0

موضوع: خطر گسترش شایعات در جامعه

 
55mm66
55mm66
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 230

موضوع: خطر گسترش شایعات در جامعه

موضوع: خطر گسترش شایعات در جامعه

 

عناوین:

1- تحقیق و بررسی شایعات، نه نقل و انتشار آن‌ها

2- عوامل انتشار شایعات در جامعه

3- خطر سوء استفاده از اعتماد مردم در امور دینی

4- گوش به سخنان ولی‌فقیه، در مسایل فتنه‌انگیز

5- کیفر الهی، برای علاقه به ریختن آبروی دیگران

6- برخورد سخت با شایعه پراکنان در جامعه

7- سعه صدر و تساهل در حدّ لازم، نه بیش‌تر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

سال‌های اوّل انقلاب ما در تلویزیون یک بحثی داشتیم به نام شایعه. آیات و روایات و وظیفه‌ی ما در برابر شایعات را بحث می‌کردیم. یکی از علما که آن زمان جوان بود، الآن هم پیر نیست، ولی دیگر جوان هم نیست، از این بحث خوشش آمده بود، این شایعه‌ی بحث ما یک انگیزه‌ای شد برای ایشان که، از علما هست ایشان، از من سوادش خیلی بیش‌تر است، این بحث را یک کتابش کرد. دیگر یک چهل سالی از این گذشت. برای این جلسه یادداشت‌ها را مطالعه می‌کردم، دیدم این بحث شایعه هست و با وضعیتی که امروز هست، شایعه‌ی آن طرف آب، اوّل انقلاب آن طرف آبی نداشتیم، این طرف آب و آن طرف آب و شایعه‌ها. فکر کردم همین بحث را بگویم. قرآن می‌فرماید که: «إِذا جاءَهُمْ»، خیلی‌هایش را بلدید، «إِذا» یعنی چه؟ زمانی که؛ «جاءَ» یعنی؟ آمد؛ «أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ»، یک خبری آمد، حالا یا خبر امنیت بود که پیروز شدیم، یا خبر خوف بود که به ما حمله می‌کنند، یا ما به آن‌ها حمله می‌کنیم. می‌گوید: چرا این‌ها فوری «أَذاعُوا»، «أَذاعُوا»، دال ذال یعنی زود پخش می‌کنند؟ چرا تا یک خبری را شنیدند، تحقیق نکرده توی بوق می‌کنند. «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ»: خبر که شنیدید، برگردانید به رسول؛ «وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ»: به صاحبان امر، به مسئولین خبر را بدهید، بگویید یک همچین خبری آمده؛ آن‌ها «لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (نساء/ 83)، آن‌هایی که اهل استنباط هستند، می‌گویند این خبر راست است، یا دروغ است. این گله می‌کند خدا که چرا یک چیزی را که شنیدید، زود پخش می‌کنید؟ صبر کنید، تحقیق کنید، زود هم باور نکنید، زود هم رد نکنید.

1- تحقیق و بررسی شایعات، نه نقل و انتشار آن‌ها

قرآن یک آیه دارد که این ایّام خوب هست همه‌ی ایرانی‌های عزیز این آیه را حفظ کنند، قرآن آیه‌اش این هست: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/ 6)، این که خواندم آیه‌ی قرآن بود، یعنی اگر یک فاسقی خبر آورد، تحقیق کنید، تحقیق کنید. «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ» (نساء/ 83)، اگر لطف خدا شامل حالتان نمی‌شد، شما دنبال شیطان می‌رفتید. یعنی به شایعات گوش می‌دادید، خودتان را می‌باختید. این آیه‌ی قرآن است راجع به شایعه که گله می‌کند، هر چی شنیدید پخش نکنید، رد هم نکنید، پخش هم نکنید، قبول هم نکنید. حالا این راجع شخص باشد، راجع به نظام باشد، راجع به قوای مسلّح باشد، راجع به پیروزی باشد، یا شکست، زود نقل نکنید چیزی را.

پیرمردی شنیدم می‌گفت که پدرم به من گفت: «تو یک بدی داری، یک خوبی»، به او گفتم: «بدی من چیه؟»، گفت: «بدی‌ات این هست که چیزی حالی‌ات نیست، نمی‌فهمی، این نفهمی بدی تو هست. خوبی‌ات هم این هست که زود هم حرف نمی‌زنی. حالا اگر هم نمی‌فهمیدی، هم تحلیل می‌کردی، دردسر می‌شد.» حتّی آن‌هایی که بلدند، لازم نیست فوری جواب بدهند. تا شنیدی بگو: «خیلی خب، حالا باشد تا یک نیم ساعت، یک ساعت صبر کنیم، ببینیم چی می‌شود، باشد.»

شایعه را دشمن سفارش می‌دهد، می‌گوید این را همچین کن، اتاق فکر دارند که دشمن سفارش می‌کند این طور شایعه درست کن، دشمن سفارش می‌دهد، منافق هم می‌سازد شایعه را، عوام هم می‌پذیرد.

حالا چرا شایعه پخش می‌شود؟ عوامل شایعه را هم خدمتتان می‌گویم.

چه کسانی شایعه را پخش می‌کنند؟

عواملی که آدم شایعه را پخش می‌کند، چند تا دلیل دارد:

2- عوامل انتشار شایعات در جامعه

یک، یکی که آدم ساده‌ای هست، آدم‌های ساده زود حرف را پخش می‌کنند. هر چی به او می‌گویند قبول می‌کند برنج چی شد، گندم چی شد؟ اقتصاد چی شد؟ مرز چی شد؟ دریا چی شد؟ ساحل چی شد؟ یا روی سادگی زود نقل می‌کند، یا می‌خواهد انتقام بگیرد. می‌گوید حالا که آن‌ها حرف زدند، پس ما هم یک شایعه‌ای پخش کنیم. یا می‌خواهد ضربه بزند. یا آلت دست دشمنان است. یا طمع مالی است، می‌گوید اگر خبر تازه آوردی، این به هوای یک پول می‌گوید یک خبر تازه دارم، خبرفروشی می‌کند. یا خودنمایی می‌خواهد بکند، در جمعی نشستند شایعه‌ها را نقل می‌کند، می‌خواهد بگوید من اطّلاعاتم به روز هست، اظهار اطّلاعات می‌کند. یا مغرور است، چهار تا خبر دارد، فکر می‌کند همه‌ی اخبار جهان را این بلد است، چهار تا کتاب می‌خواند، فکر می‌کند علّامه شد، غرور می‌گیردش هی حرف می‌زند. یا ترسیده، خودش ترسیده، به خاطر ترسش شایعه را پذیرفته، به دیگران هم نقل می‌کند.

این‌ها عواملی است که چه‌طور انسان شایعه را پخش می‌کند. یک بار دیگر می‌گویم، بسم الله الرّحمن الرّحیم. چرا افرادی شایعه را پخش می‌کنند؟

یک، یا ساده هستند. یا می‌خواهند انتقام بگیرند و ضربه بزنند. یا آلت دست هستند. یا یک پولی می‌گیرند می‌خواهند یک خبری را لو بدهند. یا می‌خواهد خودنمایی، اظهار علاقه کند، اظهار اطّلاعات کند. یا ترسیده، خوش را باخته، شایعه پخش کند. این‎ها، فقط این‎ها نیست، این‌هایی بوده که به ذهن قاصر من آمده.

خدا رحمت کند یکی از علما را تفسیر می‌گفت، بعد می‌گفت: «این به عقل ناقص من آمد»، بعد شوخی می‌کرد با مخاطبینش، می‌گفت: «ببینم به عقل ناقص شما چی می‌آید؟»، این به عقل ناقص ما این آمده که این‌هایی که شایعه پخش می‌کنند، یکی از این‌ها هستند. مثلاً می‌خواهد همه‌ی مردم به او نگاه کنند، می‌گوید: «خبر دارید؟»، یک خبری نقل می‌کند که به او نگاه کنند. بدحجاب هم همین‌طور است، خیلی از خانم‌ها، دلیل هم ندارند هان، فقط می‌خواهد وقتی راه می‌رود، همه نگاهش کنند. آقایان هم همین‌طور هستند، مثلاً موتور دارد می‌رود، یک‌مرتبه وسط خیابان چرخ جلویش را بلند می‌کند، حالا ممکن است خودش را هم بکشد هان، ولی می‌خواهد مردم نگاهش کنند.

افرادی که کمبودی دارند، این حرف از من نیست، امام کاظم علیه السلام فرمود: هر کس دست به یک کارهایی می‌زند که نمود  داده بشود، این عقده‌ای هست، یعنی کمبود دارد. دکّان را می‌گوید نه، من اسم گوجه را ببری، حالم به هم می‌خورد. هی هم رفقا می‌آیند می‌گویند گوجه، این می‌گوید حالم به هم خورد. حالا گوجه مثل آلوچه، چه فرق می‌کند؟! دکّان است، می‌خواهد مردم نگاهش کنند. فرق … عطسه که می‌کند، می‌خواهد با همه‌ی عطسه‌ها فرق بکند. می‌آید مسجد نماز بخواند، همه می‌گویند: «آمین»، این می‌گوید: «آمین». مریضی؟! مثل باقی‌ها بگو آمین، یک جوری آمین می‌گوید که مردم نگاهش کنند و چه‌قدر آدم‌های موتورسوار، اسب‌سوار، دوچرخه‌سوار، ماشین سوار رفتند خودشان را نشان بدهند، هلاک شدند، یعنی فدای این شده. شهید شد، در راه چی؟! چرا افراد شایعه درست می‌کنند؟

3- خطر سوء استفاده از اعتماد مردم در امور دینی

خیلی‌ها در کارهای مذهبی دخالت می‌کنند. یک بنده خدایی، حالا نمی‌دانم بگویم بنده خدا، یا بنده‌ی شیطان، یک کسی، می‌شناسمش کیه، یک زمانی هم اوایل انقلاب در نهضت سوادآموزی بود، اوایل انقلاب. ایشان آمده بود تهران و یک مشت افراد را دور خودش جمع کرده است و می‌گفت: «من استخاره می‌کنم و خبر غیب می‌دهم.» من این را می‌شناختم، نه سواد آن‌چنانی دارد، نه، هیچ، یک آدم بسیار عادی هست، نمی‌گویم آدم بدی هست، یک آدم معمولی هست. دختر من آمد خانه‌ی ما گفت: «ایشان با تلفن استخاره می‌کند، چند تا هم تلفن دارد، تلفن‌هایش را هم به مریدهایش می‌دهد، وقتی هم قرآن را باز می‌کند، می‌گوید تو می‌خواهی چه کنی، علم غیب هم دارد!» من به دخترم گفتم: «بنشین اینجا، زنگش بزن.» زنگ زد، گفت: «من …»، نگفت خانم چه کسی هستم، گفت که: «یک استخاره کن برای من»، گفت: «قرآن را باز کن»، گفت خب بسم الله، قرآن را باز کرد، گفت: «این صفحه، سطر اوّلش را بخوان»، گفت: «سطر اوّلش را می‌خوانم، «وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ»» (إسراء/ 67) تا آخر، سطر اوّل را خواندی، این صفحه‌ی روبه‌رو سطر آخرش را بخوان، «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» (إسراء/ 86). گفت: «خیلی خب، شما ازدواجت به تأخیر می‌افتد. وقتی هم ازدواج کنی، تا چند سالی بچّه‌دار نمی‌شوی.» حالا این‌که دختر من هست، بچّه‌هایش فارغ‌التحصیل دانشگاه هستند. سی سال پیش ازدواج کرده.» من گفتم: «نان می‌خواهی بخوری؟ این چه کاری هست مثلاً؟! برای چی همچین می‌کنی؟! چه‌طور به قرآن تحمیل می‌کنی، سلیقه‌ی خودت را می‌چپانی در قرآن. اگر از قرآن استفاده کنی، خب باید تفسیر بلد باشی، وگرنه این‌که می‌گویی تو همچین می‌شوی، همچین می‌شوی، از کجا می‌گویی همچین می‌شوی؟!»

امام باقر علیه السلام فرمود: «مراد از اهل استنباط، ائمه‌ی معصومین هستند.» خبری شنیدید، به اهل استنباط بگویید، آن‌ها تحلیل کنند، امام فرمود اهل استنباط امامان معصوم هستند.

4- گوش به سخنان ولی‌فقیه، در مسایل فتنه‌انگیز

اخبار امنیتی را نباید پخش کرد، وظیفه‌ی مسلمان‌ها رازداری است. اخبار نظامی باید به یک مرکزی وارد بشود، تحلیل بشود، بعد در اختیار مردم گذاشته بشود، «رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ» (نساء/ 83)، یعنی تا خبری را شنیدید، هیچی نگویید، نه بگویید بله، نگویید نه، بدهید به یک اتاق فکری که معصوم باشد، دستتان به معصوم نمی‌رسد، یک فقیه عادل باشد، یعنی نزدیک‌ترین آدم به امام معصوم همین است، یا خود امام معصوم باشد، یا اگر دستت به امام معصوم نمی‌رسد، کسی باشد که امام معصوم گفته باشد وقتی دستتان به من نمی‌رسد، به ایشان مراجعه کنید.

خبر را شنیدید، به امام بگویید، دستتان به امام نمی‌رسد، به اهل استنباط بگویید، استنباط، یعنی همان که فقیه ما می‌گوییم، ولایت فقیه. از این معلوم می‌شود که استنباط مخصوص احکام فقهی نیست، مال نماز و روزه نیست، می‌گوید اخبار غیبی، پیروزی‌ها و جنگ‌ها، این‌ها را هم بدهید به مرجع تقلید، او برایتان تحلیل کند، حدّاقل خاطر آدم جمع می‌شود که این پول نگرفته این را بگوید، نترسیده این را بگوید، ملاحظه‌ی کسی دیگر را هم نمی‌کند، رودربایستی با کسی ندارد، حرف‎هایش حساب شده هست.

یک بنده خدایی مادرش از دنیا رفت، دفتر آقا می‌خواست یک کار شیرینی بکند، کار شیرین. یک تسلیت نوشت، گفت: «خبر فوت مادر شما را به حضرت آیت الله فلان گفتیم، ایشان به شدّت ناراحت شد و طلب مغفرت کرد.» آوردند آقا امضا کند، گفت: «من به شدّت ناراحت نشدم، من امضای دروغ …»، دروغ امضا کردن هم مثل دروغ گفتن است، دروغ گفتن گناه کبیره هست. شما امروز مثلاً الآن روز هست، بنویسی امشب شب است، همین که دروغ هم بنویسی، دروغ گفتن و دروغ نوشتن، هر دو گناه کبیره هست، من امضا نمی‌کنم، من به شدّت ناراحت نشدم. رفتند نامه را عوض کردند که خبر فوت مادر جنابعالی را به آیت الله عظمای فلانی گفتند، ایشان ناراحت شد و تسلیت گفت. گفتند: «آقا این را امضا کن». اوّلی چی بود؟ «به شدّت»، بلند بگویید: «به شدّت»، دوّمی شدّتش را برداشتند، نوشتند ناراحت شد. رفت امضا کند، گفت: «نه، من ناراحت هم نشدم، عمر طبیعی‌اش بوده، هشتاد، نود سالش بوده، دیگر من اصلاً ناراحت نشدم»، گفت: «آقا چی بنویسیم؟»، گفت: «بنویسید خبر فوت ایشان را شنیدیم، خدا ایشان را رحمت کند، به شما هم صبر بدهد.»

خبری شنیدید، تصمیم نگیرید، به کسی نگویید، ولی به اهلش بگویید، اهلش را حدیث فرمود امام معصوم هست، اگر دستتان به امام معصوم نمی‌رسد، فقیهِ عادلِ بی‌هوس. سه تا شرط دارد: فقیه باشد، عادل باشد، بی‌هوس باشد.

خب یک صلواتی بفرستید. اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. شایعه نسبت به افراد، نسبت به زن و بچّه. می‌آیند پهلوی پدرزن از داماد می‌گویند، می‌روند برای مادر شوهر از عروس می‌گویند، هر خبری که، حتّی اگر کسی دوست داشته باشد که آبروی کسی را بریزد، خبر داری؟ یک خبری شنیده، با موبایلش این خبر را منتشر می‌کند به کسی دیگر، همین که خوشش می‌آید که آبروی کسی ریخته بشود، خوش آمدن هم گناه کبیره هست.

5- کیفر الهی، برای علاقه به ریختن آبروی دیگران

معمولاً علاقه گناه کبیره نیست، مثلاً شما شراب دوست داری؟ نه، تا نخوری گناه نیست، دوست داشتن گناه نیست، ربا را دوست داری، دزدی را دوست داری، دوست داشتن گناه نیست، امّا اگر دست به عمل بزنی گناه است. دوست داری کسی را بِکُشی، تا نکشی گناه نیست، دست به اسلحه بردی گناه هست. تنها جایی که می‌گوید دوست هم داشته باشی گیر دارد، می‌گوید دوست داشته باشی آبروی کسی را بریزی، آیه‌اش را هم برایتان بخوانم: «یُحِبُّونَ»، یعنی دوست داری، «یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ» (نور/ 19)، دوست داری که نسبت به مؤمنین این حرف‌ها پخش بشود، بالأخره مسلمان بود، یا نه؟ این شایعه علیه یک مسلمان هست، شما هم که دوست داری این شایعه پخش بشود، همین دوست داشتن، «لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (نور/ 19)، عذاب ألیم مالِ گناه کبیره هست، ما نباید خوشمان بیاید.

من شنیده بودم که علامت مؤمن، امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «علامت مؤمن این است که وقتی تعریفش را بکنی، ناراحت بشود.» خب من گفتم نمی‎شود، آدم وقتی تعریفش را بکنند، خوشحال می‌شود. مگر می‌شود؟! این را من در آیت الله میرزا جواد تهرانی، از علمای درجه یک مشهد بود، دیدم. من منزل ایشان بودم، آیت الله صدر آمده بود دیدن ایشان. ما هم یک طلبه‌ی گمنامی بودم، او هم آیت الله صدر که آیت الله هست، آقا میرزا جواد آقا هم آیت الله هست. چون خانه‌ی آیت الله تهرانی بود، ایشان رفت یک چایی آورد. تا چایی را گذاشت پهلوی ایشان، آیت الله صدر فوری خم شد و دست آقای تهرانی را بوسید. من آنجا صحنه را شاهد بودم که وقتی دست را بوسید، آیت الله تهرانی رنگش پرید، سفید شد، رفت افتاد و حضرت علی درست می‌گوید، علامت مؤمن این است که وقتی تعریفش را کنی، بدش بیاید، نه خوشش بیاید.

علاقه‌ها باید کنترل بشود، نمی‌توانیم ما هر چیزی را بگوییم، «یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ» (نور/ 19)، دوست دارد پخش بشود، تو اگر دوست داری، چرا این غلطی را از قرائتی شنیدی، چرا گفتی؟ وارسی کنیم ببینیم دلیل چی هست، ثابت شد، خواهد شد، ثابت نخواهد شد، عمدی بوده، سهوی بوده، دفعه‌ی اوّلش بوده.

6- برخورد سخت با شایعه پراکنان در جامعه

حالا، راجع به شایعه چند تا جمله بگوییم. اوّل اتمام حجّت کنید. یک آیه داریم در قرآن، سوره‌ی احزاب هست، آیه‌های آخر سوره‌ی احزاب است، می‌گوید ببین به شما بگویم، اتمام حجّت کنید، یعنی اوّل به شما می‌گویم، بعد هم برخورد می‌کنم برخورد انقلابی، «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ»، اگر منافقون دست برندارند از این شایعه‌پراکنی‌ها؛ «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ» (احزاب/ 60): این پیغمبر ما تو را بر آن‌ها می‌شورانیم، حسابی حالشان را می‌گیریم. دست بردارید، اگر دست برندارید چنین. به خصوص گاهی وقت‌ها به اسم خنده. روزی که مکّه فتح شد، مردم مکّه گفتند: «حالا پیغمبر با ما چه خواهد کرد؟ بالأخره ما یک عمری پیغمبر را اذیت کردیم، خاکستر سرش ریختیم، توهین کردیم، شکنجه دادیم اصحابش را.» آمدند گفتند: «یا رسول الله، مکّه را امروز شما گرفتی، بت‌‎ها را هم شکستی، می‌خواهی چه کنی؟ با ما می‌خواهی چه کنی؟» گفت: «یوسف با برادرهایش چه کرد؟»، گفتند: «یوسف برادرهایش را بخشید»، گفت: «من هم همه‌ی شما را بخشیدم. منتها یوسف ده، یازده تا برادر را بخشید، من کلّ مردم مکّه را بخشیدم، کلّ مردم مکّه را بخشیدم.»

اتمام حجّت کنید، بگویید ببین دفعه‌ی آخرت باشد، اگر دفعه‌ی دوّم، الآن در این حمله‌ای که اخیراً شده، بارها مسئولین نظام گفتند که اگر اسرائیل غلطی بکند، این دفعه دیگر یکی به ده تا، بزن در رو تمام شد. من دیدم یک سرودش هم کردند این بزن در رو تمام شد. اوّل اتمام حجّت کنید، بعد تند حرف بزنید، یعنی ساعت اوّل تند حرف نزنید، این یک.

سعه‌ی صدر اندازه دارد. دو بار، سه بار، چهار بار گفتیم. قرآن روی «کانُوا» خیلی عنایت دارد، می‌گوید: «کانُوا یَفْسُقُونَ» (بقره/ 59، انعام/ 49، اعراف/ 163 و 165، عنکبوت/ 34)، «کانُوا یَفْقَهُونَ» (توبه/ 81)، «کانُوا»، «کانُوا» یعنی این کاره هست. یک وقت یک کسی، یک بار از دستش درمی‌رود یک کاری می‌کند.

یک خاطره یادم آمد، برایتان بگویم. بنده خدا در اصفهان زندگی می‌کرد، سوار تاکسی شد. وقتی شوفر رفت تاکسی پول بگیرد، دست کرد در جیبش دید عجب! پول ندارد. به راننده گفت: «آقا، من لباسم را پوشیدم، پول تویش نگذاشتم، ببخشید حالا چه کنم؟» راننده یک نگاهی کرد و گفت: «بخشیدمت، نمی‌خواهد، مهمان من باش، برو.» خدا که می‌خواهد مشت آدم را باز کند، آدم خوبی بود هان، ولی حالا، مدّت‌ها گذشت، یک بار دیگر همین آقایی که سوار تاکسی شد پول نداشت، دومرتبه سوار همین تاکسی شد، باز هم پول نداشت. دفعه‌ی دوّم راننده عصبانی شد، گفت: «سیّد»، به زبان اصفهانی: «کارِتِست، کارِتِست». این روی «کانُوا» قرآن خیلی عنایت دارد، می‌گوید: «کانَ» یعنی یک بار، توقّع … خدا رحمت کند دکتر بهشتی را، می‌گفت: «در زمین دنبال فرشته نگردید، هر کسی یک عیبی دارد، ولی بنا نیست هر کس عیب دارد، عیبش را در همه‌ی موبایل‌ها پخش کنند. سعه‌ی صدر اندازه دارد، یک بار، دو بار، اندازه دارد.

گفت رفت دکتر، گفت: «آقا، حافظه‌ام کم شده»، دکتر یک قرصش داد، گفت: «آقا، یادم می‌رود بخورم، برای خوردن هم حافظه‌ام کم شده.» حالا ما می‌نویسیم که یادمان نرود، بعد هم نوشته‌ی خودم را خودم هم نمی‌توانم بخوانم. این قسمت ان‌شاءالله تا آخر عمر به سلامت باشد. یک کسی دولا دولا راه می‌رفت، آدم که دولا می‌شود مثل کمان تیزاندازی، کمان‌ها. یک جوانی به او متک گفت، گفت: «پیرمرد، این کمان را چند خریدی؟»، یعنی این کمر خمیده را چند؟ گفت: «خریدنی نیست، صبر کن، به خودت هم می‌دهند، مجّانی است.»

تسامح و تساهل همه جا جوابگو نیست، این هم یک اصل است. آخر بعضی‌ها می‌گویند حالا با این‌ها بگذریم، کوتاه بیاییم، عجله نکنیم، تسامح اندازه دارد. اگر «کانُوا یَفْقَهُونَ» (توبه/ 81) شد، «کانُوا یَعْمَلُونَ» (بقره/ 134 و 141، مائده/ 62، انعام/ 43 و …) شد، «کانُوا» یعنی این کاره هست، یعنی سیّد کارت هست، تو هر وقت می‌آیی سوار ماشین ما می‌شوی، می‌گویی پول ندارم.

قبل از انقلاب ما می‌خواستیم بیاییم تهران، لباس نو پوشیدیم، پول تویش نگذاشتیم. همین که لباس نو پوشیدم، سوارشدم آمدم اتوبوس که بیایم تهران، شاگرد شوفر گفت: «آقایان کرایه‌هایشان را حاضر کنند» من دست کردم دیدم اِه! قبایم را عوض کردم، دیدم پول تویش نگذاشتم! رفتم به راننده گفتم: «آقا، من را فوری پیاده کن»،گفت: «خبری هست؟»، گفتم: «من برای تهران لباس نو پوشیدم، ولی پول تویش نگذاشتم، حالا شاگرد شما پول بگیرد، متوجّه شدم پول ندارم.» یک نگاهی به من کرد و گفت: «خیلی خب، مهمان من باش، برو بنشین»، گفتم: «آخر من تهران هم پیاده بشوم، اوّل بدبختی‌ام هست، یا همین جا پیاده‌ام کن، یا یک پولی هم بده تهران خرج کنم.» گفت: «چه‌قدر می‌خواهی؟» آن زمان گفتم: «بیست تومان». بیست تومان از شوفر گرفتم و البتّه به او دادم، به او دادم.

7- سعه صدر و تساهل در حدّ لازم، نه بیش‌تر

تسامح و تساهل، صبر کنیم. سه بار به ما گفتند صبر کنید. یک بار، دو بار، سه بار، دفعه‌ی چهارم برخورد انقلابی. همه‌ی قدرت‌ها باید در رهبر حکومت اسلامی جمع بشود. می‌گوید ای پیغمبر به منافقون بگو یا دست بردارید، یا تو پیغمبر را می‌شورانم، «لَنُغْرِیَنَّکَ» (احزاب/ 60)، باید بگوید: «لَنُغْرِیَنَّکَ بِکُم»، شما مسلمان‎ها را می‌شورانیم بر علیه آن‌ها، نمی‌گوید مسلمان‌ها می‌شورید بر کفّار، می‌گوید تو پیغمبر را می‌شورانیم، یعنی پیداست قدرت امّت اسلامی باید متمرکز باشد در شخص رهبر. خدا سه بار گفته من قدرت دارم، یعنی کلمه‌ی «قَهّار»، سه بار کلمه‌ی «قَهّار» به کار برده، مال آنجاست که قدرت متمرکز می‌شود. ببینید این انگشت‌های من اگر این طوری باز به کسی بخورد، سینه‌ی او درد نمی‌گیرد، ولی انگشت من  ممکن است بشکند، امّا اگر این‌ها جمع شد به صورت گره، مشت شد، مشت که شد قدرت پیدا می‌کند، «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» (ابراهیم/ 48، غافر/ 16)، در قرآن این کلمه سه بار تکرار شده، یعنی خدا چون یکی هست، زور دارد، یعنی تفرقه زور تویش نیست، «واحِدِ الْقَهَّار» اگر یکی …

اجمالاً هر چه شنیدید، نه باور کنید، ممکن است آبروی مؤمن بیخود ریخته، زود هم رد نکنید، ممکن است ثابت بشود، سندها را بیاور، می‌گوید آقا، این هم سندش است، این هم سندش است، این هم سندش است. هر چی شنیدید، بوعلی سینا گفته بود مطالب علمی هم که شنیدید، باور نکردید، رد نکنید، بگویید حالا ممکن است، ممکن است حق باشد، ممکن است ناحق باشد. در شایعات آلت دست دشمن نشویم، دشمن‌شادکن نباشیم، زودباور هم نباشیم. نه دیرباور باشیم که هر چی می‌گویی قبول نمی‌کند، نه زودباور که اوّلین حرفی که می‌زنی، باور می‌کند، نه زودباور، نه دیرباور.

مواظب باشیم دین‌فروشی نکنیم، بگوییم آقا ما تابع دلیل هستیم، اگر ثابت شد قبول می‌کنیم، ثابت نشد قبول نمی‌کنیم، بی‌طرف باشیم و جلوی رنگی شدن را هم بگیرید. روزی که حضرت آمدند در مدینه، ریختند عرب‌های مدینه دور پیغمبر که بیا محلّه‌ی ما، می‌خواستند افتخار کنند که روزی که پیغمبر وارد مدینه شد، اوّلین مهمانی‌اش از قبیله‌ی فلان بود. خط‌بازی نبود، خطّ سیاسی، ولی قبیله بازی بود. می‌خواستند قبیله‌ها به هم افتخار کنند قبیله‌ی ما میزبان بود، قبیله‌ی ما میزبان بود. حضرت فرمود هنوز هیچی نشده دارند اختلاف می‌شود، فرمود: «بروید کنار، هر جا شتر خوابید»، این هر جا شتر خوابید یعنی چه؟ یعنی یک کسی که می‌خواهد کار فرهنگی کند، نباید از اوّل رنگی بشود، رنگی بشود، باقی رنگ‌ها گوش به او نمی‌دهند.

دوشنبه 11 تیر 1403  3:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها