اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
دو جلسه ما راجع به ظلم و انواع ظلم مطالبی را گفتیم. در این ده، بیست دقیقهای که هستیم بیست و چند دقیقه، میخواهم بگویم حالا ظلم کردیم، جبران ظلم به چه هست؟ جوان بودم، غافل بودم، ظلم کردم، به یک کسی سیلی زدم، مال یک کسی را خوردم، به یک کسی جسارت کردم، ظلم کردم به شاگردم، همسرم، شریکم، فرزندم، همسایهها.
– چگونه ظلم را جبران کنیم؟
امام سجّاد علیه السلام یک دعایی دارد، دعای مکارم الأخلاق، یک جملهاش این است: «وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ»، یعنی چیزهایی که منکر هست، من انجام دادم، میشود تغییرش داد. یک کشاورز یک چیزی را میکارد، خوب نمیشود، سال بعد چیز دیگر میکارد، عوضش میکند. خیّاط لباسی را میبرد، بعد میبیند غلط برید، در فکر جبران میافتد، «وَ فِيمَا أَنْكَرْتَ تَغْيِيرٌ».
«وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ» (فرازی از دعای مکارم الأخلاق) اگر یک چیزی «فَسَدَ» فاسد شد، صلاح، مصلحش را جبران کنید. جبران مهم است که ما اسم جبران را «توبه» میگذاریم. میگویند یک کسی رفت سخنرانی کند، وقتی روی منبر نشست، همهی حرفهایش یادش رفت. گفتند: «آقا چرا صحبت نمیکنی؟!» گفت: «تمام مطالبی که در ذهنم بود که آماده کرده بودم، به شما بگویم، همه از ذهنم پرید.» گفتند: «آقا، حرفها از ذهنت پریده، پایین آمدن از منبر که از ذهنت نپریده، خب یادت رفته پایین بیایید، پایین تشریف بیاورید.» میشود، من سراغ دارم کسی را که از علمای بزرگوار هم بود، نشست درس بدهد، بسم الله که گفت، همه چیزها از ذهنش پرید، یک مقدار نشست، گفت که: «من همهی صفحهی فکرم پاک شد.»
1- توبه از گناه، راه جبران ظلم
چگونه ظلم را جبران کنیم؟
– اوّل باید به فکر جبران باشیم، چون آدم تا به فکرش نباشد، اقدام نمیکند.
– دوّم بدانیم جبران واجب است، به هر که بگوییم واجبات را بشمار، میگوید: «نماز، روزه، حج، نمیدانم خمس، زکات»، یکی هم گفته توبه واجب است، توبه واجب است. «تُوُبوا» (تحریم/ 8، نور/ 31، هود/ 3 و 52 و 51 و 90 و …)، کلمهی «تُوُبوا» امر است، امر واجب است.
یک به فکر باشیم. دل کسی را رنجاندیم، به فکر باشیم که کار بدی بود، به یک نحوی این را از دلش دربیاوریم، معذرتخواهی از او کنیم، در فکرش باشیم، حالا با تلفن هست، با نامه هست، یک دسته گلی هست، شیرینی هست، محبّتی هست، تفقّدی هست، یا مثلاً با یک کسی با هم پهلویش برویم، بگوییم: «آقا دو نفری آمدیم، عذرخواهی میکنیم.» فکر برگشت را بکنیم، اگر فکرش را بکنیم، خدا هم میگوید: «جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/ 69)، شما اگر به فکر اصلاح باشی، خداوند هم دل آن طرف را نرم میکند که شما را بپذیرد. به فکرش باشیم و بدانیم که در اسلام بنبست نیست، نمیشود گفت که: «من که حالا این غلط را کردم، دیگر به درد نمیخورم.» چه آدمهایی از تحصیل مأیوس هستند، چه آدمهایی در بزرگسالی سراغ درس رفتند، باسواد شدند. ما خودمان در نهضت سوادآموزی، هزاران، دهها هزار نفر آدم داشتیم که بیسواد بیسواد بوده، اوّل آمده کلاسهای نهضت و بعد هم ادامه داده، بعد از ادامه به کجا رسیده؟ دیپلمش را گرفته، بعضیها فوق دیپلم گرفتند، بعضیها لیسانس گرفتند، بعضیها فوق لیسانس گرفتند، حتّی من یک وقت، یک کسی را دیدم، میگفت: «من پزشکم، ولی از این سوادآموزی آمدم، پزشک شدم.» از علمای یکی از شهرستانها بود، میگفت: «من بیسواد بودم، از طریق نهضت، اوّلین پلّهای که، دوّمین پلّهای که طی کردم، پلّههای نهضت بود، بعد پلّهها را خودم بالا رفتم.»
به فکر باشیم. اینکه میگویند یک ساعت فکر، از چهقدر عبادت بالاتر بهتر است، به خاطر این است که فکر به آدم خط میدهد. وقتی شما فکر کردی، خدا هم کمکت میکنی، میگوید: «ایشان میخواهد برگردد، من دلها را برای شما نرم میکنم.» از گناهان کبیره، در قرآن گناه دو قسم شده، در روایت هم همینطور هست: یک گناه کبیره داریم گناه بزرگ، یک گناه صغیره گناه کوچک. به یک معنا برای خدا هیچ گناهی از گناهان ما صغیره نیست، ولی خب خدا قرآن درجهبندی دارد، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ» (نساء/ 31)، میگوید: «اگر شما گناهان کبیره را دوری کنید، ما گناهان صغیره را میبخشیم.» گناه کبیره چیه؟ همهی علما و روایات ما تا آنجایی که در ذهنم هست، میگویند: «گناه کبیره آن گناهی هست که وعدهی عذاب داده شده باشد، هر گناهی که در قرآن کنارش عذاب آمده، گناه کبیره هست، وعدهی عذاب داده شده است.»
2- یأس و ناامیدی، از گناهان کبیره
به همه گفتند: «یأس از گناهان کبیره هست.» شما حق نداری بگویی: «من دیگر به درد نمیخورم!» جوانی هست، یک خلافی میکند، میگوید: «من دیگر به درد نمیخورم!» خلاف کردی، از خدا عذرخواهی کن، عذرخواهی صادقانه، یک معذرتخواهی کن، چرا میگویی من به درد نمیخورم؟!
یأس و بنبست در اسلام نیست. یأس از گناهان کبیره هست. به فکر صلاح باشیم، خدا راه را فراهم میکند. چهقدر آدم داریم که ظلم کرده و عذرخواهی کرده، حل شده؟ تمام اینهایی که در تاریخ توبه کردند، اینها کسانی بودند که میخواستند ظلمشان را جبران کنند. منتها ظلم کردن، در جبران دیگر مرتکب گناه نشویم، آخر بعضیها میروند جبران کنند، مثلاً میخواهد بگوید که: «آقا یک مبلغ مختصری ما از پولهای شما برداشتیم.» مختصر نگو، خب بگو چند هست؟
یک کسی یک جایی، جلسهای رفت، خیلی چایی خورد، بعد گفت: «آخر تو اینجا یک چایی، دو چایی، سه تا چایی، آخر تو این همه چایی خوردی، صاحبش شاید راضی نباشد» گفت: «حالا لب در عذرخواهی میکنیم.» لب در گفت: «آقای صاحبخانه، ببخشید ما هشت تا چایی خوردیم، ما را حلال کن.» صاحبخانه هم گفت که: «اوّل که هشت تا نخوردی و شانزده تا خوردی، (پیداست که صاحبخانه هم چاییها را میشمرده)، بعد کیه که بشمره؟!»
گاهی وقتها آدم عذرخواهی میکند: «آقا من یک کلمهی زشتی گفتم»، دیگر نگو چه چیزی گفتم، چون رویت نمیشود بگویی، بگویی هم او ناراحت میشود، اگر هم طرف ناراحت میشود، لازم نیست بگویی، همینطور بگو: «خدایا مرا ببخش، او را هم ببخش». من اگر به شما بگویم غیبت شما را کردم، ناراحت میشوی، خب باز ایذای مؤمن، ناراحت کردن مردم یک گناه است، گناه روی گناه هست. یک کسی لجن را از داخل جوی خیابان بردارد، به دیوار سفید (8:27) بنویسد: «نظافت را مراعات کنید.» خب این سفارش به نظافت میکند، ولی خودش کثافتکاری هست. گاهی افرادی میروند عذرخواهی کنند، عذرخواهیشان بدتر هست.
چه دارم میگویم؟ دو جلسه راجع به ظلم صحبت کردیم، در این جلسه میخواهم بگویم ظلم را چهطور جبران کنیم؟
یک، به فکرش باشیم. از خدا بخواهیم که دل او را از ما نرم کند، ما را ببخشد. مأیوس نشویم که یأس از گناهان کبیره هست. نگوییم چون من استاد دانشگاه هستم، یا آیت اللهام، یا دکترم، یا مهندسم، یا تاجرم، یا پیرمردم، یا پدربزرگم حق دارم، هیچ کسی حقّ غیبت ندارد. «آقا این نوهی من هست!»، نوهی شما، شما حق داری غیبت نوهات را بکنی؟ «دختر من هست!»، «پسر من هست!»، «من معلّمش بودم!»، «به گردنش حق دارم!»، «اصلاً من پولش دادم داماد شد!»، «من پولش دادم خانهدار شد!» اگر هر خدمتی هم بکنی، این خدمات معنایش این نیست که شما بتوانی طرف را خراب کنی.
3- عذرخواهی استاد از شاگرد
اوّل انقلاب مرحوم آقای ربّانی املشی از علمای قم، ایشان دادستان شد. آن زمان امام یک جملهای راجع به یک مسئلهای فرمود که یک تیکهاش (9:42) هم به آقای ربّانی املشی میخورد. یک روز نقل شد که امام ایشان را خواسته، گفته: «من چند روز پیش یک جملهای گفتم، این جمله ترکشش به شما هم خورد.» گفت: «بله آقا.» گفت: «من را حلال کن.» گفت: «آقا خواهش میکنم، من مرید شما هستم، شاگرد شما هستم، منصوبم، دادستانی کشور را به من دادی، به من اعتماد کردی، حکم به من دادی.» گفت: «آنها سر جایش، من این کلمهای را که گفتم، به شما هم ترکش خورد، من را حلال کنید.» امام خمینی از شاگردش عذرخواهی میکند.
ما اصلاً خیلی وقتها ظلم میکنیم، کارمان را ظلم نمیدانیم، فکر میکنیم این رقم گاز دادن درست است. خب این رقم گاز دادن با این اگزور ماشین، هوا را کثیف میکنی، سیگار که میکشی، دودش در حلق بچّه و زن بچّه هم میرود، در اتوبوس و مسجد فضایش و اکسیژنش مال همه هست، شما چند نفر هوا را سیگاری میکنی، این تجاوز به حریم هوایی هست، بغلدستیات هست، تجاوز به حریم هوایی فقط هواپیمای F 14 و F 16 نیست، آن هم هست، این هم هست. نگوییم من آیت الله عظمیام، یا من پدربزرگم، یا من دکترم، استاد دانشگاهم، معلّمم، مادرم، پدرم، پس میتوانم هر چه میخواهم بگویم. هر کس، در هر شرایطی هست، خلاف کرد، باید …
4- شیوه توبه و عذرخواهی در دعای کمیل
– عذرخواهی هم شفّاف باشد، رُک بگوییم.
امیرالمؤمنین در دعای کمیل وقتی عذرخواهی میکند، نُه تا کلمه برای عذرخواهیاش به کار میبرد، میگوید: «مُعْتَذِراً»، «مُعْتَذِراً» یعنی عذر میخواهم؛ «نادِماً»، ندامت یعنی پشیمانم؛ «مُنْكَسِراً» خودم را شکستم؛ «مُسْتَقِيلاً»: اقاله، تقاضای برگشت دارم؛ «مُذْعِناً»: اذعان دارم، اعتراف دارم؛ «مُعْتَرِفاً»، نه تا جمله را پشت سر هم بگویم که یادم نرود: «مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلاً مُسْتَغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً». یعنی با نُه جمله میگوید خدایا عذرخواهی میکنم. یعنی چه؟ یعنی عذرخواهی شفّاف باشد، همینطوری سرهم بندی نگوید: «حالا یک چیزی بوده، بوده و نبوده شما ببخشید.» بگو: «من اشتباه کردم، انسان جایز الخطا هست، معذرت میخواهم، پشیمانم.» خیلی عذرخواهیتان شفّاف باشد و مکرّر باشد. خوشا به حال آنهایی که اهل نماز شب هستند. در نماز شب، رکعت آخری، پنج تا دو رکعتی هست، یک یک رکعتی، یعنی یازده رکعت. آن یازده رکعت، رکعت آخریاش بهتر این هست که انسان هی بگوید: «العَفْو»، چند بار؟ سیصد بار، «العَفْو» خدایا من را عفوم کن، ببخشم، «العَفْو» سیصد بار، یعنی هم مکرّر باشد، هم شفّاف باشد، هم با عبارتهای مختلف باشد، در روایات ما اینطور دارند.
حالا پاداشش چیه؟ یکی هم برای اینهایی که ظلم به ایشان شده. کسی به شما ظلم کرد، میآید عذرخواهی کند، اگر شما عذرخواهیاش را بپذیری، خدا هم عذر شما را میپذیرد. اقاله، الف و قاف، اقاله یعنی یک چیزی را میخرد، میآید خانه پشیمان میشود. میرود به صاحب مغازه میگوید: «آقا ببخشید (14:48)، این پارچهای که من خریدم، این کتاب و جنسی که خریدم، پشیمان شدم، این را برگردان، جنس را برگردان، پولش را به من بده.» اسلام سفارش کرده اگر یک مؤمنی که پشیمان شده، گفت برگردان، معامله را برگردانی، خدا هم روز قیامت گناهان تو را برمیگرداند، شتر دیدی، ندیدی. حدیثش هم این هست: «مَنْ أَقَالَ نَادِماً أَقَالَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَة»، اگر یک کسی که پشیمان شده، شما گوش به حرفش دادی، جنس را برگرداندی، خدا هم روز قیامت گناهان شما را پس برمیدارد.
آیهی دیگر داریم، میگوید: «وَ لْيَعْفُوا» (نور/ 22) باید عفو کنند همدیگر را، ظلم شده عفو کنید؛ «وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/ 22): عفو حدّاقل هست، «يَصْفَحُوا» از صفحه، میگویند صفحهی کتاب، اوّل میگوید ببخشش، بعد میگوید: «اصلاً صفحه را برگردان، ذهنت را پاک کن.» یک وقت آدم یک عیبی از طرف در ذهنش هست، میگوید خیلی خب بخشیدمت، به زبان میگوید بخشیدمش، امّا از ذهنش پاک نمیشود، باز هم نگاهش میکند، میگوید: «این بود که به ما ظلم کرد.» اوّل میگوید عفو، میگوید نه، در کمالات به حدّاقلها کفایت نکن، برو بالاتر، صفحه را برگردان، «وَ لْيَصْفَحُوا»، صفحه را برگردان، ذهنت را پاک کن، هم ببخشش، هم ذهت را پاک کن. بعد میگوید: «أَ لا تُحِبُّونَ» (نور/ 22)، آن وقت در مسائل خانوادگی یک چیزی اضافهتر دارد. یک لطیفه میخواهم بگویم، دقّت کنید. با مردم میگوید: «عفو کنید، ذهنتان را پاک کنید.» نسبت به خانواده میگوید: «بپوشانید»، مغفرت یعنی پوشاندن، یعنی اگر خود خانم هم خواست مطرح کند، بگو: «آقا دیگر حرفش را نزن، حالا نبش قبر نکن، شتر دیدی ندیدی، ولش کن.» با مردم «عفو» و «صفح» هست، با خانواده «عفو» و «صفح و «مغفرت» هست، یک چیزی اضافه دارد. این لطایفی هست که در قرآن به آن توجّه شده. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/ 22)، بعد میگوید: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» (نور/ 22)، مگر نمیخواهی خدا تو را ببخشد، خب تو هم مردم را ببخش. بحث چیه؟ بحث، جبران ظلم هست.
ظلم چند رقم داریم:
ظلم مالی؛ ظلم جانی، سیلی میزند، کتک میزند؛ ظلم مالی، ظالم جانی. ظلم عرضی، آبروی طرف را میبرد، با غیبت، تهمت، سخنچینی. حالا اینجا میخواهم یک مسئله بگویم، یک خورده دقّت کنید. ما دربارهی ظلمی که به مردم کردیم، چهار تا صورت بیشتر ندارد:
5- راههای جبران ظلم مالی به دیگران
1- یکی اینکه هم آدم را میشناسیم، هم مبلغ را. میدانیم از ایشان برداشتم، مبلغ هم فلان مقدار بود، هم مبلغ را میدانم، هم آدم را میشناسم، این خیلی روشن هست، همان مبلغ را باید به همان آدم داد. دیگر آیت الله و ردّ مظالم و اجازهی مجتهد و فقیه هم نمیخواهد، میدانی مال ایشان بوده، مبلغش را هم … آدم معلوم، مبلغ معلوم، به او بده، برود. یک؛
2- یک وقت نه آدم را میشناسی، نه مبلغ را. میدانم مال مردم را خوردم، امّا الآن نمیدانم چه کسانی بودند. راننده تاکسی بوده، مسافر گفته: «خیابان»، گفته: «همین بغل هست»، پیادهاش کردم، بنده خدا دو کیلومتر رفته، نرسیده. خب من باید او را به مقصد برسانم، نرساندم، کمفروشی کردم، امّا یادم نیست مشتریها چه کسانی بودند، هم نمیدانم چهقدر کمفروشی کردم، چهقدر به مردم ظلم کردم، هم مبلغ را نمیدانم، هم آدمها را نمیشناسم. اینجا چه کنیم؟ من مدیون مردم هستم، امّا چه کسانی بودند؟ نمیدانم، مشتریها فرق میکنند، چه کسانی بودند؟ چهقدر بوده؟ آن را هم نمیدانم. اینجا را اسلام میگوید حدّاقل را بگویید، نمیدانید ده تومان، یا بیست تومان هست، ده تومانش که قطعی بوده، بالای ده تومانش را شک داری، حدّاقلی که یقین داری، حق هست (19:05) حضرت عبّاسی، خدا و پیغمبری این مقدار بوده، آن حدّاقل را از مجتهد فقیه اجازه بگیر، به فقیر بده، چون نمیدانم چه کسی بوده، آدم را نمیدانم، مبلغ را هم نمیدانم، یک مبلغی را حدّاقل تخمین بزن، به یک فقیر بده، با اجازهی فقیه.
این دو تا صورت:
– هم آدم را میشناسم، هم مبلغ را، همان مبلغ را به همان آدم بده.
– نه آدمها را میشناسم، نه مبلغ را، حدّاقل را تخمین بزن، با اجازهی فقیه، به فقیر بده، ثوابش مال آن صاحب پول.
3- آدم را میشناسم، ایشان هست، من از ایشان، جیب ایشان را زدم، امّا یادم نیست چهقدر زدم، چند بود پولی که برداشتم. آدم را میشناسم، ولی مبلغ را نمیدانم. اینجا هم باید با همان آدم مصالحه کنی، بگویی: «آقا جان از مال شما مقداری در مال من آمده، حالا من مبلغش را نمیدانم.»، مصالحه کنید، خودتان با هم کنار بیایید، مصالحه کنید.
4- یک وقت آدم را نمیدانم، مبلغ را میدانم، یک پولی هست، امّا نمیدانم از چه کسی بود، مبلغ معلوم است، آدم را نمیدانم چه کسی بود. آنجا هم با باید با اجازهی فقیه، یعنی دو جا باید اجازهی مجتهد باشد، دو جا هم باید با خود خطر مصالحه کنی.
برای اینهایی که پای تلویزیون نشستند، تکرار میکنم. میتوانم نصفش را بگویم، نصفش را شما بگویید. حالا نصفش را میگویم، اگر نگفتید، پیداست که … اگر گفتید از شما تشکّر میکنم. چگونه به مردم ظلم میکنیم و جبران ظلم چیست؟
– در ظلم مالی چهار صورت دارد:
1- هم آدم را میشناسم، هم مبلغ را. تکلیفش چیه؟ همان مبلغ را به همان آدم بده، نه کمتر، نه بیشتر.
2- نه آدم را میشناسم که مال چه کسی را خوردم، نه مبلغ را یادم هست، اینجا را باید از فقیه اجازه بگیری، تخمین بزنی، حدّاقلی را به یک فقیر بدهید، با اجازهی مجتهد.
3- آدم را میشناسم، مبلغ را نمیدانم، برو پهلوی همان آدمی که میشناسی، با او مصالحه کن. اینها خصوصیات هست …
ظلم گاهی مالی هست. بچّه و بزرگ هم ندارد. ممکن است «ظلم» نباشد، ولی «ضامن» باشد. بین «ظلم» و «ضامن» فرق هست. شما اگر خوابیدی، پا میزنی کوزهی من را میشکنی، ظلم نکردی، چون خواب بودی، ولی ضامن هستی، باید پول کوزه را بدهی، فرق است بین ظلم و ضامن. «خواب بودم»، بله، خواب بودی، گناه نکردی، امّا پول کوزه را باید بدهی. بین ظلم و ضامن فرق بگذاریم. افرادی ممکن است چون خواب بودند، غافل بودند، ظلم نکرده باشند، ولی ضامن هستند.
6- حفظ آبروی مؤمن، بالاتر از حرمت کعبه
– آدمی که ظلم میکند، در مقابل خدا قد علم کرده.
قرآن، این قرآن مجید میگوید: «كَرَّمْنا بَني آدَمَ» (إسراء/ 70)، من انسان را کرامت، گرامی داشتم، شما که با غیبت و سخنچینی آبرویش را میریزی، یعنی در مقابل خدا، خدا میخواهد این محترم باشد، عیبها را میپوشاند، «يَا سَتَّارَ الْعُيُوب»، «يَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ»، «يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ» (الکافی، ج 2، کتاب الدعاء، بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِيعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَة، ح 4، ص 578)، «وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ» (فرازی از دعای کمیل)، خدا خواسته عیب را پوشانده، وگرنه خدا میتوانسته یک کاری کند که، به قول یک نفر میگفت: «میتوانست پوست بدن ما را مثل نایلون درست کند که هر کس غذا خورد، آدم نگاه کند که کباب خورده، یا نان خالی.» شما غذا خوردی، لبت را پاک کردی، هیچ کس نمیفهمد چه چیزی خوردی.
یک قصّه برایتان بگویم. اگر کسی به شما گفت: «من شما را مجّانی به مکّه میبرم.» مکّه هم که حالا دیگر دهها میلیونی هست، «ولی وقتی وارد مکّه شدی، یک مثقال لجن به کعبه بمال.»، «من؟! به کعبه لجن بمالم؟! هرگز!» گفتم: «آقا مجّانی است! یک مکّهی مجّانی به تو میدهم!»، «باشد، من این گناه را نمیکنم.» هیچ کس حاضر نیست یک مکّهی مجّانی بگیرد، به مکّه برود، لجن به کعبه بمالد، هیچ کس حاضر نیست. امام صادق فرمود: «ای کعبه عزیزی»، بعد گفت: «آبروی مؤمن از تو هم عزّتش بیشتر است.» ما چهطور آبروی مردم را لجنمال میکنیم؟! حتّی ناخونک میزنیم، عیب پیدا کنیم!
ما حق نداریم سوءظن داشته باشیم؛ سوءظن پیدا کردیم، حق نداریم تجسّس کنیم؛ تجسّس کردیم، عیب را فهمیدیم، حق نداریم نقل کنیم. اینها همهاش ظلم هست، ظلم عرضی، ظلم مالی.
7- خطر ظلم به نفس در آیات قرآن
– گاهی ظلم، ظلم به خودمان هست.
در قرآن خیلی آیه داریم، «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (بقره/ 57، آل عمران/ 117، اعراف/ 160، توبه/ 70، یونس/ 44، نحل/ 33 و 118، عنکبوت/ 40، روم/ 9) نمیگوید: «يَظْلِمُونَ أَنْفُسَهُمْ»، میگوید: «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ». فرق است بین «يَظْلِمُونَ أَنْفُسَهُمْ» یک معنا دارد، «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» یک معنای دیگر دارد. «يَظْلِمُونَ أَنْفُسَهُمْ»، یعنی به خودش ظلم کرده، ولی «أَنْفُسَهُمْ» که جلو میافتد، مثل اینکه میگوییم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» (فاتحه/ 5). یک وقت میگویی: «دوست دارم فلانی را»، یک وقت میگویی: «فلانی را دوست دارم». «دوست دارم فلانی را» معنایش این هست که دیگران را هم ممکن است آدم دوست داشته باشد، امّا وقتی گفتی: «فلانی را دوست دارم»، یعنی دیگر باقیها را دوست ندارم. «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»، این «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»، یعنی به خودشان ظلم کردند، مواردش زیاد هست. معلّم هست، نمیرود درس بخواند، کتابخانه هست، نمیرود استفاده کند، امکانات آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه هست، کلاسهای سوادآموزی هست، ثبتنام نمیکند، معلّم مفت در خانه میآید، ایشان حاضر نیست که …
بچّههای ما در این هشت سال جبهه تفنگ دست گرفتند، ولی این آقایی که سواد ندارد، یک قلم دست نگرفت. آنها تا جبهه رفتند، این تا سر کلاس نمیآید، «أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» به خودشان ظلم کردند. برای منطقهای لولهکشی میکنیم، آب آشامیدنی، آب بهداشتی، خب به شکرانهای این حالا یک وضو هم بگیرند، آن آقایی که وزیر و وکیل هست، یا آن امام جمعهی محترمی که میخواهد افتتاح کند، نوار پاره کند، بگوید که: « به شکرانهای که الحمدلله آب آشامیدنی سالم به دستتان آمد، حالا من میخواهم یک وضو هم برایتان بگیرم.» دستهایش را روز افتتاح، روبهروی جمعیت بالا کند، وضو بگیرد، چون خیلیها وضویشان هم گیر دارد، مثلاً آب به دستش میریزد، همچین میکند. اینجا را نمیشوید، اینجا را نمیشوید، فقط تا مچ میآورد. میگوییم: «آقا آب را تا مچ آوری، این آب را تا سرانگشت رد کن.» میگوید: «حاج آقا، من دستانم را قبل از صورتم شستم!» آن شستن قبل از صورتت وضو نیست، مستحب هست، میتوانی بشویی، میتوانی نشویی، آن چیزی که واجب هست این هست که وقتی دست را میشویی، آب را تا نوک انگشت رد کنی. به شکرانهای که آب آشامیدنی دارند، من یک وضو میگیرم.
ما گاهی وقتها یک چیزی هم میسازیم، ولی باز هم به خودمان ظلم میکنیم. نقل شد یک کسی، یک سالن برای مسجد ساخت. بعد گفت که: «حالا اختیار با شماست، قبله را میخواهی این طرف بسازم، میخواهی این طرف بسازم، هر جا شما میفرمایی قبله را بسازم!» فکر میکرد که قبله مثل صندلی هست، صندلی را میشود این طرف اتاق گذاشت، آن طرف اتاق گذاشت. به یکی دیگر گفتند: «آقا قبلهی خانهتان چه جور هست؟»، گفت: «و الله ما تازه پنج سال هست در این محلّه آمدیم، اصلاً نمیدانیم قبله کجاست!» پیداست اصلاً نماز نمیخواند.
یادمان نرود، حدیث داریم: «هر کس خانهای دارد، یک گوشهای از خانه را برای نمازش کنار بگذارد.» حالا بگو خانههای تنگ، آپارتمانهای کوچک دیگر اتاق برای نماز نداریم. شما یک فلش قبله، قبله، با پونز به دیوار خانهات بزن، بچّهی شما کلمهی قبله را ببیند، نفس این کلمهی قبله دیدن، تذکّر هست. شما منار و گنبد که دیدی، میگویی اینجا مسجد هست، ولو شما مسجد نروی، نماز هم نخوانی.
قرآن وقتی میخواهد مطلبی را بیان کند، نمیگوید چند سال، میگوید: «ثَمانِيَ حِجَجٍ» (قصص/ 27)، حضرت شعیب به موسی گفت: «من دخترم را عقد میکنم، مهریهات این باشد که هشت سال چوپان من باشی، چون من پیر شدم، نمیتوانم چوپانی کنم، شما چوپان من باش، این مزد چوپانی هم مهریهی خانمت باشد.» نگفت : «ثَمانِیَ سَنَة»، نگفت: «هشت سال»، فرمود: «هشت تا حج»، در فارسی هم ما میگوییم، میگوییم پنج تا عید را پشت سر گذاشتیم، یا میگوییم پنج تا پیراهن قبل از تو پاره کردیم. میخواهد بگوید سنّ من بیشتر است، میگوید چند تا پیراهن بیشتر از تو پاره کردم.
– عذرخواهی را در خانه یاد بچّهمان بدهیم. اگر یک خلافی کردیم، روبهروی بچّه گفتیم: «همسر عزیز، من اینجا اشتباه کردم، حق با شماست، ببخشید.» بچّهی من هم ببخشید را یاد میگیرد. هم عذرخواهی کنیم، هم عذرخواهی را یاد دیگران بدهیم.
اگر یک بحثی را گفتی، بعد نظرت برگشت، اعلام کن. من مرجع بزرگواری را سراغ دارم که بحثی را داشت مطرح میکرد، خوب که تحقیقاتش را گفت، فردایش آمد گفت: «آنچه دیروز گفتم، نظرم دیشب برگشت. دومرتبه تجدیدنظر کردم.»
ظلم به خود، بحث ادامه دارد.
خدایا یک دعا میکنم، آمین بگویید، آمین عربی هست، یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن:
خدایا هر چه ظلم کردیم به خودمان، به دیگران، ما را متوجّه ظلم و توفیق عذرخواهی مرحمت بفرما و تو خودت هم از ظلمهایی که به خودمان کردیم، ببخش.