرت میرزا با یارانش قابل مقایسه نیست. پس از تشکیل جمهوری و تشکیل کمیته انقلاب، عده ای از سران جمهوری و عضو شورا با پیش زمینه های فکری متمایل به شراره های سرخ روس و انقلاب ارتش سرخ و بلشویک ها تفکراتشان را بازگو می کردند که "ایران سرخ" یا "گیلان سرخ" (آقایف, احسان الله خان و ... از اعضای کمیته انقلاب) این رویه منحرف مقداری روی مردم و انتظاراتشان تأثیر می گذاشت. بعضی از عوامل نهضت افراط یا تفریط داشتند. قزاق ها که عوامل قدرت داخلی بودند یا از در تطمیع یا نبرد وارد گیلان می شدند. بعضی نیروهای داخلی خود را تسلیم آنها کردند. آنها هنوز توجیه نبودند. شاید مردم محلی تجاوز و خشونت دولت مرکزی ایران را به خوبی نچشیده بودند. آنان ظلم و ستم قوای روس و انگلیس را ده، پانزده سالی مشاهده کرده بودند و هنوز از عشق دست نشاندگی دولت مرکزی آگاه نبودند. انحراف بعضی عوامل کمیته انقلاب از مسیر میرزا هم مزید بر علت بود که میرزا ناچار شد راه بازگشت به جنگل را برگزیند.
میرزا با تعداد کمی از یاران وفادارش به جنگل های فومن می رود تا باز آفرینی کند. خیانت روس، دولت دست نشانده داخلی و انحراف بعضی از اعضای شورا میرزا را به گوشه ای راند. مردم هم از جنگ و گریزهای 15 ساله خسته بودند. بعضی یاران میرزا هم قبلاً جدا شده بودند (احمد کسمایی – دکتر حشمت). به میرزا در این برهه خیلی سخت گذشت. شاید خیلی بیشتر از شهادت صداها تن از یارانش و غصه قتل و غارت مال و اموال مردم بی گناه و ... از این نامردمی ها رنج برد. میرزا مجبور به پناه گزینی در جنگل شد. اما نه فصل جنگل بود زیرا زمستان فرا می رسید و برف و یخ و بوران و نه راه بازگشت زیرا یاران زیادی پناهنده شده بودند و نه حوصله و درکی عمیق از مردم که یکبار دیگر اسلحه در دست گیرند و با قوای داخلی بجنگند. 8 نفر از یاران با او بودند که راهنمای او در موقعیت جنگ و گریز جنگل و خروج از کوه های فومنات و خلخالات بودند. آنان تدارک و محافظت از این اسطوره مقاومت را بر عهده دشتند. هیچکدام از آنان به او خیانت نکردند اما استراتژی های آنها کافی نبود و راه پیش روی مشکل.
امروز چگونه باید میرزا را شناساند و این اسطوره را الگو و رهنمون جوانان ساخت؟
میرزا خود معرف خود بود؛ روزنامه جنگل به همت عده ای از همفکران میرزا چاپ و نشر می شد. یعنی میرزا به فرهنگ سازی و جریان سازی اطلاعات و تنویر افکار عمومی اعتقاد داشت. این ارگان هفته نامه بود و در جامعه بی ثبات و حتی دوران استعمار و استبداد و فقر فرهنگی منتشر می شد. دو سال انتشار یافت. آن چه الان از نشر افکار میرزا و ابزار معرفی این اسطوره مقاومت می بینیم، عناوین و اسم های فراوان میرزا، سردار جنگل و ...است که بر سردر مغازه ها، استادیوم ها و شهرک ها و هتل ها و مسافرخانه ها دیده می شود که من معتقدم نه فقط این شخصیت را به خوبی مطرح نمی کند بلکه استفاده لجام گسیخته و بی مسمای آن ارزش منفی دارد.
البته ایجاد موزه میرزا یا کمیته و دبیرخانه دایمی برای معرفی این حماسه و شخصیت میرزا کار خوبی است که انجام شده است. هر سال سالگرد شهادت شان هم برنامه هایی اجرا می شود، اما من این ها را کافی نمی دانم و پیشنهاد می کنم:
1- جاده جنگلی و اکوتوریستی مرتبط با حرکت میرزا را در کوه های فومن تا گیلوان احیا کنند و در محل شهادت آن یادمان ارزشمندی با تدارک کافی و زیر ساخت های مناسب برپا کنند.
2- همه آثار و منابع اسنادی میرزا و نهضت جنگل را بازبینی و یک مجلد نفیس به صورت مصور و مستند و حتی لوح فشرده تهیه و به جوانان معرفی کنند.
3- اسامی و عناوین میرزا را از جاهایی که سخیف و سبک است حذف کنند.
4- جشنواره فرهنگی، ادبی، هنری ویژه حماسه میرزا به صورت دوسالانه برگزار شود و کمیته ای قوی روی این مهم متمرکز شود.
5- نشان اسطوره مقاومت میرزا به صورت محلی تدوین و تولید شود و در جشنواره ها به برگزیدگان منطقه ای اهدا شود.
6- دو واحد درسی از دروس انتخابی دانشگاه های گیلان موضوع آشنایی با حماسه میرزا و نهضت جنگل باشد (کتاب تحلیلی و توصیفی باشد)
7- یک بسته آموزشی مناسب برای مقاطع تحصیلی به صورت مصور و جذاب در حد ظرفیت و توان فکری دانش آموزان ابتدایی و راهنمایی تهیه و در ماه آذر در مدارس توزیع شود. این مهم به اقتدار فرهنگی اجتماعی و هویت محلی گیلانیان، خیلی کمک می کند.
8- رسانه ملی ویژه برنامه ای برای سالگرد میرزا تدارک بیند. این مهم به صورت پانل گفتوگو، مستند، فیلم، مصاحبه و ... مطرح شود.
/خبرگزاری برنا
www.gilannews.ir
|