جود و بخشش
جود و سخاوت، از بارزترین صفات پیشواى هفتم علیه السلام بود. آن گرامى امكانات مالى خود را كه از راه زراعت و كشاورزى به دست آورده بود، در اختیار نیازمندان مىگذاشت؛ چندانكه كیسههاى بخشش وى ضرب المثل مردم مدینه شده بود و مردم به یكدیگر مىگفتند: «تعجب از كسى است كه كیسه بذل و بخشش موسى بن جعفر علیه السلام به وى ریده باشد ولى باز هم اظهار تنگدستى كند.» «4»
ابن صباغ مالكى در وصف سخاوت آن گرامى مىنویسد:
«موسى كاظم علیه السلام، پارساترین، داناترین، بخشندهترین و بزرگ منشترین شخصیت عصر خویش بود. او از بینوایان مدینه تفقد مىكرد و پول و دیگر نیازمندیهاى ضرورى را به خانه هایشان مىبرد، بدون آن كه آنان متوجه شوند كه از كجا رسیده است، مگر پس از رحلت آن حضرت.»
خطیب بغدادى مىنویسد:
« موسى بن جعفر علیه السلام فردى سخاوتمند و بزرگوار بود؛ هر گاه اطلاع مىیافت كه مردى در غیاب آن حضرت سخن ناشایستى به وى گفته است، كیسه پولى كه حاوى هزار درهم بود براى وى فرستاد. كیسههاى پول آن گرامى، دویست، سیصد و چهارصد دینار بود كه بین مردم مدینه توزیع مىكرد. وقتى یكى از آنها به دست نیازمندى مىرسید او را بى نیاز مىساخت.»
بخشش و انفاق امام علیه السلام به دوستان و شیعیان محدود نمىشد، بلكه مخالفان و دشمنان آن حضرت نیز از مواهب و الطاف وى بهرهمند مىشدند. مردى از نوادگان خلیفه دوّم همواره موسى بن جعفر علیه السلام را اذیت مىكرد و هرگاه با آن حضرت روبه رو مىشد لب به ناسزاگویى او و حضرت على علیه السلام مىگشود. یاران امام عرض كردند: اجازه دهید او را به قتل برسانیم. حضرت ایشان را از این كار بازداشت. سپس آدرس او را كه در بیرون مدینه به كشاورزى مشغول بود- جویا شد و خود بدانجا رفت و با مركبش وارد مزرعه وى شد. مرد فریاد زد: زراعت ما را پایمال نكن. امام علیه السلام به سر و صداى او توجّه نكرد و همچنان پیش آمد تا به وى نزدیك شد. از مركب فرود آمد و در كنار او نشست و با تبسّم فرمود: براى این مزرعه چقدر خرج كردهاى؟ گفت: صد دینار. فرمود: چه مقدار امید سود دارى؟ پاسخ داد: غیب نمىدانم. فرمود: گفتم چقدرامید دارى؟ عرض كرد:
دویست دینار. امام علیه السلام كیسهاى را كه محتوى سیصد دینار بود به وى داد و فرمود: این را بگیر، زراعت هم از آن خودت. مرد برخاست و سر امام را بوسید و از حضرتش خواست از لغزشهاى وى در گذرد. امام تبسمى كرد و به مدینه بازگشت.
یك یا چند روز بعد كه امام علیه السلام به مسجد رفت، دید آن مرد در مسجد نشسته است.
چون چشمش به حضرت افتاد گفت:
«اللَّه اعْلَمُ حَیثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»
خداوند آگاهتر است كه رسالت خویش را كجا قرار دهد.
یارانش با شگفتى پرسیدند: داستان تو چگونه است؟ تو كه پیش از این به او بد مىگفتى.
او با دوستانش به ستیزه برخاست و امام علیه السلام را دعا كرد.
امام علیه السلام به یارانش- كه پیش از این قصد كشتن او را داشتند- فرمود: كدام روش بهتر است، قصد و نیّت شما یا رفتار من كه با مبلغى پول او را اصلاح كردم؟
گره گشایى از كار دیگران
پیشواى هفتم علیه السلام نسبت به همه مردم، مهربان و دلسوز بود و در رفع نیازمندیها و مشكلات آنان مىكوشید، هیچ كس بدان حضرت روى نمىآورد مگر آن كه خوشحال و راضى بر مىگشت. على بن طاهر صورى از یكى از اهالى رى نقل مىكند كه گفت:
«یكى از نویسندگان یحیى بن خالد به حكومت رى منصوب شد. من مقدارى مالیات بدهكار بودم و مىترسیدم چنانچه آن را از من مطالبه كند تهیدست شوم. عدهاى گفتند: او طرفدار مذهب اهل بیت است، ولى من همچنان از رفتن نزد او بیمناك بودم. سرانجام تصمیم گرفتم به نزد مولایم موسى بن جعفر علیه السلام بروم و او را در جریان بگذارم، پس از آن كه خدمت امام رسیدم آن حضرت نامهاى بدین مضمون براى والى رى نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. بدان! براى خداوند در زیر عرشش سایهاى است كه از آن بهره نمىگیرد مگر كسى كه به برادرش نیكى كند، یا او را از غم و اندوهى رهایى بخشد و یا او را خوشحال سازد؛ حامل نامه برادر توست.والسّلام»
پس از بازگشت، نزد والى رفتم و گفتم: فرستاده امام صابر هستم. والى با پاى برهنه تا در خانه آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید و از حال امام علیه السلام پرسید و پس از مشاهده دستخط امام علیه السلام نیمى از اموال خود را به من داد، آنگاه اسم مرا از دفتر مالیات حذف كرد و نسبت به بدهى هایم قبض رسید داد»
بردبارى و گذشت
پیشواى هفتم علیه السلام كوهى از بردبارى و گذشت بود. لقب «كاظم» براى آن حضرت حاكى از این خلق نیكو و نشانه شهرت ایشان به فرو خوردن خشم و حلم است.
بسیار اتفاق مىافتاد كه آن گرامى پاسخ بدیها و ناسزاگوییهاى افراد نادان را با نیكى و احسان مىداد.
امام كاظم علیه السلام نه تنها خود در برخوردارى از این صفت، بى نظیر و سرمشق دیگران بود، بلكه- به لحاظ ارجمندى و اهمیت آن- تخلّق به آن را به بستگان و فرزندانش توصیه مىكرد. ابن صباغ مالكى نقل مىكند:
«روزى موسى بن جعفر علیه السلام همه فرزندانش را گرد آورد و به آنان فرمود:
فرزندان من! سفارشى براى شما دارم كه اگر آن را مراعات كنید سودمند خواهید شد: اگر كسى نزد شما آمد و در گوش راستتان چیزى كه ناخوشایند شما بود گفت، سپس از ناحیه گوش چپتان عذر خواهى كرد و گفت من چنین چیزى نگفتم، عذر او را بپذیرید.»
على بن جعفر مىگوید: برادرم موسى بن جعفر علیه السلام فرمود:
«پدرم دست مرا گرفت و فرمود: اى موسى! پدرم محمد بن على دست مرا گرفت آن چنان كه من دست تو را گرفتم و فرمود: پدرم على بن حسین دست مرا گرفت و فرمود: فرزندم! نسبت به هر كس كه از تو خواستار انجام كار نیك شد. نیكى كن؛ چنانچه سزاوار نیكى باشد، چه بهتر و اگر سزاوار نیكى نباشد، تو شایسته انجام آن هستى؛ و چنانچه مردى از جانب راستت به تو ناسزا گفت، سپس متوجه جانب چپت شد و عذر خواهى كرد پذیراى عذرش باش.»