0

بافران ديار دلاوران

 
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

خوش به حال اونايي كه در ايام تعطيلات نوروز دلهاشان به نور معنويات منور گردد

س

شنبه 28 اسفند 1389  3:57 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا اسلامی به دعوت کانون فرهنگی باقرالعلوم(علیه السلام) مسجد جامع در پنجمین روز از بهار طبیعت بعد از نماز مغرب و عشا در بین نمازگزاران مسجد جامع بافران با تبریک سال نو سخنانی چند در مورد سال نو و دعای تحویل سال و تفسیر این دعا ایراد نمودند.

qlx8kmuh128g37w10nt.jpg3lj63wesdp45mwc3u7tu.jpgo4d8ajwurnodyv130m8j.jpg

همچنین ایشان در خصوص پیام نوروزی مقام معظم رهبری و نام گذاری امسال با عنوان سال جهاد اقتصادی و اهمیت این موضوع  نیز تأکید کردند.

در پایان مراسم روال 4 روز اول سال که مسابقه فرهنگی و اهدا جوایز بود به تعدادی از شرکت کنندگان در این مراسم به قید قرعه جوایزی از سوی کانون فرهنگی باقرالعلوم(علیه السلام) مسجد جامع اهدا شد.

 

74i0o2dhhw1bqmcxg3.jpgrklu2hextv2pv5ovx6x.jpg

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:31 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران
دوشنبه 8 فروردین 1390  5:31 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

خدایش هزاران بار بیامرزد مرحوم ملا جواد امامی را که چه فرزندان گلی دارد.

گلهایی بهشتی با رایحه ی بهشتی .

حاج محمود امامی را همه می شناسید .نیاز به معرفی ندارد .برادر بزرگوار معلم شهید احمد امامی .

فرزند پدری وارسته و مادری مومنه از تبار ملامظفر بزرگ .این شیخ وآخوند فرزانه .این شاعر و این امام جمعه قدیم روستا .

با چشمانی آبی درست همرنگ چشمهای مادرش وچشمهای احمد وچشمان مادر من که بارها گفته ام وتکرار کرده ام که من به این چشمها و این پدر وپسران  ومادر بدهکارم ، و وام دارم .

دوست دیرینه دوران پرشور انقلاب من وآقای اسلامی و دکتر جابرو...........

و خدا می داند وخدا که این مرد چه زحمتها کشید و مرارتها وچه خون دل خورد .اما از آنجایی که افتادگی در مرامش می باشد واین را از اجدادش به ارث برده است .خود را خادمی می داند  وبس .

و من می دانم وخدا ،

وچون احتمال می دهم که راضی نباشد از ذکر بسیاری از زحماتش خوداری می کنم .

اما آن که در بالاست وجای حق قرار دارد، مطمئن هستم که به فرشتگانش دستور کتابت  خدماتش  را داده است .

بزرگی از تباری بسیار بزرگ .برای ادامه تحصیل حوزه ،همراه آقای اسلامی و سایر بچه های روستا پس از گذرانیدن دوره های حوزه علمیه نایین به قم هجرت کرد .

در دوران انقلاب در قم وتهران ونایین ویزد بسیار باهم بودیم .

نمایشنامه بلال به همت والای او در نایین و مزرعه کلانتر به روی صحنه رفت وخوش درخشید و خودش نقش بلال این یار پیامبر را به عهده داشت و الحق که خوش درخشید در این کارکتر واین نمایش .

قلمی رسا ،بیانی شیوا ،اندوخته علمی قوی از نکات برجسته ای است که او را متمایز می نماید .

اگر ساعتها برایت سخن بگوید خسته نمی شوی ، چرا که انگار زبان حالت را می گوید .و راوی زندگیت می باشد.

واکنون کارمند دادگاه انقلاب است که نمی دانم بازنشسته شده یا نه .اما در این سالهای سال بسیار خدمت کرد .

مردی ساده زیست و مردم دار .عاشقی بی قرار. کبوتری سبک بال .فرزندی از حاشیه کویر که چون بسیاری از یاران ، آبرو به این روستای حاشیه کویر داده و می دهد.

در تمام طول زندگیش، در دلها ی ما  تخم محبت می کارد وبر جان ما لطف، و بر کشتهای ما باران رحمت خود را فرو می ریزد.

در مکتب عشق و دوست داشتن بردار است  وچه خوش گفت آقای شالبافان

"پدرم گفت و چه خوش گفت که در مکتب عشق

هر کسی لایق آن نیست که بردار شود "

والحق که این مرد واین صمیمی یار، بردار زندگی همه ماست .

به داشتن چنین فرزند خدومی در روستا افتخار می کنیم و من افتخاری ویژه، که آشنای مادریم می باشد و چشمان آبی همچون چشمهای مادرم  در صورت چون ماهش همیشه می درخشد و به زندگی ،ایمان وامید می دهد.

از رب النوع عشق وشمشیر، می خواهم که روح متعالی پدر بزرگوارش را که بسیار به آبادی خدمت کرد، قرین رحمت نماید و زندگی  برادر بسیار بزرگش را  وشهیدش را سر لوحه زندگی ما قرار دهد. و خواهر مکرمه اش را در بهشت  منزل و ماوا  دهد. و والده بزرگوارش را به سلامت بدارد تا من نیز هر بار او را می بینم چهره معصوم مادرم را تداعی کنم .

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:32 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

غضنفر آبدارخانه حاج حسین چهارشنبه 3 فروردین1390 ساعت: 12:44

سلام گرم غضنفر بر نویسندگان فهیم و دوست داشتنی وبلاگ نسیم بافران
از اینکه دل نوشته های این آبدارخانه بر دل شما نشسته و محبت کرده اید در وبلاگ زیبایان قرار داده اید از قول خودم وآقا بسیار تشکر می کنم و قدردانی .
خدا می داند ومن واین چایی دیشلمه ها که در این آبدارخانه که به اندازه یک دنیا عاطفه است ومحبت این مرد دست کشیده از دنیا وزندگی چه عشقی دارد و چه عاطفه ای به این روستا .
جایتان خالی با آقا دیروز زدیم به اطراف و اکناف و حدود دویست تایی عکس از همه چایی که آقا خاطره داشت گرفتیم که اگر خدا بخواهد واین چراغ آبدارخانه در عصر یارانه و رایانه نمی دانم روشن بماند با توجه به مناسبتها و دل نوشته ها کمک آقا می کنم و بیذاریم تو وبلاگ .
به اتفاق آقا سری به همه جا زدیم و آقا که ماشا..انگار تو اروپا آمده است .
نمی دانید چه کیفی می کند از هر گوشه ای که رد می شود .
من مانده ام که این مرد چقدر خاطره دارد
در هر حال دست گلتان درد نکند .بازم اگر دوست داشتید .هر چه را که دوست دارید از این آبدارخانه گوارای وجودتان
وبه قول آقا اگر نوشته های ما قلقلکتان می دهد گوارای وجودتان
بخوانید وحظش را ببرید اگر حظی داشته باشد .
به خداوند پاکیها می سپارمتان و دعا وسلام ویزه آقا دو چندان خدمتتان

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:33 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

در نگاهت خستگی معنا نداشت

وسعت پاک تورا دریا نداشت

آه ای جاری تر از خورشید و نور

کاشکی هر گز نمی کردی غروب

انا لله وانا الیه راجعون 

بهار با تمام زیبایش روزهای غمگینی هم دارد .متاسفانه در سومین روز بهار شاهد خزان یکی از فرزندان مرد خدوم روستا جناب مرحوم اعظمی  بودیم .

خدا رحمت کند فرزند آقای اعظمی را که چه زود از میان همه رفت .و چه نابهنگام .

مرحوم علی اعظمی فرزند بافران نیز در این بهار خزانی شد .

ضمن عرض تسلیت به خانواده آن مرحوم واخوان گرامیش و همشیره مکرمش و تسلیت خاص خدمت حاج احمد آقای حسنی داماد آن عزیزان از خداوند سبحان برای آمرزش روح بزرگش علو درجات را خواستاریم و بقای عمر با سلامت و تندرستی برای کلیه اقوام وخانواده آن مرحوم را خواستاریم .

بهشت ماوای آن عزیز سفر کرده باد . 

از طرف کلیه نویسندگان وبلاگ  .حسین فروزان

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:33 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

صدای پای بهار آمده است .انگار زنگ درب همه خانه ها را زده است .طوفانی برپاست .و هلهله و شوری

درختان لباس نو بر تن کرده اند و شکوفه ها بوی ترنم خواستن می دهند .از هر زاویه ای گلبانگ شادی برپاست .

با زمستان و برف خداحافظی کرده ایم و به عمو نوروز سلامی دوباره خواهیم داد.

همه آماده اند .حتی آنانی که در دورها محکوم به ماندند.

روستا صفای دیگری دارد .لطفی دو چندان .کوچه پراز خاطره های دیدارو لبخندهای عاطفه .

به دیدار همدیگر می رویم .روی همدیگر را می بوسیم .عزیزان خویش را در آغوش می فشاریم .به بهانه عید .به بهانه نوروز .به بهانه یکسال دوری وندیدن ،و خوش به حال ما ایرانیها که چنین سنت باستانی پسندیده ای داریم .

خود را از ازدحام کوچه رها می کنم .از شلوغی خانه . از حال واحوالپرسی کوچه ،از جیغ وفریادهای کودکانه ،با لباسهای نو و پولهای عیدی در دست برای خریدن تنقلات از دکان .......از رفت وآمدهای سالی یکبار اما زیبا .

دلم در این هوای بهاری نیز گرفته است. ای کاش باران می آمد.

"می خواهم مثل خواب راحت جمعه مثل یک تکه سنگ تنها ،از همه دنیا بی خبر باشم  .

دوست دارم در اقیانوس غرق شوم وبی قایق در اعماق دریا مثل پریان دریایی رها باشم

انگار پیرامون من چهاردیواری  بلندی  کشیده اند ومن محبوسم

بدون باران  روزها نمی گذرند ولباسهای عادت هر روز روی بند رخت آویزان است "

اختیارم را می سپارم به پاهایم  .دنبال او .یار او .همراه او .این صمیمی یار دیرینه ام .این یدک کش بی جیره ومواحب سالیان سال هیکلم  .

پیاده  ونفس زنان ،سربالایی آرامستان را طی می کنم .

بر سر هر تربتی دلداده ای با عزیز خود نجوا می کند .و سرودی دارد.

گل های گلدانهای سنبل در برابر وزش نسیم سرد بهاری مقاومت می کنند .آب سرد آب  انبار سنگ تربتها را جلا بخشیده  و گرد وخاک ها را زدوده است .

خود را در مقابل تربت  مادر می بینم .کنار گلدان سنبلی  که  سعید چند روز قبل از عید پیشکش مادر وپدر کرده است .

به اوسلامی دوباره می دهم .جواب سلامم را با اشکهای مروارید گونه چشمهای آبی اش می دهد .

- ماما عیدوت نوبارک   

- چقدر پیر شدی.چوکار کردی پیسر خوی  خودت ؟ 

ومن چه دارم که به مادر بگویم .در دلم می گویم آری مادر پیر شده ام .روزگار پیرم کرد .غم داری ونداری زمانه نبود .غم نداری شماست  که پیرم کرده ومی کند. هر چه بگویم از فراق مادر کم گفته ام . هر چه از یتیمی بگویم کم گفته ام .

دستی به موهای کم پشتم می کشد .با تمام احساس، با تمام خواستن .از عمق وجود

موهای سفیدم را یکی یکی برانداز می کند .چروکهای صورتم  را شماره می کند .و مرواریدهای اشک است که از چشمانش سرازیر می شود.

- چه زود پیر شدی  ماما ؟

- خیلی زود

ومن چه جوابی دارم که به این مادر بدهم .

با هم درد دل می کنیم .از همه جا وهمه کس .از زمستان منجمد قلب من تا بهار نوشکفته خواستن افراطی مان .

از یتیمی برایش می گویم وتنهایی .از درد غربت ودوری .از بایدها ونبایدها ،

از مریضی خواهر و ……..

دستهایم را در دستان گرمش می گیرد .

- ماما  نم خوای بریم سر خاکی  پیروت ؟

- نم خوای  سال نو را بش تبریک بیگی  ؟

-  پیروت مونتظر ماست .زیاد مونتظروش نیذاریم  .

دستان سردم از گرمای وجود مادر جان می گیرد .بر می خیزیم .راه طولانی نیست تا دیدار پدر.

خود را در آغوش پدر همچون آهویی خرامان رها می کنم .بر دستان زخم خورده از رنج دورانش ،بوسه ها می زنم .می بویم .به وجد می آیم .به شور می نشینم .

چه زیباست محفل صمیمی من ومادر وپدر، این مثلث خواستن وعشق و محبت ،

در این روز بهاری، در آرامستان پاکیها ،در این ازدحام آرامستان.

چه لحظه های خوشی داریم  در این دیدار . و از هر دری سخنی،گفتی ،شنودی

 واز هر سخنی ،پندی .

برای پدر نیز بسیار سخن می گویم .داستان دوران را ،غم حرمان را،عشق  خواستن را ،مثنوی فراغ را .

واین مرد خدا، مرا همچون همیشه به صبوری می خواند .

و نصیحت که پسرم . به خدا متوسل شو، واز بارگاهش بخواه تا قلبت را با نور ایمان صیقل دهد .

دستهای بچه هاست که دستان مرا می گیرد ودرخواست که بلند شو .تا کی می خواهی اینجا بنشینی .میهمان داریم .بچه های عموها آمده اند.اخوی که  اصفهان است .بزرگ خانواده فعلا تویی  .به دیدنت می آیند .بلند شو .هوا سوز دارد وسرما می خوری .

نمی توانم با مادر وپدر خداحافظی کنم .

ماما من زود بر می گردم . حدود ۱۵ روزی اینجایم.

- برو ماما  .ما هم میایم  .پیروت هم می یاد .عموها هم می یاند .برو و به مهمانا بیرس  . تنهاتان نمگذاریم  .

درمسیر سرازیری به طرف خانه به یاد حرف پدر می افتم که می گفت" به خدا متوسل شو "

آری به خدا

وبه یاد مناجات خواجه عبدا... می افتم و زمزمه می کنم

"الهی ،به حرمت آن نام که تو خوانی وبه حرمت آن صفت که تو چنانی ،دریاب که می توانی .

الهی ،عمر خود بر باد دادم و بر تن خود بیداد کردم ،گفتی وفرمان نکردم ،درماندم ودرمان نکردم .

الهی عاجز وسرگردانم ،نه آنچه دارم دانم ونه آنچه دانم دارم .

الهی ،اگر تو مرا خواستی ،  من آن خواستتم که تو خواستی .الهی ،به بهشت وحور چه نازم ،مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم .

الهی ،در دلهای ما جز تخم محبت مکار وبر جانهای ما جز الطاف و رحمت خود منگار، و بر کشتهای ما جز باران رحمت خود مبار.

الهی ،به لطف ،ما را دست گیر وبه کرم ،پای دار

الهی ،حجاب ها از راه بردار وما را به ما مگذار"

و بچه ها، انگار در دلشان برایم آمین می گویند .

نزدیکهای خانه یکی از بچه ها فریاد می زند که شما کجا هستید ؟

همه به دیدنتان آمده اند وشما .........................

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:34 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

صدای پای بهار آمده است .انگار زنگ درب همه خانه ها را زده است .طوفانی برپاست .و هلهله و شوری

درختان لباس نو بر تن کرده اند و شکوفه ها بوی ترنم خواستن می دهند .از هر زاویه ای گلبانگ شادی برپاست .

با زمستان و برف خداحافظی کرده ایم و به عمو نوروز سلامی دوباره خواهیم داد.

همه آماده اند .حتی آنانی که در دورها محکوم به ماندند.

روستا صفای دیگری دارد .لطفی دو چندان .کوچه پراز خاطره های دیدارو لبخندهای عاطفه .

به دیدار همدیگر می رویم .روی همدیگر را می بوسیم .عزیزان خویش را در آغوش می فشاریم .به بهانه عید .به بهانه نوروز .به بهانه یکسال دوری وندیدن ،و خوش به حال ما ایرانیها که چنین سنت باستانی پسندیده ای داریم .

خود را از ازدحام کوچه رها می کنم .از شلوغی خانه . از حال واحوالپرسی کوچه ،از جیغ وفریادهای کودکانه ،با لباسهای نو و پولهای عیدی در دست برای خریدن تنقلات از دکان .......از رفت وآمدهای سالی یکبار اما زیبا .

دلم در این هوای بهاری نیز گرفته است. ای کاش باران می آمد.

"می خواهم مثل خواب راحت جمعه مثل یک تکه سنگ تنها ،از همه دنیا بی خبر باشم  .

دوست دارم در اقیانوس غرق شوم وبی قایق در اعماق دریا مثل پریان دریایی رها باشم

انگار پیرامون من چهاردیواری  بلندی  کشیده اند ومن محبوسم

بدون باران  روزها نمی گذرند ولباسهای عادت هر روز روی بند رخت آویزان است "

اختیارم را می سپارم به پاهایم  .دنبال او .یار او .همراه او .این صمیمی یار دیرینه ام .این یدک کش بی جیره ومواحب سالیان سال هیکلم  .

پیاده  ونفس زنان ،سربالایی آرامستان را طی می کنم .

بر سر هر تربتی دلداده ای با عزیز خود نجوا می کند .و سرودی دارد.

گل های گلدانهای سنبل در برابر وزش نسیم سرد بهاری مقاومت می کنند .آب سرد آب  انبار سنگ تربتها را جلا بخشیده  و گرد وخاک ها را زدوده است .

خود را در مقابل تربت  مادر می بینم .کنار گلدان سنبلی  که  سعید چند روز قبل از عید پیشکش مادر وپدر کرده است .

به اوسلامی دوباره می دهم .جواب سلامم را با اشکهای مروارید گونه چشمهای آبی اش می دهد .

- ماما عیدوت نوبارک   

- چقدر پیر شدی.چوکار کردی پیسر خوی  خودت ؟ 

ومن چه دارم که به مادر بگویم .در دلم می گویم آری مادر پیر شده ام .روزگار پیرم کرد .غم داری ونداری زمانه نبود .غم نداری شماست  که پیرم کرده ومی کند. هر چه بگویم از فراق مادر کم گفته ام . هر چه از یتیمی بگویم کم گفته ام .

دستی به موهای کم پشتم می کشد .با تمام احساس، با تمام خواستن .از عمق وجود

موهای سفیدم را یکی یکی برانداز می کند .چروکهای صورتم  را شماره می کند .و مرواریدهای اشک است که از چشمانش سرازیر می شود.

- چه زود پیر شدی  ماما ؟

- خیلی زود

ومن چه جوابی دارم که به این مادر بدهم .

با هم درد دل می کنیم .از همه جا وهمه کس .از زمستان منجمد قلب من تا بهار نوشکفته خواستن افراطی مان .

از یتیمی برایش می گویم وتنهایی .از درد غربت ودوری .از بایدها ونبایدها ،

از مریضی خواهر و ……..

دستهایم را در دستان گرمش می گیرد .

- ماما  نم خوای بریم سر خاکی  پیروت ؟

- نم خوای  سال نو را بش تبریک بیگی  ؟

-  پیروت مونتظر ماست .زیاد مونتظروش نیذاریم  .

دستان سردم از گرمای وجود مادر جان می گیرد .بر می خیزیم .راه طولانی نیست تا دیدار پدر.

خود را در آغوش پدر همچون آهویی خرامان رها می کنم .بر دستان زخم خورده از رنج دورانش ،بوسه ها می زنم .می بویم .به وجد می آیم .به شور می نشینم .

چه زیباست محفل صمیمی من ومادر وپدر، این مثلث خواستن وعشق و محبت ،

در این روز بهاری، در آرامستان پاکیها ،در این ازدحام آرامستان.

چه لحظه های خوشی داریم  در این دیدار . و از هر دری سخنی،گفتی ،شنودی

 واز هر سخنی ،پندی .

برای پدر نیز بسیار سخن می گویم .داستان دوران را ،غم حرمان را،عشق  خواستن را ،مثنوی فراغ را .

واین مرد خدا، مرا همچون همیشه به صبوری می خواند .

و نصیحت که پسرم . به خدا متوسل شو، واز بارگاهش بخواه تا قلبت را با نور ایمان صیقل دهد .

دستهای بچه هاست که دستان مرا می گیرد ودرخواست که بلند شو .تا کی می خواهی اینجا بنشینی .میهمان داریم .بچه های عموها آمده اند.اخوی که  اصفهان است .بزرگ خانواده فعلا تویی  .به دیدنت می آیند .بلند شو .هوا سوز دارد وسرما می خوری .

نمی توانم با مادر وپدر خداحافظی کنم .

ماما من زود بر می گردم . حدود ۱۵ روزی اینجایم.

- برو ماما  .ما هم میایم  .پیروت هم می یاد .عموها هم می یاند .برو و به مهمانا بیرس  . تنهاتان نمگذاریم  .

درمسیر سرازیری به طرف خانه به یاد حرف پدر می افتم که می گفت" به خدا متوسل شو "

آری به خدا

وبه یاد مناجات خواجه عبدا... می افتم و زمزمه می کنم

"الهی ،به حرمت آن نام که تو خوانی وبه حرمت آن صفت که تو چنانی ،دریاب که می توانی .

الهی ،عمر خود بر باد دادم و بر تن خود بیداد کردم ،گفتی وفرمان نکردم ،درماندم ودرمان نکردم .

الهی عاجز وسرگردانم ،نه آنچه دارم دانم ونه آنچه دانم دارم .

الهی ،اگر تو مرا خواستی ،  من آن خواستتم که تو خواستی .الهی ،به بهشت وحور چه نازم ،مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم .

الهی ،در دلهای ما جز تخم محبت مکار وبر جانهای ما جز الطاف و رحمت خود منگار، و بر کشتهای ما جز باران رحمت خود مبار.

الهی ،به لطف ،ما را دست گیر وبه کرم ،پای دار

الهی ،حجاب ها از راه بردار وما را به ما مگذار"

و بچه ها، انگار در دلشان برایم آمین می گویند .

نزدیکهای خانه یکی از بچه ها فریاد می زند که شما کجا هستید ؟

همه به دیدنتان آمده اند وشما .........................

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:34 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

زمستان رفت وبهار با هزار امید و آرزو آمد

درختان لباس زمستانی را از تن بیرون کردند و جامه بهاری پوشیدند.

شکوفه ها خبر از تولدی دیگر می دهند .از معادی دیگر .رستاخیزی دیگر

به دیدن همدیگر می رویم .سال نو را به همدیگر تبریک می گوییم .صله رحم به جای می آوریم .

دوستان وآشنایان را بعضی از ما غربت نشینان بعد از یکسال زیارت می کنیم .از حال و روز همدیگر باخبر می شویم .

اما در این میان و در این بهار جای همه آنانی که در سالهای گذشته از میان ما رفتند خالیست و خالیتر جای آن عزیزانی که امسال هجرت کردند و در این بهار در میان ما نیستند .

یادمان باشد که شادیهایمان را با هم تقسیم می کنیم و غم هایمان را

که همه از یک نسل و ریشه ایم .از یک قبیله

اصلا مگر قبیله لیلی و مجنون دو قبیله اند . چه کسی این را گفته است و می گوید

نه هر دو از یک طایفه اند،چرا که درد مشترک دارند.از یک خونند واز یک ریشه .

وما در این روستا، ظاهرا از چند خانواده ایم، اما حقیقت مطلب همه از تبار عاطفه ایم .

از عشیره دوست داشتن .از تیره خواستن .

تا بوده وهست در غم وشادی های همدیگر شریک بوده وهستیم .

در گرفتاریها به دیدار همدیگر می رویم .در شادی های  هم نیزبا هم  دست افشانی می کنیم

شور ونشاط را به سراچه قلب همدیگر می بریم .

و در یک کلام همه بافرانی هستیم و روستایمان را دوست داریم .

یادمان باشد که در این عید کسانی هستند که متاسفانه عزادارند .عزیزی را از دست داده اند

امانتی دارند در آرامستان پاکی ها

چشمهایشان اشک آلود است .غم بر چهره دارند .

به دیدنشان بشتابیم .خود را در غم آنان شریک بدانیم .

سری به خانه سالمندان بزنیم .چشم های زیادی منتظر قدوم ماست .

خدا میداند هر قدمی که بردارید عاطفه وعشق را تقسیم کرده اید و دوست داشتن را .

نمی دانم، در سنی نیستم که خدای نکرده نصیحت بکنم .به عنوان فرزند کوچک و خیلی کوچک ،از قبیله خواستن ، از شما خواهش کرده ام ومی کنم و لا غیر .

که شما خوبان معلم من در همه مراحل زندگیم بوده اید .

من به عنوان فرزند روستای عاطفه، آرزو دارم که بهار را با هم تقسیم کنیم .

کدورتهایی اگر در دل داریم مردانه حذفش کنیم .اصلا جامه چرکین کدورت را اگر خدای نکرده بر تن داریم بیرونش بیاوریم

و هزاران امید که سال جدید مبدا موفقیتهای تازه باشد.

بهارتان مبارک و نوروزتان هزاران بار مبارکتر

و به قول خودمان شو سال ماه نو ، نوبارک 

 

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:35 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

هرچند روزهای پایانی سال 1389 می باشد و همگان درگیر آماده شدن برای خوشامدگویی به سال جدید می باشند، اما دلم نیامد این موضوع را در همین سال صحبت نکنیم. این یکی دو روز فرصتی دست داد تا دست به قلم برده و دو سه نکته در باب طرح حرم تا حرم بافران به عرض برسانم.
ابتدا نگاهی به طرح می اندازیم:
آنگونه که اعلام گردید قرار است در این طرح زمینهای حسینیه تا پادرخت و بعد از آن تا فلکه ورودی شهر بافران، خریداری شده، و در این زمینها طرحهای ذیل پیاده گردد:

1- احداث بلوار حسینیه تا قدمگاه و سپس تا میدان ورودی شهر
2- بازسازی و تعریض شبستان حسینیه
3- بازسازی و در واقع دوباره سازی قدمگاه
4- ایجاد ساختمانهای خدماتی مانند شهرداری بافران  و فضای سبز و ...
5- ایجاد مجتمع تجاری و پاساژ
6- ایجاد سفره خانه سنتی و مهمانسرا
 
و امیدوارم چیزی از قلم نیفتاده باشد.
طبق اعلام اولیه مسئولان، این طرح حدود 10 میلیارد تومان هزینه دارد و حداقل 10 سال به طول می انجامد.(طرحی که به گفته برخی منابع آگاه 10 میلیارد و به گفته برخی از منابع آگاه تر(!) 4.5 میلیارد هزینه دارد و از همینجا می توان به ریزبینی و دقت نظر طراحان پی برد... البته تفاوت زیادی که نیست، 4.5 تا 10، همه ش 5.5 میلیارد فرقشه ... چیزی نیست که ، الکی بزرگش می کنید!!!)
 
در ادامه تنها به صورت گذرا و کلی چندمورد پیرامون این طرح به عرض می رسانم:
اینکه طرحی فرهنگی در بافران پیاده گردد و زیرساختهای لازم برای پاسداشت و نگهداشت فرهنگ غنی بافران و بازتولید هویت تمدنی این شهر فراهم گردد، امری بسیار نکو و شایسته تقدیر و تشکر است. بی شک لازمه رشد درست و منطقی یک شهر، همین امر بوده و بازتولید و نگهداشت این فرهنگ غنی نیاز به صرف هزینه های اینچنینی نیز دارد.
خدای ناکرده هیچگاه نباید تجربه نایین تکرار گردد که سرمایه هایی چون مسجد جامع، بازار، قلعه، و منازل تاریخی و فرهنگ غنی این شهر همگی در راستای توسعه شهر فدا گردیده اند.
 
پس از پذیرش این که این دغدغه بسیار مقبول و شایسته تقدیر است اشکالات خاص و مهمی به طرح وارد می گردد که نیاز به توضیح کوتاهی دارند. مانند:
1-      تملیک و در اختیار گرفتن زمینهای این منطقه از صاحبان آنها، کاری نه تنها دشوار، بلکه شاید غیرممکن به نظر آید.

توضیح زیادی نمی دهم و هرکس در این گفته بنده شک دارد نگاهی به کتابخانه نیستانی و تکه زمین به تملک در نیامده آن، و یا نگاهی به عدم اهدای برخی زمینها به حسینیه که باعث کوچک و بلندی اضلاع آن شده بیندازد تا خود بخواند حدیث مجمل را ...

 
2-      این طرح درواقع مجموعه ای از چند طرح است که نباید آنها را با هم در قالب یک پروژه نگاه کرد:

طرح بازسازی شبستان حسینیه و پادرخت
طرح ایجاد مسیر و جاده و بازسازی ساختار و بافت شهری بافران در آن منطقه
طرح ایجاد مجتمع تجاری و پاساژ و سفره خانه
طرح ایجاد سایر ساختمانهای مورد نیاز مانند شهرداری و...

خوب، طرح اول که بازسازی شبستان و پادرخت است، بی شک لازم الاجرا بوده و توسعه روستا و شهر و کمبود ظرفیت این اماکن برای مراسمات عزاداری، لزوم چنین طرحی را برهمگان عیان می نماید.

 طرح دوم که بازسازی ساختار شهری مانند ایجاد بلوار و ... است و طرح چهارم مانند ایجاد شهرداری هم امری است که شاید الآن نیازی به آن نباشد اما در سالهای آتی (مثلا ده سال یا بیست سال بعد) شاید به آن نیاز گردد.( البته گمان نمی کنم اولویت جدی بافران باشد)

 اما طرح سوم که ایجاد پاساژ و سفره خانه است، این طرح در صورتی موفق می باشد که بافران به یک قطب گردشگری تبدیل گردد.

لازمه تبدیل بافران به قطب گردشگری آن است که یا آنقدر محیط باستانی یا طبیعی بکر و دست نخورده داشته باشد که توریست را از همه جا به خود جذب کند(مانند روستاهای شهرستان(!) خور) که بافران اینگونه نمی باشد.

و یا آنکه بر سر مسیر ترانزیتی و پرترددی باشد که فی الحال اینگونه است.

اما در آینده...

3-      صرف مبلغ ده میلیارد تومان برای چنین طرحی، نیاز به محاسبه سود و هزینه جدی دارد، چرا که بخشی از این مبلغ از بیت المال(و جیب دولت) و بخش دیگر نیز توسط خود مردم(و جیب ملت) تامین خواهد شد.
بار دیگر تنها سوال می پرسم:

اگر گمان کنیم ده میلیارد تومان یکجا آماده اهدا شده باشد هم، آیا عقل منطقی حکم می کند که چنین جایی طرف شود؟ چه می شود اگر این توان و هزینه مسئولان برای ایجاد دو یا سه طرح صنعتی و نیمه صنعتی در بافران مصروف گردد و از سود آن کارخانه ها برای انجام امور فرهنگی عمرانی مانند همین پروژه حرم تا حرم استفاده گردد؟ یا مثلا در مراسم بافرانیان خارج نایین به جای پرزنت طرح حرم تا حرم یک یا دو طرح صنعتی پرزنت گردد و با این کار از یک سو جمع کثیری از جوانان مشغول به کار گردند و از سوی دیگر سود آوری هنگفت این طرحها برای شهر می توانند هزینه های مورد نیاز برای طرحهای خدماتی و عمرانی دیگر را تامین کند.

سوال اینجانب از پیشنهاد دهندگان این طرح حرم تا حرم آن است که در ازای صرف 10 میلیارد تومان در شهر، چه چیزی عاید این مردم خواهد شد؟؟؟
آیا جوانان بیکار به شغل دائمی دست پیدا خواهند کرد؟
آیا سودآوری اقتصادی برای بافران ( و عامه مردم) خواهد داشت؟
آیا می توان عدد دقیق R.O.R این طرح را مشخص کرد تا بدانیم چند سال بعد این ده میلیارد تومان هزینه صرف شده به مردم بازخواهد گشت؟؟؟؟

حقیقتا چه چیزی عاید مردم خواهد کرد؟ این طرح با این عظمت که از آن توصیف گردیده است وبی شک در طی اجرا بسیار بیشتر از این مبلغ 10 میلیارد تومان هم طی این ده سال هزینه خواهد داشت چه دردی را از مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی شهر بافران برطرف خواهد نمود؟؟؟

یک محاسبه خیلی ساده می کنم

اگر فرض کنیم متوسط روزانه 100 نفر در تمام سال از بافران بازدید نمایند... (شاید این عدد برای نایین هم اکنون از 20 -30 نفر بیشتر نباشد) و هر نفر برای بافران 10 هزارتومان (بدون اضافه شدن درصد تورم و سود افزایش بهره پول) اضافه شود... می شود در سال حدود 365 میلیون تومان

ما فرض می کنیم 500 میلیون تومان (!!!)

یک محاسبه ساده می گوید بیست سال طول می کشد (بدون محاسبه تورم) تا این طرح بازگشت سرمایه داشته باشد...

آیا به نظر شما بیست سال برای بازگشت سرمایه طرح زمان مناسبی است؟

و از سوی دیگر این ارقام که اینجانب دادم اصلا و ابدا امکان ندارد و بسیار ایده آل است.

و اگر واقع نگریسته شود شاید بازگشت سرمایه این طرح بیش از 50 سال گردد...

آری 50 سال...

4-      به گمان بنده مهمترین دلیل پیشنهاد دهندگان این طرح برای بافران، وجود محور ترانزیتی و حجم بالای مسافر در کنار شهر بافران است که باعث می شود در ایام پر سفر آمار گردشگران فزونی یابد.

اما ...

نگاهی به خبرگزاری رسمی شبکه حمل و نقل کشور (تین نیوز) در این خصوص خالی از فایده نیست:

«تین نیوز: با بهره برداری از راه در حال احداث رامشه – ابركوه، ترافیك مسیر اصفهان – یزد- بندرعباس به این مسیر منتقل می‏شود.
 مهدی حافظ فرقان رئیس اداره راه و ترابری جرقویه با اشاره به این كه جرقویه 800 كیلومتر راه همسنگ و 250 كیلومتر راه روستایی دارد، گفت: این شهرستان به لحاظ قرار گرفتن در قطب كشاورزی، صنعتی و دامداری از ترافیك روز افزونی برخوردار است.
وی یكی از پروژه‏های مهم حوزه استحفاظی خود را پروژه مهم و در دست اقدام رامشه- ابركوه ذكركرد و گفت: این پروژه در مرز مشترك اصفهان – یزد قرار دارد كه با اجرای آن، ترافیك مسیر اصفهان – نائین - یزد كاهش می‏بابد.
رئیس اداره راه و ترابری جرقویه ادامه داد: 63 كیلومتر مسیر رامشه اصفهان -ابركوه یزد در استان اصفهان و 40 كیلومتر آن را در حوزه استان یزد می‏باشد كه كاهش40 كیلومتری مسیر ترانزیتی بندرعباس- اصفهان را به دنبال دارد.»

منبع لینک خبر را نیز قرار می دهم، هرچند پیش از این نیز اخوی گرام در این خصوص مطلبی را قرار داده بودند:
http://www.tinn.ir/vdcciiq1.2bq448laa2.html

(اخبار غیر رسمی از جدا شدن مسیر تهران یزد هم خبر می دهند که خبر کامل تر را به زودی به اطلاع خواهیم رساند...)

آری...

در حقیقت درحالی این طرح بدون دوراندیشی های لازم در حال اجرا است که نه تنها صرف این هزینه در حالت عادی نیز فایده درخوری برای مردم نخواهد داشت، بلکه با اجرای پروژه کاهش ترافیک جاده اصفهان یزد، عملا تمام ترافیک اصفهان بندرعباس (و بالطبع تهران نایین بندرعباس) به مسیر اصفهان ابرکوه یزد یا (تهران اصفهان ابرکوه یزد) منتقل خواهد شد.

با احداث این مسیر بخش اعظمی از ترافیک جاده نایین یزد که از کنار شهر بافران می گذرد کاهش خواهد یافت، و در این صورت به هیچ وجه چنین طرحی توجیه اقتصادی نخواهد داشت...

5-      اصولا طرح اینچنینی بسیار بلندپروازانه دیده شده است، احداث یک پاساژ در محدوده ای که عملا مرکزیت شهر نیز نمی باشد و در گوشه ای از بافران است، نشان از آن دارد که بسیار ایده آل دیده شده که مردم بخواهند سراغ این پاساژ بیایند. شاید نیم نگاهی به طبقه دوم پاساژ گل سرخ نایین که نیمه خالی افتاده است بد نباشد...

شاید نیازی به توضیح بیشتر نباشد. اینجانب نه تخصص خاصی در این خصوص دارم و نه وقت زیادی صرف جمع آوری مطالب نموده ام. اما با همین اندک مطالب در دسترس و طرح نکات کلی و همه فهم در این خصوص سوالی را از مسئولان محترم دارم:
 
آیا نباید در این طرح بازنگری های عمیقی صورت گیرد؟ آیا صرف 10 میلیاردتومان برای چنین طرحی در حالی که وضعیت جوانان جویای کار در بافران (که با کارگری کارخانه ها به خوبی خواهند توانست روزگار بگذرانند) نابسامان است امری معقول و منطقی است؟ چرا باید تمام توان اجرایی بافران به مدت ده سال بر روی این پروژه معطوف گردد؟

آیا نباید دوباره دید؟

 

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:36 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

ضمن عرض تبریک سال نیامده غضنفر دلش برای نویسندگان وبلاگهای بافران شدیدا تنگ شده است .می خواهد آنها را از نزدیک ببیند و آشنا شود .

میگوید آقا حالا که این همه کوبیدیم وآمدیم حیفه که دوستانت را نبینیم

می بینم بنده خدا حق دارد .اینقدر تو آبدارخانه من دود چراغ خورد تا من مطلب بنویسم که خدا می داند.

میگم باشه غضنفر جان من امشب یک فرا خوان میدم تو وبلاگ که تو عیدی یکی از بچه ها سر خیر بشود و در یک مکانی مثلا مسجد جامع جند ساعتی همدیگر را ببینیم .

آشنا بشویم و عقلمان را سر هم که برای تعالی این روستای شهر شده چه باید کرد .

نوشته های همدیگر را نقد منصفانه کنیم .ببینیم که اصلا چه باید بنویسیم

یک محفل دوستانه .انسی با وبلاگ نویسان

اما خدا می داند من فقط یکی دو تا را می شناسم .به دلیل اینکه اینجا نیستم .اما فراخوان می دهم شاید ممد رضا زحمت این کار را کشید .

غضنفر خوشحال می شود ایوا..آقا ما پایه هستیم .هر چند ساعتی که طول بکشد .وظایف آبدارخانه هم به عهده من

دست گلت درد نکند که همه جا ما را شرمنده می کنی غضنفر .

ببینیم چه کسی یا علی را می گوید که من و تو یا حسینش را بخوانیم .

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:36 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

ضمن عرض تبریک سال نیامده غضنفر دلش برای نویسندگان وبلاگهای بافران شدیدا تنگ شده است .می خواهد آنها را از نزدیک ببیند و آشنا شود .

میگوید آقا حالا که این همه کوبیدیم وآمدیم حیفه که دوستانت را نبینیم

می بینم بنده خدا حق دارد .اینقدر تو آبدارخانه من دود چراغ خورد تا من مطلب بنویسم که خدا می داند.

میگم باشه غضنفر جان من امشب یک فرا خوان میدم تو وبلاگ که تو عیدی یکی از بچه ها سر خیر بشود و در یک مکانی مثلا مسجد جامع جند ساعتی همدیگر را ببینیم .

آشنا بشویم و عقلمان را سر هم که برای تعالی این روستای شهر شده چه باید کرد .

نوشته های همدیگر را نقد منصفانه کنیم .ببینیم که اصلا چه باید بنویسیم

یک محفل دوستانه .انسی با وبلاگ نویسان

اما خدا می داند من فقط یکی دو تا را می شناسم .به دلیل اینکه اینجا نیستم .اما فراخوان می دهم شاید ممد رضا زحمت این کار را کشید .

غضنفر خوشحال می شود ایوا..آقا ما پایه هستیم .هر چند ساعتی که طول بکشد .وظایف آبدارخانه هم به عهده من

دست گلت درد نکند که همه جا ما را شرمنده می کنی غضنفر .

ببینیم چه کسی یا علی را می گوید که من و تو یا حسینش را بخوانیم .

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:37 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

عصری خسته و مانده از گزلان  خودم را به نایین رساندم .انگار تو پیشانی چروک شده من نوشته اند .........

همگی رفتیم ویک خانه تکانی حسابی کردیم .شومینه را آماده کردیم و جایتان  خالی چایی منقل وهیزمی را نوش جان .

کلی حاجی نهال از اصفهان خریده بود و نشا کردیم .نهال گلابی وانگور وگیلاس و به و بادام و چند تا گل رز در رنگهای مختلف

گفتیم که باغ ویلا را آماده کرده باشیم که اگر دوستان منت گذاشتند و سری به بچه یتیم  زدند آبرو داری باشد .

آمدیم نایین و من یک راست گاز ماشین را گرفتم و آمدم بافران .

و با سعید بعد از نمی دانم چند سال بخچه را زیر بغل گذاشتم و عبای خدا بیامرز بابایی  را رو دوشم انداختم و از کوچه خاطره زدیم به حمام در مسجد آینه .

حمامی که برای من خاطره ها داشت ودارد .

کنار تخت سمت راست نه از خدابیامرز حسین حمامی خبری بود ونه از خدابیامرز علی حمامی و نه از نوه ونتیجه های آن عزیزان .

تو رختکن دم کرده چند تا جوان مشغول پوشیدن لباس که من هیچکدامشان را نمی شناسم

سلامی می کنم از میان جمع جواب سلامم را یک نفر می دهد .ظاهرا می شناسمش .اما متاسفانه پیری ودوری و فراموشی بد دردی است .نام او را به یاد نمی آورم .

حال و احوال .

کیایی  پور  ممد آقا ؟

توضیح می دهم که بازنشسته شدم و فعلا  شهردار زنجانم .

پور ممد آقا یک کاری برا خویت دس وپا کر گو آدم بیکار دیونه بو .

یک ماشین هگیر و مسافر کشی ایکر یا تو یک آژانس .....

چه جوابی دارم که به این بنده خدا بدهم ...........................................

تعارف می کند که

ایگه چرک داری رختوم ور ویچی

از او تشکر می کنم .

سعید من می شناسمش ولی اسمش یادم نیست .وسعید می گوید جواد محمود بود .

داخل حمام غوغایی است .تا دلت بخواهد از این بچه های چره .که متاسفانه هیچکدامشان را نمی شناسم .

رطوبت گرم بدنم را به حال می آورد ومشت ومال سعید خستگی امروز را از تنم بیرون می کند .

پشتم را می ذارم رو موزاییک های کنار تخت حوضجو به یاد سالهای قبل که آنقدر گرم بود که چند دقیقه بیشتر طاقت نمی آوردی ولی انگار از آن گرما خبری نیست .

تنم را به آب گرم دوش می سپارم و می آیم  روی تخت می نشینم

هنوز سنت قدیمی پا برجاست .تعارف کردن برای چرک همدیگر

لیف زدن همدیگر . مشت و مال  همدیگر

اما حمام حمام قدیمی نیست .درب دوشها آلومینیم زنگ زده .دوشها درب وداغون .کاشیکاری که مپرس .و نه از کانادان و......

با خودم میگم که خرج این حمام مگر چقدر می شود .

در مقابل هزینه هایی که ................. . این هزینه اصلا پرت بعضی از بودجه ها نمی گردد.

در عجبم برای مردمی که برای نهار تاسوعا وعاشورا نزدیک بیست هزار پرس غذا می دهند آنهم بی ریا و صادقانه و با عشق واخلاص

اما  حمام عمومیشان  به این روز افتاده است .

درست است که اکنون در بیشتر خانه ها حمام وجود دارد وشاید master room

حمام درب مسجد کجا و حمام داخل خانه کجا .

من نمی دانم از چه کسی و از چه ارگانی باید خواهش کنم .تمنا کنم که فکری بکنند

هم برای بازسازی و هم برای هزینه های آب وبرق و گازش در عصر یارانه ها .

حداقل من با توجه به تخصصم میدانم که هزینه آن آنقدر نیست که نگران کننده باشد و نتوان از عهده اش بر آمد.

همت کنند همه یاران .خیرین .شهردار محترم .شورای شهر گرامی .نماینده بسیار محترم که قولش را نیز داده بود....

و همه آنان که دل می سوزانند برای ولایتشان .

از هر کس توقع نداشته باشم خدا می داند از دکتر حسنی نماینده محترم توقع دارم به عنوان نماینده این مردم و کسی که هنوز تبلیغات انتخاباتیش روی دیوار این حمام خودنمایی می کند و به عنوان عضو کمسیون بهداشت و نیمچه قولی که داده بود به قول خود عمل کند .به خدا حیف است .اگر درب این حمام بسته شد بعدا تاسف خواهیم خورد. 

و وظیفه خود می دانم که خدابیامرزی و فاتحه ای بخوانم برای خدابیامرز حسین حمامی و فرزند ناکامش و همسرش و همچنین خدابیامرز علی حمامی وهمسرش که بسیار زحمت کشیدند و خون دل خوردند تا این حمام باقی بماند .در آن زمستانهای سرد ودر آن تابستانهای گرم کنار تون  حمام

خداوند همگیشان را بیامرزد.

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:37 PM
تشکرات از این پست
bafrani
bafrani
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

خود را کنار بخاری تخت همشیره رها می کنم و لب تابم را روشن می کنم

خدا را شکر که غضنفر همراهم نبود وگرنه آبرو برایم نمی گذاشت .

ما کلی برایش  قمپوز در کرده بودیم که روستایمان شهر شده است.خیابان فلان بازگشایی شده است .بلوار ورودی و فلکه درختکاری شده است.طرح حرم تا حرم کلید خورده است و بافران شاید ..... گردد   و .....

اما باز با خود می اندیشم ، مگر بازسازی  این حمام چقدر.........

آری مگر بازسازی  این حمام چقدر......

س

دوشنبه 8 فروردین 1390  5:38 PM
تشکرات از این پست
BAFRANI
BAFRANI
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 811
محل سکونت : تهران

پاسخ به:بافران ديار دلاوران

خدایش هزاران بار بیامرزد مرحوم ملا جواد امامی را که چه فرزندان گلی دارد.

گلهایی بهشتی با رایحه ی بهشتی .

حاج محمود امامی را همه می شناسید .نیاز به معرفی ندارد .برادر بزرگوار معلم شهید احمد امامی .

فرزند پدری وارسته و مادری مومنه از تبار ملامظفر بزرگ .این شیخ وآخوند فرزانه .این شاعر و این امام جمعه قدیم روستا .

با چشمانی آبی درست همرنگ چشمهای مادرش وچشمهای احمد وچشمان مادر من که بارها گفته ام وتکرار کرده ام که من به این چشمها و این پدر وپسران  ومادر بدهکارم ، و وام دارم .

دوست دیرینه دوران پرشور انقلاب من وآقای اسلامی و دکتر جابرو...........

و خدا می داند وخدا که این مرد چه زحمتها کشید و مرارتها وچه خون دل خورد .اما از آنجایی که افتادگی در مرامش می باشد واین را از اجدادش به ارث برده است .خود را خادمی می داند  وبس .

و من می دانم وخدا ،

وچون احتمال می دهم که راضی نباشد از ذکر بسیاری از زحماتش خوداری می کنم .

اما آن که در بالاست وجای حق قرار دارد، مطمئن هستم که به فرشتگانش دستور کتابت  خدماتش  را داده است .

بزرگی از تباری بسیار بزرگ .برای ادامه تحصیل حوزه ،همراه آقای اسلامی و سایر بچه های روستا پس از گذرانیدن دوره های حوزه علمیه نایین به قم هجرت کرد .

در دوران انقلاب در قم وتهران ونایین ویزد بسیار باهم بودیم .

نمایشنامه بلال به همت والای او در نایین و مزرعه کلانتر به روی صحنه رفت وخوش درخشید و خودش نقش بلال این یار پیامبر را به عهده داشت و الحق که خوش درخشید در این کارکتر واین نمایش .

قلمی رسا ،بیانی شیوا ،اندوخته علمی قوی از نکات برجسته ای است که او را متمایز می نماید .

اگر ساعتها برایت سخن بگوید خسته نمی شوی ، چرا که انگار زبان حالت را می گوید .و راوی زندگیت می باشد.

واکنون کارمند دادگاه انقلاب است که نمی دانم بازنشسته شده یا نه .اما در این سالهای سال بسیار خدمت کرد .

مردی ساده زیست و مردم دار .عاشقی بی قرار. کبوتری سبک بال .فرزندی از حاشیه کویر که چون بسیاری از یاران ، آبرو به این روستای حاشیه کویر داده و می دهد.

در تمام طول زندگیش، در دلها ی ما  تخم محبت می کارد وبر جان ما لطف، و بر کشتهای ما باران رحمت خود را فرو می ریزد.

در مکتب عشق و دوست داشتن بردار است  وچه خوش گفت آقای شالبافان

"پدرم گفت و چه خوش گفت که در مکتب عشق

هر کسی لایق آن نیست که بردار شود "

والحق که این مرد واین صمیمی یار، بردار زندگی همه ماست .

به داشتن چنین فرزند خدومی در روستا افتخار می کنیم و من افتخاری ویژه، که آشنای مادریم می باشد و چشمان آبی همچون چشمهای مادرم  در صورت چون ماهش همیشه می درخشد و به زندگی ،ایمان وامید می دهد.

از رب النوع عشق وشمشیر، می خواهم که روح متعالی پدر بزرگوارش را که بسیار به آبادی خدمت کرد، قرین رحمت نماید و زندگی  برادر بسیار بزرگش را  وشهیدش را سر لوحه زندگی ما قرار دهد. و خواهر مکرمه اش را در بهشت  منزل و ماوا  دهد. و والده بزرگوارش را به سلامت بدارد تا من نیز هر بار او را می بینم چهره معصوم مادرم را تداعی کنم .

س

دوشنبه 15 فروردین 1390  10:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها