اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
دو سه جلسه، دو جلسه راجع به ظلم صحبت کردیم، جلسهی بعدش راجع به جبران ظلم. بحث را ادامه میدهیم. انسان معصوم نیست، ظلم میکند، بعضی ظلمها روی جهل هست، در دعا داریم: «عَصَيْتُكَ بِجَهْلِي» (بحار الأنوار، ج 94، ص 183). دارد میرود، با ذغال به دیوار مردم شعار مینویسد، خود صاحبخانه بنویسد طوری نیست، امّا اگر شما خواستی به دیوار خانهی مردم شعار بنویسی، باید صاحبخانه راضی باشد. حتّی نگاه کردن، من بنّایی میکنم، در خانه باز هست، شما داری در خیابان، کوچه عبور میکنی، یک نگاه هم به خانهی ما میکنی، درست هست بنّایی میکنیم، در خانه هم باز هست، امّا شما حق نداری نگاه کنی. باید در خانه (1:08) اگر خانمی حجابش خوب نبود، شما حق داری نگاهش کنی؟ نمیدانم ظلم هم درجاتی دارد، ظلم به یتیم گناهش بیشتر است، ظلم به زن گناهش بیشتر است، ظلم به غریب گناهش بیشتر است، یعنی یک چیزهایی هی ضریب گناه را بالا میبرد.
در بحث جبران ظلم بودیم. در قرآن آیات زیادی داریم، میگوید: «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (بقره/ 57، آل عمران/ 117، اعراف/ 160، توبه/ 70، یونس/ 44، نحل/ 33 و 118، عنکبوت/ 40، روم/ 9).
1- ترک مسجد، ظلم به خود
به خودش ظلم میکند. کسی خانهاش کنار مسجد هست، ولی مسجد نمیرود. روایت داریم: «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ» (دعائم الإسلام، ج 1، ص 148)، همسایهی مسجد که نمازش را در خانه میخواند، نمازش ارزشی ندارد. مثل اینهایی که زندگیشان کنار دریاست، امّا شنا بلد نیستند، بابا تو بیانصافی هست، تو کنار رودخانه، کنار دریا خانه داری، شنا بلد نیستی؟!
گاهی وقتها ما یک چیزی را ظلم نمیدانیم. موزی، خیاری، هندوانهای میخورد، پوستش را در کوچه میاندازد، خب اگر یک کسی پایش را روی پوست میوه گذاشت، لیز شد افتاد، آن کسی که پوست را انداخته، او هم مقصّر هست. برف را خانهی همسایه میریزد، یخ میبندد، افراد میآیند بروند، پایشان را روی یخ میگذارند میافتند، آن آقایی که برف را ریخته، برف او سبب شده که زمین یخزده شد، مقصّر هست.
به من گفتند : «مدّتی هست نماز جمع نمیآیی، چرا؟» گفتم: «به خاطری که دو تا عمل زانو روی من شد، من دیگر فعلاً با وسیله باید راه بروم، حالا یا ویلچر، یا واکر.» گفتند: «برو»، گفتم: «نه، من وقتی با واکر میروم، همهی اینهایی که پای خطبهها گوش میدهند، یکمرتبه به من نگاه میکنند قرائتی هست!»، تا میگویند قرائتی هست، حواسشان پرت میشود.
چرا به ما گفتهاند لباس شهرت حرام است؟ یعنی من یک لباسی بپوشم که در خیابان که راه میروم، همه نگاهم کنند. قرآن یک آیه دارد میگوید چرا پوششی داری که آدمهایی که چشمچران هستند، دنبال تو بیفتند، «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» (احزاب/ 32)، نمیگوید: «یَطمَعُون»، یا «فی قُلُوبِهِم»؛ «في قَلْبِهِ»، یعنی حتّی یک نفر چشمش ناپاک باشد، نگاهش سالم نباشد، یک نفر هم، اگر حواس یک نفر را پرت میکند، شما باید لباست را یک جوری بکنی که «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ»، آن که مریض است، یعنی آن که عیّاش و هوسران هست، دنبال هوسش هست، دنبالت راه نیفتد، برای تو کمین نزند.
ظلم به خودش، بچّهها یک امانت هستند، ما اگر این بچّهها را در خانه بدآموزی کنیم، ظلم کردیم، به نسلمان ظلم کردیم. دست من امانت هست، این آقای وسواسی، یا خانم وسواسی، چرا اینقدر آب مصرف میکنی؟ وسواسی میدانی یعنی چه؟ خدا میگوید پاک شد، وسواسی میگوید نه، پاک نشد، پیغمبر و امامان میگویند پاک شد، وسواسی میگوید پاک نشد، مراجع تقلید و همهی علما میگویند پاک شد، این وسواسی میگوید پاک نشد. شما خانم وسواسی، آقای وسواسی، میدانی چه میکنی؟ یعنی پیغمبر تو دروغ میگویید، ای امام صادق دروغ میگویید، همهتان دروغ میگویید، آنها میگویند پاک شد، نخیر دروغ میگویید، پاک نشد، من میگویم پاک نشد. وسواسی در مقابل خدا و پیغمبر ایستاده. بعد آب زیاد مصرف میکند. حالا اگر کسی رفت حمّام و آب زیادی هم مصرف کرد و پولش را هم داد، مشکل حل میشود؟ با دادن پول مشکل حل نمیشود. گاهی وقتها انسان ضامن هست، تو زیاد آب مصرف کردی. عمر وسواسی تلف میشود، چهقدر جوانها، جوانیشان را هرز میدهند.
2- ورزش برای نشاط جسم و روح
ورزش، نتیجهی ورزش باید این باشد که بعد از ورزش انسان نشاط پیدا بکند، ورزشهای که بعدش هیجان و کتککاری هست که این نشاط نیست. یک کسی رفت هندوانه بخرد، گفت: «هندوانه کیلویی چند؟» گفت: «فلان» گفت: «اوه اوه اوه اوه! گران شده!» بعد گفت: «من هندوانه برای رفع عطش میخواستم، این هندوانه به این قیمتی را بخورم، اصلش بیشتر عطش میکنم.» ورزش، نتیجهی ورزش رفاقت و صفا و خنده و شادی باید باشد، این ورزشهایی که اتوبوس میزنند، ماشین میزنند، به هم فحش میدهند، حرف زشت میزنند، این چه ورزشی هست؟! علم باید به آدم نور بدهد، بعضی علمها تاریکی میدهد، من؟! بروم دیدن ایـن؟! بله، اگر معلّم درس نخوانده درس بدهد، یعنی مطالعه نکرده سر کلاس برود، آخوند بدون مطالعه روی منبر برود، پناه بر خدا، اینها همه ظلم است.
خدا رحمت کند آیت الله فلسفی از علمای درجه یک مشهد بود، اخویاش هم از منبریهای درجه یک ایران بود. به او گفتند: «آقا، برو منبر.» گفت: «من دیشب مشکل داشتم، نتوانستم مطالعه کنم، مطالعه نکردم.» گفتند: «آقا یک صلوات میفرستیم، برو منبر.» آقایان هر کس میخواهد آیت الله فلسفی منبر برود، صلوات ختم کند. گفت: «آقا من آمادگی ندارم.»، «صلوات سوّم را بلندتر ختم کن.» هی با زور صلوات آقا را بلندش کردند، روی پلّهی منبر نشست، نقل شد که گفتند: «بدون مطالعه منبر رفتن خیانت به عمر مردم است.»
حالا این حرف آقای فلسفی بود، امام هم همین را میگوید، نه امام خمینی، امام معصوم، امام معصوم میگوید هر کس به مسجد میرود، هشت تا چیزی گیرش میآید، یکی از این هشت تا: «وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً» (تحف العقول، النص، ص 235)، «مُسْتَطْرَف» یعنی جدید، هر کس برود مسجد، حرف جدید یاد میگیرد، یعنی چه؟ یعنی پیشنماز باید مرتّب مطالعهی به روز داشته باشد که هر دفعه بلند میشود حرف بزند، یک چیز نو بگوید، اگر هم چیز نو ندارد، حرف نزند، چه کسی گفته ما هر روز حرف بزنیم؟ شما سه شنبه حرف بزن، برو تا پنجشنبه، برو تا هفتهی دیگر، بدون مطالعه، ظلم است. آقا مرض را نمیدانم، بگو: «آقا من بلد نیستم، مرض شما را تشخیص نمیدهم.» اگر با اینکه مرض را نمیداند، همینطور الکی یک نسخهای میدهد، یا رویش نمیشود بگوید فلان دکتر از من تخصّصش بیشتر است، یا رویش نمیشود بگوید مرض تو را تشخیص ندادم، یا رویش نمیشود بگوید پولی که دادی پس بگیر، هر یک از اینها باشد ظلم است، خیلی مهم است.
گاهی وقتها عبادتهای ما ظلم است. خانهاش را تمیز کند، خب زبالههایش را کجا میریزی؟ در کوچه، خانهات تمیز شد، امّا راه مردم را کثیف کردی. شخصی کنار کوچه جنس میفروخت. امیرالمؤمنین به او خبر داد که: «شما راهبندان کردی؟» دو، سه بار تذکّر داد. گوش نداد، کنار کوچه راهبندان کرده بود، جنس میفروخت. حضرت فرمود: «بروید خرمایش را جمع کنید، بگذارید کنار.»
3- مالکیت، در گرو حفظ حقوق دیگران
ممکن است کسی مالک باشد، ولی حق ندارد هر جوری، حالا مثلاً شما رادیو داری، باید تا آخرین حد صدایش را بلند کنی؟ در ماشین خودت رادیو را روشن کن، امّا معنای اینکه (9:49) ماشین خودم هست، رادیوی خودم هست، مال خودت هست، ولی شما ضامنی، حق نداری صدا را بیشتر کنی.
یک قصّهای هست معروف، شخصی به نام «سَمُره» بود، یکی از مسلمانها بود، یک درختی داشت در یک باغ. باغ مال کسی دیگر بود، منتها در این باغ، یک درخت هم ایشان داشت. به هوای درختش در باغ میآمد و یا الله نمیگفت. صاحب باغ گفت: «آقا، کلّ باغ مال من هست، تو یک درخت بیشتر نداری، خب میآیی یک یا الله بگو، خبر بده.» گفت: «درخت خودم هست، من نمیگویم.» شکایتش را به پیغمبر کرد. حضرت او را خواست، گفت: «شما یک درخت داری، یک درختت را هم به ایشان بفروش، برو یک جایی دیگر درخت بخر، مزاحم ایشان نباش.» گفت: «نمیفروشم!»، «دو برابر قیمت»، «نمیفروشم»، «پنج برابر قیمت میخرم»، «نمیفروشم!» گفت: «من پیغمبر هستم، تو یک درخت را به ایشان بده، من ضامن میشوم یک درخت در بهشت به تو بدهم.» گفت: «نمیدهم!» حضرت فرمود: «برو درختش را بکن، در خیابان بینداز، «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار»» (الكافي، ج 5، کتاب المعیشة، باب الضِّرار، ح 2، ص 292 و 293)، اسلام اجازه نداده تو که مالک هستی، هر جوری که دلت بخواهد.
یک کفترپرانی بود، رفت بالای پشتبام برای کفترهایش، سری هم به خانهی همسایهها میزد، نگاه میکرد. همسایهها گفتند: «آقا تو مردی، نامحرمی، یا الله بگو، شرایط خانهی هر کسی، یک جوری هست، درست نیست هر لحظه، هر جوری دلت خواست، بالا بروی، هر جا را خواستی، نگاه بکنی.» گفت: «من این کار را نمیکنم، پشتبام خانهی خودمان هست، کفترهای خودم هست.» گفت: «خیلی خب»، یک دفعه که کفترهایش جمع شد، ایشان هم صاحب همسایه رفت پشتبام، یک طبل برداشت، شروع به زدن کرد و با این صدایی که راه انداخت، کفترها پریدند، روی پشتبامش ننشستند. گفت: «چرا همچین کردی؟» گفت: «پشتبام خودم هست، طبل خودم هست، چماق خودم هست. چماق خودم، میخواهم بزنم به طبل خودم، روی پشت بام خانهی خودم.» مگر اگر مال خودت هست حق داری هر جوری میخواهی بوق بزنی، هر جوری بخواهی بلندگو، شما یک عمّهای داشتی، خالهای، عمویی، داییای، یا یک کسی از فامیلهایت مردند، یعنی حق داری همهی مردم محلّه را از خواب بیدار کنی؟ الآن یک خانهای که بغل مسجد هست، ارزشش کم میشود، میگویند صبح تا شام، یعنی هر کس مرد، سه بار مردم باید از خواب بپرند، یکی برای فاتحهاش، یکی برای هفتهاش، یکی برای چهلهاش، یکی هم برای سالگردش، یعنی یک مرده چهار تا مراسم میانگین داشته باشد، دو تا، سه تا میانگین، یعنی دائماً همسایههای مسجد در اذیت هستند. من مصیبت داشتم، پدر و مادر من از دنیا رفت، معنایش این نیست که من با بلندگو همسایهها را اذیت کنم. ما در صدای بالا، فقط اذان را گفتند صدایت بلند باشد.
4- شکایت مسجد و قرآن در قیامت
ظلم به خودمان. در حدیث داریم سه چیز در روز قیامت شکایت میکند: «مسجد شکایت میکند که خانهی من نزدیک ایشان بود، ولی در مسجد نمیآمد. قرآن شکایت میکند که هر مجلّه و کتاب و اطّلاعاتی را میخواند، روز میآمد و میرفت، هفته و ماه و سال گاهی میآید و میرود، یک صفحه قرآن نخواند؛ عالم منطقه شکایت میکند که من خانهام در این منطقه بود، یک کسی، یک سؤال از من نکرد.» حدیث داریم، پیداست به اینها ظلم شده، چون شکایت مال مظلوم است. نخواندن قرآن ظلم است، مراجعه نکردن به دانشمندان ظلم است و اگر به اینها توجّه نکنیم، چون در روایت دارد «يَشْكُونَ»، یعنی شکایت میکند، شکایت مال مظلوم است. معلوم میشود اینها مظلومند و ما ظالم هستیم. (الكافي، ج 2، کتاب فضل القرآن، بَابُ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِي الْمُصْحَف، ح 3، ص 613)
کسی اگر آب دارد، خاک هم دارد، ولی گندم میخرد، این هم ظالم هست. حدیث این هست: «مَنْ وَجَدَ مَاءً»، «ماء» یعنی آب، کسی که آب دارد؛ «وَ تُرَاباً» خاک هم دارد، آب دارد، خاک هم دارد، امّا حال کشاورزی ندارد؛ « ثُمَّ افْتَقَرَ» فقیر است، گندم میخرد، «فَأَبْعَدَهُ اللَّه» (وسائل الشيعة، ج 17، ح 21930، ص 40 و 41). حدیث داریم خدا دور کند لطف خودش را از این آدم که آب دارد، خاک هم دارد، ولی ظلم میکند، کشاورزی نمیکند.
به ما گفتند حتّی سر سره خورده نانهایی هم که در سفره میریزد، آنها را دور نریزید، در سطل زباله نریزید، خورده نان زباله نیست.
امام رضا دید در خانهاش یک شاخهی انگور مصرف شده و چند تا دانه انگور به این شاخه انگور هست، غلامها دور انداخته بودند. حضرت فرمود: «چرا دور انداختید؟ این چند تا دانه دیگر دارد.» فرمود: «بشویید، بخورید، نیمه خور کردن غذا اسراف است.»
حاج احمد آقا میگفت: «امام تشنهاش شد. یک لیوان آب به او دادند. مقداری از آب را خورد و روی میز گذاشت. بعد یک دستمال کاغذی در این لیوان گذاشت.» گفتند: «چرا همچین میکنی؟» گفت: «عصر هم که تشنهام میشود، آن نصفهاش را میخورم. من وقتی نصف لیوان آب میخواهم، چرا یک لیوان آب مصرف کنم؟»
در لباس مصرف، در گازویل، در بنزین، در آب، در نفت، در خاک، استعدادها، کتابخانهها، بودجههای مملکت، ما خیلی ظلم میکنیم، ظلم به همهی اینها شده. اینکه حدیث داریم قرآن و عالم و مسجد شکایت میکنند، شکایت، کلمهی شکایت در جایی مصرف میشود که بهش ظلم شده، معلوم میشود اینها مظلومند و ظالمش ما هستیم.
5- زیارت اولیای خدا، بستری برای آمرزش گناهان
از چیزهایی که جبران ظلم میکند، زیارت اولیای خداست. یک آیه در قرآن داریم، آیهاش را بخوانم، در سورهی نساء هست: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ»، یعنی مردم؛ «إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»: وقتی ظلم میکنند به خودشان، مردمی که ظلم به خودشان میکنند، یعنی خلافی میکنند، گناهی میکنند؛ «جاؤُكَ»: ولی میآیند زیارت پیغمبر؛ «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ»: عذرخواهی میکنند؛ «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»: رسول هم در حقّ اینها دعا میکند؛ خدا اینها را میبخشد، «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» (نساء/ 64). مجرم هست، گناه کرده، گاهی یک زیارت میرود، البتّه اگر ظلم به شخص خاصّی بکند، باید آن شخص خاص را راضی کند، امّا نه، نمیداند به چه کسی ظلم کرده، ولی میداند ظلم خیلی کرده، حالا ظلم به چه کسی کرده، آدمهایش را نمیشناسد، اینجا میگوید از چیزهایی که جبران ظلم میکند، زیارت پیغمبر هست. این آیه مال زوّار است، جواب وهّابیها هم هست، چون وهّابیها میگویند: «انسان که مرد، کأنّه، انگار چوب است، انگار سنگ است، مرده هیچ مقامی ندارد.» قرآن میگوید: «نه، پیغمبر که از دنیا رفت، اگر مسلمانان خلافکار زیارت پیغمبر آمدند و عذرخواهی کردند، پیغمبر در حقّشان دعا کند، خدا اینها را میبخشد.» یعنی از چیزهایی که جبران ظلم (17:04) میکند، همین زیارت امام رضا و امام حسین و اینها. باز معنایش این نیست که اگر نماز نخوانیم، برویم کربلا، شما اگر یک عمری نماز نخوانی، صد بار هم به کربلا بروی، این جواب آن نیست، جبران نماز واجب را باید انجام بدهی.
گاهی وقتها میگویند: «ما ظلم کردیم، غیبتش را هم کردیم، ولی تو رویش هم میگویم!» حالا اگر تو رویش هم بگویی، دیگر ظلم نیست؟! پشت سرش غیبت هست، تو رویش هم اهانت هست، فرق نمیکند. روایت داریم کسی که مؤمن را تحقیر کند، تو دیگر حرف نزن! برو نمیفهمی! کسی را تحقیر کند، خدا او را تحقیرش خواهد کرد، «من أهانَ مُؤمِناً» (روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، چاپ قدیم، ج 12، ص 253)، «من حَقَّرَ مُؤمِناً» (الكافي، ج 2، کتاب الإیمان و الکفر، بَابُ مَنْ آذَى الْمُسْلِمِينَ وَ احْتَقَرَهُم، ح 4، ص 351 و …) روایتهای زیادی داریم.
6- دعا برای آمرزش دیگران
دعای دیگران، باعث بخشش هست. مثلاً بنده ظلم کردم، یک کسی، مؤمنی به من میگوید: «خدایا این شیخ را بیامرز.» به همدیگر دعا کنیم. اصلاً حدیث داریم اگر به چهل تا مسلمان، به مؤمن دعا کنی، دعای چهل و یکمی (18:24) شامل خودت هم مستجاب میشود، یعنی اگر میخواهی دعای چهل و یکمی مستجاب بشود، قبل از خودت، به چهل نفر دعا کن.
دستهجمعی دعا کردن، به استجابت نزدیکتر است. یک روز شخصی آمد، گفت: «آقا من در قرآن یک اشکال دارم.» گفتند: «چیه؟» گفت: «قرآن میگوید «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/ 60)، دعا کنید، مستجاب میکنم، من که هر چه دعا میکنم، مستجاب نمیشود!» امام فرمود: «چه جوری دعا میکنی؟!» گفت: «من این جوری …» فرمود: نه، دعا مثل شماره تلفن هست، اگر میخواهی گوشی را بردارد، باید شمارهی خودش را بگیری، شما نگو آقا من هر چه تلفن میگیرم، گوشی را برنمیدارد، چه شمارهای میگیری؟ چه میگویی که خدا گوشی را برنمیدارد؟! بعد امام فرمود دعا یک شمارهای دارد، شمارهی دعا این هست که الآن میخواهم بگویم: «یک، اوّل بسم الله بگوییم، بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ بعد از خدا تجلیل کنیم: «يَا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ»، دعاهایی هست، «أنْتَ الَّذی، أنْتَ الَّذی»؛ نعمتهای خدا را بشماریم؛ برای نعمتها شکر کنیم؛ صلوات بفرستیم؛ عیبهای خودمان را بدون اینکه مردم بفهمند، یواشکی بین خودت و خدا عیبهایت را به ذهنت بیاور، به زبان بیاور، نسبت به عیبها عذرخواهی کن، حالا دعا مستجاب میشود.»
دعا آدابی دارد، غذا خوردن آدابی دارد، لباس پوشیدن آدابی دارد، مهمان شدن، مهمانی رفتن آدابی دارد، ما هم باید با آداب آشنا شویم. من چند بار دیگر گفتم، باز هم میگویم، کتابی مال آیت الله جوادی آملی به نام «مفاتیح الحیاة» هست، چند تا از طلبههای فاضل کمک کردند زیر نظر ایشان، ایشان هم نظارت کامل داشته، این کتاب چاپ شده، بسیار کتاب خوبی هست، شبهای زمستانی، شبی یک صفحه این کتاب را بخوانید، مطالعه کنید. شاید هم در کامیپوترها باشد، نیازی به خریدن هم نباشد، حالا من نمیدانم در سایتها هست یا نه؟ الآن که کامپیوتر در خیلی خانهها هست و خیلی کتابها هم حقّ التّألیف نمیگیرند، کتابهای زیادی هست که میتوانید شما از کامپیوتر استفاده کنید. ظلم نکنید، شبهای زمستانی، شب چلّه، یا شب یلدا مال هندوانه خوردن نیست، حالا هندوانه را شب جلویش هم بخوری، باطل نیست شب بعدش هم بخوری باطل نیست. یک کسی گفت: ما میخواستیم روز عاشورا تعزیه شروع کنیم، اسب نداشتیم، شمر را سوار دوچرخهاش کردیم. درست هست؟» گفت: «آره تعزیهات درست هست.»
7- برنامه مطالعاتی برای بهره بردن از کتابهای مفید
حالا شب یلدا هندوانه بخورید، نوش جانتان، امّا این شبهای زمستانی مال گپ زدن نیست، برنامهی مطالعاتی داشته باشید، این سوادهایی که ما داریم، کم هست، قرآن میگوید همهی دانشمندان کرهی زمین، یک ذرّه سواد بیشتر ندارند، «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (إسراء/ 85)، یعنی همه با هم سوادتان قلیل است، کم است. خودتان را فارغ ندانید، زن حامله فارغ میشود، انسان هیچ وقت از تحصیل فارغ نمیشود. معلّم و استاد دانشگاه و طلبه هر روز باید مطالعه کنند. بله، خسته شدیم، کنار بگذاریم، استراحت، ورزش، همه چی جایش، امّا به درسهای روز قانع نباشیم، از کتابهای کوچک، کتابهای پرمحتوا. در ایران چند تا نهضت جا مانده، یکی از نهضتها، نهضت تلخیص هست، یعنی یک کتاب مفید را میشود خلاصهاش کرد. مرحوم محمّد رضا حکیمی از دانشمندان ایران بود، کتابی راجع به امام زمان علیه السلام به نام «خورشید مغرب» نوشته بود. کتاب، کتاب خوبی هست، ولی هشتصد صفحه هست، کاغذ گران هست، مقوّا گران هست، حوصلهی مردم کم هست، هشتصد صفحه شاید نکشد. خدمت ایشان رفتیم، گفتیم: «آقا ما میخواهیم این کتاب هشتصد صفحهای را یک بروشورش کنیم، یعنی چکیدهاش را در یک بروشور بیاوریم.» گفت: «هشتصد صفحه، در یک بروشور؟!» گفتیم: «اگر کردیم؟» گفت: «نمیتوانید» گفتیم: «حالا اگر انجام دادیم.» گفت: «من ببینم، اگر پسندیدم، اجازه میدهم میلیونی چاپ کنید.» ما این کتاب هشتصد صفحهای را یک بروشور درست کردیم، گفتیم: «صدها هزار حالا چاپ شود.» آن کتاب هشتصد صفحهای باید دو هزار تا، دو هزار تا چاپ بشود، ولی این را میلیونی داریم چاپ میکنیم.
یک کتاب آیت الله ابراهیم امینی دارد، خدا رحمت کند هم آقای حکیمی را، هم آقای امینی را. کتاب «آیین همسرداری»، این کتاب هم حدود سیصد، چهارصد صفحه بود. کتاب خوبی است، ولی سیصد صفحه را یک عروس و یک داماد مطالعه کردنش بعید است. شما اجازه میدهی ما این را چهل صفحهاش کنیم، جزوهاش کنیم؟ گفت: «ببینم خرابش نکنید.» چون گاهی هم آدم میرود خلاصه کند، خراب میکند. ما کتاب چهارصد صفحهای ایشان را در نهضت سوادآموزی تلخیص کردیم، بعد گفتیم صدها هزار چاپ بشود. یعنی یک نهضتی باید بشود، «الغدیر» یازده جلد هست، الحمدلله شده، یک جلد شده، کتابهای مفصّل باشد برای آدمهای پرحوصله، همه آدمها که، ما آدم داریم: بیحوصله، کمحوصله، پرحوصله. برای آدمهای پرحوصله کتابهای عمیق باشد؛ برای آدمهای متوسّط کتابهای متوسّط؛ برای آدمهایی که مختصرند. قرآن میگوید نماز هم میخواهی بخوانی، سالمی بایست، سالم نیستی بنشین، نمیتوانی بنشینی بخواب، «قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» (آل عمران/ 191)، «قِياماً»: یعنی ایستاده؛ «قُعُوداً» یعنی نشسته؛ «وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» یعنی خوابیده. یعنی یک جوری باید بکنیم که تسهیلات. (24:12)
خیلی برنامهها را باید تغییر داد. در مملکت ما طرحِ، برای آموزش و پرورش یک طرحی هست، طرح چی اسمش هست؟ طرح تحوّل که چند سال رویش کار شد و خیلی هم مقام معظّم رهبری عنایت داشتند و دیگران هم زحمت کشیدند، ولی این طرح تحوّل، مرد تحوّل میخواهد، ما طرح تحوّل میخوهیم. طرح تحوّل، غیر مرد تحوّل هست. رجائی مرد تحوّل بود، نوّاب صفوی مرد تحوّل بود. ما خودمان گاهی وقتها پانصد تا معلّم، دبیر یک جا جمع میشوند، سمینار دارند، وقتی ظهر میشود، یکیشان رویشان نمیشود که اذان بگویند، یعنی از گفتن الله اکبر خجالت میکشد. یک کسی که از گفتن الله اکبر ظهر خجالت بکشد، این میتواند آموزش و پرورش را متحوّل کند؟! اگر مرد تحوّل باشد، مثل امام خمینی دنیا را تکان میدهد، اگر مرد تحوّل نباشد، هزار تا هم طرح تحوّل و کارشناس و کارگروه و جمعبندی و هماهنگی و نمیدانم فرآیند و برآیند و شاکلهها، مینشینیم در این الفاظ تاب میخوریم و هیچ کاری هم نمیشود. مرد تحوّل را پیدا کنید، طرح تحوّل درست میشود.
قصّهی تحوّل شبیه قصّهی سخاوت هست. کمک به مردم، پول نمیخواهد، همّت میخواهد، سخاوت میخواهد. کسی اگر سخاوت داشته باشد، با پول کمش هم سخاوت دارد، کسی اگر سخاوت نداشته باشد، پول زیاد هم داشته باشد، به کسی نمیدهد. کمک به دیگران سخاوت میخواهد، نه ثروت، اینها را قاطی نکنیم، عشق میخواهد.
ما استعدادهای بالقوهمان خیلی هست، بالفعلمان کم هست. خیلی بیش از این میتوانیم کار کنیم، بهتر از این میتوانیم کار کنیم، در مدیریت، در سیاست، در اقتصاد، منتها خودمان باید متحوّل بشویم، اگر مس داغ شد، آب هم داغ میشود، مس سرد است، چون مس، ظرف داغ نمیشود، آب هم داغ نمیشود.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»