مطالعه تاریخ نهضت جنگل و اقداماتی که کشورهایی مثل انگلیس و روسیه در جهت حذف این قیام انجام دادهاند، میتواند بسیار عبرتآموز باشد. البته بهنظر میرسد کانون مبارزههای میرزا علیه «انگلستان» بود. او نقش انگلیس را در استبداد و استعمار ایران بهمراتب بیش از سایر نیروها و کشورها میدانست. به همین دلیل، هرچند در برخی مقاطع، حاضر به توافقات مقطعی با روسها شد، اما هرگز حاضر نشد به انگلیسیها باج دهد.
این جمله را شنیدهاید؟ «فاشیسم روی دیگر لیبرالیسم است». «استبداد» و تمامیتخواهی، ماهیت درونی اندیشهای بهنام لیبرالیسم است. برای پی بردن به صحت این موضوع، کافی است نگاهی گذرا به تحولات سیاسی - اجتماعی سده اخیر کشورمان، ایران کنید. آنوقت متوجه میشوید که یک پای ثابت دفاع از استبداد و حکومت خودکامه، مدعیان و روشنفکرانِ به اصطلاح طرفدار آزادی بودهاند. اگر میبینید حالا بعضی از روشنفکران از حکومت استبدادی و تمامیتخواه رضاخانی حمایت میکنند و ناله «یا لیتنا کنا معک»، در حسرت عصر پادشاهی «رضا قلدر» سر میدهند، نه مربوط به الان که مسبوق به سابقهای دیرینه است. حکومت سیاه رضاخانی با کمک همین روشنفکران، نضج و قوام و دوام پیدا کرد. البته این امر تنها شامل ایران نمیشود. در کشورهای دیگر نیز اوضاع بر همین منوال بوده است. مثلا نگاه کنید به انقلاب فرانسه. اگرچه انقلاب فرانسه با شعار «آزادی و برابری و برادری» حادث شد اما روشنفکران فرانسوی آن عصر، پایههای حکومت پادشاهی مطلقه ناپلئون را بنا نهادند و از آن حمایت کردند.
دقت در تاریخ تحولات ایران نشان میدهد کشورهایی مثل انگلیس و روسیه و امثالهم که بنا بر ادعای خودشان باید طرفدار آزادی و حقوق مردم باشند، بر عکس، همیشه موافق و حامی روی کار آوردن و استمرار پادشاهان استبدادی و حکومتهای دیکتاتوری بودهاند.
از طرف دیگر، برخلاف ادعای همیشگی جریان منورالفکری که خود را «متجدد» و روحانیون را «متحجر» میخوانند، اوضاع دقیقا برعکس بوده است. در حالیکه منورالفکران همانطور که گفتیم همیشه طرفدار استبداد بودهاند، این روحانیون شیعی هستند که در طول سده اخیر عَلَم قیام و مبارزه علیه استبداد و استعمار داخلی و خارجی را بلند کردهاند. قیامهای بزرگ ضداستبدادی و ضداستعماری نه بهدست روشنفکران و غربزدگان که بهدست روحانیون و طلاب و مذهبیون شکل گرفته است. اگرچه روشنفکران بعد از پیروزی مبارزات مذهبیون، مثل لاشخور بهجان ماحصل و نتایج بهدست آمده توسط روحانیون افتاده و آن را بهنفع خود مصادره کردهاند.
یکی از نمونههای بارز چنین مبارزاتی، مبارزه طلبهای گیلانی، بهنام «میرزا کوچکخان» است. از بدو شروع حرکت میرزا، دولتهای لیبرال (بخوانید فاشیستی) غرب با آن مخالفت کرده و درصدد سرکوب آن برآمدند. مگر میرزا بهغیر از انحلال استبداد و حذف دست استعمار از منابع ملت دنبال چیز دیگری بود؟ پس چرا همه نیروهای داخلی و خارجی متفقالقول شدند و برای سرکوب این نهضت تلاش کردند؟
مطالعه تاریخ نهضت جنگل و اقداماتی که کشورهایی مثل انگلیس و روسیه در جهت حذف این قیام انجام دادهاند، میتواند بسیار عبرتآموز باشد. البته بهنظر میرسد کانون مبارزههای میرزا علیه «انگلستان» بود. او نقش انگلیس را در استبداد و استعمار ایران بهمراتب بیش از سایر نیروها و کشورها میدانست. به همین دلیل، هرچند در برخی مقاطع، حاضر به توافقات مقطعی با روسها شد، اما هرگز حاضر نشد به انگلیسیها باج دهد.
از آنجا که نهضت جنگل ماهیت ضداستبدادی و ضداستعماری داشت، اول از همه، استعمار پیر، انگلیس متوجه خطر آن شد. وجه ضدانگلیسی نهضت پس از تشکیل جمهوری ایران، شدیدتر هم شد. در بیانیهای در تاریخ 21 خرداد 1299، شورای جمهوری ضمن فراخواندن انگلیسیها به تخلیه نیروهایشان از ایران، اعلام میکند. «اینک شورای جمهوری ایران که قبل از ورود به مرکز در گیلان شکیل شده، بهنام ملت ایران، هرگونه قراردادهایی که تا انعقاد مجلس شورای جمهوری در مرکز با حکومت طهران دولت انگلیس داده و بدهد، غیرمشروع دانسته، کانلمیکن محسوب میشود.»
چنین رویکردی باعث عصبانیت انگلیسیها شد. بهطوریکه دنسترویل، فرمانده قوای انگلیس در ایران میگوید: «پروگرام نهضت جنگل حاوی همان افکار و اصول و مرامهای مبتذل و غیرقابل تحمل میباشد منجمله آزادی، مساوات، اخوت، ایران مال ایرانیان است - دور باد خارجی.» و ادامه میدهد که «دنیا از این مرامها به ستوه آمده است.»
بهطور کلی انگلیس در برخورد با نهضت جنگل، تاکتیک و استراتژیهای مختلفی را در پیش گرفت که عبارتند از:
1- ایجاد اختلاف درونی: در ابتدا انگلیسیها سعی کردند بنا بر همان سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن»، به اختلافات درونی بین سران و اعضای نهضت دامنزده و از این طریق موجب استحاله از درون نهضت شوند. برای این کار، حتی از اشخاصی که از نهضت جدا میشدند نیز حمایت میکردند.
2- استفاده از ستون پنجم: انگلیسیها سعی میکردند اشخاصی را به داخل سیستم نهضت فرستاده و از این طریق از اعمال و تصمیمات سران نهضت زودتر باخبر شده و در موقع لازم، واکنش درست را انجام دهند. از طرف دیگر، این نفوذیها مأموریت داشتند بین اعضای نهضت گسل ایجاد کنند و اوضاع درونی نهضت را ناآرام و مشوش کنند.
3- تقویت دشمنان منطقهای نهضت: انگلیسیها سعی میکردند دشمنان منطقهای نهضت را تقویت کرده و از این راه به نهضت ضربه بزنند. مثلا انگلیسیها کمک کردند یکی از مخالفان نهضت، بهعنوان حاکم طوالش و فومنات انتخاب شود.
4- تلاش برای جذب و مهار نهضت: در این راستا انگلیسیها سعی کردند با انجام مذاکراتی با سران نهضت و بهویژه شخص میرزا کوچکخان، آنها را بهسمت خود جذب و از قدرت نهضت به نفع پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. دنسترویل در اینباره میگوید: «سرهنگ استوکس را با بیرق سفید نزد میرزا کوچکخان فرستادم و از جانب خود وعده دادم که اگر شرایط و تقاضاهای ما را قبول و رعایت کند، حق تعقیب سیاست داخلی او را در ایران به رسمیت بشناسد.»
استوکس انگلیسی که مدتی در ایران بود و به اخلاق ایرانیها آشنایی داشت، بههمراه «موسیو نیکتین» که در زمان «نیکراسف» منشی اول کنسولگری روس در رشت و بعدا مأمور آذربایجان و مدتی هم کنسول روسیه در رضاییه بود، از قزوین به رشت آمد و در روستای «آتشگاه» که در سه کیلومتری جنوبی شهر واقع است، منزل کرده و با سران جنگل و میرزا کوچکخان ملاقات کرد. توجه و دقت در صحبتهایی که این سرهنگ انگلیسی در آنجا با میرزا داشته، پرده از سیاست رذیلانه روباه پیر در قبال ایران برداشته و نشان میدهد که آنها از همان ایام بهدنبال روی کار آوردن حکومتی استبدادی - که بعدها وظیفه تحقق آن بر عهده رضاخان قرار گرفت - هستند. استوکس در این ملاقات با ادبیات بسیار زیرکانه و دوستانه چنین میگوید:
«چون جنگل و هیأت اسلام بر روی منافع جامعه مسلمین کار میکند، باید بداند که دولت انگلیس در آزاد کردن ملل اسلامی و نجات دادن آنها از سلطه و فشار حکومت جابره عثمانی مساعی زیاد بهکار برده و در تشکیل حکومت عراق عرب و سایر ممالک اسلامی مساعدت این دولت عامل مؤثر بود و نسبت به ایران هم که یکی از ممالک اسلامی است، از دیرگاه مایل به حفظ روابط حسنه با آن میباشد و معتقد است که این ملت هم باید حکومت مقتدر و توانایی پیدا کند و از حالت ملوکالطوایفی و پراکندگی بیرون آید و با حسن نظری که دولت انگلستان به ایران دارد، تقویت حکومت مقتدری در این مملکت را لازم میداند. اگر جنگل و هیأت اسلام بتوانند دولت انگلیس را از زاویه خود مطمئن کنند، میتوانند مستحظر به همهگونه کمکهای معنوی او باشند و وعده داده میشود موانعی که در پیشرفت کار جنگل و تسلط و بسط نفوذ او در ایران باشد، با مساعدت و تقویت مرتفع گردد و البته انتظار این است قوایی که برای مسلط شدن به ایران تقویت میشود، لازمهاش برقراری روابط صمیمانه با دولت انگلستان خواهد بود.»
فخرایی نیز در تکمیل این مطلب چنین مینویسد: «کلنل استوکس مأموریت داشت بگوید چنانچه جنگلیها به سیاست انگلستان اعتماد کنند (یعنی تحت امر دولت مشارالیها باشند)، دولت اعلیحضرت پادشان انگلستان حاضر است سیاست داخلی کوچکخان (یعنی حکومت آیندهاش را نسبت به کشور ایران) به رسمیت بشناسند. ولی بهطوری که دیدهایم، کوچکخان زیر بار چنین پیشنهادی نرفت و ابراز تمایل به تشکیل حکومتی تحت نفوذ بیگانه نشان نداد.»
5- مقابله نظامی: انگلیسیها که دیدند هیچیک از این راهها افاقه نکرد و میرزا اهل این حرفها نیست که گوشش بدهکار حرف و عمل اجنبی باشد، دست به مبارزه و سرکوب مسلحانه او و یارانش زدند. به همین دلیل، هواپیماهای انگلیسی بارها از قزوین برخاستند و هرجا جمعی را میدیدند، بمباران کردند. در این ماجرا بسیاری از مردم بیگناه هم کشته شدند. گیلانیها از یک طرف با کمبود آذوقه و مواد خوراکی مواجه بودند و از طرفی دیگر انگلیسیها خانههای بسیاری از سران نهضت را غارت کردند و خانههای زیادی را آتش زدند. تمام ادارهها را نیز به تصرف خود در آوردند. با این همه، میرزا حاضر به تسلیم در برابر انگلیسیها نشد. به همین دلیل در فروردین 1298 انگلیسیها تصمیم گرفتند با میرزا وارد مذاکره شوند و مهلت پنج روزهای را هم برای تسلیم نهضت به حکومت مرکزی که آن زمان در اختیار وثوقالدوله بود، در نظر گرفتند. رییس اداره سیاسی انگلیس با ارسال نامه مفصلی به میرزا یادآور شد که: «با دولت ایران کنار بیایید... مطمئن باشید که نمیگذاریم به شما صدمهای وارد آید... در صورتیکه نتوانید خود را وادار به اطاعت دولت خودتان کنید... در آن صورت ما حاضریم به شما در بینالنهرین پناه داده [و] با شما آبرومندانه رفتار کنیم...»
صادق کوچکپور از یاران میرزا، که شاهد عینی ملاقات نمایندگان نیروی انگلیس بود، در خاطرات خود مینویسد:
«وسط خیابان مهمانها با میرزا ملاقات و خود را معرفی کردند. ژنرال دنسترویل و دو افسر دیگر به میرزا نزدیک شدند. مذاکره آغاز شد. گفتند که همانطور که قبلا گفتیم دولت بریتانیای کبیر تصمیم گرفته است سر و سامانی به وضع آشفته ایران بدهد. سلاطین قاجار لیاقت سلطنت و اداره کردن ایران را ندارند و بهواسطه جبن و ضعفی که دارند، نمیتوانند منویات ما را اجرا کنند. از این جهت چون شخصی وطنپرست و آزادیخواه هستی و علاقه به ترقی و تعالی وطن داری، دولت بریتانیا میل دارد و حاضر است همهجور به تو کمک کند. بهطرف تهران حرکت کنید و تهران را فتح و سلطنت قاجار را خلع و رجال خائن را منکوب و زمام امور مملکت را بهدست خود بگیرید. میرزا جواب میدهد دلیل قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه کنیم، حال شما میخواهید که آلت دست شما شویم و با کمک شما تهران را فتح و سلطنت قاجار را منقرض کنیم؟ من و رفقای من هرگز تن به چنین کار ننگینی نخواهیم داد.»
با پایان مهلت پنجروزه، دو هواپیمای انگلیسی در آسمان رشت و فومن اعلامیههایی را ریختند. در این اعلامیهها به صراحت گفته شده بود در صورت عدم تسلیم، «ممکن است بمب و گلوله بر سر شما ریخته شود...». بعد از این اخطار، رشت و اطراف آن به اشغال نیروهای قزاق و انگلیسی درآمد.
با شدت گرفتن دامنه فشار نظامی، برخی از سران نهضت مثل «حاج احمد کسمایی» به فکر تسلیم شدن افتادند. وثوقالدوله نیز از موقعیت استفاده کرد و آنان را جذب کرد. تسلیم شدن کسمایی که بهعنوان یکی از سران تراز اول نهضت بهشمار میرفت، ضربه سختی به نهضت زد و باعث بهوجود آمدن تفرقه و بحران شدید مالی، نظامی و سازمانی شد. در همین زمان، دکتر حشمت هم فریب دولت را خورد و تسلیم و در نهایت در رشت اعدام شد.
بر اثر هجوم نیروهای نظامی، حلقه محاصره هر روز بر میرزا تنگ و تنگتر میشد. اما میرزا همچنان مقاومت میکرد و دست از مبارزه نمیکشید. میرزا در یکی از آخرین سخنان خود خطاب به یاران خود چنین میگوید:
«رفقا! این روزها بهترین اوقات آزمایش است. بعضیها تفنگ را برداشته با اسلحه تسلیم میشوند. هرچند وضعمان بد است همه خسته و فرسودهایم، بیپول و بیآذوقه مواجه با انواع مشکلات و در معرض تندباد حوادثیم، ولی از شما میپرسم آیا برای عاشقان میهن و آنهایی که درد وطنپرستی دارند، اینگونه سختیها دارای اهمیت است؟ آن روز که ما تفنگ به دوش گرفته برای استقلال ایران قیام کردیم و جنگلگردی و بیاباننوردی را پیشه کردیم، صدبار وضعمان از این بدتر بود. چهچیز مقابل آنهمه سوانح و مخاطرات ما را حفظ کرد؟ آیا جز ثبات و استقامت علت دیگر داشت؟...
اکنون به شما برادران عزیز خطاب میکنم آنها که خواهان ترقی و تعالی وطن هستند، مانند گذشته نباید از هیچچیز پروا کنند. بایستی با فداکاری هرچه تمامتر با مشکلات ساخته و در کنارمان باقی بمانند. کوهنوردی و بیابانگردی، گرسنگی و بیخوابی هر یک سلاح درخشندهای است که ما را برای وصول به هدف باید سختتر و آبدیدهتر کند. در این صورت، چه بیمی از این و چه هراسی از آن داریم؟...»
برای مطالعه بیشتر:
1- تاریخ انقلاب جنگل، محمدعلی گیلک.
2- آسیبشناسی نهضت جنگل، بهنام کریمی.
3- حماسه میرزا کوچکخان، حمید گروگان.
4- نهضت جنگل، شاپور رواسانی.
5- مدخلی بر بازشناسی نهضت جنگل، سیدجعفر مهرداد
|